مرادی با این کار به ما گوشزد می‌کند که همه‌ی ما و حتی خودش به عنوان کارگردان اثر در خشونت علیه زنانمان نقش داشته‌ایم و با پذیرش این واقعیت است که می‌توانیم در جهت اصلاح این مسئله بر‌‌آییم.


پایگاه خبری تئاتر-گروه تئاتر اگزیت - مجید اصغری: این شب‌ها که به تماشای تئاتر می‌نشینم، پیش از شروع نمایش چند باری زیر لب آیة الکرسی می‌خوانم و به همه مقدسات متوسل می‌شوم و اگر ریا نشود چند کلامی را با خدای خود به راز و نیاز می‌پردازم. می‌گویم خدایا این از آن نمایش‌ها نباشد که عوامل اجرایی دست به هر لوده بازی‌ای می‌زنند تا مخاطب را بخندانند. بارالها این از آن درام‌های سخیف شبه روشنفکرانه نباشد که به هر بهانه‌ای بنا می‌کنند به توهین کردن به مخاطب و سر آخر در رورانس‌ها انتظار دارند که تماشاگران چنان تشویقشان کنند که رکورد دست زدن برای چاپلین در همان نمایش شکسته شده و به جنابشان تعلق یابد. در این وانفسای اقتصادی مملکت و با این درآمدهای بخور و نمیر، رفتن به سالن‌های تئاتر و پرداخت چهل هزار تومان پولِ بی زبان، (که معلوم نیست حضرات این تعرفه‌های نجومی را بر چه اساس و از کجایشان درمی‌آورند) رسماً حکم جهادِ فی سبیلِ الله را دارد. پروردگارا با دست غیبت کاری کن که پولمان به جوی آب نرفته و از ضایع شدنش حفظ و حراست بفرما. الهی آمین!

پیش از آن که وارد بحث درباره نمایش جنابِ کیومرث خانِ مرادی شویم، تذکر به چند نکته درباره حواشی این اجرا الزامی به نظر می‌رسد. نکته اول درباره ورود تماشاگران به سالن است. از آن‌جا که گروه اجرایی مطلع هستند که تمام بلیت‌ها فروخته شده و جمع کثیری از مخاطبان پشت درِ تماشاخانه و در هوای به شدت سرد قرار دارند، بهتر است کمی زودتر در‌ها را باز کنند تا مراسم آشفته نشستن بر صندلی‌ها با آرامش صورت پذیرد و نمایش در موعد زمانی مقرر شروع شود.  

نکته دوم درباره گنجایش و ظرفیت سالن است. هر سالنی تعداد صندلی مشخصی دارد و پر کردن بیش از ظرفیت به هر نحو و قیمتی به دور از شأن مخاطبان و همچنین یک گروه فرهنگی و هنری است.

نکته سوم درباره سخنرانی‌های پیش از اجرا و تشکیل کمپین بین مرادی و پسیانی است جهت خاموش نگاه داشتن تلفن‌های همراه مخاطبان. کیومرث خان و آتیلا جان عزیز، آن چه تحسین مخاطب را برمی‌انگیزد، آن چه باعث می‌شود که مخاطب سراپا گوش شود و شش دانگِ حواسش را به شما و گروه اجرایی‌تان بدهد، آن چه باعث می‌شود که مخاطب هر از گاه به ساعتش نگاه نکرده، خمیازه نکشیده و اساساً کاری با تلفن همراهش نداشته باشد، در این عبارت خلاصه می‌شود: "اجرای یک نمایشِ عالی، به روز و صادقانه". اگر شما وظیفه‌تان را به درستی انجام داده و نمایشتان را به خوبی طراحی و روی صحنه ببرید دیگر نیازی به این روضه خوانی‌های پیش از اجرا نخواهد بود. اتفاقی که تقریباً در این نمایش (نامه‌های عاشقانه از خاورمیانه) رخ می‌دهد و مخاطب در پی ارتباط هر چه بیشتر با نمایش است.

