نمایش «زندانی در دانمارک» به کارگردانی محمد مساوات، خوانشی جسورانه و پستدراماتیک از «هملت» شکسپیر است که به جای وفاداری به متن اصلی، بر واسازی رویداد اجرایی تمرکز دارد. در این اثر، شبح هملت از تابوت تاریکی برمیخیزد تا در جهانی از فساد و تباهی، مخاطب را به رویارویی با «امر واقعی» دعوت کند و با دستکاری لذت تئاتری سنتی، تجربهای متفاوت رقم بزند.
نمایش «طورپ و طرب» داستانی متفاوت از دنیای پس از مرگ در بستری شاد و موزیکال دارد، تکیه تقیانیپور و نوری بر عنصر مرگ و روایت کارهای گذشته افراد، فرآیندی اخلاقی را به وجود آورده است که ذره ذره و با عنصر طنز به مخاطب انتقال پیدا میکند.
از منظر نقد آکادمیک، نمایش قصه ظهر جمعه نمایشی ناتورالیستی نیست. آیا اینکه یک نمایش به بازنمایی دقیق شخصیت، مکان و زمان و روابط میان آنها می پردازد، الزامی برای ناتورالیستی بودن آن است؟ ناتورالیسم بعنوان شیوه ای از اندیشیدن متکی بر پوزیتیویسم و علم گرایی است.
در خوانش نمایش ˝آخرین نامه˝ مهرداد کوروشنیا لایه بیرونی اثر است منتهی به زبان و نسبت آدمها و در نهایت رویکرد اثر به موضوع میشود.
نمایش طنز- انتقادی «سهروایت از زندگی» نوشته یاسمینا رضا، نویسنده ایرانی- فرانسوی، که نمایشهایش در سطح جهانی شهرت دارد، به کارگردانی و بازیگری سیما تیرانداز و بازی لیلی رشیدی، رضا مولایی، امیرکاوه آهنینجان و ندا گلرنگی هر شب ساعت 20 در سالن استاد سمندریان روی صحنه میرود.
با علم به محاسن متن ژان میشل ریب، به تماشای نمایش «آنتراکت بی آنتراکت» نشستم. اما در اجرای مقتدی چیزی جز یک نمایشنامهخوانی با طعم مد و فشن نبود.
من به عمد از جایگاه تماشاگر برای تماشای «تانگوی تخم مرغ داغ» اشاره میکنم تا شاید بتوان متوجه عمق فاجعه شد و به این نتیجه رسید که اجرای این نمایش در شرایط کنونی هیچ الزامی نداشت.
˝برای کلاه آهنیها˝ تاویلی ضد جنگ دارد و از منظر متافیزیکی بر آن است، به گونه ای بنیادین جنگ و خون ریزی را رد کند. اینکه انسان انسان است و با کشتن دیگری نمی تواند حس خوشایندی را نصیب خود گرداند، مضمونی است که از نخستین جنگ تاکنون تکرارپذیر بوده است. پشیمانی کشتن هابیل به دست قابیل همواره در نهاد آدمی بوده است.
پريسا مقتدي با كمك گرفتن از دراماتورژي، اين اثر را با يك نامگذاري جديد تحت عنوان «آنتراكت بيآنتراكت» با بازي آشا محرابي، سينا رازاني، اميرحسين رستمي و بهرام سرورينژاد در سالن سايه مجموعه تئاتر شهر به روي صحنه برده است.
تمام تلاشهای مرزبان در اثر نیز در راستای تاکید بر سبک واقعگرای رادی است؛ مسالهای که در اثر قبلی مرزبان یعنی «پلکان» که باز نوشتهای از مرحوم رادی است، متبلور میشود. اما سوال این است که واقعگرایی به چه قیمتی و به چه هدفی؟
نمایش ˝آنتراکت بیآنتراکت˝ که این روزها در تئاتر شهر روی صحنه است، 5 اپیزود از نمایشنامه 9 اپیزودی ˝بیحیوان˝ ژان میشل ریب است.
نمایش مرداب روی بام لحظاتی زیبا دارد و خود نمایشی به غایت زیبا نیست. شاید این جمله تناقضی را در برگرفته که خواه ناخواه ما را بر آن می دارد تا نگرشی کلی نگر را بر جزییات این نمایش ترجیح دهیم. این طبیعی است که ما در نگاه به آثار هنری پیرو کلیت اثر هستیم و سپس در تجزیه اثر جزییات را هم لحاظ می کنیم. در نمایش ˝مرداب روی بام ˝طرح یا پیرنگ نمایش به قاعده پیش نمی رود که بتواند تاثیر واحد و بادوامی را بر ذهن و روح مان بگذارد.
