رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
براساس اعلام شورای صنفی نمایش فیلم کار کثیف در نوبت دوم اکران عید فطر راهی سینماها خواهد شد. فیلم سینمایی کار کثیف به کارگردانی خسرو معصومی در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر اکران شد و نظرات متفاوتی را با خود به همراه داشت.
در اين فيلم، تماشاگر نظارهگر يك سيستم بسيار مجهز در پاسخگويي به تماسهاي اضطراري است كه در عين ترسيم موج انواع بزهكاريها تماشاگران هم از درك پيچيدگي حقيقت بزهكاريها و راز دروني انگيزه برخي بزهكاريها بهتزده ميشوند. اما كارگردان در ترسيم شخصيت اصلي يعني اسگر براي نشان عمق درگيري او با وضعيت مبهم بزهكاري و تثبيت اهميت كاركرد اسگر در ساختار پيرنگ اصلي و خرده پيرنگ، حتي از نمايش اشخاص و فضاي بيرون پرهيز كرده است.
ما 20 هزار تومان پول ميدهيم و ميرويم توي سينما تا اثري با نام «چهار انگشت» را ببينيم. اصلا انتظاري نداريم كه فيلم خوبي ببينيم. اصلا انتظاري نداريم كه جواد عزتي و امير جعفري در فيلمي به كارگرداني حامد محمدي چيز جالب توجهي در حوزه سينما ارايه دهند. اصلا چطور مكن است از چنين آدمهايي با رزومههاي مشخص كه هر سال به بازتوليد همان هميشگي ميپردازند انتظار سينما داشت؟ پس با علم به اينكه ما قرار نيست يك اثر سينمايي ببينيم.
«سرخپوست» یک فیلم معمایی است، در ژانر زندان هم میتوان آن را تعریف کرد، مایههایی عاشقانه دارد و ماجرای آن در دهه 40 شمسی میگذرد؛ بیاینکه به شیوهای سفارشی یا غیرسفارشی و سیاسی باشد. قبل از بررسی کیفیت هرکدام از این فاکتورها در فیلمی مثل «سرخپوست»، میشود این نتیجه ساده را گرفت که اگر در سینمای ایران با هر کیفیتی، فیلمی صرفا این فاکتورها را داشته باشد، قابلتوجه خواهد بود. نهتنها این فضاها، بلکه تمام فضاهای سینمایی، به جز دو سه مورد معدود، در سینمای ما مهجور و ترکشده هستند و اگر کسی سراغشان برود، احتمال موفقیتش را با ضریبی فوقالعاده بالا برده است.
آخرین ساخته کمال تبریزی با عنوان «ما همه با هم هستیم» روی پرده سینما رفت تا نمایشی باشد از یک فیلم وامانده بین دو مقوله کمدی اصلاحگر و اثری تجاری با رهنمودهای سرامیهگذار.
الهه دریا فیلمی خوش ساخت ست که تمام حرف ها و پیامهایش را با مدیوم تصویر و دوربین می زند. نه زیاده گویی دارد و نه بی جهت تصویر می سازد تا فیلم را پر کند. نه به تکلف و شعار می افتد و نه اهمیت سوژه را کم جلوه میدهد .ا گرچه در بخش اول فیلم تا پیش از برخورد به کشتی پناهجویان، روند کند، بی دیالوگ و سرد دارد اما به نظر می رسد کاملا در راستای فهم کاراکتر اصلی وموقعیت بعدی، ضروریست .کارگردانیِ خوب فیشر جفت وجورست وهر نشانه ای را با قصد به فیلم خود می آورد.
«متری شیشونيم» اثر متوسطی است که ضعفهای کيفیاش پشت اجرای خوشساخت آن پنهان شده است.
تکلیف «غلامرضا تختی» با خودش معلوم است. این مهمترین خصیصه اثر تازه فیلمسازی است که اگر تختی به روایت توکلی را دیده باشید، میتوانید با نگارنده همعقیده شوید که کارگردان «غلامرضا تختی» اتفاقاً بهترین انتخاب برای ساخت فیلمی درباره جهان پهلوان معاصر ما ایرانیهاست.
سينماي لانتيموس هميشه آن قدر عجيب و غريب بوده و آنچنان با مرز واقعي/ناواقعي و آگاهي تماشاگر بازي كرده است كه نميشد لانتيموس را در قامت يك تصويرگر پرتره تصور كرد؛ پرترهاي كه احتمالا قرار است تاريخ نعلبهنعل يك ملكه قرن هجدمي بريتانيا را براي ما با يك فرمت سينمايي استاندارد روايت كند. اما لانتيموس در «سوگلي» نه به لحاظ فرمي از آثار قبلياش فاصله گرفته و نه از پروژهاي كه در چهار فيلم قبلتر پي گرفته بود، دور شده است. با تساهل ميتوان گفت كه در همه آثار پيشين لانتيموس دو مولفه مهم وجود دارد، يكي جهانهاي آلترناتيو و ديگري مناسبات قدرت.
