«حكايت دريا» فرصتي است براي بررسي واژه‌ نامعين «سينماي روشنفكري» كه كم‌و‌بيش بي‌معني مانده است. از آنجا كه همه ‌چيز در «حكايت دريا» بد اجرا مي‌شود شايد مطالعه‌ نشانه‌هاي كليشه‌اي فيلم فرصتي را بر مطالعه‌ اين پديده فراهم سازد تا شايد بتوان از دل اين نشانه‌ها معنايي براي اين واژه يافت.

پایگاه خبری تئاتر: «حكايت دريا»، آخرين ساخته‌ بهمن فرمان‌آرا، فيلم بدي است تا آنجا كه در لحظاتي به كيفيت يك «فيلم بد» مي‌رسد و مي‌تواند مانند هر «فيلم بد» موفقي، مفرح باشد و بيننده را سرگرم كند. پس از اين منظر، «حكايت دريا» ما را با دشواري يك مفهوم مواجه مي‌كند؛ اينكه چگونه شكل فيلم مي‌تواند تا اين‌ اندازه سرمنشا كيفيت‌ها و برانگيزاننده احساسات مختلف در تماشاگر باشد. از اين جنبه «حكايت دريا» در كنار طيف وسيعي از فيلم‌ها قرار مي‌گيرد كه به اين دستاورد عجيب در فرم فيلم دست پيدا مي‌كنند و مفرح و سرگرم‌كننده مي‌شوند. اما «حكايت دريا» اين فرصت طلايي را دراختيار سه منتقد ميز نقد برنامه هفت به تاريخ ششم تير ماه قرار داد تا جريان روشنفكري يا آنچه فيلم روشنفكري مي‌ناميدند را مورد حمله قرار دهند.

در سوي ديگر ميدان اما مجموعه‌اي از منتقدان كه احتمالا خود را به همين جريان روشنفكري منتسب مي‌كردند، براي وصف آنچه در جديدترين فيلم فرمان‌آرا رخ مي‌دهد به سابقه او رجوع كردند. كم‌و‌بيش همه نوشته‌ها و گفته‌ها درباره اين آخرين ساخته فيلمساز شرحي است بر كارنامه كاري و سابقه او به عنوان تهيه‌كننده و كارگردان (هر چند كه در مرور كارنامه فرمان‌آرا هم بخش‌هايي از كارنامه كاري‌اش به قصد ناديده گرفته مي‌شود و هم در مورد كيفيت آثارش اغراق مي‌شود).

به اين ترتيب به نظر مي‌رسد كه احتمالا توضيح (يا توجيه) «حكايت دريا» به مدد ابزارهاي مرسوم نقد فرماليستي بسيار دشوار است و تنها راه به‌ كارگيري اشكالي از نقد زندگينامه‌اي است. شيوه‌اي كه هم در ميز نقد به كار رفت و هم در مورد ساير نقدها و كارنامه كاري فرمان‌آرا به عنوان چهره‌اي كليدي در جريان روشنفكري سينماي ايران بازبيني شد تا اين فيلم (و شايد چند ساخته قبلي‌اش) از باقي فيلم‌ها منفك شوند (هر چند باور دارم كه كارنامه كاري فرمان‌آرا هم نياز به بازبيني مجدد دارد).  با اين ‌حال در تمامي نوشته‌ها نه در مورد ماهيت يكي از پركاربردترين واژه‌هاي نقد فيلم سينماي ايران؛ فيلم روشنفكري، توضيحي داده شد و نه اساسا در مورد خط روايي «حكايت دريا» صحبتي به ميان آمد.

اين در حالي است كه داستان اتفاقا پرتنش فيلم كه در دقيقه 60 فيلم و بعد از يك مقدمه مطول آغاز مي‌شود، نه فقط مي‌توانست به همه فضاسازي فيلم معني بخشد كه به نظر مي‌رسد كمك مي‌كرد تا «حديث نفس» (ديگر واژه‌اي كه در وصف «حكايت دريا» فراوان به كار رفته) معني شود. اما فيلم علنا با كنار گذاشتن قصه انگار مي‌كوشد تنها به بازسازي حس‌و‌حال بپردازد. همين كار باعث مي‌شود تا فيلم در حد ميان يك روايت به‌غايت ملال‌آور (در دقايقي از فيلم) يا يك «فيلم بد» مفرح (در بعضي صحنه‌ها) در نوسان باشد.

