سال‌هاست که اصطلاح «تئاتر مستند» در ايران ديگر يک اصطلاح جديد نيست؛ اما شايد هنوز خيلي خوب نمي‌دانيم زيرشاخه‌هاي تئاتر مستند کدام‌اند و اساسا مقوله «سنديت» يا همان بنا‌شدن يک نمايش بر روي اتفاق‌هاي واقعي در چه تناسبي با آنچه «درام» مي‌خوانيم، قرار مي‌گيرد. اين سردرگمي بايسته، زماني مي‌تواند کمي عميق‌تر جلوه کند که مسئله «پرفورمنس» و نه‌فقط تئاتر پيش‌رو قرار مي‌گيرد.
پایگاه خبری تئاتر: سال‌هاست که اصطلاح «تئاتر مستند» در ايران ديگر يک اصطلاح جديد نيست؛ اما شايد هنوز خيلي خوب نمي‌دانيم زيرشاخه‌هاي تئاتر مستند کدام‌اند و اساسا مقوله «سنديت» يا همان بنا‌شدن يک نمايش بر روي اتفاق‌هاي واقعي در چه تناسبي با آنچه «درام» مي‌خوانيم، قرار مي‌گيرد. اين سردرگمي بايسته، زماني مي‌تواند کمي عميق‌تر جلوه کند که مسئله «پرفورمنس» و نه‌فقط تئاتر پيش‌رو قرار مي‌گيرد. به‌همين‌خاطر من سعي مي‌کنم با بررسي يکي از زيرشاخه‌هاي مهجورتر «تئاتر مستند»، نقطه آغاز تبیين عناصر اين‌ گونه از تئاتر را روي حوادث تاريخي يک کشور بنا بگذارم؛ حوادث عموما دلخراشي که دست‌کم خود آنها نيازي به اثبات ندارند و به بخشي از حافظه تاريخي يک ملت تبديل شده‌اند. اين‌ گونه مهجورتر «تئاتر بازجوينده» يا «تئاتر تجسسي» يا آن‌طور که در اغلب نقاط جهان خوانده مي‌شود Investigative theatre  نام دارد. در اين گونه از تئاتر/اجرا يک يا چند هنرمند/کارآگاه وجود دارند که نقطه عزيمت خود را بر رازها يا ابهامات يک اتفاق تاريخي بزرگ قرار مي‌دهند. به‌اين‌ترتيب آنها فقدان تجسس پليسي/حقوقي در يک واقعه را دستمايه کار نمايشي خود مي‌کنند تا هنر اجتماعي Social Art را از موقعيت سنتي خود يعني مطرح‌کردن سؤال، به جواب‌دادن به ابهامات بکشانند. به‌عنوان مثال نمايش «تجسس» اثر پيتر وايس(1) که نخستين بار در سال 65 ميلادي به نمايش درآمد، به بررسي دادگاه آشوويتس که در فرانکفورت برگزار شده بود، مي‌پرداخت. اين اثر گرچه نمي‌خواست – و البته نمي‌توانست- ادعا کند که بيش از دادگاه برگزار‌شده به حقايقي پنهان دست يافته است؛ اما عملا به سويه‌هاي تاريک آن دادگاه نوري تاباند که سبب شد برخي ابهامات بار ديگر مورد سؤال قرار گيرند. حقيقت اين است که من هرگز نمي‌توانسته‌ام اجراي اصلي اين نمايش را ديده باشم. هر آنچه براي تحليل در اختيار من است، محدود مي‌شود به اجراي سال 2009 اين اثر که به لطف وب‌سايت يوتيوب ويدئوهايي از آن در دسترس عموم قرار گرفته است. «تجسس» گرچه اولين اثر در زير‌شاخه «تئاتر تجسسي» نيست؛ اما اهميت آن در پرداخت شانه‌به‌شانه به درام و سنديت آن با اسناد است.
