تابستان از آن دست نمایشهاییست که در مقابل تفسیر شدن مقاومت میکند و بهشکل پارادوکسیکال به تفسیرهای تازه، میدان میدهد. اگر از روایت رئالیستی ابتدای نمایش گذر کنیم، حضور نابهنگام شخصیت دوم با آن جانیابی بهتآور، تابستان را واجد مازادی رهاییبخش و صد البته هولناک کرده است. اصولاً زندگی تکرار شونده روزمره میتواند مقدمه معناباختگی و ملال شود.
حسام لک خوانشی تازه از «در انتظار گودو»ی بکت در قشقایی روی صحنه برده است که به نظر هم ترکیبی از خوانشهای پیشین است و هم پشتپا زدن به همان خوانشها، جایی که بیابان برهوت بیآب و علف به زبالهدانی چند دقیقهای بدل میشود.
در نشست دوشنبههای نقد تئاتر که در تالار حافظ دوشنبه یکم بهمن اختصاص به نقد و بررسی نمایش "اوبو" با طراحی و کار میرعلیرضا دریابیگی یافت، رضا آشفته کمرنگ بودن وجه گروتسک و عرفانی پهلوانی نامناسب تالار حافظ را برای اجرای این نمایش را از نواقص اصلی این اجرا برشمردند.
نمایشنامه «مرغ دریایی» اثر جاودانه چخوف را به یاد بیاورید. در آنجا کاراکتر تربلف دست به خودکشی میزند اما دقت کنید که چخوف چه سازوکاری را برای این شخصیت به وجود میآورد تا مخاطب خودکشی او را بپذیرد و حتی در این راه حق را نیز به او بدهد. (البته مقایسهی چخوف بزرگ با مارشا نورمن جفایی است در حق این نویسنده شهیر روس.) اما گویی در «شب بخیر مادر» عامدانه این تمهید غایب بوده و اساسا نویسنده دغدغه ای نسبت به پرداختن به آن را ندارد.
در نشست دوشنبههای نقد تئاتر این هفته، نمایش «اوبو» به طراحی و کارگردانی علیرضا دریابیگی نقد و بررسی میشود.
نمایش «تن شوری» دقیقا از ثابتترین و موفقترین نقطه رابطه یک زوج شروع میشود. رابطهای موفق که به واسطه آسیبپذیری (هرچند نامحسوس یا کممحسوس)، چنان غیرمنتظره فرو میریزد که فقط در یک زندگی واقعی رخ میدهد
حضور مشوش این تعداد بازیگران فرم! بر صحنه علاوه بر شلوغی و همهمهی آسیبزننده، بر طراحی صحنه و کارکرد حجمهای شش تکه، که پتانسیل زیباییشناختی و مفهومی خوبی در بر داشتند را نیز بیاثر کرده است. خانم فیروزآذر اعلام کردند تعداد زیادی از این افراد از هنرجویان دوره آموزشی بازیگری او هستند و هدف اول از اجرای نمایش رضایت این گروه است که این نمایش کار اولشان محسوب میشود...
«اتاق تاریک» به کارگردانی روحالله حجازی در فرهنگسرای ارسباران اکران و نقد میشود.
هر کجا که فقدان جسارت بر صحنه حاکم شود، درخت کلیشه رشد کرده و میوههایی با طعم ابتذال پس میاندازد. حال دیگر اهمتی ندارد که محتوای اثر شما چیست و چه فایدهای در بر دارد.
حمیدرضا آذرنگ از یک الگو در نوشتار استفاده میکند، الگویی که در آن کنشگری به واسطه فوران عاطفه از کار میافتد و کشمکشهای بیرونی شخصیت به درون هجرت میکند.
حمید جعفری معتقد است: مساله پخش و نمایش، مهمترین مشکل سینمای مستند ماست. در همه جای دنیا تلویزیون مهمترین حامی سینمای مستند است، این در حالی است که در ایران مهمترین مانع آن است.
«تن شوری» استعارهای است از زدودن جسم و جان از پلشتیهای زندگی زناشوئی، وقتی برگههای طلاق در حضور شاهدان، اینجا تماشاگران امضا میشود، میتوان تن آلوده شده را شست و شاید زخمها را درمان کرد.
