نمایشنامهی باغ آلبالو به نویسندگی آنتون چخوف در تاریخ تئاتر بسیار مهم است. جورجو استرهلر، پیتر اشتاین و پیتر بروک، سه اجرای مشهور از این نمایشنامه را بهصحنه بردهاند. ماریا شِتسُوا و کریستوفر اینِس در کتاب «مقدمهی کیمبریج بر کارگردانی تئاتر» به این موضوع پرداختهاند. ترجمهی این مطلب را در ادامه میخوانید.
پيوند تئاتر و بيماري را ميتوان در عمق تاريخ تئاتر و ادبيات نمايشي غرب جستوجو كرد. صحنه آغازين اديپ شهريار سرزميني طاعونزده را به نمايش ميگذارد: «لكهاي سياه در تمام سرزمين پراكنده شده و زمين را مسموم ساخته. خانهها و مردمان آلودهاند.
یک فعال حوزه تئاتر معتقد است برای حمایت از تئاتر و بهبود شرایطی که در آن گرفتار شده، دولت تا پایان بحران «کرونا» به گروههای تئاتری سوبسید مناسبتری بدهد و از آنها حمایت کند.
حسین کیانی همزمان با آغاز به کار مجلس جدید شواری اسلامی با نگارش نوشتاری خطاب به مسئولان هشدار داده است که در برخورد با دیو نادیدنی کرونا که کسی را یارای هماوردی با آن نیست، بهترین مشاوران و همدلانِ آنها همان هنرمندانی هستند که همچنان تئاتر را راهی مطمئن برای تلطیف شرایط سخت و تغییر شرایط دشوار میدانند.
اگر مخاطبي نباشد، صحنه و بازيگر، از معناي حقيقي اجراگري خود تهي خواهند شد چه برسد به آنكه اساسا آنچه دارد عرضه ميشود با حضور دوربين و فيلمبرداري و ارتباط غيرمستقيم، وجوهاتش را از مديومي ديگر به جز تئاتر به دست ميآورد.
«تئاتر همیشه جزو مشاغل پرخطر بوده و این تنها محدود به دوران کرونا نیست. درهای به ظاهر باز تئاتر، قبل از پلمپ هم بستهتر از حالا بوده و به همین خاطر هم، جزو اولین مشاغل جمع شده و جزو آخرین مشاغل باز شده خواهد بود. امان از این، از خدا خواستههای تعطیلی فرهنگ!»
احمد مایل نویسنده و کارگردان تئاتر در یادداشتی با اشاره به اینکه روزهای طلایی اجرای تئاتر در فرهنگسراها به پایان رسیده از بیتوجهی مدیران شهرداری به هنر نمایش گلایه کرده است.
نمايشنامه ارناني با توجه به اهميتي كه در تاريخ ادبيات دارد بيش از آنكه متني در حوزه تئاتر طبقهبندي شود براي علاقهمندان تاريخ ادبيات نيز ميتواند جذاب و خواندني باشد. ترجمه روان و در عين حال بديع رامتين شهبازي كه متن را به صورت مستقيم از زبان فرانسه به فارسي برگردانده نيز به درك فضاي خيالانگيز اثر كمك شاياني كرده است.
حسین کیانی با نگارش یادداشتی تحت عنوان «فرهنگ آیندگان» درباره امنیت شغلی تئاتریها در این روزگار نقطه نظرش را مطرح کرد.
خانه تئاتر که خیلی وقتها نسبت به وضعیت تئاتر کشور منتقد بوده، در آنچه الان در حوزه تئاتر شاهدش هستیم، چه نقشی داشته است و آیا برخی بیانیهها و پزها، نافی مسوولیتهای این نهاد در این حوزه بوده یا نقش فرار رو به جلو را دارد؟
در تاریخ پر فراز و نشیب مان، نه تنها در لحظات شادمانی پیوسته بودهایم بلکه فرود ناگزیر هر رنج و اندوهی نیز نه گسستگی که پیوستگی بیشترمان بخشیده و این حکایت امروز نیست که خاطره جمعی و حافظه تاریخی ما گواه این انسجام و همدلی است.
آنچه پس از چند دهه فاصله از اجراي سال 58 حالا در سال 98 ميبينيم به خوبي تفاوت ديدگاه نسل جديد را از ديدگاه نسل انقلابي گذشته نشان ميدهد. به وضوح با يك بازخواني جديد روبهرو هستيم كه ديگر چندان علاقهاي به مطالعه در حركتهاي سياسي، اجتماعي و طبقاتي ندارد.