بگذریم و برویم سراغ نقدمان. مثل همیشه تحلیل و بررسی را از پوستر وعنوان نمایش آغاز می‌کنیم.

"نامه‌های عاشقانه از خاورمیانه". عنوان بدی نیست. ابهام ندارد اما کمی فریبنده به نظرمی‌رسد. با وجود جغرافیایی که مشخص می‌کند تا حدودی می‌توان به لحن و فضای داخل نمایش پی برد. اما مشکل این جاست که متن خیلی به عنوان خود وفادار نمی‌ماند و انگار عنوان در سراسر متن رخنه نکرده و گاه کمرنگ به نظر می‌رسد. به عنوان مثال شما در این اثر"نامه‌ای" نمی بینید اما چون این واژه درعنوان بندی استفاده شده و گویی راوی این عاشقانه‌های برخاسته از خاورمیانه همین نامه است، انتظار می‌رود که "نامه" به عنوان یک عنصر روایی مهم معرفی و به یک پِراپِ دراماتیک در نمایش تبدیل شود که متاسفانه این اتفاق رخ نمی دهد و باعث عقب‌ماندگی متن ازعنوان می شود.

این مسئله درباره واژه "عاشقانه" نیز صدق می‌کند. در برخی اپیزودها عنصرعاشقانه روایت به حدی کمرنگ می‌شود که در برابر مسائلی چون خشونت علیه زنان و... از یاد رفته و دیگر به چشم نمی‌آید. از این لحاظ پوستر نمایش وضعیت بهتری نسبت به عنوان بندی دارد و بیشتر به فضایِ داخلی اثر نزدیک است. با وجود این که پوسترعالی‌ای نیست اما دست و پا شکسته ما را از احوالات نمایش آگاه می‌کند. تصویر سه زن که صورتشان (شناسنامه و هویتشان) شکسته شده و ترک برداشته است. این شکستگی در صورت این سه زن تا حدودی می‌تواند ما را از تِروما یا جراحت‌های داستانی‌ای که برای سه کاراکتر این نمایش اتفاق افتاده است، آگاه کند. پس می‌توان حدس زد که ما با یک نمایش با دغدغه‌ها و مسائل و بحران‌های زنان در خاورمیانه مواجه هستیم نه صرفاً عاشقانه‌هایی از خاورمیانه. این مهم وقتی برایمان قطعی‌تر می‌شود که با ورود به سالن مشاهده می‌کنیم که عوامل اجرایی اعم از گروه موسیقی و کنش‌گران که در صحنه حضور دارند، همگی زن هستند و اتفاقاً چه خوب. به واقع تدبیر هوشمندانه‌ای ست که از سوی کارگردان نمایش اتخاذ شده است.

شنیدن صدای محزون خواننده زن در نمایشی که به مسائل و دغدغه‌های زنان در منطقه خاورمیانه می پردازد بسیار دلنشین است و به کار می آید. اما باز متن جا خالی داده و از پرداختن به مسائل و بحران‌های زنان (به غیراز بخش سوم، اپیزود زیبا دختر افغان) شانه خالی می‌کند.


حال سری به دوخطی سه اپیزود می‌زنیم تا کمی موضوع برایمان شفاف تر شود. اپیزود اول درباره دختری‌ست به نام آنجلا (هانیه توسلی) که به همراه شوهرش مایک از نظامیان ارتش آمریکا است و هر دو در افغانستان حضور دارند. آنجلا عاشق همسرش است اما در نهایت مایک توسط نیروهای طالبان کشته می‌شود و آنجلا با پیکر بی‌جان او تنها می‌ماند.

اپیزود دوم مربوط است به دختری عراقی به نام جمیله (طنازطباطبایی) که در بحرانِ دیکتاتوری صدام حسین، پدرش را از دست می‌دهد و در نهایت مجبور می‌شود از وطن خود دست کشیده و تن به مهاجرت دهد.

