زماني‌ بود كه سينماي ايران به دور از پرداختن به دغدغه‌هاي اجتماعي، پا در راهي گذاشته ‌بود كه باعث ساخته ‌شدن آثاري به نام «فيلم ‌آپارتماني» شد. نكته‌اي كه بسياري از منتقدان، لزوم برون‌رفت از آن را گوشزد مي‌كردند. همه ما خوانده ‌و شنيده‌ايم كه فيلمسازي چون «ژان‌ لوك ‌گدار»، زماني اين پيشنهاد را مطرح ‌كرد كه سينما براي ماندگاري‌اش، چاره‌اي جز اين ندارد كه بيشتر به ميان مردم برود و آينه‌ تمام‌نماي جامعه باشد. موجي كه هم‌اكنون از آن به عنوان «سينماي ‌نو»ي فرانسه ياد مي‌شود. به نظر مي‌رسد جرياني كه در سينماي ايران راه‌ افتاده، ديگر قصد ندارد بر پايه ‌سينماي «از ونك به بالا» حركت كند.

پایگاه خبری تئاتر: هنر سينما،‌ازآن‌جمله‌‌ هنرهايي‌ است كه در سطح‌‌جهان به عنوان صنعتي پولساز به رسميت‌ شناخته ‌مي‌شود و به دليل سازوكاري‌ كه بر آن حاكم‌است، چاره‌اي ديگر هم به جز انتخاب‌اين راه‌ندارد. در هنر سينما حرف اول را كسي‌مي‌زند كه قدرت تهيه‌كنندگي بالايي داشته‌باشد و به همين دليل جامعه ‌هدف آن نيز، آدم‌هاي برخوردار هستند. يعني آدم‌هايي كه به قول معروف دست‌شان به دهن‌شان مي‌رسد و پرداخت بهاي يك يا چند بليت براي مشاهده يك فيلم، چندان مشكلي براي‌شان ايجاد نمي‌كند و بديهي‌است فيلمي كه به مذاق چنين آدم‌هايي خوش مي‌آيد، فيلمي از نوع پسند اقشار فرودست نيست و درست در همين بزنگاه است كه هنر بايد با صنعتي نه چندان مهربان كنار بيايد و سطح‌توقعات سرمايه‌گذار نگران ازبرگشت سرمايه ازيك‌سو و عطش پرداختن به مسائل كف‌اجتماع ازسويي ديگر را برآورده‌كند. سينماي ايران در چندساله‌گذشته‌نشان داده كه قصد ندارد درچارچوب هميشگي توجه به بالانشينان‌قدم بردارد و بر همين اساس شاهد ساخته‌شدن آثاري هستيم كه شخصيت‌ها و موضوعات‌شان نه براي اولين‌بار بلكه دوباره درمركز توجه قرار گرفته‌اند. نكته‌اي كه در جشنواره سي‌و هشتم نمود و بروزي مشهودتر دارد. به عنوان نمونه به چند فيلم به نمايش‌درآمده در اين جشنواره اشاره‌هايي داريم كه مي‌خوانيد.

 


شناي پروانه| ساخته محمد كارت

فيلم‌سينمايي «شناي‌پروانه» بر اساس تكنيكي ساخته‌شده كه مورد علاقه‌ ‌همه مخاطبان سينما در سطوح‌گوناگون اجتماعي‌ يعني «تعليق» است. شناي پروانه شايد داستاني مانوس نداشته باشد اما پرداختن به شخصيتي كه ممكن‌است خيلي از ما بانوع زندگي‌اش همسو و همدل‌نباشيم، همان نكته‌اي است كه بايد بيشتر مورد توجه قرار بگيرد. بازي‌ درخشان «امير آقايي» در نقش يكي از گنده‌لات‌هاي تهران و بازي«جوادعزتي» در نقش يكي از طرفدارانش، ذهن تماشاگر را به سويي مي‌كشاند كه شايد درسينماي پس ازانقلاب كم‌سابقه‌باشد. كارت در اين فيلم به جاهايي سرك كشيده كه هم مي‌ترساند و هم عبرت‌انگيز و آموزنده است. پرورش شخصيت‌هايي كه ممكن است به وفور نام‌شان را شنيده‌باشيم اما هيچ‌كدام‌شان را از نزديك نديده‌ايم، اين امكان را براي مخاطب ايجاد مي‌كند كه لايه‌اي ديگر از زندگي پنهان بعضي‌ازآدم‌ها را درك و دريافت كند.

