پایگاه خبری تئاتر: نمایش "شیهیدن"_ مصدر ساختگی از فعل شیهه کشیدن_ کاری از عباس جمالی با گروهی جوانست که در سالن استادناظرزاده کرمانی در مجموع ایرانشهر درحال اجراست. نمایش دربارهی دانشجویانی معترض، مبتنی بر حرکات بدن و دیالوگهایی منقطع و مکرر، با دلالتهای معناییست که میخواهد در ترکیبی از حرکات فیزیکال و کلام، مخاطب را به جهان خود وارد و نیروهای کنشمندی را در جریانِ اعتراضات، توقیفها، و سانسورها فاش و متکثر کند. جهانی از عصیان و سرکشی در قالب اتفاقاتِ روز و دغدغهمند جاری که بخش مهمی از بُعد اجتماعی و سیاسی انسان امروز با تداعیِ تکرارپذیری هر زمانه است .. انسانی که در تلاطم ساختارشکنی و مرزهای مسلط، چنانکه دلوز اشاره میکند، به حیوانشدگی رو میآورد و حیوانشدن را برای انهدامِ موقعیتهای تسلیم، و قلمروزدایی از نفوذ فرآیندی که قصد تزریق وضعیتی را دارد که از آنان بدنهای مطیع و رام میسازد.
عصیانگری انسان یاغی در شمایل حیوانشدگی، بیرونریزی طغیان و فاصله از وجه عقلانیتِ انسانیست که در محفظهی محافظهکاری و هراس از بیتعادلی، محبوسست و میخواهد به رهاشدگی در مطالبهی آنچه برحق میداند برسد. تقلا میکند، میافتد، میغلطد، بر میخیزد، رخوت و مسخ شدگی را میدَرد و به رویتپذیری تشنج عضلانی و ذهنی میرسد. تمامی بدن به شبکهای درهم پیچیده تبدیل میشود. نه متمایل به توحش و وحشت بلکه متمایل به آزادی و رهایی و ژرفیتی در عصیان و دریدگی نظامهای مسلطی که عنان انسانی را در سیطرهی خود میگیرد و آنها را تبدیل به الگوهایِ مورد تایید خود و بدنهای رام میکند. بدنهایی که اهلیِ انقیادِ قدرتند و سرکوبها از آنان اجسام مطیعی میسازد که شیءشدگی را بیش از وجه انسانی خویش، بلد میشوند. انفعالی در جسم و بدنها که عاطفه و شور را بیاثر کرده و ذهن را نیز که با بدن و تن در ارتباط مستقیمیست و تفکیک ناپذیر، منفعل میکند.
کل اجرا در تلاش برای رهاییست میخواهد به بیرون از خودش جاری شود شیهه میکشد، زوزه میکند، فریاد برمیآورد تا بتواند از استیصالی که نهادها و نظام آموزش، و سانسورها بر بدنهی افرادش اعمال میکند، به دَر رود. این فریاد گمشده در سالهای پیشین که از گلویی برنخاست و از حنجرهای ادا نشد، بیرون میریزد و اعلام وجود میکند. نه تنها زبان و کلام بلکه تمام اندامها دلالتگر برطغیانیست که به انفجار میرسد. زخمهایی که در گذر زمان خونش دلمه شده، و حالا دگر بار، بر زمین می چکد.
"شیهیدن"، فیگور، ژست و طراحی حرکت و فرم نیست . بلکه تاثیر "حرکت" و "پویایی" بر بدنهای بیحرکت و رخوتزدهایست که اگرچه از خفقان و فقدانها آماسیدهاند، اما از کار نیفتادهاند. اجازهی مونتاژهای قدرت را در سلسله مراتب استاد_شاگری، نمیدهد. جا خالی نمیکند. تحت تاثیرِ ژستِ فرهیختگیِ جبری استاد قرار نمیگیرد. تجربه میکند، میسازد، ویران میکند تا به آگاهی دست یابد. در میدانها، در تجمعات، در عبور از ایستاییِ اِعمال شده با وجودِ عواقبِ ستارهدارشدن، اخراج، حذف و طرد، مقاومت میکند. برخلاف نسل محافظهکاری که در حاشیهی سکوت و بی کنشی، پناه گرفتهاست. "شیهیدن" در جایجای خود از اشاره به کنشهایی بهره میجوید که در ترکیب گروهی، مشارکت و آزادسازیِ نیروهایی را تجلی میدهد که در انسجام و وحدتگرایی، هرچند در اقلیت، به شرح نبرد میرسد. نبردی که نقد مشخصی به نهادهای سلسله مراتبی (و در اینجا دانشگاه)، به عنوان واحد نظارتی قدرت در کنترل بدنها و ذهنها، عمل میکند، توام با شیوهای هنجارشکن و مقاومتی، دارد.