شايد چون حال‌و‌هوا در فقدان مطلق منطق روايي كاملا از معني تهي شده و به مجموعه‌اي از ژست‌ها و گفت‌وگوهاي بي‌معني از بازيگران بنام فيلم يا نماهاي بيهوده با لايه‌اي از رنگ آبي از دريا مبدل مي‌شود.  با اين‌ حال اگر فيلم داستان اصلي‌اش، مواجهه‌ پروانه (ليلا حاتمي) با ژاله (فاطمه معتمدآريا) در شرايط دشواري كه ژاله قصد ترك كردن طاهر (بهمن فرمان‌آرا) را دارد، پي مي‌گرفت به خودي‌خود مي‌توانست اين داستان را جذاب كند. با اين‌وجود فرمان‌آرا ترجيح مي‌دهد تا هم بر داستان فرعي رجوع دانشجوي سابق طاهر، امير دشتي (صابر ابر)، تاكيد كند و هم‌ز‌ماني بي‌پايان را صرف توصيف وضعيت شخصيت‌ اصلي‌اش. از همين‌رو تقريبا تمامي فيلم وصف يك موقعيت است، بي‌آنكه اتفاقي در آن رخ دهد. درنهايت تمامي صحنه‌هاي اصلي، مواجهه ژاله و پروانه يا بازگشت دانشجوي مجروح بايد در يك صحنه فشرده برگزار شود كه البته به يكي از صحنه‌هاي مفرح فيلم هم تبديل مي‌شود. 

اما جدا از مسائل فني يا فشردگي بيهوده‌ روايت مركزي، به نظر مي‌رسد كه آنچه «حديث نفس» يا «داستان شخصي» خوانده مي‌شود احتمالا قرار بوده در خط روايي اصلي فيلم گنجانده شود؛ جايي كه مجموعه ملاقات‌ها (احتمالا ذهني) يا گفته‌هاي طولاني طاهر در باب مشاهير فرهنگي به روايت مركزي معني مي‌بخشيدند. به نظر مي‌رسد كه ترس از طردشدگي طاهر، ازدواج شكست‌خورده‌اش با ژاله و نبود فرزند در زندگي‌شان (كه به نظر مي‌رسد مهم‌ترين مساله فيلم است) قرار بوده به يك مضمون در فيلم تبديل شود؛ ترس طاهر از اينكه سترون و بي‌فرزند (بي‌وارث) بماند. در شكل تمثيلي مي‌توان اين مضمون را به هراس از فقدان وارث براي جريان روشنفكري / هنر مطرود (به باور فيلم) تعبير كرد. پس آيا تداوم مسير تنها از طريق شاگردي نااميد ميسر است؟ يا از دختري نامشروع كه در ايران زندگي نمي‌كند؟ آيا اين تعبير به معني الكن شدن جرياني است كه فرمان‌آرا مي‌خواهد خود را به آن پيوند بزند؟ پس در شكل شخصي‌تر آيا «حكايت دريا» داستان ستروني است؟ داستان هراس از نبود يك ميراث‌دار؟ پس آيا تكرار نام هنرمندان تلاشي است براي توصيف اين حقيقت كه نسل بزرگان به پايان رسيده است؟

«حكايت دريا» تا حد زيادي گناه همه‌ مسائل را به گردن وضعيت بيروني مي‌اندازد (در حالي كه گره‌ روايي اتفاقا در رابطه نامشروع طاهر نهفته است) و از اين منظر به نظر مي‌رسد كه موضع مشخصي در قِبل وضعيت بحراني پيش آمده ندارد. در بيشتر نوشته‌ها و به‌خصوص در ميز نقد برنامه هفت فرمان‌آرا متهم به دوري از اجتماع و گوشه‌گيري مي‌شود. به نظر مي‌رسد بيش از آنكه بتوان فيلم را به منش زندگي فرمان‌آرا نسبت داد، احتمالا بايد به سراغ شكل فيلم رفت؛ انتقال صحنه به ويلايي در كنار دريا، دوري جستن طاهر از روابط اجتماعي و حتي مشكلاتش با ژاله يا بي‌خبري‌اش از پروانه. پس آيا مشكل در وضعيت ذهني طاهر است؟ آيا مشكل در فقدان پايبندي به اخلاق است (موضوعي كه فرمان‌آرا پيش‌تر در چند فيلم به سراغش رفته بود)؟ اگر اين‌چنين باشد پس به قاعده گوشه‌گيري طاهر از روي شرم و نگراني است و نه از روي قهر (آن‌چنان كه در فيلم به چشم مي‌آيد). 

«حكايت دريا» درنهايت اما فرصتي است براي بررسي واژه‌ نامعين «سينماي روشنفكري» كه كم‌و‌بيش بي‌معني مانده است. از آنجا كه همه ‌چيز در «حكايت دريا» بد اجرا مي‌شود شايد مطالعه‌ نشانه‌هاي كليشه‌اي فيلم (موقعيت جغرافيايي، نماهاي طولاني يا حركات كند و كش‌دار بازيگران، روابط شخصيت‌ها، صحنه‌آرايي و حتي شكل روايت) فرصتي را بر مطالعه‌ اين پديده فراهم سازد تا شايد بتوان از دل اين نشانه‌ها معنايي براي اين واژه يافت. هر چند جديدترين ساخته فرمان‌آرا احتمالا در بررسي اين واژه امتياز بالايي را كسب نخواهد كرد.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: حافظ روحانی