«ناپديد شدن انسان در پايان تاريخ را نميتوان نوعي فاجعه كيهاني دانست: جهان طبيعي همان چيزي كه در تمامي ابديت بوده است، باقي خواهد ماند. معدوم شدن قطعي انسان به معناي ناپديد شدن جنگها و انقلابهاي خونين است.» اما چه چيز انسان را به سروري ديگر موجودات رسانده و سرنوشتي اينچنين مسالهدار را در عالم هستي رقم زده است؟ بيشك «زبان» نقشي تعيين كننده دارد در اين فرآيند برتري يافتن انسان زيادهخواه. «لغزش آني كلام» حاشيهاي است انتقادي بر اين وضعيت. آگامبن از رابطه انسان و قدرت كلام به بهترين شكل در «كودكي و تاريخ» ميپرسد كه «آيا تجربه خاموش و بيآوا وجود دارد؟ آيا كودكي تجربه وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، رابطه آن با زبان چيست؟» كودكي از نظر آگامبن بر ناتواني از سخن گفتن، بيزباني و زبانبستگي دلالت دارد، بر وضعيتي كه زبان هنوز در آن غايب است.
دبیرخانه دهمین جشنواره بینالمللی «سیمرغ» با اعلام فراخوان، تمامی دانشجویان سراسر کشور و جامعه پزشکی را به شرکت در این جشنواره دعوت کرد.
یک پدیدهی بسیارعجیب که مدتی است در بین برخی نویسندگان و کارگردانان این مرز و بوم سروشکل گرفته، عنوان غریبتری نسبت به ماهیتش دارد به نام «مسئولیتگریزی». گویی هر یک از این هنرمندان مانند برخی خردهبیزینسمنهای سیار شدهاند که در کارتهای ویزیت خود درج میکنند:«با مسئولیت محدود»! اغلب این آثار هویت نداشتهی خود را درهمان تبلیغات و معرفی اثر افشا میکنند. مشخصه اصلی این ژانر نوظهور، نداشتن یک نمایشنامه منسجم و دراماتیک است. در همین نمایش «پرومته/طاعون»، سازنده برای آن که بتواند محتویات ذهنی خود را جامه نمایش بپوشاند، از هر کتاب رمان و شعر و نمایشنامه که به دستش رسیده چند خطی آورده و چنان شلم شوربایی برایمان بار گذاشته که حالاحالاها عطر و طعمش از یادمان نخواهد رفت.
همه ابعاد اجرا حرفهای و مرعوبکننده از کار درآمدهاند. بله میپذیریم که «فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید، دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد». خب فعلا که اوضاع اینجوری است. این اجرا را بهعنوان نوعی تابوشکنی که حتما منشأ اثر خواهد بود، باید مد نظر داشت؛ اما فرض را بر این بگذارید که برخی رانتها، باعث شده این نمایش به صورت فعلی شکل بگیرد. خب اشکال کار چیست؟ من البته در آن اشکال میبینم؛ اما نه اینکه چرا برخی از این اجازهها دارند و برخی ندارند. اشکال نمایش این است که دستکم تا نیمه نخست، ما با اجرائی پرشور و جذاب روبهروییم؛ اما در نیمه دوم بهویژه از هنگامی که وارد فاز رمانتیک و پیداشدن سروکله عشق کوزت و ماریوس میشود، نمنمک ملالی هم به همراه میآورد که ناچاری روی صندلیات مرتب جابهجا شوی تا این لحظات کشدار بگذرند. بهویژه آنکه وجه موزیکال در اغلب این صحنهها فراموش شده، شاهد اجرائی معمولی هستیم. بازی نوید محمدزاده در نقش بازرس ژاور هم البته بر این ملال میافزاید.
