نوید محمدزاده در پروژه کارگردانی خویش، مسیر دشواری را پیش گرفته که به نظر میآید در بعضی صحنهها، بیش از اندازه معطوف به حضور او شده و به گنگی اجرا دامن زده است. به دیگر سخن، نمایش شهربازی سیاست اجرایی پر ابهامی را در پیش گرفته و مخاطبان پرشمارش را گرفتار سرگشتگی نالازمی کرده است.
به نظر میرسد كه محمد نورالدینی در نمایشنامه «خطر احتمال برخورد با پرندگان مهاجر» تا حدود زیادی در مسیر نمایشنامهنویسی جدید مبتنی بر ضربانهای گفتوگویی موفق عمل كرده است.
«سگدو» به دو بخش انتزاعی و واقعی تقسیم شده و البته كه وحدت اجرایی ندارد. گویا چند خرده پیرنگ با موضوع هویت گمشده به یكدیگر وصله و پینه شدهاند. اجرای چنین نمایشنامهای سخت و مشكل است. فكر میكنم متن از كارگردانی جلوتر باشد؛ یعنی اینكه عباس غفاری از پس متن برنیامده است.
پاكراه در گام سازندهاي ديگر به وجهه آزادانه اجرايي فكر كرد كه با «روش استارتي» (روشي كه طي آن نويسنده تنها با يك طرحواره يا ايده اوليه در تمرينها حاضر ميشود و متن به مرور شكل ميگيرد) مسير نگارش متن را پيش ميبرد و با خلق ايدههايي بر اساس انديشهها و زيست خودش كاري را به صحنه ميبرد؛ اما در ادامه و با ثمربخشي دانش ناشي از اساطير به نوعي نگرش چالشي با محوريت اومانيسم ميرسد و از مفهوم واژه مستبدانه اجرا فاصله ميگيرد.
كوهستاني همواره از تجربه فرمهاي تازه در طراحي كارگرداني استقبال كرده و از اين منظر اتفاق جديدي نيفتاده؛ اما توجه به يك نكته ضرورت دارد. اينكه كارگردان حالا بايد با منتقد، روزنامهنگار و مخاطب جدي كمپاني طرف شود، بنابراين هر تجربه تازه يك تبصره جدي هم دارد؛ اينكه او اجازه ندارد از كيفيت سابق خود عقبتر بايستد و حداقل تجربه اخير اجراي كوهستاني از «هملت ماشين» نوشته هاينر مولر و نمايشنامه گئورگ بوشنر به ما ميگويد تا اينجاي كار موفق عمل كرده است.
فرشیدی سپهر در نقش نویسنده و کارگردان این عقل رنگی به واقع اقتباسی آزادی از عقل سرخ سهروردی را روی صحنه آورده است. الگوی روایی همان است. شخصیتی ناآگاه از جهان اطراف ناگهان در یک موقعیت ماورا الطبیعی قرار میگیرد و چشمانش به حقیقت جهان گشوده میشود؛ اما میان اثری فرشیدی سپهر و سهروردی تفاوت عمدهای وجود دارد. همه چیز در نگرش انسانی و انتزاعی یا بهتر است بگوییم تقابل ذهن و عین خلاصه میشود.
نمايشنامه هوشمندانه باسدن، بيش از آنكه اقتباس مستقيم از رمان «محاكمه» نوشته فرانتس كافكا باشد، از آن الهام گرفته است. براي كساني كه ترجيح ميدهند خيال خودشان را اينطور آسوده كنند كه رمان كافكا تصويري ديستوپيايي از آينده يك كشور توتاليتر، به دور از سبك زندگي ما را نشان ميدهد، باسدن [در مقابل] يك جهان نگرانكننده آشنا و در عينحال ديوانه ارايه ميدهد كه معتقد است جنونِ زندگيِ معاصر همه را ديوانه ميكند.
رویکرد اجرایی رفیعی در مواجهه با متن لورکا، انتزاعی کردن مناسبات و روابط است: خلق چشماندازهای زیبا، تصویرهای باشکوه و صحنهآراییهای دقیق.
پرسش رفیعی دقیقاً این است که امیر به دست چه کسی کشته شده و برای رسیدن به این پاسخ به قوه خیال خود رجوع کرده است. او زندگی امیر از زمان صدارت و درایت تا خزینه قتل و جنایت، را در فضایی خیالی به تصویر میکشد، در یک حمام
«اپراتور نسل چهارم» گام رو به جلویی برای باقر سروش است. پس از دو تجربه اقتباس از شکسپیر و سادهسازی یک کمدی و یک ملودرام برای مخاطب نسبتاً عوام ایرانی، «اپراتور نسل چهارم» میتواند تغییر ذائقهای برای او باشد
چيزي كه در سراسر نمايشنامه «چهار دقيقه» و «همان چهار دقيقه» نوشته نغمه ثميني موج ميزند همين است. روياها و خيالهاي خوشي كه دود شدهاند و ما حالا با وضعيت كابوسوار شخصيتها مواجه هستيم. اشارههاي هوشمندانه نويسنده به آنچه زير موشك باران و جنگ ايران گذشت تا وحشت از شنيده شدن و امروزي كه به تعداد مهاجران افزوده ميشود.