آدم‌هايي متعلق به قشري كه نمي‌توان به راحتي كنارشان نشست و هضم‌شان كرد. كارت با اين‌فيلم‌اش بيشتر در نقش يك خبرنگار اجتماعي شجاع وارد عمل‌شده است. خبرنگاري كه ما را با جهاني ناشناخته كه در پيرامون‌مان جريان دارد مواجه مي‌كند. موضوع اصلي فيلم شناي پروانه درست همان‌چيزي است كه بدنه كف جامعه را ارضا مي‌كند و توانايي اين را دارد كه با شبيه‌سازي يك شخصيت‌معروف اما ناآرام، پاي بخشي ديگر ازمردم بيگانه‌با سينما را به سالن‌هاي تاريك باز كند. همان‌گونه كه يك منتقد هم گفته، فيلم شناي پروانه شايد شاهكار نباشد، اما داستان خوبي است. مثل آرامش غمباري كه صبح فرداي حادثه، هوار مي‌شود روي دل ببيننده. مثل دردي كه بايد بماند گوشه جگر تا هميشه و بيرون نريزد هيچ‌وقت. مثل آنچه هست، ولي بهتر است كه بگوييم نيست. مثل آنها هستند، بهتر كه نبينيم‌شان. مثل قسم‌هاي معتاد و مشروب‌فروش، گناهكار و آدم‌فروش، كه شايد اعتقادي دارند ته ته دلشان، راحت‌تر كه بگوييم ندارند.

 تومان| مرتضي فرشباف

فيلم‌»تومان» ازآن فيلم‌هايي نيست كه بيننده را دچار لذت كند چون اين فيلم هم مانند ديگر فيلم‌هايي ازجنس مردم و كوچه‌و بازار، به سراغ شخصيت‌هايي رفته كه ممكن‌است درنگاه اول نتوانيم ارتباطي محكم باآن برقرار كنيم چون در اين فيلم نه از جلوه‌هاي ويژه‌خبري هست و نه ازچهره‌هاي زيبا. اين فيلم روايتگر قشري ازجوانان است كه بي‌دليل يا با دليل، پا درراهي گذاشته‌اند كه مورد پسند هيچ‌ خانواده ‌محترمي نيست. فيلمي با محوريت توجه خاص به مخاطب عام. آنچه دراين فيلم اتفاق مي‌افتد، نوعي نگاه تربيتي غير مستقيم به خانواده‌ها درقالب ساخت شخصيت‌هايي ولنگار است. شخصيت‌هايي كه به ظن خود سرخوش و شاد‌ند اما آنچه كه تماشاگر برداشت مي‌كند، نوعي از بيهودگي است كه درقالب يك خرده‌فرهنگ شايد ارزش به حساب‌بيايد. شيوه‌زندگي استوار بر شرط‌بندي و قمار كه كار را به جاهايي ديگر هم مي‌كشاند، درست همان‌چيزي است كه مورد توجه‌فيلمساز است. توجه به بخشي از بدنه‌جامعه كه درسينماي ما محلي ازاعراب ‌نداشته، نشان مي‌دهد كه كارت، فيلمسازي ازجنس اجتماع و نگران از پرورش چنين شخصيت‌هايي‌است. شخصيت‌هايي كه نه متعلقند و نه مطلق بلكه آدم‌هايي به‌شدت معلق محسوب مي‌شوند كه نه مي‌توان صددرصد نفي‌شان كرد و نه صددرصد پذيرفت‌شان. شخصيت‌هاي فيلم ‌كارت ظاهرا آدم‌هايي محكوم‌‌محيطند. آدم‌هايي كه تا حدودي خوب ازكاردرآمده‌اند و تاثيرشان را بر بيننده‌مي‌گذارند. درباره اين فيلم گفته شده كه حاوي سويه‌هاي سوء تعليمي و آموزه‌هاي نامناسب تربيتي هم‌هست. موضوعي كه به احتمال زياد به صحنه‌هاي شرب‌خمر و ساخت مشروب و شيوه‌هاي قمار است. صحنه‌هايي كه فيلم فوق بدون داشتن آنها قطعا چيزي كم‌ دارد. تاكيد فيلم«تومان» به موضوعاتي كه ممكن است ازنگاه يك بيننده ايراني ناملموس به نظر برسد، درست همان تلنگرتربيتي‌ و مصداق بارز اين حرف است كه آنچه ما در ظاهر نمي‌بينيم، نشان ازوجود نداشتنش نيست. تومان فيلمي ناتوراليستي است و جذابيت‌هاي اين نوع از هنر تاحدودي زنده‌كردن حس‌هاي تجربه‌نشده مخاطب‌است.

