نمایش بیپدر به نویسندگی و کارگردانی سیدمحمد مساوات در سالن لبخند در حال اجراست. این نمایش برگرفته از داستان آشنای شنگول، منگول و حبهانگور است ولی با پیکربندی متفاوت. این پیکربندی داستانی به موضوع از خودبیگانگی میپردازد، موضوعی که در چندین وضعیت قابل تعمیم است.
نمایشنامه «یخزده» در باب آدمهایی است که زندگیشان بهعلت قتل دخترکی خردسال برای همیشه تغییر کرده و این روزها مجبورند مدام در باب گذشته، حال و آینده زندگی لب به سخن گشوده و از چرایی برآمدن وضعیتی چنین پیچیده و تحملناپذیر بپرسند.
بعد از یک ماه از دریافت پروانه ساخت، بازیگران فیلم جدید سعید روستایی مشخص شدند.
کارگردان هر دو نمایش با اجراهایی استاندارد کم و بیش توانستهاند رضایت مخاطبان خود را جلب کنند.
نوید محمدزاده در پروژه کارگردانی خویش، مسیر دشواری را پیش گرفته که به نظر میآید در بعضی صحنهها، بیش از اندازه معطوف به حضور او شده و به گنگی اجرا دامن زده است. به دیگر سخن، نمایش شهربازی سیاست اجرایی پر ابهامی را در پیش گرفته و مخاطبان پرشمارش را گرفتار سرگشتگی نالازمی کرده است.
دومین پروژه همکاری حمید رحیمی در جایگاه کارگردان و جعفر غلامپور به عنوان نمایشنامهنویس، اجرایی است مبتنی بر اغراقهای بدنی و فضاسازیهای هراسآور مکانی. متن نمایشنامه با نگاهی به «ساحرهسوزان» آرتور میلر نوشته شده و تلاش دارد وضعیت انسانهایی را بیان کند که گرفتار حاکمان طماع و بیرحم سیاسی شده و به غیر از تبعیت محض از نهاد قدرت راهی پیش روی خود ندارند وگرنه مشمول حذف و طرد میشوند.
نمایش «وحشی» محصول تئاتر دانشگاهی است و شوربختانه در زمان خودش امکان اجرای عمومی نیافت و بعد از سالها بهحاشیهرفتن و فراموشی، اکنون این فرصت را یافته که در سالن «کاخ هنر» به مرحله اجرا برسد تا روایت ملموس اما شگفتانگیزش از زندگی جوانان نسل امروزی را به مخاطبان خویش عرضه کند.
سالها از جنگ تحمیلی عراق بر ایران میگذرد و این مساله، پرداختن به حوادث آن دوران را برای هنرمندانی که تجربه بیواسطهای از جنگ نداشته و میل آن دارند که اثری در این زمینه خلق کنند، بیش از پیش دشوار کرده است.
آشا محرابی، بهعنوان یک کارگردان زن، رویکردی محافظهکارانه به مفهوم اجرا دارد و تلاشی که به انجام رسانده، نمایشی است متعارف که چندان به تجربهگرایی گشوده نیست. درواقع در اجراهای مبتنی بر بازنمایی رئالیستی رویدادها، میتوان شیوه اجرایی سربهراهی را به تماشا نشست که توان بحرانی کردن روح زمانه تئاتر را ندارد.
نمایش منگی، نشخوارهای ذهن فردی وسواسی است که با نگاه نهیلیستی به اجرا درآمده و بهطور کلی هم اجرای موفقی است که با تمرین بسیار زیاد و فشار مضاعف بازیگر میتواند آنچه نویسنده در ذهن داشته است را بازسازی کند.
مشکل این اجرا به مانند آثار قبلی آرش سنجابی، روایتگری بجای بیانگری است. به دیگر سخن، صحنهها بیش از آنکه از طریق کنش بدنی متعین شوند، به میانجی زبان، تعریف میشوند. گفتاری که مبتنی بر شاعرانگی است و همراه میشود با مصرف انبوهی گزینگویه و تاملات شبهفلسفی. به عبارت دیگر اگر این اجرا از خصلت دراماتیک بودن دست بردارد و فیالمثل نمایشی پستدراماتیک باشد، میتواند به اجرایی موفقتر بدل شود.
زنجانپور با انتخاب متنی چالشبرانگیز به پشت پرده مناسبات فاسد صنعت سرگرمیسازی سینما و تئاتر ما نقب زده است.
اجرای «ناصدا»، نویدبخش یک آینده روشن برای مهدی برومند است، اگر که جسارت بیشتری کند و به سوی نمایشنامههایی برود که بیش از کلام به فضاسازی میدان میدهند.
بوروکراسی در جهان مدرن برای نظمبخشی به امور جاری زندگی بهوجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.
مرتضی میرمنتظمی در مسیری که برای به صحنه بردن مالی سویینی انتخاب کرده، نسبت به گذشته، ریسکپذیرتر و تجربیتر شده است. جسارت او را باید ستود و این تغییرات را به فال نیک گرفت. اما از طرف دیگر میتوان این انتظار را داشت که متن نمایشنامه بدون حذفیات بر صحنه آید و زمان طولانی اجرا، موجب عقبنشینی گروه اجرایی نشود.
سعید کریمی در مقام کارگردان بار دیگر سراغ هنریک ایبسن رفته و این روزها اجرایی از نمایشنامه «جنزدگان» را در سالن اصلی مولوی به صحنه برده که حالوهوایی اکسپرسیونیستی دارد و بهواقع در تخالف با رئالیسم قرن نوزدهمی ایبسن معنا مییابد.
حسن معینی میل دارد یک اجتماع تئاتری بسازد که مابین اجراگر و تماشاگر، امکان تعامل وجود داشته باشد. سنت نمایشهای ایرانی و اجراهایی که از دل سنتهای محلی بیرون آمدهاند اغلب مبتنی بر این تعاملپذیری بودهاند.
جلال تهرانی استاد ساختن موقعیتهای نادر اجتماعی است و اینجا هم از طریق یک جغرافیای نامتعارف و ملاقات دو نفر در یک وضعیت خاص، میل آن دارد که اجرایی مبتنی بر اتصال با امر غریب بسازد.
بازیگران این اجرا که نابینا هستند، به خوبی توانستهاند با رویکردی همدلانه و جمعی، تئاتری تماشایی و تاثیرگذار بر صحنه آورده و تماشاگران را غافلگیر کنند.
نمایش «ناسور» با مرگی شاعرانه پایان میپذیرد. افراد در گورهای خود آرمیده و با دستانی بر گوش، انتزاعشان را از جهانی اینچنین خشن اعلام میکنند. پس جای تعجب نخواهد بود که این نمایش هم نظریه رهایی نداشته باشد و مقهور مناسبات ویرانگر زمانهاش شده باشد. ناسور زخمی است چرکین و ورمکرده.
اجرایی چون «قلب نارنگی» را هوایی تازه در این وانفسای تئاتر بدنه دانست كه توانسته فضای مفرحی را برای تماشاگران ترتیب دهد و به دام ابتذال نیفتد. اینكه با تمرین زیاد، همدلی گروهی و امكانات محدود بشود اثری در خور تولید كرد قابل ستایش است.