پایگاه خبری تئاتر: آقای میرکریمی ظاهرا قرار بوده فیلم را خودتان بسازید اما بعد به این نتیجه رسیدید که آدم طنازی نیستید و از آقای تبریزی خواستید وارد گود شود. تبریزی:
اتفاقا خیلی هم طناز است.
میرکریمی:
من از طریق محسن قرائی و جوانهایی که این فیلمنامه را نوشته بودند با طرح آشنا شدم. درواقع آنها فیلمنامه را آوردند و وقتی خواندم من هم خوشم آمد. آنها اصرار داشتند که چون سرمایهگذار دارند من بهعنوان تهیهکننده بیایم پای کار که هم از نظراتم استفاده شود و هم عوامل حرفهای حاضر شوند تا اعتماد برای کار قرارداد ببندند. معمولا این کار را نمیکنم چون خیلی مراجعهکننده این شکلی دارم که میخواهند تهیهکننده کار دیگران باشم و خیلی کم تن میدهم به چنین کاری مگر اینکه چیزی در کار برایم جذاب باشد. به بچهها گفتم در شرایطی که متأسفانه و در عین شرمساری کمدی در سینمای ایران خلاصه شده در کلیشههای رنگ و رو رفته و تکراری و غیرسینمایی و هنجارشکنانهای که متأسفانه بدل به یک عادت عمومی هم برای مردم شده، این انگیزه را دارم که با فیلمنامه شما یک الگوی متفاوتتر هم نشان داده شود تا معلوم شود لزوما نباید در سینما از اول فیلم تا آخر بخندیم. فیلم میتواند بامزه باشد و در گروه کمدی قرار گیرد و با موقعیتهای سینمایی و کشمکش شخصیتها در فیلمنامه و نه شوخی کلامی تماشاگر را جذب کند. همچنین فیلم میتواند کمدی باشد اما برای تمام اعضای خانواده قابل تماشا و به قولی امن باشد و خلاصه اینجوری علاقهمند شدم این فیلم را تهیه کنم. ابتدا قرار بود یک فیلم اولی این کار را بسازد اما در پروسه گرفتن پروانه ساخت برای آن فیلمساز اول دچار مشکلاتی شدیم؛ ضمن اینکه کار بعد از چند جلسه وقت گذاشتن من برای فیلمنامه پیچیدهتر و نیاز به یک کارگردان حرفهای احساس شد.
چطور رسیدید به آن سرمایهگذار؟
میرکریمی: من سرمایهگذار را پیدا نکردم. سرمایهگذار را بچههای فیلمنامهنویس پیدا کرده بودند.
تبریزی:
فیلمنامه و سرمایهگذار به هم سنجاق بود.
و چطور آقای تبریزی وارد ماجرا شدند؟
میرکریمی: کمال از رفقای صمیمی من است که هم کارش را دوست دارم و هم نگاهش را. البته این را بگویم که من یک جاهایی وسوسه شدم فیلم را خودم بسازم و جزو آرزوهایم این است که یک روز فیلم کمدی بسازم. اما در تجربه اول برای من کار کردن با این همه آدم در صحنه سخت بود و احساس کردم مسئولیت کار مدام در حال سنگینتر شدن است. ابتدا قرار بود 3-2 بازیگر چهره در فیلم باشند اما مدام این تعداد بالا رفت و فیلم در ایدهپردازی بزرگتر شد و آنجا فکر کردم ریسک نکنم و از کمال خواهش کردم بیاید.
