نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
محسن تنابنده در قسم هم در فرم كلي و هم در جزييات و خردهروايتها چنين رويكردي دارد. همه جاي فيلم با هر كنش و ديالوگي ما با زيرمتنها مواجهيم. زيرمتن اصرار خسرو براي پشيمان كردن جمع از شركت در قسامه، زيرمتن كلكل دو برادر كه سر كشته شدن سگ با هم درگيرند، زيرمتن تصميم خواهر سوم و شوهرش و همچنين خيليها كه براي گرفتن ديه راهي مشهد شدهاند. زيرمتنهايي كه قصه را گسترش ميدهد و اجازه نميدهد به اين راحتيها پايان يابد. فيلم قسم وقتي دكمه off دوربين تورج اصلاني كليد ميخورد، وقتي تيتراژ بالا ميآيد و چراغهاي سينما روشن ميشود به پايان ميرسد اما قصه نه.
نگاهی به فیلم «قسم» به کارگردانی محسن تنابنده
معرفی نمایندهی سینمای کشور به آکادمی اسکار، گاهی بدون حاشیه و با اجماع عمومی انجام شده، گاهی با معرفیهای بسیار تعجببرانگیز همراه بوده است. در این میان، در پی برخی انتخابهای بحثبرانگیز، همواره این یادآوری هم شده است که به نظر میرسد، نگاه بخشی از نخبگان و نیز مدیریت سینمای ایران که در این انتخاب نقش دارند، درکی از تفاوت ماهوی و الزامهای جایزهی اسکار ندارد و انگار، به جشنوارهای با مختصات جشنوارههای اروپایی میخواهیم فیلم معرفی کنیم.
«ایده اصلی» نمونه بارز فیلمهایی است که درباره آنها از تعبیر چندلایه یا چندوجهی استفاده می شود. فیلمی شیک و خوش تصویر با داستانی جذاب و پرپیچ وخم که مخاطب را در هزار تویی از ماجراها و معماهای پیوسته پیش میبرد و بارها فرضیههای اولیه درام را به هم می زند تا چینش جدیدی از اطلاعات و رویدادها شکل بگیرد.
«تصنیف باستر اسکراگز» فیلمی تمامعیار با آموزههای ایمانی است. هر اپیزود فیلم برادران کوئن را باید چندبار دید و از زوایای مختلفی بررسی کرد، چون محتوای اثر و فیلم اپیزودیک این دو نابغه سینما، با المانهای نهچندان گلدرشت، در لایههای زیرین اثر، قصد دارد مفاهیمی دقیق را از بنمایههای ایمانی ارائه دهد.
آنچه در نهایت فیلمی درباره یکی حساس ترین جنایات تروریستی چند سال اخیر در ایران و منطقه شده است، اثری با تاریخ مصرف کوتاه است که موضوع را حیف کرده. نرگس آبیار با یک فیلم سخت دیگر موفق شد توجه برخی از جمله جشنواره فیلم فجر را جلب کند. اما واقعیت این است که شاید دلایل توجه همان دلایل ضعف فیلم هستند؛ «شبی که ماه کامل شد» به علایق دولتی این سالها در سینمای ایران بسیار نزدیک است، یعنی همان پرداختن تبلیغاتی به یک موضوع در حالی که در واقعیت نه از نظر دراماتیک و و سینمایی و نه حتی به لحاظ فرامتنی و سیاسی موضوع پرداخته نمی شود.
بعضی فیلمها قرار است که خوب باشند یعنی موفق باشند اما به هر دلیلی این اتفاق نمیافتد. گاهی این فیلمها، ایدههای تازه دارند فیلمنامه خوبی دارند اغلبِ بازیها خوب است[حسن پورشیرازی، سعید آقاخانی، مهران احمدی] چند ژانر هم توسط نویسنده، جمع شدهاند در یک فیلمنامه، اما باز…
هیچ قانون و آئین نامه مدونی هم برای مشخص کردن چهارچوب و سیستم وجود ندارد که بفهمیم تا چه حد این ممنوع التصویریها بحق یا ناحق بوده است!
در زمینه کارگردانی حاتمی در خیلی از فیلمهایش نوآوریهایی داشته که در زمان خودش خیلی آوانگارد بوده اما آن زمان خیلی درک نمیشده. مثلا در فیلم «کمالالملک» یک جایی کمالالملک در کاخ قدم میزده که یاد خاطرات قدیمش میافتد و بچههای درباریها که با آنها از کلاس برمیگشته. در میان این بچهها با کودکی خودش هم روبهرو و با او چشم در چشم میشود.
تهیهکننده سوتهدلان معتقد است نمیتوان نقش علی حاتمی را در پیادهکردن سنتهای ایرانی در سینما نادیده گرفت.
در مراسم تشییع این تهیه کننده سینما نکته قابل توجه غیبت بسیاری از بازیگران، خوانندهها و کارگردانانی بود که با سید کمال طباطبایی همکاری داشتند اما هیچکدام در این مراسم حاضر نبودند!