اثر پيتر وايس توانسته بود همان‌قدر که يک تئاتر دراماتيک لقب گرفته بود، اثري باشد که مو‌به‌مو بر مبناي اسناد به‌جا‌مانده شکل گرفته. احتمالا قديمي‌ترين مثال نزديک به «تئاتر تجسسي» به سال 1939 در نيويورک بازمي‌گردد؛ جايي که آرتور آرِنت(2) نمايش «يک‌سوم ملت» را بر مبناي اسنادي نوشت که دولت از وضعيت مسکن مردم نيويورک تهيه کرده بود. اين اثر تلاش مي‌کرد با اشاره به زندگي زاغه‌نشينان، وضعيت نابسامان مسکن در نيويورک را نخست آشکار و سپس زير سؤال ببرد؛ اما «يک‌سوم ملت» شکلي داشت که سبب مي‌شود به «تئاتر تجسسي» تعلق نداشته باشد. زير‌شاخه «روزنامه زنده»
يا Living newspaper  به نمايشي اطلاق مي‌شود که به جاي يک واقعه تاريخي، رخدادي اجتماعي-سياسي را دستمايه کار خود قرار مي‌دهد که در‌حال‌حاضر در حال رخ‌دادن است. به‌اين‌ترتيب تئاتر «روزنامه زنده» به‌نوعي هم يک گزارش تئاترال است؛ هم يک واکاوي هنرمندانه. در اين زير‌شاخه نيز درست مثل «تئاتر تجسسي»، اسناد نقش اساسي را ايفا مي‌کنند. اين تئاتر گرچه هم‌زمان با انقلاب 1917 در شوروي پديد آمد؛ اما «يک‌سوم ملت» از جانب اغلب منتقدان برجسته تئاتر غرب به‌عنوان بهترين نمونه «تئاتر تجسسي» پذيرفته شده که البته دليل تعلق آن به زيرشاخه اول را به‌زودي مي‌فهميم. با معرفي کوتاه اين دو نمايش به آرامي به اين نتيجه مي‌رسيم که وقتي در يک تئاتر مستند بررسي اسناد و روشن‌کردن نقاط ابهام‌آميز مطرح مي‌شود، زير‌شاخه بررسي‌شده ما اگر به يک واقعه تاريخي بپردازد، «تئاتر تجسسي» خطاب مي‌شود و چنانچه واقعه بررسي‌شده همچنان در جريان باشد، بايد آن را «روزنامه زنده» بناميم. صرف‌نظر از اينکه ترجمه‌هاي سرپايي من براي اين عناوين صحيح باشد يا نه، بياييد تصور کنيم که اگر روزي به تماشاي تئاتري برويم که به بررسي اسناد به‌جا‌مانده از کودتاي 28 مرداد و مثلا نقش ناچيز اميرمختار کريم پورشيرازي در آن مي‌پردازد، با يک اثر «تئاتر تجسسي» در دل تئاتر مستند مواجه هستيم و چنانچه تئاتري ببينيم که با بررسي منابع مکتوب و رسمي، تهيه گزارش و مصاحبه به تعطيلي چندين گاوداري بزرگ در حاشيه پايتخت و گراني شديد و ناگهاني گوشت قرمز مي‌پردازد يا بر مبناي واقعه جمع‌آوري دست‌فروشان حواشي تئاتر شهر پارک دانشجو شکل گرفته، با «روزنامه زنده» مواجهيم.
اولي در دل تاريخ جا خوش کرده و دومي احتمالا بعدها بخشي از تاريخ خواهد بود؛ اما وجه اشتراک اين دو تنها بررسي اسناد نيست؛ بلکه تلاش براي رسيدن به پاسخي براي ابهامات، رازها و پرسش‌هايي است که وجود داشته‌اند يا با بررسي دقيق‌تر به وجود آمده‌اند. فرض بر اين است که در هر دو اين زيرشاخه‌ها حقيقت بنيان کار است و قرار نيست چيزي واقعي جلوه داده شود که در‌اين‌صورت وارد حيطه «واقعي‌نمايي»(3) مي‌شويم که خود بحثي جدا است. در اين گونه از تئاتر –که در ادبيات داستاني و سينما هم وجود دارد- يک واقعه تخيلي، مستند جا زده مي‌شود که ما فعلا درباره آن بحث نمي‌کنيم؛ اما در دو زيرشاخه‌اي که مورد بحث ماست، نويسنده/کارگردان در جايگاه بازجو/کارآگاه مي‌نشيند و کاري را مي‌کند که حقوق‌دانان، مورخان، وکلا يا پليس بايد انجام مي‌داده‌اند. در واقع خالقان اين دو گونه از تئاتر مستند در پناه تئاتر به بازپرس تبديل شده‌اند؛ چون آنها گرچه وظيفه معرفي مجرم يا مجرمان واقعي به دستگاه حقوقي کشور را روي دوش خود احساس نمي‌کرده‌اند؛ اما به طور قطع وظيفه سرگرم‌کردن مخاطب خود را برعهده داشته‌اند. به‌اين‌ترتيب آنها از ناکارآمدي دستگاه‌هايي که به طور طبيعي وظيفه برقراري عدالت را داشته‌اند، نمايشي شکل مي‌دهند تا برقراري عدالت را هم‌زمان موضوع و آرزوي خود ساخته باشند. در يکي کار از کار گذشته است و هر آنچه براي عرضه باقي مي‌ماند، درس‌هايي براي آينده است؛ اما در ديگري زمان هنوز باقي است». (1)Peter Weiss (2) Arthur Arent (3) Mockumentary