 

 روز صفر| ساخته سعيد ملكان

موفقيت‌ فيلمي چون «شبي‌ كه ماه‌ كامل ‌شد» نشان داد كه جزئي از بدنه جامعه بي‌خبر از رسانه، آنچه را كه بايد پيرامون يك شخصيت خونريز و بدانند، درك كنند. نكته جالب توجه درباره اين فيلم، نمايش گسترده آن در استان محروم سيستان و بلوچستان و استقبال مثال‌زدني بود. موضوعي كه سعيد ملكان را وادار كرده، سويي ديگر از زندگي رهبر خودخوانده گروه موسوم به جندالله را واكاوي كند. اين فيلم كه به راحتي مي‌تواند با گروه‌هاي مختلف اجتماع ارتباط برقرار كند، داستاني است كه بارها مطرح‌شده و قتل‌هاي وحشيانه گروهي با هدفي نامعلوم را به تصوير مي‌كشد. تعقيب‌ و گريزهاي اطلاعاتي به دنبال پيدا كردن ردپايي از عبدالمالك ريگي و همچنين ريتم نسبتا تند فيلم، تماشاگر را تا آخرين لحظه‌ها با خود همراه مي‌كند. هنر سازنده اين فيلم در اين است كه با وجود آشنايي مخاطب باروند فكري ريگي، بازهم از او شخصيتي ساخته كه انگار نامش براي نخستين‌بار مطرح‌مي‌شود. به دليل حساسيت موضوع و دلزدگي مردم ناحيه‌اي كه ريگي ادعاي دفاع از آن را داشت، اين فيلم هم بدون شك درآن منطقه مورد توجه ويژه‌ قرار خواهد گرفت.‌

 

آبادان يازده 60| ساخته مهردا‌دخوشبخت

داستان فيلم«آبادان يازده 60»، داستاني كاملا اجتماعي و مردمي با محوريت جنگ‌است. اين فيلم از آن‌ جهت يك فيلم‌ مردمي ‌است كه سازنده‌تلاش نكرده خود را در پس شهرت بازيگران معروف پنهان كند. نوع نگاه فيلمساز به موضوعي چون جنگ و زاويه‌اي كه تاكنون نديده‌ايم، نشان مي‌دهد كه توجه به مناسبات اجتماعي براي او، رنگ‌و بوي بيشتري از نفس جنگ دارد. اغلب فيلم‌هايي كه تاكنون بر اساس حال و هواي جنگ ديده‌ايم، متكي بر جلوه‌هاي ويژه و انفجار و خون و... است. يعني اينكه فيلم جنگ فقط فيلم‌جنگ‌است اما در «آبادان يازده 60»، سرگذشت يك رسانه مد نظر است. رسانه‌اي كه در زمان خود به عنوان قابل اعتمادترين رسانه‌ها مطرح‌ بود. راديو نفت‌آبادان، به دليل سابقه ‌طولاني‌اش در امر اطلاع‌رساني به عنوان نخستين رسانه‌ شنيداري ايران، درزمان جنگ ايران و عراق به كلي نابود شد و عوامل فيلم آبادان.... راه ‌افتاده‌اند كه سرنوشت تلخ اين راديو را براي بيننده روايت كنند. روايتي دلنشين كه به دليل بكر بودن به‌شدت جذاب است.

