مسعود فراستی منتقد سینما در نقد فیلم سینمایی «مست عشق» گفت: «مست عشق» یک فیلم بد تلویزیونی با دو-سه نمای سینمایی بیشتر نیست؛ این فیلم یک دوبله بسیار فاجعه دارد که صداهایش در بیشتر موارد سینک نیست.
«امپراتوری یخزده» از طریق برخی شخصیتهای جدید و سرگرمکننده خود، لحن کارگردان و صحنههای رضایتبخشی که گاه بین شخصیتها به وجود میآید، نشان میدهد که هنوز کمی زندگی در این دنیا (فرنچایز) وجود دارد، اما تنها زمانی این زندگی رشد میکند که گذشته رها شود.
«پاندای کونگفو کار ۴» (Kung Fu Panda 4) جدیدترین قسمت از این مجموعه انیمیشنی محبوب، با وجود انتظارات فراوان، رضایتبخش نیست. در این نسخه نه اثری از خلاقیت دیده میشود، نه طنز و نه حتی عشق به کونگفو! نقد انیمیشن «پاندای کونگفو کار ۴» را در این مطلب میخوانید.
فیلم Arcadian مسیر پیموده شده فیلمهای ترسناک محبوب درباره بقا در دوران پسا آخرالزمان را دنبال میکند. مسیری آسان، کلیشهای و بدون تازگی که منجر به گفتن این واقعیت میشود که فقط هیولاهای درون این اثر از کل تصویر به یاد میآیند. شاید این نگته برای یک فیلم هیولایی، وقتی به آن فکر میکنید، آنقدرها هم بد نباشد. اما متأسفانه، بعید است که یک اثر سینمایی تنها بر اساس ظاهر به یاد ماندنی هیولاها ساخته شود.
فیلم Bicycle Thieves یک شاهکار به تمام معناست که میشود درباره پلان به پلان آن حرف زد. فوقالعاده است. در این روزهای مبتذل سینمایی که هر اثر بی سروپایی لقب شاهکار میگیرد؛ تماشای Bicycle Thieves یادآوری میکند که شاهکار دقیقا به چه معناست.
«آرکادیا» یک اثر ترسناک است که ارزش جدی گرفته شدن از جانب مخاطبان را دارد. در ظاهر «آرکادیا» نیکلاس کیج را در حال مبارزه با شیاطین آخرالزمانی نشان میدهد، که به خودی خود معرکه است. اما کل فیلم حول یک داستان محکم و منسجم ساخته شده که هرگز با خودنمایی کیج تضعیف نمیشود.
«گودزیلا منهای یک» از همین ابتدا مشخص میکند که در کنار سرگرمی، حرفهای مهمی هم برای گفتن دارد. برخلاف آثار بلاکباستری هالیوودی که علاقهای به سیاست و تاریخ نشان نمیدهند، تاکاشی یامازاکی نه تنها ابعاد سیاسی-اجتماعی قصهی اصلی گودزیلا را به شکلی مدرن بازآفرینی و سیاستهای غلط کشورش را نقد میکند بلکه یک قهرمان کلاسیک را هم در کانون توجه قرار میدهد.
نویسندهی این متن نیز با استیون کینگ همنظر است و توافق دارد که با فیلمی بسیار خوشساخت روبرو شده که توانسته از پتانسیلهای ژانر Found Footage به خوبی بهره ببرد. مضامینی چون عمقِ روح انسان، طمع و معامله با شیطان برای صرفاً رسیدن به هدف، نیز کاری کردهاند که Late Night with the Devil به خوبی در ذهن بیننده خودش را جا کند.
فیلم Wicked Little Letters اثری معمایی و کمدی البته در جنس سیاهش میباشد که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است و قصهای درباره چند نامه شرورانه را روایت میکند.
مرد میمونی شاید نتواند از نظر فیلمنامه یا بازیهای تیم بازیگری شما را غافلگیر کند، اما با تماشای آن میتوانید به راحتی تمام جاه طلبیهای کارگردانی تازه کار را تشخیص دهید. این فیلم بهعنوان یک اکشنِ درام انتقامی به خوبی عمل میکند، وارد زوایا و پلانهای اصلی میشود، با صحنهسازی و تدوین گاهی شما را غافلگیر میکند و گوش مخاطبش را عاشق موسیقی متنش میکند. این یعنی اکشن با ترکیب فرم کلاسیک و مدرن.
