در فيلم پسر كشي- كه ايده اوليه آن سال‌ها پيش، از سرنوشتِ يك بيمار واقعي به ذهن فيلمساز آمده- قرار است تعليق مهم‌ترين دليل كشش دروني و پويايي قصه باشد اما از آنجايي كه هيچكدام از آدم‌هاي فيلم همچون فيلمِ قبلي كريمي (كمدي انساني) اسم و شناسنامه معلومي ندارند، به ‌جاي تمركز بر فراز و فرودهاي عاطفي شخصيت‌ها و نزديك شدن به جهان آنها، بر چگونگي زيست‌شان و حوادثي كه براي‌شان در گذشته رخ داده تمركز مي‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: پسركشي، تازه‌ترين كار محمدهادي كريمي، حرف درستي دارد كه به درستي ادا نمي‌شود؛ اين فيلم كه به نظر مي‌رسد بايد دستِ كم، سه دهه پيش ساخته مي‌شد، درونمايه قابل اعتنايي دارد و رويكرد كارگردان را به طرح معضلات اجتماعي و روانشناسي با محوريت خانواده و تابوشكني‌هاي فرهنگي نشان مي‌دهد. اين نگاه و گرايش كريمي كه در آثار پيشين وي (كمدي انساني، برف روي شيرواني داغ و...) هم ديده‌ايم قابل تامل است، اما بايد توجه داشت كه پرداختن به بسياري از اين موضوعات در زمان مناسب و به زبان درست اهميت بيشتري دارد.

اگرچه در زمانه معاصر نيز شاهد دختركشي‌ها، پسركشي‌ها و تبعيض‌ها و اِعمال ظلم‌هايي از اين دست هستيم اما بايد متوجه باشيم كه طرح چنين مضاميني چگونه قادر است تا نسل امروز را از افتادن در ورطه جهالت‌ها و خرافات ديروز نجات بخشد. همچنين مهم است كه براي طرح معضلاتي كه ريشه تاريخي و فرهنگي دارند، حتما نويسنده يا نويسندگان يك فيلمنامه بتوانند بر پايه پژوهش مناسب و دقيق، يك پديده جامعه‌شناختي را از منظر روانشناسي و اجتماعي هم موشكافي كنند تا فيلمي كه بر اين بستر ساخته مي‌شود، داراي پشتوانه همه‌جانبه، علمي و واقع‌گرايانه باشد و حتي اگر قرار است صرفا قصه‌اي با جذابيت‌هاي سينمايي روايت شود كه در خلال آن پيامي هم به‌طور غيرمستقيم به بيننده داده شود، آن پيام حاوي ارزش‌ها انساني و ماندگار باشد.

در فيلم پسر كشي- كه  ايده اوليه آن سال‌ها پيش، از سرنوشتِ يك بيمار واقعي به ذهن فيلمساز آمده- قرار است تعليق مهم‌ترين دليل كشش دروني و پويايي قصه باشد اما از آنجايي كه هيچكدام از آدم‌هاي فيلم همچون فيلمِ قبلي كريمي (كمدي انساني) اسم و شناسنامه معلومي ندارند، به ‌جاي تمركز بر فراز و فرودهاي عاطفي شخصيت‌ها و نزديك شدن به جهان آنها، بر چگونگي زيست‌شان و حوادثي كه براي‌شان در گذشته رخ داده تمركز مي‌شود.

مهم‌ترين مشكل فيلمنامه پسركشي در اين است كه نويسنده فيلمنامه با هدف روايت متفاوت، از داستان‌پردازي به شيوه متعارف و باورپذير پرهيز مي‌كند. به اين ترتيب ميان شكل و محتواي اثر تناسب معقولي در كار نيست و داستانگويي نيز مبهم و گنگ است.  اين ساختار غير منسجم، به ويژه در جهش ناگهاني از زمان گذشته (دهه چهل خورشيدي) به زمان حال (دهه هفتاد) بيشتر نمود پيدا كرده و با توجه به سير غيرمنطقي و نادرست رخدادهاي فيلم، پرسش‌هاي بي‌جواب و ابهامات زيادي را در داستان ايجاد مي‌كند. حركت در زمان و عبور از يك تاريخ مشخص در گذشته و ارتباط قصه با ديگر پيرنگ‌هاي به نسبت جذاب فيلم- مثل كشف دو اسكلت انسان در محوطه موزه كه يكديگر را در آغوش گرفته‌اند- بازگشايي معنايي و ابهام‌زدايي درستي در قصه ايجاد نمي‌كنند و استفاده مناسبي در پرداخت مضمون اصلي فيلم ندارند و در بخش‌هايي به تكرار و زياده‌گويي مي‌افتند.

