فيلمفارسي‌ها پر از ستاره و قهرمان بودند كه اتفاقا بيشتر آنها وابسته به فرهنگ عامه مردمند مخصوصا شهر تهران كه در آن مساله‌هايي چون خانواده، روح جوانمردي، تضاد سنت و مدرنيته و نبرد طبقاتي به‌شدت در جريان است.

پایگاه خبری تئاتر: سينماي عامه‌پسند ايران در دهه ۱۳۴۰ به اوج خود رسيد دقيقا در زمينه و زمان‌هايي كه فيلم‌هاي روشنفكري هم قد بر مي‌افراشتند. هوشنگ كاووسي در مجله فردوسي، براي اولين‌بار، اصطلاح «فيلمفارسي» را در جهت توصيف سينماي مردمي به كار برد كه از قضا بار منفي داشت. حالا چرا واژه «فارسي» بار منفي داشت، خدا مي‌داند! اين اصطلاح ضربه محكمي بر پيكره صنعت سينماي ايران زد و بين منتقدان روشنفكر و مردم، براي هميشه، جدايي انداخت! حالا خبر رسيده كه بهمن مفيد از بازيگران بااستعداد، تاثيرگذار و اصلي آن سينما جان به جان‌آفرين تسليم كرده است. او يكي از مهم‌ترين بازيگران تئاتر و سينماي ايران بود زيرا كه در شناخته‌شده‌ترين سكانس تاريخ سينماي ايران يعني در پلان قهوه‌خانه فيلم «قيصر» (۱۳۴۸) ساخته مسعود كيميايي بازي داشت و آن سكانس را تبديل به يك «سكانس كالت» كرد. بيشتر مردم كوچه و بازار و دانشگاه اين سكانس را ديده‌اند و جملات آن را تكرار مي‌كنند. دقيقا در جايي كه عكس پهلواني ايراني روي ديوار است و آقاي مفيد واژگاني را تند و بدون مكس با لهجه تهروني بيان مي‌كند.

 

فيلمفارسي‌هاي نوستالژيك

آيا فيلمفارسي‌ها در فرهنگ عامه ايران تبديل به «نوستالژي» شده‌اند يا همچنان بازتوليد مي‌شوند؟ اين پرسش مهمي است كه يك پژوهشگر و منتقد سينما بايد به آن پاسخ بدهد. فيلمفارسي‌ها دشمنان فراواني داشتند (هنوز هم دارند) و البته كه اغلب روشنفكران به اين سينما حمله مي‌كردند اما آنها يك نكته كليدي را پاك فراموش كردند؛ اين وسط تكليف سينماي مردمي چه مي‌شود؟ اگر با عينك صفر و صدي آنها به سينما نگاه كنيم، بايد بيشتر فيلم‌هاي هندي را دور بريزيم! پس چرا مردم هند و ايران از فيلم «شعله» (۱۹۷۵) به كارگرداني رامش سيپي و بازي آميتاب باچان به گونه‌اي استقبال كردند كه در برخي از شهرها به مدت ۵ سال روي پرده بود؟

چرا تعداد زيادي از مردم ايران فيلم‌هاي «قيصر» (۱۳۴۸) ساخته مسعود كيميايي و «گنج قارون» (۱۳۴۴) كار سيامك ياسمي را خيلي دوست دارند؟ حتي اين علاقه به گونه‌اي است كه در اغلب نظرسنجي‌ها فيلم «قيصر» رتبه يك را اشغال مي‌كند. مگر نمي‌گويند سينما يكي از مردمي‌ترين هنرهاست و اگر مردم از فيلمي استقبال نكنند يعني آن كار شكست خورده است؟ به هر حال برخي از فيلم‌هاي روشنفكري به‌شدت از سوي مردم طرد شدند اما ارزش فوق‌العاده بالايي دارند كه مي‌توان آنها را بارها تماشا كرد مانند برخي فيلم‌هاي رئاليستي عباس كيارستمي. ستاره‌هاي آن سينماي مردمي در ايران از نظر اخلاقي هم جالب توجه بودند.

بارها گفته‌اند كه زنده‌ياد فردين به كودكان و فقرا كمك‌هاي فراوان مي‌كرد و انسان گشاده‌دستي بود. زنده‌ياد ناصر ملك‌مطيعي نيز در حمايت از جوانان و عدم حسادت به همكارانش شناخته مي‌شد. او كمك كرد تا فردين بازيگر سينما بشود. حتي در برخي از فيلم‌ها نيز در نقش‌هاي فرعي بازي كرد تا به بازيگران ديگر كمك كند. ملك‌مطيعي در يك مصاحبه درباره ستاره‌هاي سينماي آن دوران مي‌گويد: «هركدام از ما در يك نوع كاراكتر جاافتاده بوديم. مثلا بهروز [وثوقي] ضدقهرمان، ولي دوست داشتني بود. فردين با يك قران پول، خوشحال بود و مي‌رقصيد. من معتمد خانواد‌ه‌ها و محله بودم. بيك ايمانوردي هم شخصيتي داشت كه شلوغ‌بازي مي‌كرد و بچه‌ها دوستش داشتند».

سينماي عامه‌پسند آن دوران پر از نشانه‌هاي ايراني و اصيل و واقعي است چون چهره مردانه و فيگورهاي ويژه و اغراق‌آميزِ، پهلوان‌بازي، لوطي‌‌بازي، قهوه‌خانه‌هاي شلوغ، ترنا‌بازي، امامزاده‌هاي پر رفت و آمد، سقاخانه‌هاي روشن شده با شمع، اخلاق جوانمردي در برابر اخلاق خودپرستي، اخلاق انتقام‌گرفتن از ظالم، توجه ويژه به فرودستان و اختلاف‌هاي طبقاتي، تيپ‌هايي كه بارها و بارها تكرار مي‌شوند و هزار نشانه ديگر. اين سينما در برخي اوقات اگر از سانسور و فشار از بالا فرار مي‌كرد به‌شدت به رئاليسم انضمامي و انتقادي ميل پيدا مي‌كرد.

اين انتقادها را در فيلم‌هاي بسياري مي‌توانيد ردگيري كنيد. نكته بسيار مهم آنها «اكنونيت تاريخي و هستي‌شناسي اكنون» بود. آن فيلم‌ها گاهي اوقات به زندگي جاري در زمانه خود واكنش نشان مي‌دادند و از اين طريق به مردم خط فكري خاصي را القا مي‌كردند. يكي از نكات كليدي آنها توجه به ايراني بودن است يا همان واژه «فارسي» كه آقاي كاووسي به كار برده است. گفت‌وگويي از فيلم «سه‌قاپ» ساخته زكريا هاشمي را مي‌آورد كه مثال خوبي مي‌تواند باشد. در ابتداي فيلم صحنه‌اي هست كه ميان پاسبان و شخصيت شيرفروش مي‌گذرد: «پاسبان: خب مش اصغر، با كار و كاسبي چطوري؟ خوبي؟/مش اصغر: هي شكر خدا مي‌گذره، روزي بچه‌ها مي‌رسه.» ديگر از اين ايروني‌تر مي‌خواهيد؟

 

نگاهي از منظر رئاليسم انضمامي و مطالعات فرهنگي

«رئاليسم انضمامي» در برخي از فيلم‌هاي عامه‌پسند موج مي‌زند و واكنشي مستقيم به «اكنونيت تاريخي» نيز داشتند. به فيلم‌هاي «سفر سنگ»، «گوزن‌ها» و «كندو» نگاه كنيد كه چطور روحيه انقلابي و مبارزه با ظلم و بي‌عدالتي را نشان مي‌دادند. فيلم‌هايي چون «گاو» نيز به جريان «رئاليسم و سوررئاليسم روستايي» وابسته بودند. جرياني كه در ايران، تركيه و امريكاي جنوبي بسيار قدرتمند است و در نهايت به «رئاليسم جادويي» رسيده كه پرچم‌دار اصلي آن گابريل گارسيا ماركز چپ‌گراست.

مسعود كيميايي در جايي مي‌گويد: «من در فيلم‌هايم هيچ طبقه‌اي را تحقير نكرده‌ام». يك بار هم خود من با او گفت‌وگويي كوتاه درباره اكران فيلم «خط قرمز» داشتم كه گفت: «به رئاليسم تاريك اعتقادي ندارم». فيلم‌‌هاي مردمي به هيچ عنوان تاريك نيستند و به سوي ناتوراليسم نمي‌روند بلكه در نهايت اميدي درون آنها موج مي‌زند يا اينكه قهرمان خودش روزنه اميدي مي‌سازد! اين يعني رئاليسم.

در سينماي آن سال‌ها فيلم‌هاي روشنفكري خوبي چون «خشت و آيينه» به كارگرداني ابراهيم گلستان و«شب قوزي» اثر فرخ غفاري روي پرده رفتند كه هيچ كدام توجه طبقه‌هاي متوسط و فرودست جامعه را جلب نكردند. اين موضوع نشان مي‌دهد فيلم‌هايي مانند «قيصر» با بازي بهروز وثوقي، بهمن مفيد و جمشيد مشايخي توانستند به خوبي با مردم ارتباط بگيرند و قطعا حرفي براي گفتن داشتند چون اين كارها به معناي واقعي كلمه مردمي بودند. بسياري اين فيلم‌ها را با عناويني چون «سينماي لمپني» و «سينماي كاباره‌اي» كوبيدند اما آثار با كيفيت و اصيلي هم در بين آنها بود كه مردم به آنها عشق مي‌ورزيدند. جاهلان كلاه مخملي بي‌اخلاق نيز در برخي از اين فيلم‌ها بودند كه كاري جز چشم‌چراني و زن‌بازي نداشتند.