با اینکه «معصوم» را نمیتوان یک فیلم روشنفکرانه در نظر گرفت، اما اینکه داستان آن دقیقا همان مسیری را نمیرود که همیشه از فیلمهای ترسناک با نمادهای دینی توقع داریم خود نقطهی قوت بزرگی است.
«روز مبادا» مشخصاً متأثر از سینمای عباس کیارستمی و به طور ویژه شکل کارش در فیلمی مثل «کلوزاپ» است. کمی رنگ اصغر فرهادی به خود میگیرد، در وجه زنانهاش به سینمای رخشان بنیاعتماد نزدیک و در لحظاتی یادآور سینمای تجربی علیرضا داوودنژاد میشود.
شهرک تجربهای است متفاوت در رابطه با سینما و مکان. بدون زیستن در یک مکان ایزوله و تن دادن به مفهوم «شهرکبودگی»، سلوک روحی بازیگران برای نزدیکی به نقش ناممکن خواهد بود. اما همچنان باید این نکته را متذکر شد که علی حضرتی در خلق یک «فضا/مکان»، کمابیش محافظهکارانه عمل کرده و بیش از اندازه به مناسبات امروزی زندگی در ایران، وفادار مانده است.
«مست عشق» به دلیل پرداخت ضعیف، سطحی و دم دستی به مضامین عمیقی چون عشق و مذهب اثری نه چندان قابل توجه در کارنامه حسن فتحی محسوب میشود که به دلایل ذکر شده که بیشتر به ایرادات فیلمنامهای مربوط میشود فاقد مرجعیت هنری برای به تصویرکشیدن ماجرای مولانا و شمس به شمار میآید.
«مرد میمونی» شاید فیلم اکشن مهجوری باشد اما هرگز این حس را به شما منتقل نمیکند که در حال تماشای یک فیلم آماتور و درجهدو هستید و برخی از لحظات اکشن آن با بهترینهای سالهای اخیر برابری میکند. مشکلاتی که پتل در مسیر تولید این پروژه تجربه کرد، تفاوت چندانی با قهرمان قصهاش ندارد اما او از این ماموریت سربلند بیرون آمد و حتی میتوان نامش را در فهرست فیلمسازان آیندهدار قرار داد.
اگر از طرفداران دوآتشهی فیلم اصلی نبوده باشید، احتمالا از تفاوتهایی که فیلمنامهی «کافه کنار جاده» تازه ایجاد کرده راضی خواهید بود که تا حدود زیادی خط داستانی فیلم ۱۹۸۹ را بهبود میبخشند. با این حال، میتوانید در بازسازی فیلم «کافه کنار جاده» عناصری آشنا و نکاتی پنهان ببینید که ادای احترامی به فیلم سابق هستند.
«مست عشق» مانند تمام آثار تاریخی حسن فتحی قاببندیهای درست و رنگ و لعابی که بیننده را جذب کند دارد. اما به دلیل تصمیم گروه بر ساخت فیلم در ترکیه و فضاسازی به سبک طراحان صحنه ترک برای فیلم، امضا یا حضور خود فتحی در پشت صحنه فیلم احساس نمیشود. بیشتر از آن بینندگانی که سریالهای تاریخی ترکی مانند «حریم سلطان» را دیده باشند، احساس میکنند که پارسا پیروزفر و شهاب حسینی در آن سریالها حضور دارند تا اینکه یک کارگردان ایرانی «مست عشق» را ساخته است.
گروهی از منتقدان فیلم در دنیا، درباره «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» فیلم پرمخاطب این روزهای هالیوود نظرات خود را ارائه دادند
Música از آن دسته از فیلمهایی میباشد که حال خوبی را به مخاطب منتقل میکند. در واقع ما شاهد سیر صعودی کار یک آرتیست هستیم، او را درک میکنیم و دنیایش را لمس میکنیم. این فیلم مفرح ارزش دیدن را دارد و ما را با دنیایی که شاید کمتر با آن در ارتباط باشیم روبهرو میکند.
نقد فیلم «آنچه بعدا اتفاق میافتد» (What Happens Later) را در این مطلب بخوانید.
منتقدان مشهور درباره چهارمین قسمت انیمیشن «پاندای کونگفوکار» که از جمله فیلمهای روی پرده باکسآفیس به شمار میرود، نظر دادهاند.
کارگردان با تصویر کردن داستانی قدیمی اما در دنیای مدرن سعی کرده ترس را بیشتر بر بیننده چیره کند. با این وجود دوره استفاده از کاراکترهایی مثل کشیشی دیوانه و راهبهای معصوم که درگیر اتفاقات شیطانی میشوند به سر آمده.