حامد بهداد برای بازی در نقش این شخصیت باید از آن دیوانگی خاص و عصبی بودن بیشتر نقشهایش، کاملا دور میشده و این اتفاق دقیقا در فیلم افتاده است. او در طول داستان بنا به موقعیت قصه، هرکدام از ویژگیهای شخصیتیاش مانند خشم و جدیت را به جای داد و فریاد یا واکنشهای اغراق شده، در حالتهای چهره، طرز نگاه و لحن صحبت کردن خود نشان میدهد و موفق میشود برای تماشاگر کاملا باورپذیر باشد.
پرترهنگاری معمولا از زوایای متعددی صورت میگیرد. تعدد چنین موضوعی را باید در خود پرتره دید. چراکه هر پرترهای دارای ماهیتی است که امکان تکثر و نگاههای متعدد را به او میدهد. برخی از کسانی که به پرترهنگاری روی میآوردند، تاکیدشان به زندگینامه و سوانح اوست. برخی دیگر نیز نکات مهم زندگی و اتفاقاتی را که برای او افتاده، بررسی میکنند. برخی دیگر بررسی چیستی و ماهیت پرتره را در نظر میگیرند.
«زهر مار» نخستین فیلم جواد رضویان در نگاه اول برای من یادآور فیلمهای مسعود ده نمکی است. فیلمی با همان حال و هوا، همان شوخیها و همان موقعیتها؛ موقعیتهایی که عموماً به داستانهایی آشنا و تا حدودی کلیشهای تبدیل میشوند و درواقع مخاطب می داند قرار است در پی هر رخداد چه رخداد دیگری اتفاق بیفتد.
واژهی اقتباس که در فرهنگ لغت از مفهوم ریشه ی اصلی آن (قَبَس) معنایی معادل گرفتن، اخذ کردن، فرا گرفتن و آموختن دریافت می شود، در حوزه ی ادبیات (شعر، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و فیلمنامه ) دریافت مطلبی از داستانی یا رمانی است که با نوعی بازآفرینی به شیوه ای ظریف از طریق تلخیص و دخل و تصرف خلاقانه توسط شاعر یا نویسنده انجام پذیرد. از دیدگاه صنعت “بدیع” استفاده از معنا و مفهوم آیه و حدیث یا کلام معروفی از شاعر و نویسنده دیگری در شعر و نثر بی آن که آشکارا به منبع آن اشارهای شود نیز اقتباس نام دارد.
چهاردهم مردادماه سالروز درگذشت حسین پناهی است؛ بازیگری که در سالهای اخیر نام او را بیشتر در کنار شعرهایش میبینیم تا بازیگریاش.
. فیلم یک ژست نمادین سیاسی گرفته، اما اشارهها بهقدری مینیمال و گنگ هستند که گاهی صدها هزار برداشت جور واجور از آنها امکانپذیر است و بهعبارتی، بهمعنی خاصی دلالت نمیکنند. «سرکوب» فیلم فیگور است نه معنا؛ یعنی تا لحظه پایانی کار بدون اینکه وزنه را بلند کند، مرتب فیگور آن را میگیرد.
سوزاننده جسد» محصول 1969 چكسلواكي به كارگرداني يوراي «هرتز»، از مهمترين فيلمهايي است كه به ظهور نازيسم در اروپاي شرقي يا به عبارت بهتر استحاله به پديده فاشيسم ميپردازد. «سوزاننده جسد» روايت مردي با نام كيفركينگل است؛ مردي كه بهطور بيمارگونهاي منضبط، مودب و اهل خانواده است و مكاني را كه اجساد را در آن ميسوزانند، اداره ميكند.
مهارت و ظرافت گرل در «عاشق يكروزه» را اما – تقريبا همچون هر اثر ديگر او - بايد پيش از هرچيز جايي وراي روايتِ به ظاهر ساده داستان فيلم جستوجو كرد؛ در ژرفا و غناي تكتك لحظاتي كه او با بيپيرايگي و ايجاز بسيار، خويشتندارانه و فروتنانه از پيوندها و ارتباطات عميق انساني تصوير ميكند، به نحوي كه گويي دوربين گرل براي او واسطه و امكاني است تمامعيار به منظور دستيابي و به چنگ درآوردنِ جانمايه ديرپاي آنهها و لمحاتِ گذرا از حضورهاي انساني - چه آنگاه كه يك شخصيت به همراه ديگري در صحنه حضور دارد يا هنگامي كه صرفا در خلوت يا تنهايي خويش و در برابر دوربين ظاهر ميشود.
سرکوب، نقاط ضعف کم نداشته است، سکانس های بی ربط، وجود جمشید هاشم پور که بود ونبودش به قصه چیزی اضافه نکرد، ریتم کند داستان مخصوصا در اوایل، ژست سیاسی گونه و شغل پدرو … بدون آنکه باز شود. اما آنچه که در سرکوب به خوبی نشان داده شده چرخه ی معیوب خشونت است که با بازی روان تک تک بازیگران وحتی مادر داستان که دیالوگ چندانی ندارد به نمایش گذاشته شد.