اپیزود سوم تعلق دارد به دختری افغان به نام زیبا (پانته آ پناهی‌ها) که در یک فیلم سینمایی به ایفای نقش می‌پردازد و با فردی رابطه‌ای عاشقانه دارد. به همین دلیل در یکی از کوچه‌های کابل، مورد تهاجم چند مردِ متعصب قرار گرفته و به صورتش اسید پاشیده می‌شود. وی در پی این اسیدپاشی، بینایی خود را از دست می‌دهد و مانند گاو پیشانی سفید بی‌آبرو شده و در نهایت مجبور می‌شود به همراه دو تن از دوستانش به نام‌های افسون و طاهره که آن‌ها هم به بلایی که سرِ او آمده است دچار شده‌اند به انگلستان مهاجرت کند.

همانطور که می‌بینید، اپیزود اول و دوم ربط چندانی به طرح مسائل روز زنان در خاورمیانه ندارند. تصور کنید اگر راوی قصه آنجلا، شوهرش مایک بود چه می‌شد؟ یا اگر راوی قصه جمیله، برادرش زکریا بود چه؟ تقریباً باید گفت که اتفاق خاصی در روند پرداختن به قصه صورت نمی‌گرفت. اما در اپیزود سوم وضعیت دگرگونه است. چرا که موضوعی که طرح می‌کند اساساً درباره خشونت علیه زنان و عواقب جبران ناپذیر آن است. بدیهی است که این اپیزود در میان آن دو بیشتر بدرخشد و در رسیدن به فرم مطلوبِ روایی خود موفق‌تر ظاهر شود. اما چرا متن در بیان طرح مسائل زنان که یکی از مهم‌ترین موضوعاتِ روزِ جامعه‌ی ماست و به شدت وقتِ آن است که بیش از پیش به آن پرداخته شود، با لُکنت زبان همراه است؟ شاید پوریا آذربایجانی که اساساً نویسنده بدی نیست و آثار نسبتاً خوبی در پرونده کاری خود دارد، در پاسخ این سوال بگوید که قصدش این نبوده که تا این حد کار را زنانه کند. (هرچند بعید است که وی چنین نظری داشته باشد، چرا که فرم اجرایی کار دارد زور می زند که به یک نمایش جدی درباره زنان و موضوعات پیرامونشان بدل شود.) اما پرسش من این است که واقعا چرا؟ کیومرث خان حالا که بستر تا این اندازه مهیا شده تا نمایشی با موضوع جدی خشونت علیه زنان در خاورمیانه روی صحنه آورید، چرا تیتر و بُرنده‌تر عمل نمی‌کنید؟ چرا بی‌‌ پرده‌تر صحبت نمی‌کنید؟ چرا تا این حد نسبت به اپیزودهای اول و دوم بی توجه بودید که به راحتی از کف دستانتان بروند و مانند اپیزود سوم به روشنی یک ستاره در اذهان مخاطبان ندرخشند؟ حتی در دو خطی‌ای که از سه اپیزود ارائه دادم، بدون نیاز به تحلیل و بررسی واضح است که اپیزود سوم ماده‌ی خامِ بهتری برای روایت، کنش‌گری، طراحی و کارگردانی دارد.

در حین ایفای شخصیتِ زیبا توسط پانته‌آ پناهی‌ها که به واقع یکی از درخشان‌ترین نقش‌هایش را به منصه ظهور رسانده است، صدای گریه مخاطبان را می‌شنیدم. این صدا حتی برای لحظه ای هم قطع نمی‌شد و گویی پناهی‌ها در حال روایت یک داغ نامه بود تا یک قصه. دلیل ارتباط این چنین عمیق مخاطبان با این اپیزود جدا از مباحث فنی و تئاتریکال، به صداقت و صراحت کلام متن برمی‌گردد. مخاطب امروزِ ما روایاتی متشابه با اپیزودهای اول و دوم را تا دلتان بخواهد شنیده و روی صحنه تماشا کرده است. دلیل نایاب بودن اپیزود سوم، رابطه مستقیم دارد به نگاهِ ما به زنان. هنوز که هنوز است نگاه ما به زنان همان نگاه دوران جاهلیت به ایشان است و در چنین فضایی چگونه توقع داریم که مسائلی چون خشونت علیه زنان و پاسداری از حقوق شهروندی‌شان در میان اقشار مختلف جامعه مطرح شود.