درخشانترین لحظات فیلم، آخرین سکانسهای آن است، اما همین سکانسها نیز از نظر جهانسازی، جاهطلبی کمتری نسبت به فیلم اول دارد. از طرف دیگر صحنههای اکشن پایانی مطمئناً سرگرمکننده هستند و نبرد بین کورا و دریاسالار به خوبی طراحی شده است.
فیلم «فرشتگان معمولی» چیز خاصی نیست. اثری است ساده با روایت ناقص و ضعیف که بازیگرانش هم آن را جدی نگرفتهاند. «فرشتگان معمولی» پُر است از اخاذی احساسی و شاید یادآوری پیام انسانیت در این دنیای زمخت.
یکی از انتقاداتی که به فیلم بلوط پیر از سوی برخی منتقدان وارد شده بود نیز از پی همین نشناختن و عجیننشدن با ماهیتی است که کن لوچ مایل بوده درباره آن فیلم بسازد. حقیقتاً، لوچ شناخت درست و دقیقی از مردم خاورمیانه و بخصوص جنگ زدگان سوری نداشته و از همینرو، خانواده سوری فیلم آنچنان که باید و شاید باورپذیر و مؤثر از آب در نیامدهاست.
«پنجه آهنین» که براساس یک داستان واقعی ساخته شده است، تلاش دارد که روند حماسی پیروزیها و تراژدی شکستها را در روند افول یک خانواده معنا کند و رؤیای موفقیت پدر را در رؤیای آمریکایی خانواده هستهای موفق و رو به پیشرفت، به شکلی انتقادی بازتعریف کند.
این فیلم برای مخاطب سینمای بریتانیا به همان اندازه که لنگ است، سرگرمی هم دارد. به خصوص به این دلیل که کلمن و باکلی نقشهای خود را بسیار خوب پذیرفته و اجرا کردهاند. و به همین دلیل فیلم Wicked Little Letters به مخاطب دوستدار این سینما توصیه میشود.
فیلم «پنجه آهنی» جدیدترین ساختهی شان دورکین، روایتی مبتنی بر سرگذشت واقعی یک خاندان کشتیکجکار است. خانوادهای مصیبتدیده از تراژدیهای مداوم که طبق باور عامه در نفرینی چندساله به دام افتاده است. در ادامه با نقد فیلم «پنجه آهنی» همراه باشید.
فیلم Spaceman اثری تازه منتشر شده در ژانر علمی تخیلی، ماجراجویی و درام میباشد که در فضا و به دور از زمین میگذرد.
Scoop فیلمی به کارگردانی Philip Martin و با هنرنمایی ستارگانی همچون Gillian Anderson Keeley Hawes ،Billie Piper و Rufus Sewell در نقشهای اصلی فیلم است. فیلم به بازگویی داستان مصاحبهی جنجالی امیلی میتلیس (با هنرنمایی جیلین اندرسن) با شاهزاده اندرو میپردازد، اما این مصاحبه فقط نقطهی عطف فیلم را تشکیل میدهد و کلیت قصه، پرداختن به زندگی افراد دخیل در تهیهی مصاحبه است.
انسان در وجودش مملو از ویژگیهای متناقض است که هر کدام او را به سویی میکشد. چگونه میشود در یک پیکر نیروهای کاملا متضاد وجود داشته باشد و هر کدام از این نیروها این پیکر بیچاره را به سمت خود سوق دهد. دوگانگی یا چندگانگی ویژگیهای انسان زمانی مانند اژدهای چند سر نمود بیرونی پیدا كرده و فرد در مواجهه با خویشتنش دچار بهت و حیرت میشود.
در هجوم این مشکلات عجیب و غریب، زندگی حالتی از باری به هر جهت بودن به خود میگیرد، دیالوگهای طولانی، فیلم را به بیانیهای علیه همه چیز تبدیل میکند و بسیاری از سکانسهای فیلم هم هستند که شما را ناچار میکنند از خودتان بپرسید آیا من فیلم را نمیفهمم یا این تصاویر واقعا ربطی به داستان ندارند و به هیچ جای مشخصی ختم نمیشوند! این مساله که صحنههای ترسناک فیلم در نهایت بدون توضیح مشخصی ختم به خیر میشوند و هیچ چیز تازهای به شخصیتها، داستان یا پایانبندی فیلم اضافه نمیکنند هم به نابسامانی که فیلم در آن غوطهور است، اضافه میکند.