مارموز 2 سال قبل در جشنواره جهانی نمایش داده شد، سال گذشته هم گلایههای کمال تبریزی از جشنواره ملی خبرساز شد و آن زمان شما 2نفر با هم فیلم مشترکی هم ساختهبودید که به جشنواره ملی ندادید یا نرسید و خلاصه الان روی پردهاست. این وقایع قطعات یک پازل است؟
میرکریمی: ما میخواستیم آن سال در جشنواره جهانی، چند فیلم مخاطبپسند را که جشنوارهای نیستند، نمایش دهیم و تعدادی فیلم خارجی و داخلی هم انتخاب کردیم. من همان سال هزارپا را هم برای این بخش دعوت کردم اما تهیهکننده هزارپا با نمایش آن موافقت نکرد. هدف ما رونق جشنواره و البته مقایسه فیلمهای کمدی داخلی و خارجی بود و هیچ رفیقبازی اتفاق نیفتاد. درباره جشنواره ملی هم بگویم ما هیچ عزم جدی برای دادن یا ندادن فیلم به جشنواره نداشتیم و فیلم آماده نشد. فراموش نکنید که من فیلم خودم را به جشنواره ملی دادم.
پس بحث جشنواره ملی یا جهانی مطرح نبوده؟ میرکریمی:
ببینید جشنواره ملی فارغ از اینکه برگزارکنندگانش میدانند یا نه، جشنواره مهمی است. اینکه آنها در شأن این اهمیت رفتار میکنند یا نه، بحث دیگری است. اصل جشنواره چیز مهمی است. من حتی اصرار داشتم بهرغم حواشی که ممکن بود برای خودم بهوجود بیاید، فیلم ما همه با هم هستیم را در بخش غیررقابتی جشنواره جهانی نمایش دهم؛ چون من به رونق جشنواره فکر میکردم اما مشکلات پُست پروداکشن ما با جوانان بسیار بااستعداد اما سازماندهی نشده و بدقول باعث شد فیلم آماده نشود.
تبریزی:
واقعیت این است که بهخاطر تروکاژهای خاص در فیلم، نتوانستیم فیلم را به جشنواره برسانیم. از یک طرف من به این نتیجه رسیدم که نمایش فیلم در جشنواره باعث میشود حساسیتها بهخاطر اعلام نظر سلایق مختلف درباره فیلم زیاد شود و فیلم برای گرفتن پروانه نمایش به مشکل بربخورد. برای مارموز همین تجربه را داشتم که فیلم بعد نمایش در جشنواره دچار مشکلاتی شد و صدور پروانه نمایش آن به دردسر خورد. این معضل ارشاد است که فیلم نمایش داده در جشنواره ازطرف عدهای تحلیل میشود و اعمال نظرهایی به آن وارد میکنند.
میرکریمی:
من میگویم بحث را فقط به فیلمهای کمدی محدود نکنید. من فکر میکنم خودم فیلمساز کمحاشیهای هستم و مثلا قصرشیرین را هم به جشنواره دادم و بهعنوان تهیهکننده نفعی هم از این ماجرا نبردم اما همین نمایش فیلم در جشنواره باعث شد که من برای دریافت پروانه نمایش فیلم با مشکلاتی مواجه شوم.
دلیلش چیست؟
میرکریمی: دلایلی دارد که سالهاست خیلیها میگویند این جشنواره بهرغم اهمیت و اعتبارش مشکلات فراوانی دارد. وقتی یک فیلم را به شکل انبوه در تهران و شهرستان نمایش میدهید، یعنی فیلم را به قضاوت عمومی میگذارید و به مردم، ارگانها و خلاصه همه حق اظهارنظر میدهید؛ درحالیکه این اظهارنظر باید در اکران اتفاق بیفتد. این اظهارنظرها روی صدور مجوز برای اکران تأثیر میگذارد و پیشداوریهایی بهوجود میآورد. این جشنواره عیبهایی دارد که باید حل شود. لطفا اشتباه نشود من اصل جشنواره ملی فیلم فجر را بسیار مهم میدانم چون میراث ملی متعلق به انقلاب است و باید حفظ شود اما بد اداره میشود؛ ضمن اینکه ارشاد در همه این سالها از خودش ضعف نشان داده و اجازه داده خیلی جاها اعم از دستگاه قضایی و سیستمهای امنیتی و حتی جاهایی که خودشان فکر میکنند میتوانند درباره فرهنگ نظر بدهند ولی ارتباطی به فرهنگ ندارند، عملا جشنواره را بدل به محملی کنند که همه این ارگانها و سازمانها بیایند و پرونده فیلمها را در همان جشنواره ببندند. چه شده که سازندگان زیر نور ماه و مارمولک که بالاخره فیلمسازهای خودی انقلاب به شمار میروند الان معترض هستند؟ آیا مدیران فرهنگی ما اشتباهی هستند یا در حوزه فرهنگ رشد نکردهایم که این همه نارضایتی حاصل شدهاست و حتی گروهی هم حالا به شما فحش میدهند؟