متاسفانه حتی گاه این خودِ زنان هستند که با بی توجهی به حقوقشان، شرایط را برای اعمال خشونت‌های روحی، جسمی و جنسی علیه خودشان مهیا می کنند که این موضوع به واقع دردناک وغم انگیز است. شاید باورتان نشود و شاید به این حرف من بخندید و شاید مثل من از سرِ اندوه، سکوت کنید و سرتان را تکان دهید که تا آن جا که حافظه من یاری می‌کند، ما حتی یک داستان کوتاه خوب (بله. حتی یک داستاه کوتاه!) با موضوع پریود و قاعدگی زنان نداریم! نه، خیلی تعجب نکنید. این خودِ ما هستیم که با خودسانسوری‌های محافظه‌کارانه، راه را برای بیان موضوعات زنانه بسته‌ایم و هر که خواست به هر نحوی در این حوزه فعالیت کند، فوراً انگ فمنیست بودن به ریشش بسته‌ایم جوری که انگار فمنیست بودن یک فحش ناموسی‌است و اعمالش قباحت دارد!


خوشبختانه جامعه ما دارد به سمتی پیش می‌رود که کم کم در حال پذیرش و هضم بسیاری از واقعیت‌ها با نگاهی شفاف و روشن است و من با اپیزود سوم این نمایش کمی به آینده و بهبود شرایط موجود امیدوار شدم.

نمایش "نامه‌های عاشقانه از خاورمیانه" چند نکته اجرایی نیز دارد که یک به یک به آن ها می‌پردازیم.

در رابطه با طراحی صحنه باید گفت که طراحی مؤجز و خوبی اعمال شده است. این که بستر زمین و پرده‌ها به رنگ سفید است بسیار مبتنی با فضای نمایش است. سه کاراکتری که به نوعی هویتشان توسط، جنگ، جهالت و تروریسم به ورطه نابودی کشیده شده است و این سفیدی منطبق بر بی هویتی شخصیت‌هاست. موسیقی به خوبی با بالا و پایین آمدن ریتم و فضای درام تغییر می‌کند و در تلاش است که مکمل خوبی برای کنش‌گران باشد. در پایان هر اپیزود، خواننده زنِ گروه موسیقی برای هر کاراکتر یک آهنگ محلی مبتنی بر جغرافیایی که در آن رشد کرده است را می خواند.

درست است که آنجلا در کابل به سر می‌برد اما چون ما در فضای ذهنی او هستیم باید ترانه‌ای مبتنی بر فضای فرهنگی‌ای که شخصیت در آن رشد کرده است انتخاب شود. پس طبیعتاً فضای عاشقانه رابطه آنجلا و شوهرش مایک باید با یک ترانه فولکلور آمریکایی تداعی شود نه یک آهنگ محلی کابلی. به غیر از این نکته، گروه موسیقی وظایفش را به درستی تا پایان نمایش پیش می‌برد. حضور دو مانکن روی صحنه بسیار موثر واقع شده است و این تاثیر در اپیزود سوم دو‌چندان می‌شود. از لحاظ کارگردانی قسمت‌های اول و دوم نسبتاً قابل قبول است و از خودنمایی های بی‌جا مبراست. هرچند وجود شاملو و اسلاید اشعارش بر روی پرده ها به شدت اضافی است و به کار نمی‌نشیند. انگار مرادی با توسل به زور می‌خواهد شاملو را در این کار جای دهد که تلاشش بی‌ثمر است. اما همان‌طور که عارض شدم اپیزود سوم به شدت متین و صادقانه است. استفاده از چشم‌بندها ایده مناسبی است که ما را به دنیای ذهنی زیبا می‌برد و اساساً این ایده را به فرم می‌رساند.