کممایهبودن چاشنی داستانی فیلم از مشکلات آشکار کلیت فیلم است که تقریبا در تمام طول اثر به کندی ضرباهنگ و کش دادهشدن موقعیتهایی که پس از دو سه دقیقه اول دیگر دستاورد دراماتیکی برای بیننده ندارند انجامیده است، ولی زمانی که از میدان دید بازتری به داستان نگاه شود فصل فرار دو قهرمان علاوه بر آکندگی از کش دادهشدنهای سرتاسر داستان که به این فصل هم سرایت کرده، در نگاهی کلیتر یک بیتوازنی و بیتعادلی فاحش را هم به فیلم تحمیل کرده است تا انسجام میان سه پرده فیلم کاملا مخدوش شود.
احساس میکنم اگر بخواهیم برای هندیها هویتی مجزا متصور بشویم، باید جایی خارج از منازعات سیاسی و اجتماعی به دنبال آن باشیم؛ مثلاً در فیلم Fighter، یک بینندهی خارجی، بجای اینکه هویت هندیها را از طریق درگیریهای نیروهای هوایی و شعار «زنده باد هند» بجوید، در نمایشهای موسیقی توسط سلبریتیها، شوخیهای همیشه حاضر و قصههای عاشقانهی فرعی پیدا میکند.
«تلماسه: بخش دو» تصمیم گرفت برای قابل درک شدن داستان برای مخاطب امروزی به جای اینکه غرابت جهانسازی و وقایع را تلطیف کند، قهرمان و زاویه دید خود را به دیدگاهی آشناتر و قابل درکتر تغییر میدهد: شخصیت زندایا، جنگجوی فریمن، چانی. از قبل وعده داده شده بود که نقش این شخصیت در فیلم دوم بیشتر از فردی از رویاهای پل باشد که خیلی کوتاه پس از حملهی خانواده هارکونن و قتل عام خاندان آتریدس در فیلم اول با آن مواجه شدیم. اما او در واقع به روح فیلم جدید تبدیل شده است.
طرح Imaginary ساده و تکراری است. نقل مکان خانوادهای تراماتایز شده به خانهای جدید و وقوع اتفاقات ناشناخته! با این وجود Imaginary ایدههای خوبی برای داستان خود دارد. استفاده از فانتزیهای کودکانه و واقعی کردن تخیلات آن هم به شیوهای که المان وحشتزا جنبهای حقیقی نگیرد. مثل خرسی که نه به شیوه خرس واقعی بلکه به شیوه تجسم بخشیدن به تخیل کودکانه جنبه غیرمجازی پیدا میکند.
The Iron Claw مبارزات پسران فریتز فون اریش، مالک یک کمپانی کشتی (Promoter) را به تصویر میکشد. فیلم پنجه آهنی با بودجه حدود ۱۶ میلیون دلاری توانست ۴۳ میلیون دلار از گیشههای سینمایی دریافت کند. علاوه بر این The Iron Claw نظرات مثبت زیادی را از سوی مخاطبها و منتقدین دریافت کرده است.
The Three Musketeers یک فیلم اکشن، ماجراجویی و حماسی، محصول مشترک سال ۲۰۲۳ فرانسه، بلژیک، آلمان، اسپانیا و اولین قسمت از مجموعه دو بخشی میباشد. The Three Musketeers فیلمی به کارگردانی مارتین بوربولون (Martin Bourboulon) است که بر اساس کتاب سه تفنگدار الکساندر دوما که در سال ۱۸۴۴ به رشته تحریر درآمده، ساخته و پرداخته شده است. فیلمنامه این اثر نیز بر عهده متیو دلاپورت (Matthieu Delaporte) و الکساندرا دلا پاتلیر (Alexandre de La Patellière) میباشد. این مجموعه دو قسمتی یکی از پرهزینهترین فیلمهای ۲۰۲۳ فرانسه به شمار میروند. علاوه بر این، سه تفنگدار توانسته فروش چشمگیری در گیشههای سینما هم داشته باشد.
هوشنگ گلمکانی نوشت: ویژگی اصلی فیلم «شب داخلی دیوار »مضمونش نیست، بلکه فرم روایتش است که البته مضمون را تأثیرگذارتر میکند.
