پایگاه خبری تئاتر: در فیلم «بیوهها» با شخصیت محوری ورونیکا، زنی سیاهپوست و محترم، عضو اتحادیه معلمان با ترومايی درونی که ناشی از مرگ پسر جوانش است، مواجهیم که با ازدستدادن شوهر خلافکارش در جریان عملیات سرقتی چند میلیوندلاری، ناچار است تاوان گناهان او را بعد از مرگش بپردازد. در «بیوهها»، ورونیکا بهعنوان شخصیتی گوتیک مطرح میشود؛ فردی که مجبور است در آنِ واحد هم برای آن چیز ازدسترفته به عزا بنشیند و هم از راه همذاتپنداری برای جبران مافات به همان چیز ازدسترفته (شخصیتی خلافکار و آدمکش مانند شوهرش هری رالینگز) تبدیل شود. ورونیکا بهمثابه شخصیت کارآگاه در فیلمهای معمايی تلقی میشود. فیلم با محدودکردن اطلاعات به شخصیت ورونیکا قرار است با دفترچه بهجامانده از هری که نقشه سرقت بعدی خود را به شکلی کدگذاریشده طراحی کرده است، کنجکاوی و غافلگیری مخاطب را برانگیزاند. ورونیکا با تشکیل تیمی از همسران بیوه همکاران هری که در سرقت اخیر او کشته شدهاند، کشف اطلاعات رمزگذاریشده نقشه هری را در رفتار بیرونی و گفتار و عملکرد هوشمندانه زنها تقسیم میکند. بهاینترتیب پیرنگ روایت در فیلم عمدتا به شکل عینی و ابژکتیو است. فیلم بیوهها که دیدگاه فمینیستی آشکاری را با خود یدک میکشد، در مواجهه آغازین خود با مخاطب، زنانی کارآمد و هوشمند را به تصویر میکشد که بهناچار در یک بازی مردانه گرفتار شدهاند. فیلم که با اتمسفری زنمحور همراه است، بهخوبی توانسته است نظم نمادین نظام پدرسالار را در هم بشکند و سیمای همیشگی زن را که یکی از ترفندهای نظام پدرسالار در بازنمايی تصویر زن است و اغلب در فیلمهای فمینیستی مطرح میشود، جا بگذارد. در «بیوهها» با شخصیت آلیس مواجهیم که به نظر میرسد روی خط باریک شیوه ترسیم زن روسپی در نظام پدرسالار قرار دارد؛ اما رفتهرفته با پیشرفت ارتباط او با دیوید و دستیابی شخصیت آلیس به دیدگاه زنی هوشمند که میتواند برای زندگی شخصیاش بهتنهايی تصمیم بگیرد و مستقل عمل کند، این کلیشه دیرین نظام ناکارآمد پدرسالاری در فیلمهای فمینیستی ویران میشود. مککویین با پیونددادن اولین نقطه عطف کلیدی فیلم (زندهماندن هری رالینگز)، شخصیت منفی برجسته فیلم را که ون حامل همدستانش را در ثانیهای به آتش میکشد و به شریک زندگیاش ورونیکا نیز رحم نمیکند و معنای زندگی را فدای پول و خودخواهی فزایندهاش میکند، درونمایه محوری فیلم را به شکلی هنرمندانه به سینمای فمینیستی کینهتوزانه پیوند میدهد؛ سینمایی ساختارشکن که مردان را خوار میشمارد و زنان را رقیب اساسی آنان قرار میدهد؛ اما آنچه «بیوهها» را از ساخت یک فیلم فمینیستی مثبت دور میکند، در خوانشی مخالف، تلاش مستمر و شبانهروزی گروه ورونیکا به تبدیلشدن به گروهی حرفهای در استاندارد تیمهای مردانه است. آنها یک ماه فرصت دارند خود را برای شرکت در یک بازی خطرناک و جدیِ مردانه آماده کنند؛ گويی تنها برگ برنده آنها در این بازی، رعایت قواعد بازی مردانهای است که مردها آن را پایهگذاری کردهاند. رفتاری که در آن صرفا به لحاظ صوری جای سلطهگر و سلطهپذیر عوض شده است. در جهان فرمیک فیلم مککویین با نوعی مفهوم «میانزمینه»ای فضای باز مواجهیم که ارتباط میان شخصیت و دکور را بسط میدهد. در مواجهه نخستین میان بازیگر و دکور، دکور ابتدا معنای خود را از شخصیت و کنش کسب میکند؛ اما هنگامی که ارتباط با آنها برقرار شد، دکور نقش خود را در فیلم برعهده میگیرد. در سکانسهايی که با ذهنیتگرايی روانی در شخصیتها مواجهیم، فیلمساز به جای پرداخت فرمیک وقایع در قالب فلاشبک و نفوذ به گذشته یا با استفاده از نریشن، از عنصر پرداختشده شیشههای پنجره بهمثابه فضای میانزمینهای استفاده میکند. فضایی که مرز میان واقعیت و فراواقعیت (سوبژکتیویته) شخصیتها را بازنمایی میکند و آن را در خود منعکس میکند. نگاه کنید به سکانسهایی که ورونیکا خاطره ازدسترفته هری را در پنجره خانهاش با صدای موسیقی دایجتیک بازسازی میکند یا نگاه کنید به سکانسی که آلیس برای نخستین بار دیوید را میبیند و دیالوگ کلیدیشان در پایان سکانس روی تصویر منعکسشده آلیس روی پنجره بازگو میشود: - «آلیس: میخوای چیزهای خوب رو بدون چیزهای بدشون داشته باشی؟». - «دیوید: تو نمیخوای؟». در سکانس پایانی، ورونیکا با بخشیدن پولهای سرقتشده برای ساخت کتابخانه مدرسه به نام فرزندش، نوعی فمینیسم مثبت زنانه را به فیلم تزریق میکند که میتواند جامعهای انسانیتر بسازد. در پایان، «بیوهها» فیلمی است درباره دشواریهای ناشی از «دیدن یک تصویر کلی». چه این تصویر کلی روابط میانفردی بین شخصیتها باشد یا یک درگیری سیاسی در میان دو جبهه مخالف.