میرکریمی:
من هیچوقت اپوزیسیون نبودم و نانش را هم نخوردم و اصلا دوست نداشتم مغازهای داشته باشم که بهخاطر مواضع اعتقادیام از آن درآمد کسب کنم؛ در نتیجه هر چیزی که فکر کردم درست بوده را انجام دادم. اعتراض هم از همان زمان به زیر نور ماه داشتم. من با جمله خودت موافقم که سیستم دولتی و حمایتی ما رشد نکرده است. این سیستم حتی در حد دهه 60 هم نیست چون آن موقع افقهای بلندی داشت. همزمان با جنگ نگاتیو وارد میشد و صرف ساخت فیلمهایی میشد که هیچ ربطی به جنگ نداشتند و این یعنی بلندنظری که بهرغم وجود جنگ و مشکلات اقتصادی و درگیریهای داخلی و عدمثبات در آن موقع وجود داشت. آن سعهصدر مسئولان در حمایت از ساخت فیلمهایی که فرهنگی بودند و مصرف فوری نداشتند، الان کجاست؟ الان تنگنظری بیداد میکند و حتی در تعیین اینکه چه چیزی انقلابی هست یا نیست هم دچار وسواس تنگنظرانه شدهایم که فقط مصرف روزانه را در نظر میگیریم؛ انگار فرهنگ یک قرص است که باید هر صبح آن را بخوریم و فراموش کردیم چیزهایی مانند اخلاق و خانواده وجود دارد که زیربناییتر است. درواقع آنقدر نگاه روزمره و امنیتی شده که شاهد اکران فیلمهای سخیف و سطحی هستیم.
آن قرص روزانه چطور منجر به اکران فیلمهای سخیف میشود؟ میرکریمی:
شما دقت کنید در صحبت بزرگان ما، همه درباره اقتصاد حرف میزنند. سالهاست اولویت اقتصاد است و دولتهای مختلف با آییننامهها و شیوههای مختلف میخواهند مسئله اقتصاد را حل کنند که نتوانستند و کسی فکر نمیکند که شاید مسئله اصلی فرهنگ است. مسئولان یکبار دهه 60 را بازخوانی کنند و ببینند ما آن زمان چقدر اقتصاد داشتیم؟ هیچی. چقدر جنگافزار داشتیم؟ هیچی. چقدر مقبولیت جهانی داشتیم؟ هیچی. آن روزها درست مانند سکانسهای آخر ما همه با هم هستیم، بودیم و فقط همدیگر را داشتیم و با هم بودیم و پیروز شدیم.
تبریزی:
در دهه 60 مثلا وقتی به فارابی میرفتم میدیدم که اتاق فکری وجود دارد که در آن واقعا به سینما فکر میشود و همه زوایا را در نظر میگیرند و سبد محصولات سینمایی را به لحاظ تنوع و مخاطب در نظر میگرفتند. من چندوقت پیش در سینما یک فیلم کمدی پرفروش را دیدم و متوجه شدم خانواده در سالن نیست. الان سینما بدل شده به یک اردوگاه دوجانبه که یا تجاری سطحی است یا فیلمهای هنری تجربی و جدی و این وسط دره عمیقی است که چیزی در آن وجود ندارد؛ مثلا انگار خانوادهای وجود ندارد و به گمانم جامعه با سینما قهر کرده است. یک دورهای در این سینما فیلمی مثل دزدعروسکها با آن تعداد سینما و جمعیت 4 میلیون مخاطب داشته و الان این فروش و مخاطب بسیار کم است. میرکریمی: مخلص کلام اینکه نوعی نگاه جای نگاه فرهنگی را گرفته و گویا کیفیت سینما مهم نیست، استانداردهای فرهنگی مهم نیست و هر مدیر فرهنگی نگران پارامترهای غیرفرهنگی است.
و نگاه امنیتی منجر شده به اینکه مثلا «فیلم سامورایی در برلین» باآرامش اکران شود؟ میرکریمی:
دقیقا چون نوعینگاه بهروز است و میگوید امروز بگذرد و دیگر کسی به محتوا فکر نکند. من تجربه تماشای یکی از این فیلمها را در سینما داشتم و دیدم بین تماشاگر و فیلم، بدهبستان اتفاق میافتد و بعضی میخواهند یک جاهایی از فیلم دادی هم بزنند تا مثلا دختری هم که آن طرف نشسته بشنود و اتفاقی بیفتد. من چنین تجربهای را در سینمایی در هند داشتم که در آنجا مردم به بازیگر نقش منفی یا مثبت واکنشهایی داشتند اما آنجا فضا سالم بود چون همه خانواده بودند، ولی متأسفانه در مملکت من محور این واکنشها اروتیک بود.
البته تجربه تماشای فیلم طنز خارجی در جشنواره جهانی با مردم لااقل به من ثابت کرد که سلیقه عمومی هم عوض شدهاست. تبریزی:
تردیدی ندارم که این سیستم مدیریتی و البته ما سینماگران این سلیقه را تغییر دادیم؛ البته به اشتباه.
میرکریمی:
من این نگاه را درباره ما همه با هم هستیم دارم. به هر حال این فیلم کاستیهای خودش را دارد و باید در روند تجربههای مشابهخودش سنجیده شود. بالاخره ما یک زمانی در این سینما فیلمی مثل اجارهنشینها را داشتیم که یک کمدی تلخ بود که زمانی در ایران وجود داشت ولی بعد کامل کنار گذاشته شد. حتی به گمان من آقای هالو و نان، عشق و موتور1000هم کمدی سیاه بودند که قواعد نقد اجتماعی را رعایت میکردند و آدم را به یک تراژدی میخنداندند. خب، حالا این فیلمها به کل حذف شدهاند، چرا؟ چون نوعی نگاه میخواهد فکرکردن و دغدغهمند خندیدن حذف شود. این نگاه میگوید خب بروید سینما بخندید دیگر، چرا میخواهید به چیز خاصی بخندید؟ گروهی برقصند و گروهی فحش بدهند و کسی هم عاشق دیگری شود و همین.
تبریزی:
مثل فرمولی که در برنامه خندوانه تلویزیون پیاده شد.
فیلم شما کجای این گستره کمدی ایستادهاست؟ میرکریمی:
فیلم ما به نسبت فیلمهای کمدی این سالها یک ایست به شمار میآید؛ یک تغییر ریل. حالا اینکه چقدر موفق است نمیدانم. من میگویم عادت عمومی پرورش داده شده برای فیلمهایی که قابل دفاع نیستند و فرمولشان این است که 80درصد پول را بده به بازیگر و با بقیه بودجه فیلم را بساز و محتوا را هم از فیلمهای قبل از انقلاب کپی کن. الان ممکن است به برخی مدیران بربخورد، ولی میگویم گروهی از آنها حتی خبر ندارند که در همین لحظه همهچیز را غیرفرهنگی نگاه میکنند و مصداق ادعایم این است که کدام مسئول سینمایی را میشناسید که بعد از برکناری باز هم در حوزه فرهنگ باقی مانده است؟ اگر مدیری فرهنگی فکر کند نگران تولید چنین آثاری خواهد شد. 15-10سال پیش تئاتر روحوضی و سینمای فرهنگی رونق داشت و حالا چه اتفاقی افتاده که سینمای ما شده روحوضی و نیاز فکریشان را در تئاتر جستوجو میکنند؟ پس ظرفیت وجود دارد، ولی ما عادتش دادیم که فیلم خوب را در خانهات ببین و بپذیر سینما جای لهو و لعب است.
این همان نگاه امنیتی است که میگوید چرا در جشنواره جهانی 190تا فیلم میآورید و تعدادش را کم نمیکنید؟ همان نگاه میگوید چرا رستورانها باید تا دیروقت باز باشند و اصلا چرا مردم زود نمیخوابند؟ من میگویم تا زمانی که دیدگاه استراتژیک کشور اعتقادی به فرهنگ برای حل مشکل نداشته باشد، وضعیت همینی هست که میبینیم. تبریزی:
مخاطب عام میبیند که همه ستارههایی که در فیلمهای کمدی بازی میکند الان در کنار هم در فیلمی به نام ما همه با هم هستیم جمع شده و میگوید احتمالا قرار است همه آن کمدیها در هم ضرب شوند و لابد فقط باید در سینما قهقهه بزند. این مخاطب به مخیلهاش هم خطور نمیکند که سازندگان این فیلم بخواهند امساک کنند در این خودنمایی و در تلاش باشند با هنر سینما حرف بزنند تا خانوادهها بیایند و بدون نگرانی فیلم طنز ببینند. من مدعی هستم تمام بازیگران فیلم یکی از بهترین بازیهای عمرشان را انجام دادهاند اما گاهی مخاطب این را متوجه نمیشود چون انتظار دیگری دارد و اصلا آمده تا فیلمی کمدی به سیاق معمول این روزها ببیند.
اما فیلم یکجور میدان مین است و فارغ از اینکه تماشاگر عام، از ندیدن یک کمدی مطلوب سلیقهاش رودست میخورد، قلاب مخاطب جدی هم به فیلم گیر نمیکند. میرکریمی:
این نخستین و آخرین مصاحبه من درباره این فیلم است و همین جا میگویم که من با استفاده از این تعداد بازیگر مطرح در فیلم مخالف بودم و میگفتم حضور 3-2 تا از آنها بس است. بله سرمایهگذار دوست داشت و اصلا هم این را عیب نمیدانم که کسی پولش را آورده در سینما و میخواهد فیلمی بسازد. طبعا این افراد دغدغههای فرهنگی شبیه به ما ندارند و درواقع میخواهند در فیلمی که برایش سرمایه آوردهاند همه کسانی که با آنها خاطره دارند را جمع کنند. من اما از یک جا به این نتیجه رسیدم که تا جایی که میتوانیم بازیگر برای فیلم بیاوریم. تقریبا برایم مشخص بود که این تعداد بازیگر ضرورتا به فروش نمیانجامد و توقعی ایجاد میکند که خودش عوارض دارد چون تماشاگر از این بازیگران انتظاراتی دارد که در فیلم ما اصلا اجازه ظهور و بروز به آن داده نشدهاست، ولی چیزی که مرا راسخ کرد به استفاده از این تعداد بازیگر مطرح، این بود که به این نتیجه رسیدم که در مخالفت با آن جریان کمدی و برای دهنکجی به آن جریان، باید از همان ابزار استفاده کنیم. اسم این کار رو کم کنی نیست؟
میرکریمی: اینها آن بخشهای ناگزیرش است اما بخش خوبش این است که مخاطب به هر حال این فیلم را یا در خانه یا روی پرده میبیند و متوجه میشود که دفعه اول با پیشداوری فیلم را دیده و از آن بازیگران توقع خاصی داشتهاست. ما میخواستیم با اجزای آن سینما، این دهنکجی را انجام دهیم. تبریزی: من فیلمهای مختلفی ساختهام، ولی تماشاگر از من فقط توقع دارد که لیلی با من است و مارمولک بسازم. جالب اینکه این فیلمها در همان زمان نمایش هم عموما با نقدهای بسیار تندی مواجه شدند.
درواقع شما با سرمایه سجاد علیجانی این تغییر ریل یا دهنکجی را به نتیجه رساندید.
میرکریمی: میشود اینطور هم گفت. من که سجاد علیجانی را نمیشناختم و سراغش هم نرفتم. باید اعتراف کرد که فیلم خیلی گنگ است.
تبریزی:
شاید به این دلیل است که مخاطبان با یک پیشذهنیت پا به سالن گذاشتهاند. ببینید اگر نگاه نشانهشناسانه را از فیلم حذف کنیم مواجه میشویم با یک قصه سرراست و ساده که کار خودش را میکند. مخاطب بهخاطر همین قضاوت اولیه متوجه بعضی نکات فیلم نمیشود و این قضاوت شاید از همان بیلبورد فیلم و آن تعداد بازیگر هم آغاز شود نه صرفا از حملات یکدست به فیلم در فضای مجازی.
میرکریمی:
من معتقدم سلیقه مخاطب هم نازل شدهاست. ما با فیلمهای ضعیف و سریالهایمان مخاطب را جوری پرورش دادهایم که از فیلم جامیماند و هر چیزی را باید 10 بار ببیند و بشنود. به همین دلیل اگر فیلم خارجی در ایران اکران شود مخاطب عام استقبال نمیکند چون جا میماند و عادت ندارد اطلاعات را یکبار ببیند و بشنود. اما انتقادات به فیلم شما خیلی جدی است.
میرکریمی:
والا من حرفهایی را میشنوم و میخوانم که برایم حیرتآور است. کسی که همیشه به دفتر من آمده و گفته کمک کن تا فیلم بسازم الان میگوید جلوی این پولپاشی را بگیرید و بگذارید جوانها کارشان را بکنند. متأسفانه بخشی از این حرفها ناشی از فضای عمومی جامعه است. انگار جامعه فرهیخته ما هم به این سمت میرود که اگر فحش ندهد و داد نزند دیده نمیشود و خوانده نمیشود. با رقبای دیگر در اکران چه میکنید؟ میرکریمی: من از یک فیلم ارزشی دفاع میکنم و فقط معتقدم این حمایتها باید شفاف باشد و ضوابط مشخصی داشته باشد. ببینید اگر معادله سوددهی را از چرخه اکران حذف کنیم بخش خصوصی نابود میشود و به همین دلیل جای سؤال است که چطور معادل بودجه یک فیلم، خرج تبلیغات آن میشود. خب، در این شرایط رقابت امکانپذیر نیست. من خیلی سربسته بگویم که سرگروه فیلم ما همه با هم هستیم پردیس آزادی است اما سالن اصلی سینما آزادی فیلم ما را نمایش نمیدهد.
سرمایهگذاری متفاوت در سینمای کمدی
کمال تبریزی و رضا میرکریمی روابط بسیاری دارند و به قولی همه را میشناسند اما حالا شما میگویید منبع سرمایه آقای سجاد علیجانی را نمیدانید.
میرکریمی:
مگر شما میدانید؟ خب، گمان میکنم شما حساسیتهای بیشتری داشتید و در این پروژه خیلی راحت برخورد کردهاید.
میرکریمی:
من هفتهای 2 درخواست برای تهیهکنندگی فیلم جوانانی دارم که خودشان هم برای فیلمشان سرمایهگذار پیدا کردهاند و اتفاقا این کار برای بعضی تهیهکنندهها کار پرسودی است، ولی برای من جذابیتی ندارد که در فیلمی دخالت نکنم و فقط نان نام خودم را بخورم. من در خانه سینما با کلی پرونده اینگونه که تهیهکننده فقط اسمش را فروختهبود، مواجه میشدم. من از کمدیهای ساخته شده رنج میبردم و این فیلمنامه مرا سرذوق آورد و دوست داشتم فیلمی ساخته شود که در آن بازیگران مطیع فیلمنامه باشند و به قولی هرکدام هر ترفندی برای خنده بلدند را رو نکنند. فیلمنامه را هم بهدلیل اینکه نشان میداد در آشوب این سالها میتوانیم با در کنار یکدیگر بودن از پس مشکلات برآییم دوست داشتم و تم ملی آن برایم جذاب بود. بعد با آقای علیجانی آشنا شدم و به ایشان گفتم من اسمم را نمیفروشم و تهیهکننده صوری نخواهم بود و در کار من نباید دخالت کنید بهخصوص در پیشتولید و پس از تولید حضور جدی دارم. در تولید هم چون خیالم از کمال راحت بود، دخالتی نداشتم. به همین راحتی اطمینان کردید؟
میرکریمی:
چه کار باید میکردم؟ من در روز روشن در فضای قانونی کشور قرارداد بستم با یک مؤسسه و همه بندهای قرارداد هم مشخص است و مسئولیت بیشتر از این هم نداشتم هر چند که چند استعلام خصوصی از طریق کانالهای شخصی خودم هم انجام دادم و متوجه شدم مشکلی نیست. بالاخره قانون، شرع و عرف حکم دیگری برای آدم نمیکند. نکته جالب این است که این همه حواشی برای من بهوجود آمده درحالیکه این تهیهکننده سال گذشته 10فیلم دیگر هم در کارنامه داشت و اصلا 20سال است که سرمایهگذاران متعددی از بیرون سینما وارد سینما میشوند و کسی ایرادی نمیگیرد.