"بیچارگان" را اثری جسور میدانم که علیرغم افتی که در پرده سوم به آن گرفتار میشود و نقصانی که در منطق روایی برخی رخدادهای پایانی بر خود دارد، اما نقطه مهمی در کارنامه لانتیموس است و پرداختیست محترم به مقوله فمینیسم، آن هم در سالی که فاجعهای به نام باربی وجود داشته است!
فیلمی مثل «تارا» فقط حوصلهاش را سر میبرد و گاهی حتی به خنده میاندازد. تلاش کارگردان برای ساخت چنین فیلمی در چنین وضعیت در سینما و عرصه فرهنگی هنری ایران قابل تحسین است اما به هیچ وجه کافی نیست.
دنیس ویلنوو به عنوان کارگردان دقیقاً به خاطر زبان سینماییاش شناخته میشود که نه با دیالوگ، بلکه با تصاویر بصری با مخاطب صحبت میکند. این به بهترین وجه در Arrival و Blade Runner 2049 دیده میشود، که در آن زیباییشناسی تمام صحنهها مهمترین اهرم تأثیر بر لحن داستان است. در عین حال، ویلنوو سعی میکند داستاننویس خوبی هم باشد. در نتیجه «تلماسه: قسمت دوم» با یک ویلنوو عالی در صندلی کارگردانی به دنبال توسعه ایدئولوژیک قسمت اول در همه جهات است.
اینکه سکانسهای اکشنی که داخل قصهی خیالی فیلم اتفاق میافتند، اغراقآمیز باشند، منطقی است و ایرادی به آنها وارد نیست اما بعدتر میبینیم که هیچ تفاوتی میان این قصهی خیالی و دنیای واقعی فیلم وجود ندارد، چه بسا دنیای واقعی حتی اغراقآمیزتر هم باشد. متیو وان شاید قصد دارد پیام خاصی را مخابره کند اما هرچه که هست، به مقصد نرسیده است.
فیلم در کل سکانس اکشنی ندارد و معدود لحظاتی هم که اکشن میشود، این صحنهها کاملا آماتور و تلویزیونی از آب درآمدهاند و کسی را هیجانزده نمیکنند. جلوههای ویژه فیلم در حد همان سال ۲۰۰۳ هستند.
بعضیها دلایل بازخوردهای منفی «دوشیزه» را این مسئله میدانند که «قهرمان زن» دارد یا «کهنالگوهای ژانر فانتزی» را به چالش کشیده است، و از آنجایی که تصویر زنانهای از قهرمان زن به نمایش «نمیگذارد»، باید آن را تحسین کرد. شاید در یک اثر سینمایی دیگر، این ادعاها قابل پذیرش بودند اما «دوشیزه» کاملا سزاوار این واکنشهای منفی است زیرا اهداف مشخص دیگری را دنبال میکند.
موفقترین عنوان اکران نوروزی ۱۴۰۳، اولین تجربه کارگردانی جواد عزتی است؛ فیلمی کمدی با مایههای پررنگ اکشن که در اجرا قابل توجه، در بازیگری متوسط و در قصه ضعیف است.
مساله اینجاست که فیلمساز نه شرایط قبل انقلاب را به درستی درک کرده و نه از بعد انقلاب اطلاع دقیقی دارد. با حرفهایی که از مردم کوچه و بازار شنیده، قصد دارد سیمای تاریخ پیش و پس از انقلاب را اغراق شده ترسیم کند تا مخاطب را برای خریدن بلیت ترغیب کند.
میتوانم تصور کنم که بسیاری از کسانی که آشنایی مختصری با روانکاوی یا تجربهای از تخیل دارند، ممکن است با این گزاره موافق نباشند، اما از نظر بسیاری از کسانی که آشنایی قابل قبولی با این حوزه دارند، روانکاوی یک بازی بیمعنی با کلمات نیست، سوای اینکه ما زندگی شخصی یا ایدهها و توصیههای فروید را بپذیریم یا نه، روشهای پیشنهادی او و پیروانش همچنان برای رویارویی با تروما و ضربههای واقعی به سلامت روان یکی از بهترین ابزارهایی است که در دست داریم. تمسخر یک مشی نظری، نمیتواند راهی برای درک آن باشد.
روی علفهای خشک به کارگردانی نوری بیلگه جیلان که برای اولین بار در بخش مسابقهی اصلی هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد، یکی از تاریکترین روایتهای سینمایی این کارگردان است. فیلم با تمرکز و دور و نزدیک شدن به معلمِ هنری که منتظر انتقالی گرفتن است جنبههای تاریک این کاراکتر را برای ما رو میکند.