اجرای امیررضا کوهستانی سعی دارد معاصر ما باشد. فیالمثل استفاده از موتورسیکلت تلاشی است برای دور شدن از موقعیت انتزاعی متن بکت و نزدیک شدن به مناسبات ما. حتی مکان بجای بیابان، خیابان را بازنمایی کرده تا خلا کمتری را به تماشاگران منتقل کند. به هر حال کوهستانی نشان داده که همیشه دوست دارد با نامهایی که بزرگ هستند، مواجههای انتقادی و خلاقانه داشته باشد.
شايد بتوان گفت اجراي چنگيزيان صرفا يك بازخواني از يك متن مهم است. در چنين شرايطي رويكرد او، رويكردي زيباشناختي است. قرار است تئاتر رسانهاي باشد كه نثر سخت فردوسي را براي مخاطب اكنون، امروزي كند. چيزي ميشود شبيه كلاس درس.
در انتظار گودوی کوهستانی حاوی تغییرات و تفاوتهای اساسی و محتوایی با متن اصلی بکت که مشخصا ابزورد و تئاترپوچی یا معناباختگیست، دارد و هرچند خوانش و اقتباسِ منحصر او از این درام مهم جنجالی و بنوعی معاصرسازی آنست، با اینحال، با توجه به انتخاب چنین بستر و بنیادی، مسیری کاملا متفاوت را میپیماید، و تغییرات بهروزشده، سهلانگارانه، اساسا با روح در انتظارگودوی بکت، در تناقض است.
«بین یه عالمه ماهی» اگرچه در برهه تاریخی خود با جنگ پیوند دارد اما نمایشی دربارهی جنگ نیست.. بلکه تئاتری اجتماعی، درباره نسلیست که فرجامشان تراژدی خون و دردست.
آرش دادگر در نشست نقد نمایشنامه «ادیسه» گفت: ما ایرانیان متخصصان قصهگویی هستیم چون هیچ وقت برای رسیدن به رویاهایمان تلاش نمیکنیم.
اسموکینگ روم، واجد امتیازاتی برای نقد وانمودههایی رسانهایست که در خدمت و تسخیر قدرت، یکی از مهمترین ابزارهای بازنمایی وقایع به شکل و وصفی جعلی و دستکاریشده، و فرآیندهای نظارتی در سطوح عمومیست، همچنان که میتواند یک انفجار مهیب با تلفانی جانی بسیاری را در یک فرودگاه، بجای وجه واقعی آن که انفجاری بدون تلفات و هیاهویِ سیاسی بوده است را جعل و به مخاطبانش القاکند با این وجود نیازمندست با بازبینی بیشتر از الکن بودن نیز عبورکرده و به سطحی قابل قبول از انسجام و تعادل معنایی و اجرا برسد.
نمایشنامه «پلکان»، اثر یکی ازبزرگترین نمایشنامهنویسان معاصر؛ یعنی اکبر رادی ضمن بازگویی وضعیت جامعه ایران در دوره حساسی از تاریخ، صعود و سقوط شخصیت اصلی را روایت میکند.
جوالدوز نويسنده نمايش «عباسميرزا» با استمساك او به ريشههاي كنايهآميز موجود در متن، دريچهاي ميگشايد كه مخاطب امروز همچنان بين آن تاريخ گذشته و حال سرگردان بماند و از اين رهگذر به دركي سياسي از وضعيت كنوني خود برسد. نقل قولهاي خالهزنكي از محله قديمي نيز دستاويزي است به زبان طنز كه تلخي گروتسك و ريشخندش از پيرامون نمايشنامه و اجرا بيرون ميزند. محله نمونهاي در خاطرات ايرانيان با زناني تصوير شده در اندروني، تحتالحمايه مردان كه مهمترين كار روزمرهشان نُقل محافل بودن است.
ملكيجو همانند «نان» يا «كرگدن» در انديشه پستمدرن است. او دنيايي ميآفريند كه نه زمان دارد و نه مكان. از دل راديويي عظيمالجثه ميان صحنه گفتارهايي به زبان انگليسي و آلماني بيان ميشود و پدر و پسر روي صحنه، به زبان فارسي سخن ميگويند.
«جانكاه» قرار است واقعا جانكاه باشد، ما را زجركش كند. مدام ببينيم چند جمله تكرار ميشود و گويي از آن مربع نوري روي زمين امكان خروجي وجود ندارد. ما در اسارت نمايش قرار ميگيريم و شكنجه ميشويم.