در مسير پيش روي بحران و شخصيتپردازي در ميانه فيلم برخي از دگرگوني كنش دروني شخصيتها براي تماشاگر چندان روشن نيست مثلا اينكه چه مانعي سبب شده بود كه صمد براي نجات يا تخفيف مجازات از مجرم رشوه دريافت نكند يا صرفنظر ميكند؟ برملا شدن راز دستگيري حجم انبوه مواد پيش ساير همكارانش، يا دگرگوني در وجدانش؟
سید محمد بهشتی نوشتاری را «به بهانۀ نمایش فیلم غلامرضا تختی» منتشر کرد.
«متری شش و نیم» به عنوان دومین ساخته سعید روستایی هر چند بار دیگر قدرت و صراحت زبان روایی او را به رخ می کشد، اما در تصویرِ قصه قهرمانش و جلب حس همذات پنداری مخاطب به دلیل حرکت در سطح، نتوانسته به اثری موفق بدل شود.
اگرچه برنده شدن دزدها در فیلمهای ایرانی از زمان رضاخان و به عبارتی قبل از سال ۱۳۲۸ که سینما در ایران جدی شود، ممنوع شده بود و تمام حساسیتهای اینچنینی در دهه ۴۰ به صورت بخشنامهای رسمی و بیتعارف ابلاغ شدند و طی ۴۰ سال اخیر هم کمابیش روی بسیاری از این مسائل حساسیتی جدی وجود داشت، اما واقعیت این است که پلیس ایران امروز با سینما خیلی نرمتر شده و مشکل سعید روستایی نه موسسه ناجی هنر سال ۱۳۹۷، بلکه تاریخچه سینمایی است که او در آن فیلمسازی میکند.
اکران «رحمان ۱۴۰۰» که بدون ترس از دچارشدن به مبالغه میشود آن را مبتذلترین فیلم به نمایش درآمده در ۴۰ سال گذشته دانست که حتی اگر شبکههای خبری اروپا بخواهند بخشهایی از آن را در یک گزارش تصویری پخش کنند، پیش از پخش تصاویر باید عبارت «هشدار! دیدن این صحنهها ممکن است برای عدهای مناسب نباشد» را درج کنند، فیلمی که مخاطب پس از تماشای آن وقتی از سالن بیرون آمد بهسختی ابتدای آن را به یاد میآورد و غیر از تهوعآورترین صحنههای جنسی چیزی در خاطره باقی نمیگذارد.
آشغالهاي دوستداشتني در زمانِ خودش اگر اكران شده بود بيشتر ميتوانست در ذهنها بماند يا حداقلِ توان گفتوگو ايجاد كند. آنهايي كه 6 سال اين فيلم را توقيف كردند ميدانستند كه كدام زمان براي اكران بهتر است.
فیلم «سوءتفاهم» با توجه به وجه نظری درخور تأمل، متأسفانه نه در جشنواره فجر سال گذشته، چنان که بایدوشاید، مورد توجه قرار گرفت، نه در زمان نامناسب نمایش عمومی کنونی بر پرده سینماها.
واقعیت این است که ما تا چه حد میتوانیم دانشآموختههای کلاسهای درس را بهعنوان هنرمند پرورش بدهیم؟ پس گوشهنشینکردن این تفکرات چه دلیلی دارد؟ مگر اینکه نمیخواهیم اتفاقی درست و مناسب برای جامعه ما بیفتد! بااینحال تاریخ گواه خوبی است که عملکرد ما بررسی کند. امثال بیضایی و تقوایی قطعا در تاریخ نامشان به نیکی یاد میشود. فقط دریغ و درد که آنچنان قدردان آنها نیستیم... .
«شصتونهمين دوره جشنواره فيلم برلين» امسال روي خوشي به سينماي ايران نشان نداد! اما روي خود را در نمايش آثار فرماليستي و به قول معروف سينماي روشنفکرانه، سفيد کرد! در اين دوره تنها يک فيلم بلند داستاني از سينماي ايران به نام «نشت» در بخش غيررقابتي «فروم-Frum» نمايش داده شد؛ فيلمي که با زيرمتن ابزورد (معناباخته) و سياسي آن به اثر فرماليستي و ناپخته شبيه شده تا يک فيلم هنري؛ اما نمايش يك مستند اتنوگرافي (مردمشناسانه) با نام «دلبند» ساخته «ياسر طالبي» و تهيهکنندگي «الهه نوبخت» از ايران در بخش سينماي آشپزي-Culinary Cinema» جان تازهاي به سينماي کمفروغ ايران در اين دوره از جشنواره فيلم برلين داد!
تجربه تولیدات سال های اخیر نشان می دهد که حضور هنرپیشگان غیرایرانی در تولیدات سینمایی ایران به رغم جذابیت، اگر توام با اصول و استانداردهای فیلمسازی نباشد، موید موفقیت فیلم و فیلمساز نخواهد بود.
در فيلمهاي صفي هميشه کسي در سفر است. مسافري ميآيد و کسي به سفر ميرود. رفتهها و نرفتهها مقصد آخرشان رشت است؛ رشتي که خود سراپا ايماژ است؛ رشتي که هميشه قبل از رسيدن به آن بايد از مرگ و رفتگان عبور کرد. کارگردان چند سال پيش در رثاي پيش از طلوع/ پيش از غروب لينکليتر مينويسد اين چه عاشقانهاي است که در شروع داستانش آدمهايش را به گورستان ميبرد و حالا اين چه آرمانشهري است که براي ورود به آن بايد هميشه از گورستان گذشت.