پسركشي روايتش را از دهه چهل شروع مي‌كند. زني (ژاله صامتي)، بعد از به دنيا آوردن چهار دختر، در آرزوي فرزند پسري است تا همسرش را از دست ندهد. وقتي تلاش‌هايش بي‌نتيجه مي‌ماند همسر منفعل او به تحريك مادرش (نسيم ادبي) كه بي‌تناسب جوان و جاه طلب است، زن جوان و زيبايي ديگري مي‌گيرد تا برايش پسري به دنيا آورد. ورود زن جوان به خانه، آغاز حسادت‌ها و مشكلات جديد زن اول است و خبر تولد نوزاد پسر از طرف اين هووي ناخواسته، سرآغاز دشمني و كينه‌جويي‌هاي بعدي است. در ادامه، قصه 30 سال به جلو مي‌رود.

همسر اول كه حالا موهايش سپيد شده است با پسرش (آرمان درويش) زندگي مي‌كند از قضا در كار مرمت آثار تاريخي است. دخترها كمتر به مادر سر مي‌زنند و مادر دائما از پاسخ به سوالات پسرش درباره خانواده و گذشته‌شان طفره مي‌رود. ليلا اوتادي و ليلا زارع در نقش خواهران ناتني پسر در صحنه‌هاي كوتاهي در فيلم حضور دارند. آشنايي پسر با دختري مرموز (بهاره كيان‌افشار) در يك پروژه تاريخي و  ورود اين دختر به زندگي زن، همه‌چيز را تغيير مي‌دهد و رازهاي سر به ‌مهري را كم‌كم آشكار مي‌كند. پسركشي در آغاز قصه جذابي دارد، حتي انتخاب خانه‌اي با معماري قديمي به عنوان لوكيشن اصلي، انتخاب مناسبي براي برانگيختن كنجكاوي بيننده و  واكاوي رازهاي مگوي اين مكان تو در تو و پر معماست؛ استفاده از آينه‌ها  و انعكاس آدم‌ها در دكوپاژ، براي كارگردان تمهيدي كليشه‌اي اما كارآمد است.  مهم‌ترين نقطه ضعف فيلم اين است كه همه‌ چيز در پسركشي در حد طرح يك ايده صرفا جذاب، گنگ و سربسته باقي مي‌ماند و مجال بسط و گسترش درست نمي‌يابد. هويت آدم‌ها در پستوهاي خانه و تاريخ گم‌شده و بي‌نام بودن‌شان مهر تاييدي است بر اينكه كارگردان آگاهانه مي‌خواهد تا هركدام را به زعم خود در انسان‌هاي اطراف‌مان بازشناسيم. حتي در فلاش‌بك‌هايي كه ما را به گذشته مي‌برند خبري از تغيير رنگ يا ديگر تمهيدات فني صحنه‌اي و تكنيكي نيست، همچنين ادبيات و لحن آدم‌ها نيز به فراخور زمان تغييري نمي‌كند و فقط با تفاوت در گريم ژاله صامتي يا ديدن دامن‌ها و كلاه‌هاي زنانه تغيير فضا را حس مي‌كنيم.

حضور نسيم ادبي در نقشِ مادر شوهري كه پسرزا و سلطه‌جوست و نسبت به سنِ فرزندش، بسيار جوان هم هست، براي بسياري از تماشاگران چاشني آشنا و جذابي است. بازي خوب ژاله صامتي هم دليل ديگري است كه بيننده را در 15 دقيقه ابتدايي فيلم جذب مي‌كند. اما با ادامه روايت، اين بازي دروني و پركشش نيز در هياهوي بي‌دليل فيلم گم مي‌شود. شايد تنها نكته‌اي كه براي برخي مخاطبان -به‌رغم موضوع اصلي در مورد وجود تعصبات كوركورانه فرهنگ ايراني براي داشتن پسر-  مورد توجه قرار گيرد، طرح مساله قلبِ واقعيت، در مورد كشف دو اسكلتي باشد كه به واقع مربوط به نزاع دو مرد در گذشته است. همچنان كه در تاريخ بسياري از وقايع نيز ديگرگون ثبت شده، وقتي مي‌توان از حادثه‌اي ناگوار كه در گذشته اتفاق افتاده و بيان حقيقت تازه در مورد آن تفاوتي براي كسي ايجاد نمي‌كند، ماجرايي جذاب و عاشقانه ساخت، چه لزومي دارد كه حتما بر ذكر حقيقتِ تلخ ماجرا تاكيد كرد. براي همين است كه شنيدن اين دروغ همچون هميشه از جانب رسانه‌ها جذاب مي‌نمايد. 

بايد دانست روايتي كه داعيه پرداخت جامعه‌شناسانه دارد، بايد به عقبه جامعه و تاريخ مردمش نگاه كند و اين نگاه بايد باورپذير و مستدل باشد و چه بهتر اگر به درونمايه‌هاي فرهنگي، اجتماعي و روانشناسانه نيز، بدون دادن و شعار واضح و پيامِ گل درشت توجه شود، اين‌گونه است كه يك قصه جذاب و پرتعليق مي‌تواند بهانه‌اي باشد تا يك معضل مهم را طرح كرده و به جاي صورت‌مساله‌اي كه پاك شده، جلوي بازتوليد يك رسم غلط را در روزگار حاضر بگيريم.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: شادی حاجی مشهدی