 

 درخت گردو| ساخته محمدحسين مهدويان

موضوع بمباران‌هاي شيميايي در شهر حلبچه‌عراق و سردشت‌ايران، موضوعي تلخ و غمبار است كه بارها توسط ارتش صدام‌حسين‌تكرار شد. آن‌چه دراين ميان مغفول‌مانده، سرنوشت مردمي‌است كه در محل خانه‌و كاشانه‌خود مورد بدترين حمله‌ها قرار گرفتند.يعني همان موضوعي كه ذهن مهدويان را به خود مشغول كرده است. مهدويان نشان داده كه در ساختن فيلم‌هايي با محوريت خشونت انسان بر انسان موفق است و در اين فيلم ‌هم به ساخت موقعيت‌هايي نائل آمده كه حس‌همدردي پنهاني كه رفته رفته رنگ فراموشي به خود گرفته را زنده‌كرده است. «درخت‌گردو» فيلمي‌ نوستالژيك ‌است كه نسل كنون چندان از آن خبر ندارد.

آنچه دراين فيلم اتفاق افتاده، همگامي بيننده از هرطيفي با موضوعي تاريخي است. موضوعي كه سازنده‌ فيلم تلاش دارد پلي ميان آن با زمانه امروز ترسيم‌كند. چند منتقد فيلم، اين اثر مهدويان را فيلمي‌ اشك‌انگيز‌ دانسته‌اند. فيلمي كه ظاهرا براي جشنواره‌هاي خارجي ساخته‌شده اما حقيقت اين‌است كه اشك‌انگيزي فوق، همان نياز يادآوري موقعيت‌هايي است كه بايد بيشتر از اينها مورد توجه قرار گيرند.

 

 
«روز بلوا» ساخته بهروز شعيبي

يكي از موضوعاتي كه اين روزها به‌شدت ازسوي مردم دنبال مي‌شود، موضوع اختلاس‌هاي گسترده و فساد‌مالي‌در ابعاد بزرگ‌ است. موضوعي كه سينماي ما تاكنون به آن ورود نكرده‌بود. گرچه موضوع فساد در قالب رشوه‌ و... هرروزه سرخط اصلي بسياري از رسانه‌هاي مكتوب است اما شعيبي تلاش كرده موضوع فوق‌ را بر پرده سينما و براي مخاطب‌ عام ‌هم زنده‌كند.

روز بلوا از آن‌جهت فيلمي‌ مردمي ‌است كه سوژه‌اش يكي از دغدغه‌هاي بزرگ جامعه‌ ماست. حاج آقا بديعي روحاني جواني است كه برنامه‌هايش در تلويزيون باعث شده شهرتي به هم بزند. سكانس ابتدايي فيلم به حضور او در تلويزيون مي‌پردازد. به نظر مي‌رسد حرف‌هاي روحاني جوان (با بازي بابك حميديان) آنقدر منتقدانه است كه در اتاق فرمان همه به تكاپو افتاده‌اند و خانم كارگردان برنامه در گوشي خانم مجري مدام تكرار مي‌كند كه حرف را عوض كند تا روحاني معترض سر برنامه را به باد ندهد. حاجي اما به چه‌چيزي معترض است؟...و همين اعتراض است كه هسته ‌اوليه فيلم را تشكيل مي‌دهد. همان‌گونه كه در تعريف اين فيلم مي‌خوانيم، سپرده‌هاي مردم در موسسه مالي و اعتباري را بالا كشيده و فرار
كرده.