نمایش «قسمتی از بنفش سرخ است» نوشتهی مهسا غفوریان اساسا چکیدهایست از اجرای «بدن-بیگانه» بر صحنهی تئاتر. ماجرای سه زن -که احتمالا مثل همیشه با فروکاهی شخصیت زنان- نماد زن ِ ایرانی هستند و یک مرد که نقش نظام مردسالار را بازی میکند و اتفاقا یکی از همین زنها دل در گرو عشق او دارد. سیزده سال منتظر او میماند و در این مدت که مرد از او دور است نه کاری انجام میدهد و نه علاقهای در او برای ادامه دادن زندگی وجود دارد.
مهدي كوشكی تلاش ميكند ريشه بخش مهمي از خشونتهاي امروز جهان را در فرقهگرايي به تصوير بكشد. هر چند اين فرقهگرايي چندان دور نيست، اما بشر مستغرق در ايدئولوژي كور، تنها راه رهايي خويش را در استمساك به فرقهگرايي ميداند. كوشكي نشان ميدهد فرقهگرايي جودا چگونه ميتواند در كمتر از يك ساعت حمام خوني به پا كند كه شما را دچار تهوع رواني كند.
به نام خدا. سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان عزیز. با قسمتی دیگر از سری برنامههای «آشپزی در تئاتر» در خدمت شما بزرگواران هستیم. با توجه به تماسهای مکرری که با برنامه ما داشتید تصمیم گرفتیم تا طرز تهیهی یک نوع غذای نیمهایرانی و نیمهفرنگی به نام «زردچوبه» را به شما آموزش دهیم. (خنده) حتما تعجب کردید که چرا باید اسم یک نوع ادویه روی یک غذای اصلی باشد. باید یادآور شوم که با توجه به اجراهای این روزهای تئاتر ما این پدیده نیز کاملا عادی و طبیعی است.
مولوی برای گروه جوان «پارهسنگ در جیبهایش» به مثابه فیلم هالیوودی است که شخصیتهای مری جونز در آن توأمان لذت میبرند و رنج میکشند. این یک رویاست و تحقق یافتنش، در ابهامی تاریخی فرومیرود، جایی که میپرسیم نابغههای مولوی کجایند.
هفدهمین نشست نقد صحنه با بررسی نمایش «خرده نان» برگزار می شود.
كاهاني در اجراي اين روزهايش در مجموعه نوفل لوشاتو، با بداعت در فرم و استفاده خلاقانه از بازيگران و همچنين تقسيم فضا به دو قسمت، بازنمايي زندگي روزمره يك خانواده ايراني را دچار وقفه كرده است. روايت هفتاد دقيقهاي «تحت تاثير» اگر با فرمي متعارف اجرا ميشد، چيزي بود شبيه انبوه داستانهايي كه اين روزها در تئاتر، تلويزيون و سينماي كشور عرضه و مصرف ميشود. تجربهگرايي كاهاني مبتني است بر آزمون و خطا و لاجرم شكست و فتح، اما شكست بزرگتر همانا تن دادن به منطق حاكم زمانه است تحت انواع رئاليسم اجتماعي منقاد.
این نوشتار نقدی است بر نگاه فرودستانه به شخصیتهای زن در نمایش محبوبهها که با تکرار کلیشههای جنسیتی و مردسالارانه، صرفا به بازنمایی عینی اما ناقص بخشهایی از واقعیت پرداخته است و فرازهای مهمی از واقعیتهای آگاهیبخش زنانه در اجتماع را حذف نموده است و تفاوتهای طبقاتی و زیستی متفاوت زنان را به شکل سطحیانگارانهای نادیده گرفته است. رویکرد نمایش محبوبهها به تغییر و تحول یا تقویت نگاه مترقی و برابر نسبت به زنان و روابط و مناسبات حاکم کمکی نمیکند. گویا در محبوبهها، زنان مستقل و آگاه جامعه و نگاه رهاییبخش زنانه یکسره حذف شده تا از نظم موجود مردسالارانه حتی در فضای دراماتیک نیز پاسداری شود. از طرفی این نوشتار به نقش مخرب تجارت و بازار بر عرصه تئاتر جدی و اساسا تجارتزدگی و میانمایگی و حتی ابتذال که از ویژگیهای بارز تئاتر بازارمحور امروز است، اعتراض دارد.
