«تن شوری» استعارهای است از زدودن جسم و جان از پلشتیهای زندگی زناشوئی، وقتی برگههای طلاق در حضور شاهدان، اینجا تماشاگران امضا میشود، میتوان تن آلوده شده را شست و شاید زخمها را درمان کرد.
پایگاه خبری تئاتر: گویا در انبوه روایتهای کمرمق تئاتری این روزهای ما، بار دیگر میل به بازخوانی آثار شاخص سینمایی همچون راهکاری امیدبخش برای اجراهایی قابل اعتنا، پدیدار شده است. آثاری شاخص برای الهام، اقتباس و تعینبخشی به نسبت تئاتر و سینما. فیالمثل نمایشهایی چون "باشگاه مشتزنی" به کارگردانی ندا تمیمی، "طناب" به کارگردانی نصیر ملکیجو و "تن شوری" رضا ثروتی را میتوان نمونههایی از این رویکرد دانست.
هر چند در این میل به بازآفرینی، نوعی رابطه مهرآگین مستتر است و به هر حال سویههایی از ناکامی و ظفرمندی توامان مشاهده میشود. چراکه اغلب آثار شاخص سینمایی در مقابل تبدیل شدن، قلمروزدایی و قلمروگذاری مجدد، مقاومت کرده و بر خودآیین بودن جهان رواییشان تاکید دارند. از این منظراجراهایی چون "طناب" و "تن شوری" را میتوان موفق دانست. ثروتی بعد از نمایش "فهرست مردگان" اینبار به سراغ اینگمار برگمان رفته و تلاش دارد شش اپیزود "صحنههایی از یک زناشوئی" را در نسبت با اینجا و اکنون ما، روایت کند. سریالی که آمار طلاق در اکثر کشورهای اروپایی را بالا برد و برگمان را همچون مرجعی برای پاسخگویی به رازهای زندگی زناشوئی تبدیل کرد. برگمان کارگردانی است عاشق مسائل هستیشناسانه، اگزیستانسیالیستی و الهیات مسیحی همچون عشق، باور به خداوند و غیاب معنویت در جهان معاصر. ویلگوت شومان در یادداشتی تحت عنوان "تنشهای اینگمار برگمان" مینویسد: "نکته قابل توجه در مورد فیلمهای برگمان – جدای از این که همه آثارش در چه مدیومی ساخته میشود – بازتاب رنجها و ترسهای مزمن ذهن و روان خود در فیلمها است. در همه این آثار، آمیزهای از تئاتر و اعتقاد، خداوند، کنایه و گاه طعنه به چشم میخورد. مخاطبینی که برخی اوقات از آمیختن این مفاهیم چندان راضی نیستند، از دوری آثار او از واقعیت شکایت میکنند. با وجود این، علاقه به تئاتر و علاقه به معنویت و ایمان اصیلترین وجوه کار هنری برگمان است." برگمان با آن تربیت پروتستانتیستیاش، به سوسیال دموکراسی کشورش بدبین بود و با جوانان انقلابی آن سالهای اروپا که در پی تغییرات رادیکال در همه زمینهها بودند، همدلی نشان نمیداد. کارگردان چپگرایی چون "روی اندرسون" در گفتگو با استیو مکفارلین درباره محافظهکاری همیشگی برگمان متذکر میشود که "ما یک دوربین شانزده میلیمتری هم داشتیم. همه اینها همزمان با جنگ ویتنام بود. تظاهرات ضد جنگ زیادی در سوئد بهراه افتاد و ما با دوربینهایمان از این تظاهرات فیلم میگرفتیم. اینگمار برگمان از اینکه بچههای دانشکده، خود را درگیر کارهای سیاسی میکردند، بسیار عصبانی میشد. او خیلی دست راستی بود و خیلی از ما، به خاطر جنگ ویتنام چپ بودیم. اینطور شد که او من را تهدید کرد که اگر دست از این کارها برندارم، برای همیشه فرصت ساختن یک اثر درستوحسابی را از دست خواهم داد. او در خانه یک اسقف بار آمده بود. هر ساله در فصل تابستان والدینش او را به آلمان میفرستادند تا در سازمان جوانان هیتلر شرکت کند. او هرگز از این ایدئولوژی چشمپوشی نکرد."
