از صدیقه دولتآبادی پنج نمایشنامه در دست داریم که همه آنها در کانون بانوان و توسط خود او و سایر زنان عضو کانون در آن سالها اجرا شدهاند: «پریروز، دیروز، امروز» 1316، «مرد نادان» 1321، «زندگی ایلیاتی» 1321، «من مدیره زندگی و مادر میخواهم» 1322 و «زندگی چیست» 1322 آثاریاند به قلم او.
شاهین سرکیسیان 1345 فوت میکند و تمام آنهایی که با او کار کرده بودند، میدانستند ماجرا از چه قرار است چرا هیچ یک جریان را در آن سالها رسانهای نکردند، فاش نکردند و طرح مساله به بعد از انقلاب منتقل شد؟ یکی از نظریههایم این است، چون کسانی که در واقعه دستی داشتند در مسند قدرت مراکز تئاتری قرار میگیرند و اگر کسی حرفی میزد باید با تئاتر و صحنه خداحافظی میکرد.
محمود استادمحمد گذشتهپرست نبود. برعکس نگاه منتقدانه تندی به گذشته تئاتر ایران داشت، اما صحبت از لالهزار که میان میآمد، میشد تمام حسی را که به آن عرق و علاقه میگویند، در صدایش حس کرد.
علی نصیریان اولین کسی بود که با معرفی فهیمه راستکار به خانه شماره ۵۴ سر خیابان رشت یا تخت جمشید سابق، رفت. نصیریان سال دوم هنرستان هنرپیشگی بود و احتمالا هیچ فکر نمیکرد رفت و آمدش به این خانه چگونه جهان فکری او را متحول میکند.
در سالهای بین 1260 تا 1270 شمسی تئاتر و درام مدرن وارد ایران میشود. این نوع از تئاتر در کنار نمایشهای سنتی و قبلی که همگی به شکلی کاملا «مردانه» اجرا میشدند در بین «مردان» ایران برای خود جا باز کرد. در آن زمان زنان نه تنها اجازه حضور در صحنه را نداشتند و نقشهای زنانه با بازیگری مردان روی صحنه میرفت، بلکه زنان حتی اجازه تماشای تئاتر را نیز نداشتند
در دهه 30 به واسطه سانسور حاکم، به ویژه پس از کودتای 28 مرداد، گروههای تئاتری دچار چنان رکود و رخوتی شدند که اساسا از رشد طبیعی باز ماندند. به تدریج ترجمه و اجرای نمایشهای بیخطر فرنگی و کمدیهای متوسط و آثار عرفانی رواج یافت تا سالنها خالی نمانند و صندلیها بهشکل ظاهری هم که شده پر شوند
روایت من یک روایت توام با درج نکات جذاب است که بیننده در لحظه لحظه فیلم با سوالاتی مواجه خواهد شد و تا سوال بعدی به دنبال جوابهایی خواهد بود. به این ترتیب بیننده را همراه فیلم به جلو خواهیم برد و تا لحظه آخر مشتاق دیدن فیلم خواهد بود. بله صرفا در رسانه فیلم مستند برخلاف کتاب برخی نکات تازهتر را که از نظر تصویری جالب بود، آوردهام
اینکه خارج از دانشگاههای ما هیچ مکان مشخصی برای دسترسی و مطالعه کتابهای تخصصی هنرهای نمایشی وجود ندارد، نکته قابل افتخار نیست. تجهیز و راهاندازی «مرکز آرشیو تئاتر ایران» با نگاه سادهانگارانه دولتها به بوته فراموشی رفته و دانشجویان برای دسترسی به این اطلاعات (بخشی از اینها) باید به آرشیو مجلس شورای اسلامی و کتابخانه ملی مراجعه کنند؛ در این مراجعه هیچ ایرادی نیست، ولی اینکه تئاتر ایران آرشیو تصویری و مکتوب ندارد، امری است ناپسند و غیرقابل دفاع
محرم که بشود، کسانی که در کار نمایش ایرانی هستند، حتما در گوشه ذهنشان یادی هم از پیتر بروک میکنند؛ کارگردان افسانهای تئاتر جهان که نامش با نمایشهای شرقی و تعزیه ما هم گره خورده است.
اما چرا پیتر بروک برای ایرانیان هنرمند مهمی است؟
بحث برسر متن است. صادقی میگوید ترجمه سعیدی از متن سوفوکل پر از ایراد است و به درد کار دراماتیک نمیخورد. میگوید با متن فرانسه قیاسش کرده و فهمیده سعیدی برحسب مقتضیات چیزهایی را حذف کرده است و البته زبانش هم نامناسب برای اجراست، پس خودش آستین را بالازده تا متن را بازترجمه کند؛ اما پسیانی میگوید: «متن آقای سعیدی برای من قابل احترام است.