سیما تیرانداز متن رضا را بهخوبی درک کرده و با انتخاب بازیگرانی مناسب و همینطور طراحی صحنه خوب و میزانسنهای پرتحرکی که از کلیت اجرا بیرون نمیزنند، اجرایی خوب از متن را به صحنه میآورد. یکی از نقاط قوت اجرایی کار تیرانداز در این نمایش در مواجهه او با پتانسیل کمدی متن است.
در آثار ماتئی ویسنییک، مسایل مربوط به انسان معاصر، اساس دراماتیک- موضوعی است؛ مسایلی مانند غیرقابل سرایت بودن، ثبات، بیگانگی، وحشت، مبارزه با خود و دیگران، توهم، سرگردانی و تسلیم در برابر تقدیر میرایی که اصولا با رویکردی طنزآمیز، البته در موقعیتهای گروتسکی و در موقعیتهای کمدی تراژدی بیان میشود.
کنسرتتئاتر «در روزهای آخر اسفند» یکی از باشکوهترین اجراهای چندسال اخیر است؛ اثری متفاوت با اجرایی دشوار که من در شب اول به تماشای آن رفتم. بینظیر بود. متن نمایش از نظر روایی شباهت زیادی به یک اپرای معاصر داشت. با این حال این اثر یک اپرا یا تئاتر موزیکال نیست. بلکه نمایش به معنی واقعی کلمه است؛ چرا که نویسنده و کارگردان آنقدر دقیق هنر تئاتر و موسیقی را تلفیق کردهاند که تماشاگر فراموش میکند که شاهد چه فرم اجراییای است.
ماتئی ویسنییک، نمایشنامهنویسی مذهبی وابسته به فرهنگ ارتدوکس مسیحی است و البته فراتر از آن با دیدگاه عارفانه متونش را مینویسد. همین بینش متافیزیکی جهان سوررئالیسمش را مرتبط با مکتب رئالیسم جادویی میگرداند؛ ادبیاتی که در آن فضاهای متافیزیکی با جهان واقعیت درمیآمیزد و ملغمهای از عینیت و ذهنیت بشری را در صحنه آشکار میکند.
«شکلک» ترکیبی بامعنا از دو مقطع تاریخی این سرزمین است؛ با شخصیتهایی که از حیث طبقاتی تقریبا بههم نزدیکند و از حیث فرهنگی در دو سر یک طیف قرار دارند. از نظر منطق نمایشی، نویسنده و کارگردان یکی از این دو زمان را (مکان که ثابت است) اصلی نمیداند. اما از نظر روانی، تماشاگر این زمان زوج جوان نمایش و مقطع امروز را اصلیتر و به خود نزدیک میداند.
بیبیبیدل اثری درخور تامل است و پس از سالها بیمحتواشدن آثار ایرانی میتوان به این روند امیدوار شد که پس از این شاهد آمدوشد آثار جدی و خلاق تئاتری باشیم که واقعا آثار بیمحتوا، بیهویت و بیریشه معلوم نبود چه قهقرایی را برای ما در نظر گرفته بودند.
در ایران ما هنوز هیچ کارگردانی نتوانسته اجرای موفقی از در انتظار گودوی ساموئل بکت به صحنه بیاورد. نه داود رشیدی، نه وحید رهبانی و نه علی اکبر علیزاد و اخیرا نه همایون غنی زاده نتوانسته اند این متن مهم قرن بیستم را آن طور که باید و شاید اجرا کنند. حتی در تقلید و کپی اجراهای خارجی هم ناموفق بوده اند و در مورد کار خلاق که اصلا جای بحثی نیست.
نمایش "تو بودي... نه تو بودي!!!" به نويسندگي و كارگرداني مهران مقدر تا 14 بهمن در تالار استاد هودي شيراز به روي صحنه است
«در شورهزار» را باید نمایشی سمبولیستی در نظر گرفت. هرچند، این نمایش بستری واقعگرایانه دارد اما بر آن است تا کاراکترهایش بهنوعی، تمثیلی از اجتماع باشند. حسین کیانی نگاه واقعگرایانهاش در آثار قبلیاش بارزتر بود اما اینبار بر آن است تا فضایی مفهومی را در صحنه القا کند.