نکته جالب این است که حضور کیومرث‌خان به عنوان کارگردان در صحنه بسیار حائز اهمیت است. این نقش در اپیزود سوم به اوج می‌رسد و در واقع کسی که به روی زیبا اسید می پاشد کسی نیست جز شخص کارگردان. این رویکرد درستی است که کارگردان نسبت به وقایع روز جامعه دارد. توجهتان را به این صحنه جلب می‌کنم : مرادی (کارگردان) پشت یکی از پرده ها پنهان است. زیبا (پانته‌آ پناهی‌ها) در روایت خود به دنبال آدرس یک خانه می‌گردد. ناگهان مرادی پرده را کنار زده و با خشونت تمام ظرف حاوی اسید را روی صورت زیبا می‌پاشد. زیبا از درد روی زمین می‌افتد و به خود می‌پیچد. مرادی از این عمل خود متاثر می‌شود. کمی راه می رود، سپس می‌ایستد و دوباره به پشت صحنه می‌رود.

این که خودِ کارگردان عمل اسیدپاشی را انجام می‌دهد در جهت همان تفکری‌ست که معتقد است جامعه در پی پذیرش واقعیت‌ها و اشتباهات گذشته است. مرادی با این کار به ما گوشزد می‌کند که همه‌ی ما و حتی خودش به عنوان کارگردان اثر در خشونت علیه زنانمان نقش داشته‌ایم و با پذیرش این واقعیت است که می‌توانیم در جهت اصلاح این مسئله بر‌‌آییم.

در رابطه با کنش‌گری این نمایش باید بگویم که نشست و برخاست‌های هانیه توسلی به شدت این جایی است و به یک نظامی آمریکایی نمی‌ماند. اگر یک چادر گل گلی روی سرش باشد هیچ کس از ملیت آمریکایی او سر درنمی‌آورد. طنازطباطبایی در نقش یک دخترِعراقی به خوبی ظاهر می‌شود اما گاهی عجول بودن درانجام اکت و رفتارها باعث می‌شود تا برخی مکث و سکوت‌ها به خوبی درنیامده و حقشان ادا نشود. اما پانته‌آ پناهی‌ها به خوبی از پسِ نجابت و صداقت شخصیتِ زیبا برآمده است و به تنهایی روی صحنه می‌درخشد.

در این چند جمله پایانی ذکر یک توصیه، مهم و حیاتی به نظر می‌‌رسد. تجربه نشان می‌دهد که واقعا خواندن آیة الکرسی و راز و نیاز با خالق یکتا پیش از اجرا می‌تواند در تماشای یک اثر نسبتاً خوب و مناسب موثر واقع شود.



 

صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater

اخبار تئاتر:

بازیگری که برای رسیدن به لهجه از رهبر ارکستر ارمنی‌تبار کمک گرفت

تماشاخانه ارغنون «در» را به نمایش گذاشت

اجرای «مارکس و کوکاکولا» در تماشاخانه پالیز

معرفی نامزدهای بخش نمایشنامه تالیفی جایزه محمود استادمحمد

رضا مهدیزاده با «صحنه به صحنه» در خانه هنرمندان ایران

رضا کیانیان کارگردانی تئاتر را تجربه می‌کند

پوستر تئاتر فجر رونمایی شد / قدردانی از برگزیدگان بخش «هویت بصری»

امیر دژاکام با "شیشه" به جشنواره تئاتر فجر می‌آید

تایتانیک در تالار رودکی اجرا می شود

فرانسوی‌ها با دو نمایش به ایران می‌آیند

معرفی راه‌یافتگان به مسابقه هویت بصری جشنواره تئاتر فجر

اعتبار یک میلیاردی وزیر ارشاد برای ساختمان جدید خانه تئاتر

تماشاخانه سه‌نقطه میزبان اثری از ریما رامین فر می‌شود

فراخوان آزمون بازیگری برای نمایش «مفیستو» منتشر شد

تئاتر فرزند فراموش شده خانواده فرهنگی ایران

ضدعاشقانه رومئو و ژولیت با طعم آش شله قلمکار

خسرو شهراز: حال جسمانی‌ام بهتر شده است

تراژدی «مهرداد» اثر ژان راسین منتشر شد