22 تیرماه، سالمرگ نام بزرگی در تئاتر است. حمید سمندریان از اردیبهشت ۱۳۱۰ تا تیرماه ۱۳۹۱ زندگی کرد و در این درازا تأثیر بزرگی بر تئاتر ایران گذاشت.
آوانسیان درباره نعلبندیان میگوید: «از میان نمایشنامهنویسان ایرانی، نعلبندیان، کسی است که برای من حداقل یک مکمل است. چیزهایی را که من کم دارم، در مقابلم قرار میدهد. یک ماده اولیه نمایشی خوب را در اختیار بازیگر و کارگردان قرار میدهد. حرفی که برای پژوهشی هم گفته بودم: با متنهای او از سطحهای مختلف میشود بازی کرد...»
سیاوش طهمورث چهره ماندگار سینما، تئاتر و تلویزیون ایران در گفتگویی به سالهای دور دهه ۵۰ رفته؛ به روزهای راه اندازی تئاتر شهر و گروه نمایشی خانه نمایش آربی اوانسیان و همکاری با پیتر بروک نامدار. او البته در ادامه از بازگشت به صحنه گفته و اتفاقات تلخ این روزها در حاشیه ساختمان تئاتر شهر.
روزگاری هنرمندان بسیاری در آن رفتوآمد میکردند، اما همهچیز ناگهان تمام شد؛ بهخاطر حسادت همکارانشان.
مدیر مجموعه تئاتر محراب اعلام کرد قرار است نمایشگاه تاریخ تئاتر ایران برای آشنایی نسل جوان و دانشجویان با نسلهای گذشته و تاریخ تئاتر ایران در این مجموعه تئاتری راهاندازی شود.
ناصر حسینی مهر که به تازگی کتاب «پیشگامان نمایش در ایران» را منتشر کرده است درباره ویژگی های این کتاب و دلائل نگارش آن توضیحاتی ارائه داد.
من معمولا از واژه بینظیر برای توصیف چیزی استفاده نمی كنم ولی در یك نمونه می توانم این واژه را به كار بگیرم و آن آرشیوی است كه بخشی از حالا زیرآب رفته. مطلقا امیدی به شهرداری منطقه ندارم. به مدیریت فرهنگی نیز همین طور، به همین دلیل هم هست كه به شما می گویم سی ساعت است فقط در خانه راه می روم و میگویم به جهنم!
آرشیو کتاب ها، نسخ خطی و حاصل پنجاه سال زیست فرهنگی ایشان نابود شده است.
نمایش «خطر مجسمه عبید جدی است» نوشته زنده یاد عزت الله مهرآوران با کارگردانی مریم کاظمی در سال ۸۹ به صحنه رفت؛ اثری که مهرآوران از کاظمی خواست تا آن را کارگردانی کند.
رضا کوچک زاده، کارگردان و پژوهشگر هنرهای نمایشی، تفاوت رویکرد رضاشاه و ناصرالدین شاه را نسبت به شبیه خوانی تشریح میکند و توضیح میدهد که جوانه های دموکراسی در ایران از شبیه خوانی تکیه ی دولت آغاز شده است؛ نه انقلاب مشروطه.
محمود استادمحمد» که از سال 1364 تا 1377 در کانادا اقامت گزیده بود، نمیدانست که با بازگشت خود تنها 15 سال فرصت کار دارد، ولی در همین سالهای محدود توانست چندین کار به روی صحنه برد.
ناصر حسینیمهر در کتاب «تئاتر در ایران؛ از کودتا تا انقلاب» نشان میدهد که تئاتر برای برخی از شومنها به مثابه بازار بوده است و به واسطه آن روابط حسنهای با قدرت برقرار کرده و به جای تولید آثاری برجسته و اندیشهمحور به سوی واریتههای مبتذل، نمایشکهای ارزان و سرگرمکننده رفتهاند.
نمایش «چهار صندوق شادی» به کارگردانی ناصر آویژه از جمله آثار موفق تولید شده عرصه تئاتر کودک و نوجوان در دهه ۷۰ است که در زمان اجرای عمومی خود با استقبال قابل توجه مخاطبان همراه شد.
نمایش «کابوس خیابان هفدهم» به کارگردانی مسعود موسوی از جمله نمایشهای اوائل دهه ۸۰ بود که در سالن سایه مجموعه تئاتر شد به صحنه رفت و باعث درخشیدن بازیگران آن شد.
طی حضور 120 ساله تئاتر مدرن در ایران، تنها تعداد اندکی کتاب با موضوع تاریخ تئاتر نگاشته شده است. عموم این کتابها روایت سنتی و کلاسیک از تاریخ تئاتر است. آثار جمشید ملکپور یا حمید امجد و حتی مجموعه اسناد تئاتر مشروطه مسعود کوهستانینژاد، صرفاً روایتی خطی از شکلگیری تئاتر در ایران است.