صندلیهای ناقص طراحی کاربردی در جهت نقص و انحراف در مجموعههای آموزشیست که قادر نیست تعادل و بالانس دانشجویان را حفظ کند و برای اینکه او بتواند دراین شرایط دوام بیاورد، ملزم به انطباق با همان نقص و ایراد و انحراف از محور است. واین دوگانگی در موقعیتهای متعدد در اجرا نیز بازنمایی میشود. استادی با کفشهای پاشنهدار زرد بعنوان نشانگانی از همسویی مزورانه، و همراهی ریاکارانهی کادر آموزشی، و تختهسیاهی کج که انحرافی از حقیقتِ واقع و تسلط ایدئولوژی است. اجرا شروعی طوفانی دارد، دیالوگهایی به اشاراتی از بیشکلی، شکل از دست داده، منحرف شده، آغشتهشده، با گلاویزی دو تن، که هرکدام نمادی از جریانی غالب و مغلوبست و جمعیتی که در اطراف آنان به گریز و افتو خیز، و در نهایت تهی از هر نیرویی، از جریان میافتند. سطل بزرگ زبالهای در حاشیهی صحنه، که مدام در بلعیدن و قی کردن زباله ها، دستخوش تغییرمعنا وکارکردست. "دیدم تن تورا بی شکل، بی شکلی ، شکل منحرف شده ، شکل از دست داده .."* فرم درجهت محتوایی که از طراحی صحنه و دیالوگهای آغازین قابل ردیابیست، شکل پذیر میشود و نشان میدهد که درپیِ تنآسایی و فرم کلیشهایِ زیباشناسانه نیست. بلکه در صدد قالبی برایِ بیان وضعیتی ناهنجار و اعتراضیست. تاکید بر بیشکلی نیز میتواند اشارهای به فرم خاصِ اجرایی نیز باشد که مملو از آشفتگی، بی نظمی و درهمریختگیست. کلمات کلیدی نمایش از همین آغاز کدگشایی میشوند. "تو آنروز در میدان بودی؟"*
حضور در میدان به معنای کنشست به معنای رد بی تفاوتی از تضیع حقوقیست که مشارکت جمعی را طلبیده اما آن را به اعتبار نمیگیرد میدان جایگاهی بعنوان عرصهی حضور کنشهای اجتماعی بارها به میان میآید. میدان نه از لحاظ موقعیتِ مکانی، که اشارهای به مفهوم و "وضعیتی" از حضورِ اجتماعی در هر برههایست که نیازمند به اعلام نظر و مطالبهگریست. همان وضعیتی که اغلب، تهی از نیروهای انقلابیست.
در بخشهای مختلف ، آنچه در صحنه جان میگیرد و به حرکت در میآید، وجوهی از مناسبات قابل نقدیست که میخواهد بر خلاف روال و ساختار مسلط رایج، عنان بردارد و سرکشی کند. و آنرا که همواره مورد حذف و سانسور بوده، با بکارگیری نشانه هایی از قطع کلام و اعلام نقطه، گسیختگی معنایی را بازتولید کند.
بازی بازیگران، مسلط و با وجود ریتم بالای اجرا در حرکات و فعالیت فیزیکال بالا و پرحجم، هماهنگست، که از تمرینهای خوب و کافی گروه حکایت میکند. طراحی صحنه و نور و موسیقی به شیوهای موثر کاربردیست و در تکمیل فرآیند اجرا، جا افتاده و همسوست. تمام صحنه و طراحی میزانسها، درخشانست . خروج از صحنه توسط بازیگران به جایگاه تماشاگران، درجهت شکست قراردادهاییست که در کلیت معنایی اجرا بارها یادآوری میشود. "شیهیدن" در اجرا با وجود محتوایی که انتخاب کردهاست، نوعی طاعونزدگی را نیز منتقل میکند. طاعونی آرتویی که میخواهد پوستهی تن آسایی رخوتانگیز را نه تنها از صحنهی بازیگری و درامهای کم تحرکِ ایستا، بلکه از صحنهی اجتماعی کنار بزند. و به حساسیتی برساند که فروپاشی مقدمهای بر اقدامی تاثیرگذارباشد. "شیهیدن" با وجود تمام امتیازاتِ درخور و متمایز خود، به نظر میرسد از جایی به بعد به دلیل تراکمِ معنایی ونشانههای مفهومی دچار پرگویی میشود که با وجود غلبهی فرم ، برای مخاطب، منجر به خستگی و قطع روند ارتباط گیریاش با جریان صحنه میشود و بعد از آن بیش از آنکه مداقهگرانه ردیابی و پیگیری کند، تنها ناظر و تماشاکننده، است. به نظر میرسد با کوتاهتر شدن زمان اجرا از 85 دقیقه، بازده بیشتری برای مخاطب ایجاد شود. و اتصال مطمئنتر و بی انقطاعتری را ایجاد کند. عباس جمالی، جسارتِ خلق آثاری را دارد که در ترکیب متوازنی از فرم و محتوا، تلنگر اندیشهورزانهای در مدیوم تئاترست و همواره نشان داده از دغدغهمندی و آگاهمندی ویژهای برخوردارست که موجب بازتابِ خودآگاهیِ عمیقِ او در اجراهایش میشود. خودآگاهیای که وضعیتِ زمانهی خود را نیز در بر میگیرد. همان "آگاهیِ دوران" که هایدگر از آن سخن میگفت و هنرمند بیدار و برخوردار از وجود و وجدان انسان را واجدِ آن می دانست. "شیهیدن" اجرایی در سبک خاصیست که هرچند بدلیلِ حرکات فیزیکال و فرم پر تحرکش، تماشاگر عام را نیز جلب کند، اما بی شک، جریانیست جاری و هشدار دهنده که مخاطب جدی و خاص تئاتر را هدف گرفتهاست. و این خود بستری برای اندیشیدن را مهیا میکند. "یخ زدیم و آب نشدیم با هیچ تابستانی یخ زدیم و دانه دانه همه چیز یخ زد یخبندان شد و هیچ آفتابی گرممان نکرد."* *: بخش هایی از دیالوگ نمایش