نوید محمدزاده در پروژه کارگردانی خویش، مسیر دشواری را پیش گرفته که به نظر میآید در بعضی صحنهها، بیش از اندازه معطوف به حضور او شده و به گنگی اجرا دامن زده است. به دیگر سخن، نمایش شهربازی سیاست اجرایی پر ابهامی را در پیش گرفته و مخاطبان پرشمارش را گرفتار سرگشتگی نالازمی کرده است.
نمایش پر است از طرح و نوشتههای گرافیکی که گاه فضاساز هستند و گاه فضاشکن. گاه نشانی از توهم میشوند و گاه کارکردهای تجملاتی نمایشی پیدا میکنند. با این تفاسیر اگر به فرض فضای توهم و معما گونه در اثر شکل گرفته باشد، سوالی که این جا یقهی ما را ول نمیکند این است که آیا ما در وهله اول با انسان مواجه هستیم یا با توهمش؟
در نمایش زهرماری علی احمدی پس از اجرای دو سه نمایش، نشان می دهد آرام آرام در ادامه ی تجرببات کارگردانی خود کارش به پختگی نزدیک شده است. او به عنوان کارگردان هم انتخاب های خوبی برای عوامل و عناصر صحنه اش داشته و هم تلاش کرده اجرای کم نقصی را برای صحنه خلق کند.
نمایش «آنتیگون» به کارگردانی علی راضی، نگاه محدود و کمسویی نسبت به رویکرد فلسفی وجودشناختی منتسب به جهان «آنتیگون» ژان آنوی دارد. پروتاگونیست نمایش راضی، فاقد شوریدگی تراژیک و مبارزهطلبی یک آرمانگرای سازشناپذیر است و در عینحال از ویژگیهای اگزیستانسیالیستی قهرمانی که نسبت به امیدهای واهی زندگی بدبین است و بار انتخاب و طغیاناش را بر دوش میکشد، کم بهره است.
متن بهشدت شلخته و شعاری و بیانیهوار است و مملو از واژگان عربی و گاه مترادف. مثلا: «زخمی و مجروح» یا اصطلاحات کاملا عربی که با جوهر این نمایش در تعارض قرار میگیرد و... «درست مثل برخی که در نوشتار و گفتار بین پارسی و عربی معلق ماندهاند و برای کمنیاوردن میگویند «سلام و درود» که خب میدانیم سلام همان درود است و درود همان سلام.
آنچه را که میتوان به نحو ضمنی در این نوشته بازخواند این است که بیایید در کلاسهای بازیگری من ثبتنام کنید تا از این دشواری برآیید. این کلاسها علمی و محترمند! اما در کمال ناباوری باید بگویم میتوان گفت این اجرا بهطورکلی نهتنها علمی نیست، بلکه میتوان گفت اصلا کارگردانی نشده است.
عنوان «شیطونی» با معنای محاورهای که با خود به دوش میکشد، در همان ابتدای امر خود را بهعنوان یک اثر برآمده از دلِ فرهنگ عامه مطرح میکند. به این معنا، مخاطب از همان بدو ماجرا انتظار دارد تا به درونِ اثری کشیده شود که از جنسِ گفتوگوهای زیست روزمرهاش است. کوشکی از این حیث همنوایی خوبی میانِ محتوا و فرم ایجاد میکند و ما را به درونِ نمایشی پرتاب میکند که دیالوگهای روزمره بسیاری دارد.
بهرام افشاری در عرصه نمایش کمدی به سبب فیزیک متفاوتش، به چهرهای جذاب و شاخص تبدیل شده است. بخشی از این اتفاق را باید به حضورش در آثار کوروش نریمانی – یکی از نویسندگان کمدی شاخص تئاتر عصر حاضر – ربط داد که از مشاورهاش در «جوجهتیغی» چندان هم دور از انتظار نبوده است.
تئاتر «پناهکاه» با به تصویر کشیدن جامعهای بهظاهر سالم در دنیای مدرن، نوع دیگری از جامعه آرمانی انسان امروزی را نمایان میکند. اما همین انسان امروزی در دور باطل چرخه اقتدارگرایی که برآمده از وجود آدمی است، غرق میشود و به همان دلیلی که پوپر میگوید: «بهشت تبدیل به دوزخی دیگر میشود».
تجربه تماشای «سانتیمتر» با داشتن موضوعی تراژیک که ساختار اجرا بر آن استوار گشته، بسیار شعفبرانگیز است و دلنشین چرا که به معنای واقعی کلمه تئاتر است و در خدمت صحنه و مخاطب. متین است. باوقار است. اثر سیاه است اما نگاهش سیاه نیست. زاویه نگاه صاحب اثر به مسالهای که با میزانسن درست و حسابشده طرح میکند، نوعی زبان میسازد که نه تنها در ذوق مخاطب نزده و به دام کلیشههای رایج در نمایشهای به ظاهر اجتماعی نمیافتد، بلکه همچون رود در ذهن مخاطب جریان مییابد و متبلور میشود.
"مرثیهای برای مرگ یک دختر" سعی دارد که وجوه تراژیک و جنون ناشی از تجاورز را جایگزین وجه سیاسی "دوشیزه و مرگ" آریل دورفمن کند.