ترجمه كتاب «ارگاست در پرسپولیس» به قلم ای.سی.اِچ. اِسمیت رماننویس و روزنامهنگار انگلیسی نمونهای است كه یك قطعه از پازل حضور گروه پیتر بروك را دراختیار ما میگذارد. او و دیگر مهمانان خارجی جشن هنر شیراز با سفر به ایران در دهه پنجاه خورشیدی و اجرای آثار نمایشی كه بعضیشان بعدا همراه با نام ایران در معتبرترین شناختنامههای تئاتر جهان به ثبت رسید، به واسطه همین حضور، ناخواسته بر آتش اختلافهای داخلی جریانهای متفاوت تئاتری ایران (یا به بیان بهتر، تهران) در آن روزگار دمیدند.
امکانات نوری از جمله داشتههای تئاتر ایران هستند که برخی از آنها نظیر پروژکتورهای قدیمی قدمتی بیش از ۸۰سال دارند و جزو گنجینه تئاتر ایران به حساب میآیند، گنجینهای که در حال خاک خوردن است.
تاریخنگاری تئاتر در ایران همواره با اما و اگر مواجه بوده و منابع در دسترس محققان و دانشجویان از صدواندی سال تاریخ تئاتر(مدرن) ایران در مقایسه با ظرفیت موجود نشان میدهد كه اساسا بخش عمدهای از ماجرا به «سكوت» گذشته و این مسكوت ماندن همچنان ادامه دارد؛ سكوتی به اعتقاد من منزهطلبانه.
ممكن است تا امروز به این نتیجه رسیده باشیم كه دیگر ترجمه لزوما درد ما را دوا نمیكند و به دانش ما نمیافزاید و باید دست به تولید نظری در حوزه تاریخ تحلیلی تئاتر بزنیم تا سرانجام در سالهای آینده «مطالعات اجرای ایرانی» از زیر خروارها بلغور نظریات عموما غربی سر بیرون آورد.
«شهرو خردمند» کارگردان تئاتر و از بنیانگذاران کارگاه نمایش، از شروع کار هنری و همچنین دوره فعالیتش در کارگاه نمایش و راهاندازی آن و تلاشی که برای حذف او از صحنه شده بود، گفت.
نمایش «دادگاه نورنبرگ» که اثری در ارتباط با دادرسی جنایات جنگی آلمان نازی است جزو نمایشهای پرمخاطب اواخر دهه ۷۰ بود که با استقبال مخاطبان روبرو شد.
ی، ژورا مددیان، هوپند لشگری، رامونا شاه، ایمان ذوقی، ماهیار کشور دوست، مریم اعتمادی اشاره کرد.
رویکرد جوانمرد اگرچه با تأسی از شخصیتهایی چون آرتو و کریگ، تقابل با نگاه ناتورالیستی آن روزگار تئاتر بود؛ اما او هیچوقت به سمت تئاتر تجربی روز جهان نمیرود. خودش هم در پاسخ به این پرسش که چرا چنین متونی را برگزیده است میگوید «دلیلش استنباطات عاطفی من از این دو اثربوده است.» بهعبارتی او قصد تجربه کردن نداشته؛ بلکه هنوز در حال و هوای کلاسیسیم است.
به باور نعلبندیان هنرمندان حوزه رئالیسم شکستخوردگان جریانات اجتماعیاند. مصاحبهکننده در همین راستا نعلبندیان را قضاوت میکند که او به واسطه جایگاه طبقاتیش چنین ادبیاتی را پیش گرفته است
منیژه محامدی در یادداشتی درباره صحبتهایی که در کتاب «خاطرهبازی پیشکسوتان تئاتر» از قول یکی از هنرمندان درباره وی مطرح شده است، توضیحاتی ارائه داد.
نمایش «آخریننامه» به کارگردانی مهرداد کوروشنیا که در سال ۸۸ شکل گرفت ۵ بار اجرای عمومی در شهر تهران و اجرا در ۱۱ استان کشور را طی ۱۰ سال تجربه کرد و بیش از ۴۰ هزار تماشاگر داشت.
محسن حسینی در یادداشتی نوشت: امروز دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ است و به عبارتی بهانه نگارشی این جریده کوچک هم، سال مرگ عبدالحسین نوشین در نیم قرن گذشته است که در مسکو در چنین روزی در تبعید و اقامت اجباری و در تنهایی مطلق بر اثر سرطان معده رخ از جهان برمیکشد و دریغ از سرزمین و بهویژه کارگزاران و دستاندرکاران تئاتری که هنوز بزرگداشتی درخور این معلم شایسته تئاتر برپا نکردهاند.