برگمان در مصاحبهای با "ای آلوارز" در میانه دهه هفتاد میلادی، در رابطه با استقبال جهانی از "صحنههایی از یک زناشوئی" میگوید "من هم از این استقبال شگفتزده شدم. من متن این فیلم را صرفاً برای سرگرمی نوشتم و نمیدانستم با آن چه کاری کنم. من این فیلم را از سر تفنن و برای خودم نوشتم. با صحنه سوم شروع کردم. سپس چهارمی را نوشتم و بعد دومی. فقط چهار هفته طول کشید. توجه کنید که عنوان فیلم صحنههایی از یک ازدواج است. نه ازدواج. از نظر من این مجموعه یک مجموعه کاملاً شخصی است. هر چند این تجربه شخصی به ناگاه عمومی شد و عده زیادی از آن به عنوان تجربه مشترک یاد میکنند." برگمان با تفنن به سراغ موضوعی چنان بحرانی میرود، که اینکه همه میدانیم حسب حال ابدی و ازلی اغلب زوجهاست. رضا ثروتی با وفاداری نسبی به ساختار فیلم، امکان تبدیل شدن "تن شوری" را به تجربهای مشترک فراهم آورده. در فیلم برگمان با دو شخصیت اصلی روبرو هستیم. "ماریانه" با بازی "اولمان" و "یوهان" با نقشآفرینی "یوزفسون". زوجی که به مدت ده سال ازدواج کرده و این روزها، زندگیشان موضوع مقالهایست درباره زوجهای ایدهآل. "یوهان" استاد یک انستیتوی تحقیقاتی و "ماریانه" متخصص مسائل حقوقی طلاق. آنان دو دختر، یک ویلای ییلاقی و آپارتمانی شیک دارند. اما بتدریج گرفتار ملال، رکورد و خیانت میشوند.
ساختار تئاتری فیلم برگمان، ثروتی را در اقتباس تئاتری یاری رسانده. حذف اپیزود انتهایی فیلم، رویکرد یکسره متفاوت ثروتی را نشان میدهد که اجرای خود را به مثابه نوعی تراپی برای تماشاگران مفروض داشته. صحنه به چهار قلمرو تقسیم شده و تعینبخش چهار فضاست. فضای اول، نیمکتی است که زن و مرد نمایش هنگام نشتن بر آن، خود را معرفی کرده و گاه با نوعی فاصلهگذاری، تماشاگران را به مشارکت و داوری دعوت میکنند. فضایی بینابینی میان حوزه خصوصی با عرصه عمومی. فضای دوم، میزی است در مرکز صحنه که امکان بازنمایی مکانهایی چون خانه و دفتر کار را مهیا کرده و گاه همچون فاصلهای نمایان میشود تا تنشهای زندگی زناشویی به میانجی آن بروز یابد. فضای سوم در عمق صحنه و مربوط است به اتاق خواب و مناسبات عاطفی. مکانی که خلاقانه طراحی شده و ناممکن شدن رابطه عاطفی را بازتاب میدهد. فضای چهارم مربوط است به تصاویری که در بالای صحنه به نمایش درمیآید و ترکیبی است از کابوسها، رویاها و خاطراتی که بیان میشود. دیالکتیک این فضاها، تماشاگران را دعوت میکند تا در این ضیافت جهانشمول زندگی زناشوئی مشارکت کرده و همذاتپنداری کنند. تماشاگران امکان آن را مییابند که زندگی عاطفی خود را به تماشا نشسته و هنگام مواجهه با عشق و خیانت زن و مرد نمایش، ملال، خشم و میل به جنایت را تجربه کنند، یک همدستی اختیاری برای مشارکتکنندگان.
از قضا در این انبوه مصائب ساختاری و بنبستهای جمعی، رجعت به رابطه زنانشوئی یک زن و مرد، میتواند همچون یک تراپی عمل کرده و مستوجب تاملات تازه در رابطه با مناسبات عاطفی افراد جامعه شود. از یاد نبریم که این روزها، مسائل ساختاری گاه چنان بر افراد، آوار میشود که رمقی برای مقاومت باقی نمیماند. روایت "تن شوری" بیش از آنکه بر چشماندازی اجتماعی دلالت کند، روایتی است تقلیلیافته از زندگی یک زوج در آستانه فروپاشی. به تماشا نشستن این انهدام، امکان تخیلورزی تماشاگران در مواجهه با موقعیتهای مشابه را مهیا میکند. "تن شوری" استعارهای است از زدودن جسم و جان از پلشتیهای زندگی زناشوئی. در روایت برگمان گویا برای نجات عشقهای در حال زوال، میتوان از نهاد خانواده و الزاماتاش خروج کرد و بعدها با عدم تعهد قانونی، بار دیگر بازگشت و عشق ورزید. اما روایت "تن شوری" به گسست و جدائی ختم شده و چندان امیدبخش نیست. وقتی برگههای طلاق در حضور شاهدان، اینجا تماشاگران امضا میشود، میتوان تن آلوده شده را شست و شاید زخمها را درمان کرد.
صابر ابر و پانتهآ پناهیها بیش از آنکه مناسبات یک زیست اروپای شمالی را بازنمایی کنند، به تهران امروز و انبوه زوجهایی نزدیک هستند که این روزها گرفتار استیصال و تباهیاند. یوهان و ماریانه "تن شوری" گویی در شهری شبیه تهران، عشق و خیانت میورزند و تماشاگران را خطاب میکنند تا فاجعه زندگی آنان را نظاره کنند. در نهایت میتوان اجرائی چون "تن شوری" را مواجههای دانست با رنج، بیآنکه امیدی برای التیام آن باشد. درست در زمانی که روانشناسان با انبوهی تکنیکهای پر سود حل مسئله، امکان تجربه عشق و رنج حقیقی را ناممکن میکنند.
https://teater.ir/news/16773