خودم نمي‌خواستم از خط قرمز عبور كنم تا بعد دچار مميزي شوم. با همين مسيري كه رفتم نه هنگام پروانه ساخت و نه هنگام پروانه نمايش هيچ اصلاحي براي فيلم در نظر گرفته نشد و هيچ تغييري در فيلم به وجود نيامد. من در اين فيلم مي‌خواستم حال آدم‌ها را بعد از بيست و سه سال نشان دهم، همين.

پایگاه خبری تئاتر: حتي تصور عمل غيرانساني تجاوز به عنف، مو را بر اندام آدم راست مي‌كند و وحشت‌آور است؛ چه برسد به اينكه بخواهيم راجع به آن فيلمي بسازيم يا اينكه نويسنده‌اي بخواهد شرح ماوقع قضيه را بدهد و داستاني در اين باره خلق كند. با تمام تلخي موجود اما نظير چنين وقايعي براي فيلمسازان جهان جذاب است هم از جهت اينكه بار دراماتيك بالايي دارد و هم اينكه اين موضوع دغدغه برخي از آنهاست. آنها راجع به اين موضوع سال‌ها وقت مي‌گذارند و پژوهش مي‌كنند و ابعاد روانشناختي اين مساله را از زواياي مختلف مي‌شكافند و در نهايت با ساخت فيلمي از اين موضوع با مخاطب حرف مي‌زنند. فيلم اول ژرژ هاشم‌زاده بر همين موضوع استوار است. قصه فيلمش درباره زني است كه با تجاوز دسته‌جمعي مواجه مي‌شود و فرزندي از اين خشونت به دنيا مي‌آورد و.... اما او در اين فيلم نگاهي ديگر به ابعاد اين قضيه شوم دارد. فيلم «در سكوت» با وجود اينكه از ماجراي هولناكي با مخاطب حرف مي‌زند اما نگاه انساني در پس آن نهفته است. به بهانه اكران اين فيلم در گروه هنر و تجربه با ژرژ هاشم‌زاده، كارگردان ‌آن گفت‌وگويي انجام داديم كه از نظر مي‌گذرانيد.

به نظر مي‌رسد در سال‌هاي اخير موضوعات و چالش‌ها پيرامون زنان واضح‌تر بيان مي‌شود و در پس پرده قرار ندارد. آيا قصه فيلم «در سكوت» هم از اين ديدگاه ناشي مي‌شود؟

بله. در كليت با شما موافقم. اما اين‌طور براي شما توضيح دهم كه دلمشغولي من در ساخت فيلم اين نيست كه مسائل ايران چيست و در آن چه مي‌گذرد. ما يك‌سري مسائل حاشيه‌اي در زندگي اجتماعي داريم كه به آنها علاقه بيشتري دارم و دوست دارم در اين موضوعات فيلم بسازم. از جمله مسائل مربوط به كودكان، زنان، نوجوانان. اينها علايق من در سينما است. اما طبيعي است وقتي شتك‌هايي چنين سوژه‌اي به ذهن من آمد خيلي دلم مي‌خواست جوري فيلم را بسازم كه كوچك‌ترين خودسانسوري و سانسوري در فيلم نباشد. سعي كردم عميق‌تر به يك ماجرا بپردازم و از زواياي ديگر آن اينكه چه كسي مقصر است و چه كساني دست به اعمالي مي‌زنند كه زندگي يك عده آدم را نابود مي‌كنند صرف‌نظر كردم. در اين مدتي كه فيلم در سكوت اكران نشد فيلمنامه‌هاي زيادي نوشتم. همه آنها با مشكلاتي نظير تامين سرمايه مواجه شد و در حال حاضر هم همين مسير را مي‌روم و فيلمنامه جديدم درباره بزهكاري در زندگي نوجوانان و اينكه چرا نوجوانان به بزهكاري روي مي‌آورند، است.

از اين جهت كه در سال‌هاي دور مسائل مربوط به زنان جامعه ما مگوتر بود و فيلمسازان با مرارت و سختي بيشتري چنين قصه‌هايي را روايت مي‌كردند.

كاملا با شما موافقم. به نظر من در جامعه‌اي كه ما زندگي مي‌كنيم فقط داستان‌گراني و سياست‌زدگي مساله نيست. پنجاه درصد جامعه ما را زنان تشكيل مي‌دهند كه اين پنجاه درصد با هزاران مشكل مواجه هستند كه ما به سادگي نمي‌توانيم از كنار مشكلات آن بگذريم. چرا زنان استاديوم نمي‌روند يا چرا موتورسواري نمي‌كنند؟ چرا دوچرخه‌سواري نمي‌كنند؟ مشكلات مربوط به زنان ما بنيادي‌تر از اين حرف‌هاست. اين مشكلات ريشه‌هاي چهارصدساله دارد.

ولي حالا كه درها باز شده و مشكلات زنان نسبت به گذشته راحت‌تر مطرح مي‌شود خودش غنيمت است و جاي شكر دارد. شايد همين دليلي است كه با چنين فيلم‌هايي كج‌دار و مريز برخورد مي‌شود و آن را با احتياط و با مخاطب محدود در گروه هنر و تجربه نمايش مي‌دهند. موافقيد؟

نمي‌دانم و به صراحت هم نمي‌توانم اعلام كنم كه چرا اين فيلم اين‌گونه اكران شد. البته من پيرو هيچ تئوري توطئه و دسيسه نيستم؛ گو اينكه فيلم «در سكوت» بالاخره بايد اكران مي‌شد.

پرسش اينجاست با وجود اينكه چند سالي از ساخته شدن اين فيلم مي‌گذرد اما فيلم به لحاظ داستان از موضوع به‌روز برخوردار است؛ ضمن اينكه طراوت و تازگي يك فيلم تازه را هم دارد چه بسا فيلم با چهره‌هاي سرشناسي كه دارد قابليت نمايش در سرگروه را هم ‌داشت. پس چرا اكران مهجوري دارد؟

با دوستان ديگر هم مطرح كردم كه سوژه فيلم من به گونه‌اي است كه اگر پنجاه و پنج سال ديگر هم اكران مي‌شد همچنان بحث روز است. اما در ادامه بحث شما به نظر من پديده سينماي هنر و تجربه پديده خوبي است و اصلا بد نيست. حالا چرا اين گروه با مخاطبان كمتري مواجه مي‌شود دلايل مختلفي دارد از جمله اينكه ما در طول هفتاد سال گذشته نتوانستيم بيننده فيلم تربيت كنيم. ريشه اين مساله به هفتاد، هشتاد سال پيش برمي‌گردد كه ما از آن زمان سينما را به عنوان سرگرمي ديديم و هيچ‌وقت تلاش نكرديم آن را به عنوان يك مقوله هنري جا بيندازيم كه مي‌تواند در ژانرهاي مختلف فيلم ساخته شود. حتي سينما مي‌توانست به روزي برسد كه تعداد تماشاگران سينماي غير تجاري آن با تماشاگران فيلم‌هاي تجاري يكسان باشد. ولي متاسفانه اين اتفاق نيفتاد چرا؟ دليل روشني دارد و آن اينكه آيا با سيصد سالن سينما مگر مي‌شود داعيه سينماداري كرد؟ زماني مي‌توانيد اين ادعا را داشته باشيد كه از پنج هزار سالن سينما در مملكت هشتاد و سه ميليوني داشته باشيد كه امكان نمايش هر فيلمي فراهم شود. من اصلا مخالف سينماي اكشن يا تجاري نيستم من اصلا با سيستم سوپراستاري در سينما هم مخالف نيستم. من به عنوان يك آدمي كه در سينما فعاليت مي‌كنم علاقه‌مندم نوع ديگري فيلم بسازم. دلم نمي‌خواهد با سيستم سوپراستار حرفم را بزنم. به هر طريقي نمي‌خواهم مخاطب را به سالن بكشانم. من به اين اعتقاد دارم كه فيلم بايد خودش براي خودش تبليغ كند و تماشاگر جذب كند. ولي با سيصد سالن سينما در كشوري كه هشتاد و سه ميليون جمعيت دارد و حتي در استان‌هايي كه فاقد سينما است كاملا مشخص است كه ما هيچ‌وقت نمي‌توانيم تماشاگر واقع‌بين را به سالن بكشانيم. منظورم آن تماشگري است كه سينما را به مثابه هنر نگاه كند. همان‌طور كه آدم‌هاي خاص به تماشاي نمايشگاه نقاشي مي‌روند. شما ببينيد تعداد بازديدكنندگان از يك نمايشگاه نقاشي با معروف‌ترين آثار نقاش هم با تماشاگران يك سالن فيلم كمدي برابري نمي‌كند. اين براي اين است كه در جامعه ما مردم به دنبال اين هستند كه از غصه رها شوند نه اينكه بار ديگري از غم و غصه بر دوش‌شان اضافه شود.

خيلي از منتقدان سينما و حتي خود اهالي سينما بر اين باور هستند كه سينما در جامعه ما براي مخاطبان تعريف درستي نشده است. خيلي از مردم ما با آداب سينما رفتن بيگانه هستند.

اصلا و ابدا. دلايل بسياري هم برايش وجود دارد. شما فرض بگيريد در خراسان جنوبي خانواده‌اي تصميم مي‌گيرند به تماشاي فيلمي بنشينند بايد دويست كيلومتر با ماشين رانندگي كنند تا به سينمايي بروند كه فيلم مورد علاقه‌‌شان در آن نمايش داده شود. در شرايط فعلي خانواده‌اي چهار نفره بخواهد سينما برود اقتصاد آنها جوابگو نيست. همچنين برنامه سينما رفتن براي خانواده‌ها منسوخ شده. در كودكي ما برنامه فيلم ديدن وجود داشت. به‌طور منظم خانواده‌هاي‌مان ما را به سينما مي‌بردند و فيلم‌هاي مناسب با سن خودمان تماشا مي‌كرديم. من به ياد دارم كه پدر و مادرم ما را پيش بستگان مي‌گذاشتند تا خودشان به آسودگي بتوانند به سينما بروند و فيلم مورد نظرشان را ببينند اما الان كجا خانواده‌ها فرزندان‌شان را نزد بستگان مي‌گذارند تا به ديدن فيلم بروند؟ اصلا چنين چيزي هست؟ چيزهايي جاي آن را گرفته كه در همه جاي دنيا در كنار سينما رفتن وجود دارد. در همه جاي دنيا ماهواره وجود دارد، در همه جاي دنيا شبكه‌هاي رنگارنگ وجود دارد. مثال كوچك بزنم. كشور تركيه با 1900 سالن سينما و با جمعيت و با وسعت كمتر از ما، فيلم ديدن جزو برنامه‌هاي‌شان است بدترين فيلم‌ها در اين كشور كسب درآمد مي‌كنند اما در اينجا چنين امكاناتي وجود ندارد. در ابتداي صحبتم گفتم كه ريشه‌ها خيلي عميق‌تر از اين حرف‌هاست. در كشور ما با سيصد سالن سينما و با مالتي پلكس‌هايي كه در مراكز خريد مي‌سازند مردم را به سالن سينما جذب مي‌كنند. به نظر من آن اصلا سينما نيست. اين واقعا وحشتناك است در مركز خريدي كه مردم به فكر خريد هستند در كنار آن فيلم هم ببينند. خب به مرور سينما هم تبديل به صنعت تجاري مي‌شود.

تاكنون درباره موضوع تجاوز آن هم به صورت دسته‌جمعي فيلم‌ها و سريال‌هاي خارجي زيادي ساخته شده است. آيا داستان فيلم‌تان الهام از جايي گرفته شده است؟

خير از هيچ جا الهام نگرفتم. همان‌طور كه گفتم فيلمنامه ديگري نوشته بودم كه آن هم درباره تجاوز بود اما خشونت‌هاي آن به مراتب بيشتر از اين فيلم بود و به همين جهت هيچ‌كس تمايل نداشت آن را بسازد. شتك‌هاي اين فيلم وقتي به من برخورد كرد كه دوست من داستاني را براي من تعريف كرد كه خانمي دچار تجاوز مي‌شود و ايران را ترك مي‌كند داستان واقعي كه براي كسي اتفاق افتاده بود. ولي اين فيلم ربطي به آن داستاني كه براي من تعريف كردند نداشت.

تحقيقات ميداني هم درباره موضوع تجاوز به بچه‌ها، نوجوانان، زنان و حتي مردان داشتيد كه براي تعريف شخصيت اصلي به شناسنامه از پيش معين شده برسيد؟

اين موضوع جزو علايق ذهني من است. كتاب‌هايي در دهه پنجاه ميلادي راجع به لمپنيزم و همين‌طور داستان قلعه در محله جمشيد يا كتاب جذاب ديگري در دهه پنجاه شمسي خواندم كه بسيار تكان‌دهنده بود. اما بعد از انقلاب كتابي در اين مورد نشر پيدا نكرد و من به شنيده‌هاي خودم از اين طرف و آن طرف اكتفا مي‌كردم. اما مهم‌ترين نكته درباره زناني كه به آنها تجاوز مي‌شود اينكه دوست ندارند در اين مورد حرف بزنند چون به اندازه كافي زندگي‌شان سياه و تباه شده است و يادآوري دوباره براي آنها بسيار دردناك است. بعد از گذشت زمان با سه خانم ملاقات كردم كه حاضر شدند با آنها صحبت كنم. از بين اين سه خانم دو نفر آنها با تجاوز دسته‌جمعي مواجه شده بودند و تعريف مي‌كردند كه زندگي‌شان تباه و سياه شد. در حين تحقيقاتم متوجه شدم كه اين خانم‌ها هيچ‌گاه به زندگي عادي و روزمره خود برنخواهند گشت و مهم‌تر اينكه هيچ نقطه روشني براي حمايت از آنها وجود ندارد. تجاوز در تمامي اقصي‌نقاط جهان و بين هفت ميليارد انسان كره زمين در تمامي كشورها اتفاق مي‌افتد اما در كشورهاي ديگر آنچنان حمايت مي‌كنند كه بخشي از دردشان التيام پيدا مي‌كند اما در جامعه ما فقط سكوت است و مهم‌تر اينكه انگشت اتهام به طرف زن مورد تجاوز قرار مي‌گيرد؛ مقصر تو بودي. دردناك است به زني كه مورد تجاوز قرار گرفته بگوييم مقصر تو بودي! تو بودي كه نصفه شب بيرون رفتي! تو بودي كه آن لباس را پوشيدي! اين بحث غم و اندوه و بدبختي او را بيشتر مي‌‌كند.

ممكن است حتي به فروپاشي برساند.

قطعا به نابودي مي‌كشاند. حتي روانشناس‌ها هم كار خاصي نمي‌توانند براي آنها كنند. با چندين روانشناس ساعت‌ها در اين مورد حرف زدم. آنها معتقد بودند چون نمي‌توانند ابعاد اين قضيه را به‌طور موشكافانه باز كنند در نتيجه تنها مي‌توانند روحيه اين زنان، بچه‌ها و مردان را براي مقطعي درمان كنند. در مورد كودكان كه اصلا نمي‌خواهم وارد بحث شوم چون هر وقت به آن فكر مي‌كنم انگار مي‌خواهم بميرم. مگر مي‌شود به بچه كوچك تجاوز كرد؟

يكي از نكات مهم فيلم اينكه در لابه‌لاي فصل‌ها به هنر اوريگامي اشاره درستي مي‌شود كه براي درمان روح موثر است و التيام‌بخش است.

منظورم همين بود كه بگويم آدم‌هايي كه اوريگامي كار مي‌كنند و به آن روي مي‌آورند مي‌خواهند از دنياي پيرامون خود جدا شوند و به آرامش برسند آنها با هنر اوريگامي سختي‌هاي زندگي را فراموش مي‌كنند.

بعيد مي‌دانم با مشكل سانسور در روايت فيلم مواجه بوده باشيد چون به موضوع اشاره مستقيم نداشتيد.

خير. رك و راست بگويم كه خودم نمي‌خواستم از خط قرمز عبور كنم تا بعد دچار مميزي شوم. با همين مسيري كه رفتم نه هنگام پروانه ساخت و نه هنگام پروانه نمايش هيچ اصلاحي براي فيلم در نظر گرفته نشد و هيچ تغييري در فيلم به وجود نيامد. من در اين فيلم مي‌خواستم حال آدم‌ها را بعد از بيست و سه سال نشان دهم، همين.

قطعا انتخاب بازيگران چنين فيلم‌هايي كار را براي كارگردان سخت مي‌كرد چرا كه بار انتقال مفاهيم بر دوش آنهاست. بازيگري كه بتواند حس دردناك خود را به مخاطب منتقل كند. به نظر مي‌رسيد گزينه ديگري بايد نقش سودابه شكوري (فاطمه معتمدآريا) را بازي مي‌كرد. خودتان چه عقيده‌اي داريد؟ ولي سعيد پورصميمي در همين مقدار كم هم نقش قابل قبولي ارايه مي‌دهد.

به خانم‌ها فاطمه معتمدآريا و سوگول خليق (دختر خانم معتمد آريا در فيلم) از زمان نگارش فيلمنامه فكر مي‌كردم. اما با اين حال در پيش‌توليد دختران جوان زيادي را ديدم؛ از اين جهت كه شايد موردهاي بهتري براي ارايه نقش دختر فيلم وجود داشته باشد. اما تهيه‌كننده به حضور سوگول خليق تمايل بيشتري داشت. ولي خانم معتمدآريا (سودابه شكوري) از اول در ذهنم بود. به دليل اينكه در زمان دستياري برنامه‌ريزي با ايشان بيشترين فيلم را كار كردم و هميشه فكر مي‌كردم نقش خانمي در اين سن و سال را به خانم معتمدآريا خواهم داد و صادقانه بگويم كه ايشان هم كمك شاياني در اين فيلم به من كرد. اگر در بازي خانم معتمدآريا ضعفي وجود دارد تقصير من است. اما توانايي همه بازيگران به خودشان مربوط مي‌شود.

تلاش بين مادر و دختر براي برقراري ارتباط پرسش‌برانگيز بود. در عين حالي كه مادر بايد با دختر خود همراهي بيشتري كند اما مادر اين فيلم (سودابه شكوري) نسبت به دختر لجاجت دارد انگار هنوز درگير گذشته خود است ولي با اين حال دختر خود را هم دوست دارد.

واقعيت اين است كه من هميشه از ملودرام اجتناب مي‌كنم؛ به عبارت دقيق‌تر از همان كليشه‌هاي رايج پرهيز كردم. در اين فيلم مادري بعد از بيست و سه سال به دختر مي‌رسد و دختر را مي‌بيند و در نتيجه گفت‌وگويي بين آنها در مي‌گيرد. خيلي طبيعي است كه دختر نمي‌داند بر مادر چه گذشته كه چرا او را رها كرده است و زني هم شوهر خود را از دست داده و كسي نمي‌داند كه آن شوهر از بين رفت و تنها كسي از ماجراي مادر اطلاع داشته همان شوهر بوده است. اما در آخر عزيز‌ترين چيز خود را براي دختر مي‌گذارد. همان دست‌نوشته‌هاي همسرش را كه سال‌ها حفظ كرده و عاشقانه دوستش داشته براي دخترش مي‌گذارد. وقتي دختر با دست‌نوشته مواجه مي‌شود و آن را ورق مي‌زند و مي‌بيند كه پدر عاشقانه اين نوشته‌ها را به مادرش داده اين نگاه خيره جواب هزاران سوالي است كه در انتها داده مي‌شود.

چرا فلاش‌بك به گذشته نداشتيد و از گذشته حرفي نمي‌زنيد؟ تعمدا نمي‌خواستيد ماجرا سوزناك شود؟

عامدانه و آگاهانه نمي‌خواستم گذشته را نشان دهم. گذشته را فقط در قاب تلويزيون و در فيلم‌هاي ويديويي كه از آن دوران موجود است نشان مي‌دهم. مروري بر خاطرات آن زمان در همين حد يعني زندگي نسبتا شادي براي آنها وجود داشته ولي بعد عاملي بيروني اين زندگي شادي را ويران مي‌كند.

دو موضوع مهم در فيلم مطرح مي‌شود يكي تجاوز و ديگري موضوع تصادف بهرام. چرا دليل تصادف مشخص نيست؟

صحنه‌هاي تصادف را گرفتم ولي بعد حين تدوين تصميم گرفتم اين صحنه‌ها را خارج كنم و به صلاحديد خودم نمي‌خواستم در فيلم باشد. مي‌خواستم چيزي در پس ذهن آدم‌ها باشد. حتي پدر هم در فيلم مي‌گويد كه من نفهميدم چه‌جوري بچه‌ام از دستم رفت. پدربزرگي كه فكر مي‌كرده اين مادر بي‌وفا بچه خود را رها كرده و نبايد پدر اين بچه را از او بگيرد و ببرد. ولي در نهايت دست به دروغ بزرگ مي‌زند و به نفع مادر حرف مي‌زند و مي‌گويد اين دختر نوه من است.

با يكي از اهالي سينما كه صحبت مي‌كردم، معتقد بود بايد بهترين عوامل براي فيلم اولي‌ها فراهم شود تا آنها بتوانند فيلم اول‌شان را به سرانجام برسانند و آنچه در ذهن دارند به مخاطب ارايه دهند. حضور عوامل حرفه‌اي در اين فيلم به همين دليل بود؟

راستش را بخواهيد اگر در سينماي غير تجاري و مستقل فيلم مي‌ساختم به گونه ديگر به بازيگران فيلم نگاه مي‌كردم. اما از آنجايي كه قرار بود در يك سينماي مرسوم حرفه‌اي فيلم بسازم طبيعي بود از بازيگران حرفه‌اي استفاده كنم. همين مساله خودش دست و بالم را باز مي‌كرد.

و كار را براي شما راحت مي‌كرد.

گرچه با همين بازيگران هم دلم مي‌خواست كلنجار‌هايي بروم اما خيلي آنها منعطف و با من همراه بودند. طي گفت‌وگوهاي زيادي كه داشتيم خيلي با هم حرف زديم و نظر بازيگران را جويا مي‌شدم حتي آدم‌هايي از بيرون راجع به فيلمنامه نظر مي‌دادند و به ما كمك مي‌كردند. مي‌خواستم به هنگام پيش‌توليد راجع به فيلمنامه حرف زده شود و اگر اشكالاتي وجود دارد برطرف شود.

اين فيلم با توجه به موضوع تكان‌دهنده‌اي كه دارد بر عكس ديگر فيلم‌هاي سعيد ملكان چراغ خاموش اكران شده است چرا؟

ممنونم از آقاي ملكان كه اين فيلم را تهيه كردند اما در خلال ساخته شدن اين فيلم حس كردم آقاي ملكان كوچك‌ترين علاقه‌اي به نوع فيلمسازي من ندارند.

از آنجايي‌كه سابقه فعاليت شما سال‌هاي دور (بالغ‌بر دو دهه) برمي‌گردد به نظر مي‌آمد خيلي زودتر بايد فيلم اول خود را در سينما مي‌ساختيد. چرا آنقدر دير فيلم اول‌تان را ساختيد؟

من از بيست‌وپنج سال پيش به اين‌ طرف فيلم كوتاه مي‌ساختم. همان‌طور كه اشاره كرديد دستيار و برنامه‌ريز بودم و تله‌فيلم كار مي‌كردم.

تا اينكه بالاخره شرايط براي‌تان فراهم شد؟

به هر جهت مهيا شدن فرصت فيلمسازي براي من به اين معني نيست كه ديگران براي من اين فرصت را فراهم كردند. خير، از پنج يا ده سال قبل دلم مي‌خواست فيلم اولم را بسازم ولي شرايط جور نمي‌شد. براي اينكه به‌واسطه سال‌ها كار در سينما و فيلم‌هاي كوتاه و تله‌فيلم‌هايي كه مي‌ساختم و هم اينكه مرا به عنوان دستيار و برنامه‌ريز در سينما مي‌شناختند و اصلا امرارمعاش من در اين سينما از اين طريق بود به همين جهت عوض كردن اين لاين كاري در شاخه ديگر سينما برايم كمي با سختي همراه بود. تا اينكه از سه سال قبل كه تصميم گرفتم ساخت فيلمنامه در سكوت را شروع كنم. ابتدا فيلمنامه ديگري به وزارت ارشاد داده بودم كه تصويب شد اما آنها محترمانه به من گفتند آن فيلم را نسازم و فيلم ديگري جايگزين آن كنم.

خيلي فيلم اولي‌ها از شرايط فيلمسازي در سينماي ايران گلايه دارند و خيلي از پيشكسوتان و حرفه‌اي‌هاي دستياري و برنامه‌ريزي به‌رغم ميلي كه دارند نتوانستند اولين فيلم‌شان را مقابل دوربين ببرند. خيز برمي‌دارند اما به نتيجه نمي‌رسند. براي شما هم طي مسير دشوار بود؟

به نظر من اين سختي‌ها طبيعي است و نبايد وارد سيستم نك‌ونال شد. بله ساختن فيلم اول آن‌هم در شرايط سينماي ايران كار آساني نيست و ازآنجايي‌كه چيزي تحت عنوان سينماي مستقل نداريم و درنتيجه با شيوه‌هاي رايج سينما بايد فيلم ساخت و اين كار را براي فيلمساز سخت مي‌كند. از لحظه‌اي كه تصميم گرفتم فيلم بسازم تا زماني كه ساخت فيلم شروع شد و اتفاق فيلمسازي براي من افتاد چهار سال طول كشيد.