رضا كرمرضایی در سن شانزده سالگی و در دوران شكوه تئاترهای خیابان لالهزار با ورود به جامعه باربد و نمایش «جان فدای وطن» به نویسندگی و كارگردانی حاج رفیع حالتی، آموختن تئاتر را آغاز كرد.اما خیلی زود كودتای بیست و هشت مرداد سال هزار و سیصد و سی و دو اتفاق افتاد؛ كودتایی كه از نگاه كرمرضایی در تمام ابعاد فرهنگی كشور تاثیر گذاشت. در نگاه او این تاثیر از تاریكترین منطقه تهران كه همان «شهر نو» است آغاز شد. خاطرات كودكی كرمرضایی به دلیل محل زندگیاش و دوران مدرسه به آزارها و اتفاقات ساكنان «قلعه» گره خورده است.
صدرالدین زاهد از اجرای مجدد نمایش «افسانه ببر» در مجموعه تئاترشهر خبر داد.
ناصر حسینیمهر پژوهش خود در خصوص تئاتر ایران طی ۳ دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ را در قالب کتابی با عنوان «تئاتر در ایران از کودتا تا انقلاب» منتشر کرد.
شاید گروه «بازیگران شهر» تصور نمیکردند ، مکانی که با نمایش «باغ آلبالو»ی آنان افتتاح میشود، روزگاری به نماد تئاتر ایران تبدیل خواهد شد اما سرنوشت برای کافه شهرداری سابق چنین تقدیری رقم زده بود.
سالها پیش از اینکه چهرههای نامداری مانند عزتالله انتظامی، مرتضی احمدی، جمشید مشایخی و ... در تئاترهای لالهزار بدرخشند، هنرمندان دیگری از نسلهای قبلتر چراغ این خیابان را روشن نگه داشتهاند، هنرمندانی که حالا بعد از گذر سالیان، گرد فراموشی بر نام و آوازهشان نشسته است.
اگر کاری برای سالنهای لالهزار نشود، یک دهه دیگر نه از تئاتر نصر چیزی باقی میماند و نه از تئاتر پارس.
بيضايي در نقدش بر «روزنه آبي» رادي را به نوعي ندانستن متهم و مرز روشني ميان نگاه خويش و رادي تعيين ميكند. رادي نيز متن بيضايي را متني كامل نميداند و آن را ناقص و مملو از ايراد ميداند.
بايد كمي به گذشته بازگرديم و شكل ديالوگ هنرمند و منتقد با يكديگر را مرور كنيم، گو اينكه هنرمند امروز ما پيش چشم خود منتقدي به قامت جلال آلاحمد نميبيند، اما در مقابل منتقد هم در نسل جديد كسي همارز بهرام بيضايي پيدا نميكند.
به احتمال زیاد پیش از مهین اسکویی هم بانوان دیگری در تئاتر ایران ، تجربه کارگاردانی داشتهاند ولی بخشی از جامعه تئاتری، عنوان «اولین بانوی کارگردان تئاتر ایران» را شایسته مهین اسکویی میدانند.
روزنامهنگارانی که زمستان سرد سال ۱۳۴۲ به تماشای نمایش «شش شخصیت در جست وجوی نویسنده» نشستند، به دو موضوع توجه بسیار کردند؛ معرفی لوییجی پیراندللو، به عنوان نمایشنامهنویسی بزرگ و بازی فروغ فرخزاد روی صحنه تئاتر.
پس از اجراي نمايشهاي «ميراث» و «ضيافت» در پاييز 1346، اولين تجربه مستقل بهرام بيضايي در كارگرداني تئاتر، نشستي با حضور سعيد سلطانپور، آربي آوانسيان، سيروس طاهباز، محمود دولتآبادي، مليكيان و شخص بيضايي برگزار ميشود.
سال ۱۳۴۷ وقتی پری صابری تازه از فرانسه برگشته بود مدیر فوق برنامه دانشکده هنرهای زیبا شد و تصمیم گرفت جایی برای اجرای نمایش در آن دانشکده دست و پا کند که پاتوقی فرهنگی برای دانشجویان باشد و قلبی تپنده برای تئاتر ایران.
کل کل عجیبی بین تشکلهای تئاتری بود. انگار علی حاتمی با اطلاع و آگاهی از همین بحثها آنها را کنار هم قرار داده بود تا تواناییشان را به رخ بکشند. پرویز پورحسینی از اعضای کارگاه نمایش بود. آن زمان کارگاه نمایشیها به اداره تئاتریها میگفتند تئاتر سنگلجیها.
رضا ارحام صدر و نصرتالله وحدت با هم تست هنرپیشگی دادند، با هم پذیرفته شدند و تا سالها بهعنوان زوج هنری تئاتر اصفهان، روی صحنه میدرخشیدند؛ حالا از فوت ارحام صدر ۱۲ سال گذشته و دیشب خبر رسید که وحدت نیز در بیمارستان ایرانمهر تهران، جان به جانآفرین تسلیم کرده است.