به گمان من "خیرالله تقیانی پور" کاگردانی هوشمند و دقیق است که ساز و کار تاتر را نه تنها از نظر کارگردانی که از دیدگاه نوشتن ، بسیار میداند و چنین کارگردانهایی در روزگارِ اکنونِ ما بسیار نادرند.
مردم اين روزها قصه ميخواهند، همانند آنچه داريو فو در ايتالياي مملو از مشكل ميآفريند. جايي كه هم فاسد را رسوا ميكند و هم مفسده را عيان. او نه نيروي دستراستي كه متهم به محافظهكاري شود و نه نيروي دستچپي كه متهم به سياستكاري. داريو فو هنرمندي است كه از لباس جديد پادشاه پرده برميدارد. يا به برشت نگاه كنيم. در آثار جستوجو كنيم، واژگانش را كاوش كنيم. انگار اين همه سال گوشه گنجه خاكش داده باشيم؛ در حالي كه او هم روش انتقاد ميآموزد و هم روش آموزش. هم هنرش آگاهيبخش است و هم تعليمي. هم انديشهورزي موردپسند تئاتريها را تامين ميكند و هم عامهپسندي مخاطب معمولي.
چيزي كه به عنوان ابزورديسم ميشناسيم در فرانسه در اوايل قرن نوزدهم به خصوص در حوزه نمايشنامهنويسي نمود اغراقآميزي پيدا كرد. نميتوان در فارسي ابزورديسم را «پوچگرايي» بخوانيم، چون پوچ چيزي نيست كه خواننده يا نويسندهاي بخواهد به آن گرايش داشته باشد. بنابراين ميشود ابزورديسم را ادبيات «پوچنما» ناميد.
در نمايشنامههاي بكت پايان رخ نميدهد. شبيه رمانهاي كافكا، اين درامها تا ابد ادامه پيدا ميكنند. نوعي اعلام پايان و در عين حال امكانناپذيري پايان هميشه در اين درامها وجود دارد. اما چرا دقيقا نوعي اجبار براي اعلان پايان و عدم امكان پايان در اين آثار دستاندركار است؟
شكست اگرچه واسطه فهم بكت است اما در عين حال مخربِ همان نظام نيز هست و اين ديالكتيك ميان ميل و شكست است. همين امر سبب ميشود تا بكت از حاشيهروي، زيادهگويي، لفظپردازي و گرفتاريهاي تكنيكي نوشتن در امان باشد.
نبود نصرت در این سالها چنان بر خاطره همه کسانی که میشناختندش سایه افکنده بود که کمتر از کارهایی که در این سالهای فطرت انجام داده گفته میشود. صورتکهایش را که احتمالا وصفش را شنیدهاید. کاش موزه اش کنند و مردم را در نبودش با او همدم کنند.
دستورالعمل تازه نظارت بر نمایشها اختلافات قدیمی انجمن هنرهای نمایشی و خانه تئاتر را بار دیگر روشن کرده است، اختلافاتی که ناشی از فقدان ذهنیتی صنفی در تئاتر است.
تئاتری که ماهیت اقتصادی خود را در بینیازی از حمایت ارگانهای دولتی و حکومتی تعریف میکرد. مدت ها بود که دست یاریگر دولت بنابر ضرورت و مبتنی بر اصل 44 قانون اساسی پس کشیده شده بود. حتی گشایشهایی در رابطه با امر نظارت پدید آمد و طیف کثیری از فرمهای تجربهنشده اجرایی به مخاطبان عرضه شد.
تئاتر خصوصی باید بداند کمدی فینفسه بد نیست، کمدی میتواند مقوم جامعه خودش باشد. تئاتر خصوصی مشکلش در نداشتن ذائقهسنجی است. نمیداند باید به کدامین سو برود. برای همین است نمایش «صدای آهسته برف» جابر رمضانی در ایرانشهر غریبانه اجرا میرود؛ اما در مستقل تهران میترکد؛ چون ذائقهای در سالن حاکم است که رگخواب مخاطب را فهمیده است. بماند که در مستقل هم ترکیب اجراها حاکم است. آنجا محل آزمون و خطا هم بوده است.