در «مرد ايرلندي» روايت از زبان يكي از شخصيت‌ها تعريف مي‌شود. روايتي چند پاره با رفت‌وبرگشت‌هاي بسيار زياد در زمان كه احتياج مبرمي به يك نخ روايي دارد.

پایگاه خبری تئاتر: نريشن يكي از ساده‌ترين راه‌هاي پيش بردن قصه در فيلم است. صداي يك نفر مي‌آيد روي تصاوير فيلم و به بيننده‌ها توضيح مي‌دهد داستان از چه قرار است. اين يك نفر مي‌تواند يكي از شخصيت‌ها باشد يا راوي داناي كل كه بيرون از روايت ايستاده. اين ترفند در عين حال كه جذابيت‌هاي خاص خودش را دارد، گاهي راه فرار نويسنده و فيلمساز مي‌شود. بدين شكل كه مولف به جاي اينكه روند طبيعي قصه‌اش را پيش بگيرد و از طريق تصوير يا ديالوگ مخاطب را درگير كند، خيلي راحت يك نفر را مي‌گذارد بالاي سر فيلم تا هر جا كه نياز شد توضيحاتي را به بيننده ارايه كند. به همين دليل استفاده از نريشن در سال‌هاي گذشته از يك حركت آوانگارد در سينما تبديل به كليشه شده است. دليل تبديل شدن استفاده از تمهيد نريشن به كليشه، عدم توجه مولف به «تعامل فرم و محتوا» است.

با اين مقدمه مي‌خواهم بروم سروقت آخرين اثر مارتين اسكورسيزي به نام «مرد ايرلندي». اسكورسيزي يكي از كساني است كه توانايي عجيبي در بازي كردن با كليشه‌ و تبديل آن به يك فرم جديد دارد. او كسي بود كه توانست لئوناردو دي‌كاپريو را از كليشه پسر خوش‌تيپ و جذاب به يك بازيگر توانمند تبديل كند. او كسي بود كه توانست قصه‌هاي مافيايي را در بستري جديد و با شخصيت‌هاي متفاوت و چندلايه به تصوير بكشد. او همچنين كسي است كه نمونه درست استفاده از نريشن را به ديگران ياد مي‌دهد. او دقيقا مي‌داند كجا و به چه علت از نريشن استفاده كند. او جايي از نريشن بهره مي‌برد كه روايت و فرم فيلم بطلبد؛ نه هر جا كه كم مي‌آورد.

در «مرد ايرلندي» روايت از زبان يكي از شخصيت‌ها تعريف مي‌شود. روايتي چند پاره با رفت‌وبرگشت‌هاي بسيار زياد در زمان كه احتياج مبرمي به يك نخ روايي دارد. اين نخ همان راوي است كه در حال تعريف كردن قصه‌اش براي ديگران است. اين راوي اول شخص است و در تمام طول فيلم يا در مورد آنچه شخصا خودش ديده حرف مي‌‍‌زند يا از چيزهايي كه به گوشش رسيده است. اسكورسيزي خيلي مراقب است كه در طول بيش از 180 دقيقه فيلم، اين فرم به هم نريزد و زاويه راوي تغيير نكند. شايد اين كار بسيار ساده به نظر برسد، اما انبوه فيلم‌هايي كه هر ساله با تكيه بر تمهيد نريشن ساخته مي‌شوند و فرم درستي پيدا نمي‌كنند، ثابت مي‌كند كه وضعيت طور ديگري است. «مرد ايرلندي» شبيه به يك تونل تودرتو است كه مدام دور خودش مي‌پيچد و از مركز فاصله مي‌گيرد و دوباره با بازگشتن به نقطه مركزي مسير جديدي را پي مي‌گيرد. توجه كنيد به انبوه خرده روايت‌هاي داخل قصه. خرده روايت‌هايي كه هر كدام‌شان به تنهايي هويت مستقل دارند، اما در چارچوب كلي فيلم كاملا حل شده‌اند. مي‌توان گفت فيلم «مرد ايرلندي» به نوعي بيشتر تمهيدات روايي و دغدغه‌هاي مورد علاقه اسكورسيزي را در خود جاي داده است. تمام آنچه اين فيلمساز برجسته در طول ساليان دراز به آن دست پيدا كرده است در «مرد ايرلندي» به چشم مي‌خورد.