مرزبان به هيچ عنوان سراغ دراماتورژي و بهروز رساني متن نرفته است و اثري به شدت شلخته و از هم پاشيده را روانه سنگلج كرده است. در واقع، از اين كارگردان كاركشته و با تجربه، اين كار بعيد به نظر ميرسد. پرسش اساسي كه براي تماشاگر پيش ميآيد اين است كه چرا مرزبان متني را كه درباره انقلاب ۵۷ است، بدون هيچ تغيير و بهروز رساني در سال ۱۳۹۷ روي صحنه برده است؟
درنهايت نمايش حريق را ميتوان يك پيشرفت براي افروز فروزند دانست كه در اين وانفساي كالايي شدن هنر و اتميزه شدن افراد، به توليد تئاتر كارگاهي جان دوباره بخشيده است و حتي در نگارش نمايشنامه توانسته از تجربيات اعضاي گروهش سود برد. حريق به راحتي با مخاطبان ارتباط برقرار كرده و در خلق شخصيتهاي به ياد ماندني، تواناست. در فقدان اميد، روايتگر ملال، اضمحلال و فروپاشي است. گامي رو به جلو براي افروز فروزند و تئاتر مورد علاقهاش، اما همچنان محافظهكار نسبت به فرمهاي تازه و امتحان نشده. آيا كشتي به راه خود ادامه خواهد داد يا اينكه فرمان تغيير مسير از جانب ناخدا صادر خواهد شد؟ بايد به انتظار نشست اگر كه حريق همه چيز را خاكستر نكرده باشد.
کلفتهای علیاکبر علیزاد (با دراماتورژی رضا سرور) طراحی و انتخابهای شجاعانه و تاویلمندی از نمایشنامه ژنه ارائه میدهد که امکان برجستهسازی روزآمد لایههای روانشناختی، طبقاتی و سیاستهای جنسیتی متن را در قرن بیستم ویکم نیز میسر میکند.
در نام(برده)، تجربهی شخصی و ناکام یک کارگردان پر ایده تئاتر از روند ساخته نشدن نمایشاش در یک جشنواره خارجی، به زبان اجرایی نامتعارفی ارائه میشود لیکن به دلیل شیوه پرداخت و نیز رویکردهای موجود در محتوی نمایش این تجربه شخصی صرفا در محدودهی یک ایده خصوصی باقی میماند و به ادراک جمعی و انتقادی گستردهتری در سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و هنری و... ریشه نمیدواند.
نمایش آوانتاژ، مستند داستانی مربوط به جنگ است که به طور محتاطانهای ضد جنگ مینماید. قهرمان اصلی ماجرا حسام، پسربچهی نه سالهای است که در بمباران هوایی روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۵ در بلوار راهآهن شهر اندیمشک کشته میشود.
نمایشنامههای سارتر، ضرورت اقتباس و بازخوانی تئاتری از داستانها و رمانهایش را همراه میکند با پرسش و تردید. تهوع رمانی درخشان و البته سختخوان است. پر از ایدههای فلسفی در باب هستی، رابطه زبان و اشیا، پدیدارشناسی و معناباختگی. همان ایده انسان مدرن که در مواجهه با جهان و اشیا، گرفتار سرگشتگی و حسی از غثیان است. بعضی منتقدان آن را یک ضدرمان دانستهاند که خوانندگان خود را به نوعی دلزدگی فلسفی و وجودی میکشاند. مانند قلمرویی مینگذاریشده که در مقابل هر نوع اقتباس و بازخوانی تئاتری یا سینمایی مقاومت کرده و به فرم رمان یا حتی با اندکی مسامحه، ضدرمان وفادار است. خوانش مریم برزگر در نهایت راه چندانی به این عمارت باشکوه و البته رنگارنگ نمییابد و میشود گفت که ناکام است.
