تاکاشی میکه در فیلم Sham سراغ یکی از پرونده‌های جنجالی واقعی ژاپن می‌رود و با الهام از ساختار راشومون، مخاطب را میان دو روایت متضاد از خشونت، دروغ و عدالت سردرگم می‌سازد. فیلمی که تا میانه راه درخشان پیش می‌رود، اما در پایان، پیچیدگی‌های خود را قربانی نتیجه‌گیری‌ای ساده‌انگارانه می‌کند.

چارسو پرس: کارگردان پرکار ژاپنی، تاکاشی میکه، در فیلم جدیدش «Sham» تلاش می‌کند با نگاهی متفاوت به یک پرونده واقعی، روایتی پیچیده و چندلایه را به تصویر بکشد؛ روایتی که با الهام از ساختار مشهور فیلم «راشومون» (Rashomon) اثر آکیرا کوروساوا، تماشاگر را میان واقعیت و دروغ معلق می‌گذارد. اما نتیجه نهایی، بیش از آنکه به روشنگری منجر شود، بیننده را در خاکستری‌ترین نقاط اخلاقی رها می‌کند — و در نهایت، درست زمانی که باید اوج بگیرد، از قدرت خود می‌کاهد.

روایت بر پایه پرونده‌ای واقعی

«شَم» بر اساس پرونده‌ای واقعی در سال ۲۰۰۳ و کتابی از روزنامه‌نگار ماسومی فوکودا ساخته شده است. داستان درباره معلم دبستانی در ژاپن است که به آزار جسمی و روانی یکی از شاگردانش — پسری با تبار آمریکایی از طریق یکی از اجداد — متهم می‌شود. مادر این پسر با کمک خبرنگاران، اتهامات تبعیض‌نژادی و بی‌تفاوتی سیستم آموزشی را علنی می‌کند؛ اما در فیلم میکه، حقیقت به این سادگی‌ها نیست.


فیلمنامه‌ی هایاشی موری به شکل وفادارانه‌ای به واقعیت چنگ می‌زند، اما همین موضوع در ادامه به پاشنه آشیل فیلم تبدیل می‌شود. چراکه جایی که داستان واقعی پاسخ‌های قاطع دارد، فیلم Sham به ابهام و تردید پناه می‌برد، بدون آنکه بتواند تعادلی پایدار بین واقعیت و خیال برقرار کند.


بیشتر بخوانید: نقد فیلم Inside | نبرد درونی سه زندانی در درامی متفاوت از سینمای استرالیا


روایت دوگانه در قالب راشومون

فیلم در ابتدا، با شهادت طولانی مادر (با بازی کو شیباساکی) در دادگاه آغاز می‌شود و تصویری خشن و بی‌رحمانه از معلم، سِیچی یابوشیتا (با بازی گو آیانو) ارائه می‌دهد. اما بلافاصله، با روایت معکوس و ضدروایتی از زبان معلم روبه‌رو می‌شویم که تقریباً تمام مدت فیلم را در بر می‌گیرد. در این نسخه، معلم قربانی دسیسه‌های ظاهراً اغراق‌آمیز و نقشه‌های شوم مادر می‌شود.


این تضاد شدید در روایات، باعث می‌شود تا تماشاگر دیدگاه خود نسبت به حقیقت، گناه، عدالت و مفهوم «شک منطقی» را زیر سؤال ببرد. احساس تزلزل اخلاقی‌ای که میکه ایجاد می‌کند، نه‌تنها سرگرم‌کننده بلکه عمیقاً ناآرام‌کننده است.

تنش درونی به‌جای خشونت بیرونی

برخلاف آثار معروف میکه همچون Audition که بر خشونت فیزیکی تکیه دارند، در Sham، خشونت به درون منتقل می‌شود؛ جنگی پنهان در ذهن، که مرز میان حق و باطل را مخدوش می‌سازد. تماشاگر، درگیر یک دوگانگی اخلاقی می‌شود: آنچه از نظر احساسی درست به نظر می‌رسد، ممکن است از نظر قانونی نادرست باشد — و بالعکس. میکه با استفاده‌ی هوشمندانه از نمای نزدیک و اطلاعات تدریجی، جایگاه قدرت میان شخصیت‌ها را بارها جابه‌جا می‌کند و تماشاگر را وادار می‌سازد تا مدام باورهای خود را بازنگری کند.


اما این بازی پیچیده دوام نمی‌آورد. وفاداری بیش از حد فیلم به مستندات واقعی، جایی برای ابهام باقی نمی‌گذارد و نتیجه‌اش پایانی بیش‌ازحد صریح، ساده‌سازی‌شده و احساساتی است که با لحن مبهم و چندلایه‌ی پیشین سازگاری ندارد.


بیشتر بخوانید: نقد فیلم Lavender Men | بازخوانی کوییر از آبراهام لینکلن در قالبی تئاتری و بحث‌برانگیز


بازی‌های چشم‌گیر اما متضاد

بازی‌های قدرتمند شيباساکی و آیانو از نقاط قوت فیلم‌اند. هر دو بازیگر عملاً دو نقش را ایفا می‌کنند: نسخه‌ای قربانی و نسخه‌ای مجرم از شخصیت‌های خود. این ساختار، تجربه‌ای منحصربه‌فرد ایجاد می‌کند که تماشاگر را وادار به قضاوت در میان اغراق‌های ذهنی و روایی می‌کند. با این حال، فیلم هرگز از این چارچوب فاصله نمی‌گیرد — حتی در لحظه‌ای که تصمیم نهایی‌اش را می‌گیرد و به‌نوعی طرف یکی از روایت‌ها را می‌گیرد، ناگهان زبان بصری مبهم خود را کنار می‌گذارد و همین باعث گسست لحن و روایت می‌شود.

جمع‌بندی: موفقیت یا فریب؟

Sham فیلمی است که تماشاگر را با چالش‌های اخلاقی و احساسی روبه‌رو می‌سازد و با ساختاری پیچیده، در ابتدا بسیار تأثیرگذار ظاهر می‌شود. اما درست زمانی که باید پاداش این پیچیدگی را بدهد، عقب‌نشینی می‌کند. نتیجه، فیلمی است که با وجود لحظات درخشان، در پایان به نظر می‌رسد خودش هم مطمئن نیست چه چیزی را می‌خواهد اثبات کند — گویی موفقیتش تصادفی بوده و واقعیت، چیزی جز یک فریب نبوده است.


منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند