پایگاه خبری تئاتر: ابتذال، واژه و توصیفی محترمانه است برای نمایش «اَتینا». نمایشی که ادعای اجتماعی بودن دارد اما کاملا در ضد این ادعا حرکت میکند. متن و اجرا به قدری وامانده است که نه موقعیت میسازد و نه توان پیش بردن آن را دارد. همه چیز برای ساخت و پرداخت فریب مخاطب ترتیب داده شده. با حضور چند بازیگر نیمچهچهره تلویزیونی مخاطب عام را دور خود جمع کرده و با یک طراحی صحنه بسیاربد و کلیشهای، سعی در جلب نظر مخاطب جدی تئاتر را دارند.
در واقع با این طراحیهای مضحک میخواهند پای خود را از قرتیبازیهای تئاترهای قر کمری و لالهزاری جدا کنند که صدالبته موفق نمیشوند. البته که تئاتر روحوضی و لالهزاری (که برخی دوستان تلاش دارند تا به عنوان تئاتر ملی به خورد ما بدهند که سخت در اشتباه هستند) شرف دارد به این پدیدههای ضدفرهنگی که این روزها در تئاترها و سالنهای فاخر خصوصیمان جولان میدهند. اثر با هر ترفند و راهکاری که بلد هست تلاش میکند تا از مخاطب خنده بگیرد چرا که دوستان قصد دارند تا همین مساله را ضمیمه موفقیتهای نمایش نورانیشان کرده و برای مخاطب جا بیندازند. برخی عوام هم گول این نوع تبلیغات را میخورند و فروش بالای اثر یا به قول خودشان «سولد اوت» شدنشان را نشان از مردمی بودنشان قلمداد میکنند. وای از این مصیبت!
تکلیف نمایش آن جایی حتمی و مشخص میشود که در تراژیکترین لحظاتش نیز مخاطب دست از خنده برنداشته و گویی عوامل و بازیگران را به سخره میگیرد. البته که دوستان متخصص در امر خنده گرفتن از مخاطب به خود غرّه نشوند چرا که اساسا تکلیف این مخاطبان مثل روز روشن است. در فضایی که مردمانش هیچ ارتباطی بین خود و مساله شادی و نشاط حس نمیکنند، باید هم برای جفنگیات این چنینی ریسه روند و با دل و رودهای در دست از سالن خارج شوند.
رنج این مردم از فقدان سرگرمی و شادی در جامعه است که باعث استقبالشان از این گونه آثار نمایشی شده وگرنه کدام آدم عاقلی میتواند به کتک خوردن یک زن توسط شوهر صیغهایاش از خنده بترکد و حتی روی زمین ولو شود. اینها مسائلی نیست که بتوان به راحتی از کنارشان گذشت یا زیر فرش پنهانشان کرد. پس ادعای اجتماعی و مردمی بودن اثر کذب است که در وهلهی اول این خود نمایش است که دست به افشایش میزند.
حالا چه گنجاندهاند در این ابتذالنامه؟! من واقعا ماندهام از بازیگران خانم این نمایش. نمایش به قدری در سر زنان میکوبد که نمیدانم دوستان چطور حاضر شدهاند در چنین اثری به هنرنمایی بپردازند. برخی میگویند که این نوع برخورد با زنان، در واقعیت هم اتفاق افتاده و نویسنده و کارگردان درصدد این هستند که این واقعیات جامعه را به شکلی عریان به روی صحنه بیاورند. باید به این دوستان گفت به فرض این که در واقعیت، جامعهی ما گوهتر از این با زنان برخورد میکنند و فرض میگیریم که همه اینها از جمله معضلات و مسائل روز اجتماعی ماست.
صاحباثر هم این واقعیات را مانند پشگل به صحنه ریخته، دستش هم درد نکند. حرف ما این است که این نویسنده و کارگردان با همهی خردورزی در کجای این واقعیت کثیف قرار گرفته اند؟! موضع حضرات نسبت به این پدیدههای غیرانسانی چیست؟! منِ مخاطب می دانم که درد و مرض این اجتماع را هر روز در کوچه و خیابان میبینم. من آمدهام تا از نگاه نویسنده و کارگردان با این مسائل روبهرو شوم و نکات تازه و جدیدی را بیاموزم.
کارگردان نه تنها پشت زن نمایش درنیامده بلکه از تحقیر او (به سبب خنده گرفتن از مخاطب) لذت نیز میبرد. بدترین و سخیفترین شوخیهای جنسی را با وی انجام میدهد تا صف طولانیتری از مخاطبان را مقابل سالن فاخر درست کند. بیزینس است دیگر، چه میشود کرد. هر بیزینسی هم راه و چاه خود را دارد و اگر بلد راه نباشی با کله به زمین خواهی خورد.
چیزی که به تازگی در فضای تئاتری ما مُد شده و به شدت نیز خطرناک است، از آن طرف بام افتادن برخی دوستان هست. برخی از این دوستان با اطلاع از اشباع شدن فضای تئاتری از حس و حال روشنفکری و نمایشهای ادا و اطواری، کاملا در فضایی ضد آن کار کرده و اثر تولید میکنند. دوستان خیال میکنند هر چه فضای نکبتتری از این اجتماع با یک رئالیسم به شدت قلابی را برای مخاطب ترسیم کنند، جریان تازهای را وارد تئاتر کردهاند و نانش را هم میخورند. اما این نوع تئاتر نکبتی هیچ تناسخی با جامعه امروز ما ندارد.
بحث بر سر سیاهنمایی نیست. بحث بر سر شناخت و تحلیل درست و منطقی از اجتماع است که دوستان از آن بیبهرهاند. اما در کمال تعجبتان باید بگویم که خوشحالم که این دست از آثار توسط اداره بازبینی و نظارت تایید شده و به روی صحنه میآیند. کسی چنین حقی ندارد که از اجرای یک اثر با همهی ابتذالش ممانعت ورزد و جلوی نمایشش را بگیرد. ممانعت از چنین آثاری ناخواسته به رشد و بالندگیاش دامن میزند. بهترین راه برای مواجهه با این آثار، نقد است. نقدی به شدت صریح و بیپرده که به مشکلات اساسی این آثار بپردازد.
این که ما بدانیم و آگاه باشیم که دقیقا در خلق چه اثر و با چه متر و معیاری دخیل هستیم بسیار مهم و ضروری است. آن قدر باید این شهامت را در خود بپرورانیم که با هر پیشنهادی وا نرفته و خود را به هر صحنه و نمایشی نفروشیم. نمایش به قدری اسفناک بود که بنده میخواستم از خیر نگارش نقدش بگذرم چرا که نه نمایشنامهای در کار هست و نه کارگردانی و طراحی جدیای که بشود کمی دربارهشان نوشت و بحث کرد. اما دیدم که بیتفاوت بودن به این پدیدههای عجیب (البته که این روزها دیگر عادی شدهاند) نیز کمکی به وضعیت موجود نمیکند. کاش بدانیم که وقت و زمانمان را صرف خلق چه آثاری میکنیم.