نمایش «سیم و سرمه» از هشت تا 20 مهر، هر روز در دو نوبت 18 و 20 در سالن سایه تئاترشهر روی صحنه میرود. سیما شُکری و میثم غنیزاده بازیگران نمایش و گروه تهران الف، کیمیا صرافی و شیوا احمدیسپهر، اجرای زنده موسیقی خاص این نمایش را بر عهده دارند. در ادامه، گفتاری بلند را میخوانید به قلم دکتر «ناهید توسلی»، دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی، نویسنده، پژوهشگر و کنشگر حقوق زنان، درباره نمایش «سیم و سرمه».
«شاباشخوان»، به کارگردانی رضا عربی، یک تئاتر لطیف و انسانی است. صحنه کوچک است و بازیگران در سه ضلع یک مربع نشستهاند. شخصیت اصلی نمایش در میانه نشسته است. این صحنهآرایی، یکی از عوامل لطافت است. در این طراحی هیچگونه خودنمایی وجود ندارد. پرهیز از خودنمایی تا پایان نمایش ادامه دارد. موسیقی زنده، بازیها، ریتم نمایش و حرکتها همه درهمتنیده و به یک کلیت نمایشی تبدیل شدهاند. هیچیک از عوامل بر دیگری برتری ندارد. هرکس تجربه و درک خود را از جهان بازمیگوید. تا اینجا نمایش یک کار موفق و دوستداشتنی است؛ یک تجربه خوب 60دقیقهای از هنر نمایش.
اجرای رحمت امینی در مقام طراح و کارگردان به فضای وودی آلنی وفادار است. اما بههرحال باید این نکته را هم فرض گرفت که درهمتنیدگی زمانی و مکانی، همان یونان باستان با آمریکای معاصر، چالشی است اجرائی که بهراحتی مهار نمیشود. تعینبخشی به شخصیتهایی که مدام در حال رفتوآمد میان چندین فضا هستند، احتیاج به تمرکز و مدیریت بالا دارد؛ نکتهای که در اجرای رحمت امینی سعی شده فعلیت یابد اما همچنان مفصلبندی دقیقی برای این تحرک و سیالیت متراکم نمییابد. شاید در کنار هم قرارگرفتن بازیگران حرفهای با انبوهی هنرجویان مشتاق و کمتجربه، این مسئله را اندکی تشدید کرده باشد. اما هرچه هست، نکتهای است که میتواند نقطه عزیمت فرازونشیب اجرا شود.
«هویت» و «اعتماد» دو عنصر جداییناپذیر برای بِرَند یک سالن نمایشی است که با اجرای نمایشهای عجیب و غریب به آن لطمه وارد میشود. لطماتی که شاید سالها طول بکشد تا بشود آن را جبران کرد.
«عند از مطالبه» را باید همراستا با ادبیات حمیدرضا آذرنگ دانست؛ البته با اندکی کمدی بیشتر و اندکی عاطفهگرایی کمتر.
برخی هراس دارند که در عصر نویسندگی مجازی تاثیر سابق ژانر نقد کاهش یافته و نسبی شده است. رسانههای مجازی جامعتر، کمهزینهتر و کمتر سلسلهمراتبی هستند. هرچند تجزیه و پراکندگی مخاطب در نتیجهی ترویج رسانهی مجازی ممکن است تاثیر گستردهی ژانر نقد را هم در علم و هم در هنر بکاهد، تغییرات در رویکرد، پلمیک و مباحثات به طور کلی ممکن است لزوماً اهمیت خود را از دست ندهند، چرا که اینترنت چنین اشکالی از ارتباط را بازتعریف میکند، نه حذف. کاربران رسانهی مجازی تولیدکننده نیز هستند و در کنار هم قواعدی را برای خواندن و نوشتن به عنوان موضوع منافع مشترک میسازند. این فرآیندِ ایجاد قواعد جدید، رسانههای پیشین را دگرگون میکند اما تا حدی به آنها تکیه دارد و بیشتر نقش نقد را حفظ میکند. نقد یکی از مستقیمترین ژانرهای نوشتار پلمیک است. چه نقد هنر باشد، چه بررسی آکادمیک یا بازخوانی متون، تولیدات هنری و دیگر تولیدات فکری منتشر شده، نقد عملی بازسازی کننده و برانگیزاننده است. به این معنا، نقد عمل بنیادین برخورد آزاد دیدگاهها، بازسازی و مباحثه است. خود نامش گویای به اجرا درآوردن آزادی مخالفت اندیشهها و علنی کردن استدلالها و اعتراضات برای مخاطب است. به عنوان عرصهی تاثیر همگانی اطلاعات و استدلال، نقش توزیع اجتماعی دانش را نیز بر عهده دارد. در ادامه به بررسی این موضوع خواهم پرداخت که آیا کاهش تاثیر ساختاری نقد منتشر شده در رسانه چاپی لزوماً نقش اجتماعی هنجاری آن را تضعیف میکن
اولین جشنواره آنلاین نقدنویسی مشق شب توسط سایت سلام سینما با حمایت پردیس کورش برگزار میشود.