نكته اينجاست كه اموالي به نام عماد بديعي روحاني جوان زده‌اند، چك‌هايي امضا كرده و معامله‌هايي به اسم او انجام شده كه حسابي پايش را به اين پرونده كشيده. هم آبرويش در خطر است و هم دينش. و او كسي است كه هم آبرويش برايش اهميت بسيار دارد و هم دينش و همين ماجراهاست كه فيلم را پركشش و قابل تحمل‌مي‌كند.

 لباس شخصي| ساخته امير عباس ربيعي

ماجراي سرنوشت حزب توده‌ در ايران را همه مي‌دانند و كسي كه به سراغ موضوعي با محوريت اين حزب مي‌رود، بايد حرفي‌نو براي گفتن داشته‌باشد. ربيعي در فيلم لباس شخصي موفق شده فيلمي معمايي- اطلاعاتي را با هدف جذب تماشاگر عام كليد بزند. فيلمي كه حاصلش بسيار خوب ازآب درآمده. يكي از نكات برجسته اين فيلم، استفاده سازنده ‌از بازيگران كمتر شناخته‌شده است. بازيگراني كه البته در كار خود عالي عمل كرده‌اند. گفته شده كه فيلم فوق شباهت باورنكردني فضاسازي فيلم با فيلم‌هايي مانند «ماجراي نيمروز: رد خون» دارد اما نكته‌اي كه بايد درباره اين فيلم‌به آن اشاره كرد اين است كه حامل موضوعي‌است كه تاكنون مغفول مانده. داستاني كه بيشتر بر تخيل استوار است و مانند ماجراي نيمروز بر اساس واقعيت‌ها ساخته‌نشده است. لباس شخصي فيلمي‌ است كه دهه‌هاي پرتشنج‌چون دهه‌60 را به تصوير مي‌كشد و همين امر قطعا باعث خواهد شد كه خيل تازه‌اي ازتماشاگر را به سينما بكشاند.

 

 خروج|ساخته ابراهيم حاتمي‌كيا

ابراهيم حاتمي‌كيا، مدتي است كه ازساختن فيلم‌هايي صرفا جنگي فاصله گرفته و توجهش معطوف به مسائل اجتماعي ‌است. موضوعي كه در فيلم خروج به اوج خود رسيده است. گفته شده كه خروج ‌فقط تجربه تازه حاتمي ‌كيا در ساخت يك درام اجتماعي نيست؛ بلكه در ساخت هم تجربه‌اي جديد محسوب مي‌شود، فرامرز قريبيان ستاره سال‌هاي دور كه مدتي است هيچ پيشنهادي را نپذيرفته حالا در فيلم معترض حاتمي‌‌كيا نقشي اصلي را بازي مي‌كند كه اين شروع يك تغيير در سينماي ابراهيم حاتمي‌ كيا محسوب مي‌شود. يكي ازمنتقدان درباره اين فيلم‌گفته است كه «خروج» او ‌بسا خروج از قاعده‌هاي معمول سينماي او هم باشد. داستان فيلم «خروج» درباره تعدادي كشاورز پنبه‌كار يك روستاست كه زمين‌هاي آنان را سيل از بين برده است و روايت‌كننده داستان سفر چند مرد از شهر دزفول به سمت تهران است، اين افراد كه بر اثر سيل محصولات‌شان را از دست دادند با وعده‌هايي رو به رو شده‌اند كه دروغ از آب درآمده و براي اعتراض به نهاد رياست‌جمهوري مي‌روند، اين دوازده پيرمرد با تراكتور از دزفول به سمت دفتر رياست‌جمهوري حركت مي‌كنند كه برخي از آنها به تهران نمي‌رسند. توجه به مسائل و مشكلات افراد فرودست جامعه و نقد بخشي ازبدنه قدرت، قطعا توانايي كشاندن مردم كوچه و بازار به سالن سينماها را دارد.

 خون شد| ساخته مسعود كيميايي

مسعود كيميايي به باور بسياري از منتقدان سينما، يكي از محبوب‌ترين فيلم‌سازان براي قشر فرودست جامعه است. فيلمسازي كه با آثار پيشين خود، حجمي متفاوت از تماشاگر را روانه‌ سينماها كرده. كيميايي در فيلم ‌«خون ‌شد» داستان خانه‌اي قديمي را روايت كرده كه همه چراغ‌هايش خاموش است و هيچكس درآن زندگي نمي‌كند تا اينكه در اين ميان يكي از ساكنين اين خانه مي‌آيد و همه چراغ‌ها را روشن مي‌كند. آنگونه كه گفته‌ مي‌شود، فيلم تازه كيميايي بيشتر از آثار ديگرش با بدنه عمومي جامعه پيوند خورده است. موضوعي كه اميد مي‌رود سايه سنگين چند ساخته ضعيف اين فيلمساز را جبران كند.

 

 سه‌كام حبس| ساخته‌ سامان سالور

فيلم سينمايي «سه ‌كام‌ حبس» از آن‌ جمله فيلم‌هاي است كه به مدد استفاده از بازيگري چون محسن ‌تنابنده سعي كرده است تا وجه مردمي بودن خود را حفظ كند. همان‌گونه كه يكي از منتقدان گفته، نشان دادن مصايب اجتماعي به خودي خود بد نيست. سليقه مي‌خواهد و منطق داستاني و زيبايي‌شناسي. با استعاره چاه فاضلاب نمي‌شود تماشاگر را در مصيبت كاراكترهاي فيلم غرق كرد. براي روشن شدن حرفم اين آخر كار يك مثال از يك سكانس فيلم مي‌زنم. مرد روي تخت بيمارستان افتاده و از زن شيشه مي‌خواهد. زن در حالي كه ناله و نفرين مي‌كند به مرد مواد مي‌دهد و بعد هم يك لامپ را مي‌شكند و به مرد كمك مي‌كند تا مصرف كند. به حدي سكانس زشت و عذاب‌آوري است كه حال تماشاگر بد مي‌شود و از هر دو كاراكتر فيلم بيزارتر مي‌شود. اين را مقايسه كنيد با سكانسي كه سال‌ها پيش در دهه 80 مهرجويي در فيلم «سنتوري» گذاشته بود. پدر علي سنتوري به خانه‌اش مي‌آيد و علي هم براي تحقير پدر و هم خودويرانگري از پدر مي‌خواهد مواد را به او تزريق كند. پدر با بازي درخشان مسعود رايگان در حالي كه اشك مي‌ريزد، سوزن را در رگ پسرش فرو مي‌كند در حالي كه علي سنتوري زير لب مي‌گويد: مراقب باش. نره زير پوستم. سكانسي كه در آن سال‌ها براي ما تبديل به نمونه‌اي براي رابطه عجيب و غريب پدر و پسري و رنج دوگانه هر دو شد. تفاوت اين دو سكانس در تلقي كارگردان از اين است كه فيلم چه كاركردي دارد؟ آيا بايد زشتي‌ها را زشت‌تر نشان بدهد تا تماشاگرش را به زور تحت ‌تاثير قرار دهد يا معتقد است، هنر يعني انتقال مفهومي كه مي‌خواهي با نگاه زيبايي‌شناختي. با همه تفاصيل سه كام حبس را مي‌توان ازجمله فيلم‌هايي دانست كه توانسته بخشي از جامعه فراموش شده را بر پرده سينما زنده كند.

سالور در سه كام حبس داستان خانواده‌اي سه‌نفره را روايت مي‌كند كه در ظاهر، زندگي پرتلاشي براي رسيدن به آرامشي واقعي دارند. زوجي كه هر كدام در شغل و حرفه خودشان شبانه‌روزي تلاش مي‌كنند تا تنها فرزندشان فرداي روشن‌تري داشته باشد. آنها خانه قديمي و پوسيده‌اي دارند كه هر سويش ويران شده اما روياي تحويل‌گرفتن خانه در حال ساخت‌شان آنها را زنده نگه مي‌دارد. اما شناخت دقيقي از زندگي آنها نداريم و فيلم هم تلاشي براي نشان‌دادن آن به ما نمي‌كند. در برابر آن، به سرعت به سراغ نمادگرايي مي‌رود. سه‌كام حبس حرف‌هاي بسياري دارد كه از همان ابتداي فيلم آنها را مطرح مي‌كند.

همه سكانس‌هاي فيلم با رنگ و لعابي خاكستري و چرك فيلمبرداري شده‌ است. حقيقتي كه سالور هم آن را تاييد كرده است. كارگردان تلاش كرده با نشان‌دادن خانه قديمي شخصيت‌هاي اصلي، ساختار ويران زندگي آنها را نجات دهد. تلاش نااميدكننده آنها در مسير بزرگ‌كردن فرزندشان هم بخشي از اين نمادگرايي است. اينكه زن از ترس همسرش مخفيانه سيگار مي‌كشد اما نمي‌داند مرد چه رازهايي براي پنهان‌كردن دارد. سالور مخفي‌گرايي ظالمانه اعضاي اجتماع در برابر مشكلات جامعه‌شان را به زيبايي به تماشاگرش نشان مي‌دهد. در صحنه‌هايي كه چاه خانه قديمي بالا مي‌آيد، كارگردان همه تلاشش را كرده تا هم‌گامي آن با نمايان‌شدن مشكلات پنهان‌شده شخصيت‌هايش را نمايش دهد. اتفاقي كه يكي از نمادگرايي‌هاي ارزشمند فيلم را به يادگار مي‌گذارد. گردش شخصيت‌مرد در اين فيلم از مردي مسوول به آدمي كه درنهايت معلوم مي‌شود هم بيمار است و هم معتاد ازآن‌جمله نگاه‌هايي‌است كه كمي به ساختار اصلي و خط و ربط كلي جور درنمي‌آيد.


توجه به بخشي از بدنه‌جامعه كه درسينماي ما محلي ازاعراب ‌نداشته، نشان مي‌دهد كه كارت، فيلمسازي ازجنس اجتماع و نگران از پرورش چنين شخصيت‌هايي‌است. شخصيت‌هايي كه نه متعلقند و نه مطلق بلكه آدم‌هايي به‌شدت معلق محسوب مي‌شوند كه نه مي‌توان صددرصد نفي‌شان كرد و نه صددرصد پذيرفت‌شان. شخصيت‌هاي فيلم ‌كارت ظاهرا آدم‌هايي محكوم‌‌محيطند. آدم‌هايي كه تا حدودي خوب ازكاردرآمده‌اند و تاثيرشان را بر بيننده‌مي‌گذارند.

فيلم‌سينمايي «شناي‌پروانه» بر اساس تكنيكي ساخته‌شده كه مورد علاقه‌ ‌همه مخاطبان سينما در سطوح‌گوناگون اجتماعي‌ يعني «تعليق» است. شناي پروانه شايد داستاني مانوس نداشته باشد اما پرداختن به شخصيتي كه ممكن‌است خيلي از ما بانوع زندگي‌اش همسو و همدل‌نباشيم، همان نكته‌اي است كه بايد بيشتر مورد توجه قرار بگيرد. بازي‌ درخشان «امير آقايي» در نقش يكي از گنده‌لات‌هاي تهران و بازي«جوادعزتي» در نقش يكي از طرفدارانش، ذهن تماشاگر را به سويي مي‌كشاند كه شايد درسينماي پس ازانقلاب كم سابقه‌باشد.


منبع: روزنامه اعتماد