تبریزی:
ما خیلی محسوس هستیم. یعنی همه این حواشی درباره سرمایه فیلم از حساسیت به گروه شماست؟
میرکریمی:
بالاخره یک جماعتی دارند از همین سینمای کمدی و فیلمسازی به همان شکلی که گفتم و با همان شوخیهای سخیف نان میخورند و برای آنها سخت است که میرکریمی که فیلم هنری میساخته با گیشه 3-2 میلیاردی الان وارد حیطه کاری آنها شده و معادلات را به هم ریختهاست. من 50درصد بودجه فیلمم را به بخش فنی اختصاص دادم، پس طبیعی است که معادلات آنهایی که 10تا بلیت هواپیما میخرند و در خارج از کشور فیلم میسازند و فیلمنامهشان را هم در مسیر مینویسند به هم ریختهام. آنهایی که شایعات مختلفی درباره فیلم ما و سرمایهگذارش منتشرکردند، چرا برای گرفتن سرمایه و ساخت فیلم سراغ سجاد علیجانی رفتهاند؟ دوستانی که اینقدر درباره پولشویی داد میزنند چرا بهحساب خودشان نگاهی نمیاندازند؟ من آدمهایی را میشناسم که 20سال پیش در این سینما هیچچیزی نداشتند اما الان چندتا سینما دارند. خب، در این 20 سال چه اتفاقی افتاده؟ چرا کارگردانها پولدار نشدند و اینقدر رشد نکردند؟ من غر نمیزنم اما برای ساخت فیلم قصرشیرین ماشین خودم را فروختم و بیماشین هستم. آنهایی که داد میزنند پول کثیف، همانهایی هستند که در این 20 سال پولدار شدهاند.
شما باز هم با علیجانی کار میکنید؟
میرکریمی: خب، این حواشی نگرانم کرده اما من چیز بدی از این آدم ندیدهام و میدانم که اموالش حسابرسی شده و مشکلی نداشته اما بعد از این را نمیدانم. البته او سرمایهگذار خوبی بود و خواستههایش را به من دیکته نکرد. شایعه بود که نرمافزار میلیاردی خریدید برای جلوههای ویژه فیلم.
تبریزی:
واقعا خندهدار است این شایعات.
میرکریمی:
من اینجا اعلام میکنم که مجموعا 10و نیم میلیارد تومان هزینه فیلم شد. البته سؤالم اینجاست که اگر کسی حاضر شود برای ساخت فیلم کمدی 10میلیارد هزینه کند، چه اشکالی دارد؟ من میگویم آقای برجساز نمیتوانی با 3 میلیارد تومان که 2میلیاردش دستمزد بازیگر است فیلم بسازی و از آبروی فیلمساز و نام و اعتبارش استفاده کنی. من میگویم کلاهبرداری این است که یک بازیگر فقط شوخی کلامی بکند و تماشاگر را با این شوخیها به سالن بکشاند.