«زهرماری» شبیه به سنت نوشتاری اسماعیل خلج، علیرضا نادری و آن فرم اجرائی است که بهترین شیوه بازنمایی فقر و مناسبات آن را در رئالیسم تمامعیار میبیند. اغلب فقر به تخیلزدایی از ذهن دامن زده و خشونت را شدت میبخشد. در نبودِ آرمان جمعی مردمان مصیبتزده، از مهلکه جستنهای فردی است که اهمیت مییابد. «زهرماری» بر همین غیاب آرمانگرایی و برآمدن فردگرایی مفرط و سترون اشاره دارد. هرکس میخواهد گلیم خود را از آب بیرون کشد و به گوشهای امن پناه ببرد.
آمادئوس، به کارگردانی جواد مولانیا، نمایشی است که به نظر میرسد از امکانات و دستمایههای بالقوه مستتر در متن پیتر شفر، از جمله رویکرد حماسی-تراژیک، جدلی، نقد قدرت، انرژی دراماتیک موسیقیایی و.. بهره قابل توجهی در اجرا نبرده است و به دلیل رویکرد گاه سرسری و حتی میانمایه نسبت به مضامین و نیز شیوهی طراحیها، امکان تاثیریگذاری عمیق و چندجانبه را در جلوههای نمایشی آن محدود نموده است.
نمایش نظام آباد یک روایت تلخ توام با طنزهای ظریف و کوتاه خود و صرفن این ویژگی های زبانی و شخصیتی نیست بل که روایتی واقعی از داستان آدم ها و زندگی های عادی و البته تراژیکی است که به خوبی کنه شخصیت و زندگی آن ها را نشان می دهد که شاید بسیاری از ما هر روزه آن ها را می بینیم یا درباره ی شان می شنویم.
نمایش «مرزداران» معطوف است به یکی از بحرانیترین مرزهای سیاسی تمام این سالها. مرز ایران و افغانستان، نزدیک شهر تایباد، گرفتار بادهای صد و بیست روزه، ترانزیت مواد مخدر و تغییرات اقلیمی. منطقهای محصور میان بیابان، با چشماندازهای زیبا و البته تجارت پرسود مواد مخدر و گرفتار در چنبره فقر ساختاری مردمانش. جایی که فراموشی و آوارگی بیش از همه جا فراگیر شده است.
حمیدرضا شعیری، استاد معناشناسی دانشگاه تربیتمدرس طی یادداشتی به نمایش «آمادئوس» پرداخت
اگر بخواهم بدون مقدمه و حرف پیش، در مورد نمایش آمادئوس نظر بدهم باید بگویم آمادئوس نمایش بدی است. از آن نمایشهایی که بد بودنش اصولی است و گزینهی مناسبی برای اساتید دانشگاهی رشتهی نمایش است که ساعتها بخواهند در موردش توضیح بدهند و بگویند به چه دلایلی یک نمایش بد خواهد بود. البته من نه استاد نمایش هستم و نه قصد اظهار فضل به خوانندگان این نقد را دارم. به همین دلیل تنها از منظر نشانهشناسی تئاتر ارزشگذاریام را توضیح خواهم داد.
من این یادداشت را به این اختصاص دادهام که نشان دهم حذفیات در حال اجرا در تئاتر مستقل، با حذفیات اجراشده در سالن چهارسو چه تفاوتی دارد و نشان بدهم چگونه «حذفیات» با یکسری حذفیات ساده در اجرای اخیر نسبت به اجرای قبلی، از ویژگیهای شایان تأملش فاصله گرفته و به اثری کلیشهای بدل شده است.
نمایش «مرزداران» تجربهایست آبرومند از یک اجرای شریف دانشجویی. متین است و ملیح. متعالی نیست اما از ابتذالنمایی برخی تئاتریها نیز فرسنگها فاصله دارد. به عنوان مخاطب میتوان دریافت که رهجوی و ملکی دغدغه درام دارند و تلاش میکنند که بر تکنیک مسلط شده و اثری سر و شکلدار به تماشاگر ارائه دهند. هرچند این مهم به شکلی دست و پا شکسته به سرانجام میرسد اما با توجه به تجربه کمی که دارند، این مساله قابل اغماض است.
«شیطونی»، نمایشی است که بر خلاف طراحی ظاهرا مبتکر و جستجوگرایانهاش به لحاظ محتوایی، بسیار واپسگرا و متصلب مینماید. این نمایش به طور مینیمال و کنایهآمیزی، بازتولید تمامعیار از مناسبات و انگارههای مردسالارانه فیلمفارسی تبهکارانهی معاصرشدهای است که در سینمای امروز ایران نیز بعضا در شکلهای مختلف بازتولید میشود و علیرغم رویکرد گاه گنگ و فرصتطلبانه سازندگانش نسبت به معضلات اجتماعی طرح شده، با اقبال عمومی نیز مواجه شده است.
مشکل آنجا گریبان خلاقیت گروه نمایش مونوشورایی را میگیرد که این تکصدایی مردانه با مسخره کردنی که در بالا اشاره کردیم ادغام میشود. در صحنهای که مانی، مهرداد را به خانهاش دعوت کرده است تا با او در مورد معصومه حرف بزند، جوکر از مخاطبان دعوت میکند تا در این بحران راهکاری ارائه دهند.