«راندوو» نمایش سادهای است در ظاهر؛ اما میتوان دید در فُرم نوشتاری، پیچیدگیهای داستانی چگونه کنار هم قرار گرفتهاند. اولین تجربه منتظری به نظر تلاشی بامزه و کنایی بر زندگی طبقه متوسط ایرانی است.
در این مجال به نقد و بررسی نمایشی میپردازیم که شاید میانگین سنی کارگردان وعواملش از نوزده سال تجاوز نکند. برای من بسیار مهم و قابل تامل است که در این وضعیت اسفبار فرهنگی و اجتماعی که ابتذال از در و دیوار کشور فرو میریزد و روز به روز در کمال وقاحت سخیفتر و سطحیتر میشود، چند جوان گرد هم میآیند و تلاش میکنند نمایشی آبرومند خلق کرده و به روی صحنه بیاورند. درست است که این نمایش از نظر من بیارزش تلقی شده است اما قطعا این ارزشگذاری با برخی نمایشهایی که ممکن است پیشتر چنین نمرهای از منتقدان اگزیت گرفته باشند تفاوت دارد.
چهاردهمین نشست نقد صحنه با حضور علی عابدی، وحید آقاپور، زری کریمی، سعید یزدانی، سینا آزاد و بهزاد صدیقی عصر روز شنبه 3 شهریور ماه 97 با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
نمایش، «فیل در تاریکی» بر اساس اقتباسی از رمانی به همین نام به قلم قاسم هاشمینژاد، نوشته شده است. این رمان یکی از اولین و تاثیرگذارترین رمانهای پلیسی، جنایی نوآر ایرانی محسوب میشود و ظاهرا قرار است در نمایش هم با چنین حال و هوایی مواجه باشیم.
اتفاق که هماکنون در تالار کوچک مولوی روی صحنه میرود، بر اساس نمایشنامهای اقتباسی است، برگرفته از داستان «اتفاق» نوشته هاینریش بل. همه ماجرا به شکل بسیار سادهای بازگوشدنی است. همهچیز از آنجا شروع میشود که کارمند سادهای که مانند هر آلمانی دیگری در آن سالها خاطرات بسیاری را از زمان جنگ با خود دارد، وقتی به اداره میرود،
مترسک مهرداد خامنهای، برداشت آزادی از نمایشنامه چهارصندوق، بهرام بیضایی است و با اینکه به متن آن تقریبا وفادار مانده اما در شیوه اجرایی به شکل تقلید چهارصندوق (نمایش شاد ایرانی) مقید نیست و با آگاهی جاهطلبانهای در جستجوی طراحی و استخراج مابهازاءهای مفاهیم و ایدهها در نمایشنامه و فراروی از آنها به زبان و شکل قرن بیستویکم است.
سیزدهمین نشست نقد صحنه با بررسی تئاتر ریچارد نوشته و کارگردانی حمیدرضا نعیمی با حضور حمیدرضا نعیمی (نمایش نامه نویس، کارگردان و بازیگر)، محسن حسینی(کارگردان و کارشناس تئاتر)، حامد کمیلی، شقایق فراهانی، بهناز نازی (بازیگران) مهرداد پازوکی (آهنگساز) نیما خسروی (طراح حرکت) و بهزاد صدیقی (نمایشنامه نویس و دبیر نشست نقد صحنه) و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه 13 تیرماه ۹۷ در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
ویران، مجموعهداستان کوتاهی از «ابوتراب خسروی» است که «مهدی نصیری» یکی از داستانهای آن به نام «مرثیه باد» را تحت عنوان نمایشنامهای با نام «این قصه را آهسته بخوان» در تماشاخانه مهر، واقع در حوزه هنری روی صحنه برده است. ماجرای داستانی که «ابوتراب خسروی» نوشته است به صورت روایت اولشخص مفرد است که با خاطرات منصور و وداع او با زنش (اشرف) توأم است. او عازم پادگانی در جلدیان است و در یک منطقه مرزی جنگی در سومار بهعنوان یک دیدهبان مشغول پستدادن است.
نمایش آنشرلی با موهای خیلی قرمز، ضرورت به میان کشیدن بحثی را ایجاد میکند که در چند صفحه نقد نمایش یا حتی یک مقاله به نتیجه نخواهد رسید. اما از طرفی اشاره نکردن به آن، جنبههای متفاوت و معنادار اثر را نادیده میگیرد و نمیتوان مدعی داشتن نگاهی جامع به اثر بود. تئاتر به صورت کلی، مجموعهای از روایتها و نشانههای درونیست که در حین اجرای نمایش بروز پیدا میکنند به اضافهی روایتها و نشانههایی که بیرون از اثر به گوشههای آن متصلاند. بیتوجهی به اولی، نقد را یکسویه و سطحی کرده و فراموش کردن دومی بحث و نقد را در وادی انتزاع رها خواهد کرد. به همین دلیل سعی میکنم از جنبههای متفاوت اثر را مورد سنجش قرار دهم.
نمایش «ریچارد» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی شنبه ۱۳ مرداد ساعت ۱۸ در فرهنگسرای ارسباران نقد می شود.
. نویسنده نه در پی ساختارزدایی بنیادین شخصیت نمایشش بود و آنچنانکه در آغاز میشد گمان برد قرار بود به تئاتر ابزورد راه ببرد. حالا او میخواست دقایق سرشتپردازانهای را بهمدد این فضاسازی غریب پیش بکشد و دریافتم شخصیتی محوری دارد که در ناکجاآبادی گیر افتاده و دو بازیگر دیگر احیانا یا موجوداتی خیالیاند یا موجوداتی برآمده از درون خود او. ماجرا را از سوی دیگر پی گرفتم، داشت جالبتر میشد.
پل ریکور در مقاله «خاطرات و فراموشی» دو نوع رابطه برای نسبت خاطرات با گذشته در نظر میگیرد؛رابطه دانشی و رابطه کنشی. در رابطه دانشی، خاطرات به نسبت قابل اعتمادند اما در رابطه کنشی به هیچ وجه نمیتوان به خاطراتی که کلامی و ذهنی مرورشان میکنیم اعتماد کرد. او معتقد است ما تنها زمانی میتوانیم صحبت از استفاده یا سوءاستفاده از خاطرات کنیم که خاطره را یک کنش تلقی نماییم. کنشی که تمایلات و زخمهای روحیمان در آن دخیل میشوند و بیرحمانه به حذف قسمتی و اضافه کردن قسمتی دیگر مشغول میشوند.
فلیک از آن نمایشنامههاست که بر آستانه دو نظام پخش سینمایی ایستاده. یکی نظامی متعلق به گذشتهای در حال فراموشی که مبتنی است بر همان دستگاه آپارات و ساختار سلولوئیدی حلقههای سینمایی که میدانیم گران است و محدود. سیستم آپارات در مواجهه با شتاب سرمایهداری متأخر به نسبت کند بود و بتدریج کنار گذاشته شد. اما نظام دیگر همان ساختار دیجیتال، ارزان و قابل دسترستر سینماست. نمایش فلیک، بازنمایی تقابل این دو امکان تکنولوژی در رابطه با نمایش دادن فیلمهاست. آن هم در یکی از آن سالنهای قدیمی و از رونق افتاده شهری چون ورکستر کانتی ایالت ماساچوست.