آنها مدام در كاباره‌ها و مشروب‌فروشي‌ها پلاس بودند و داستان فيلم هم حرفي براي گفتن نداشت؛ كه اين بخش را بايد به پاي تحميق مردم از سوي بخش امنيتي دوران پهلوي بنويسيم. جالب است كه فيلم‌هايي مثل «قيصر» و «آقاي هالو» (به كارگرداني داريوش مهرجويي) توانستند سينماي روشنفكري و سينماي مردمي را به يكديگر نزديك كنند اما همه آنها ضد زن هستند. كاراكترهاي زن در اين آثار به هيچ عنوان شخصيت و فرديت خاصي ندارند و اصولا هم در محور اصلي داستان قرار نمي‌گيرند؛ چون قرار نيست كنش دراماتيك را پيش ببرند. مهرجويي مدرسه سينمايي رفته با كيميايي مدرسه نرفته هم فرقي ندارد. هر دو نگاه تحقيرآميزي نسبت به زن دارند.

با اين وجود، آنها به سينما و هنر عشق مي‌ورزيدند و تاثير عظيمي هم بر مردم گذاشتند. اين جريان بر خلاف سينماي باسمه‌اي دهه‌هاي ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ است كه «ژانر ابتذال» در آن بيداد مي‌كند. به فيلم‌هاي فوق‌العاده بي‌كيفيت «رسوايي ۲» به كارگرداني مسعود ده‌نمكي، «عشقولانس» ساخته محسن ماهيني، «آس و پاس» و «شير و عسل» هر دو از كارهاي آرش معيريان نگاه كنيد كه چطور از فيلمفارسي‌ها الگو گرفته‌اند. فيلم‌هايي هم مثل «چشم و گوش بسته» به كارگرداني فرزاد موتمن ساخته شده‌اند كه از فيلم‌هاي ۵۰ سال پيش عقب‌تر هستند و با هيچ متر و معياري نمي‌توان ساخت چنين آثار مبتذلي را توجيه كرد. حتي فيلمنامه‌ها، دكوپاژها و عناصر كليدي برخي از اين آثار كپي محض هستند.

 

بازي بهمن مفيد بر اساس قريحه بود

سينماي آن دوران سينمايي بود كه «قريحه» در آن حرف اول را مي‌زد. بيشتر هنرمندانش هم تكنيك و نظريه خاصي نداشتند و هر چه بود از قريحه و كليشه مي‌آمد. در اين ميان افرادي نخبه چون فريدون گله، مسعود كيميايي، بهرام بيضايي، فرخ غفاري، داريوش مهرجويي، امير نادري و... بودند كه آثاري متمايز توليد كردند؛ البته جريان اصلي سينماي ايران مانند سينماي باليوود و هاليوود به «فتيشيسم ستاره» مبتلاست. بازيگراني كه ستاره مي‌شوند يا تبليغات گسترده‌اي حول آنها شكل مي‌گيرد به شكل عجيبي كليت سينما را قبضه مي‌كنند و نوعي «فتيشيسم» [يادگارپرستي جنسي] در قبال آنها شكل مي‌گيرد. فيلمفارسي‌ها هم پر از ستاره و قهرمان بودند كه اتفاقا بيشتر آنها وابسته به فرهنگ عامه مردمند مخصوصا شهر تهران كه در آن مساله‌هايي چون خانواده، روح جوانمردي، تضاد سنت و مدرنيته و نبرد طبقاتي به‌شدت در جريان است. بهمن مفيد از تئاتر مي‌آمد و بازيگري پخته و قدرتمند بود ولي از تكنيك و نظريه در بازي او نمي‌توان حرف زد. بازي افرادي مثل پرويز فني‌زاده و بهمن مفيد نشان مي‌دهد كه كيفيت برخي بازيگران ما بسيار بالاست و اين امر وابسته به قريحه آنها بود.

بهمن مفيد در اكثر فيلم‌هاي خود يك تيپ و ظاهر مشخص دارد اما لحن و رفتار او تغيير مي‌كند مثلا در فيلم «سه‌قاپ» نقش جواني قمارباز و ترسو را بازي كرده است، اما بر خلاف، در فيلم‌هايي چون «داش آكل» نقش مردي قدرتمند را دارد. او در فيلم «قيصر» غوغا مي‌كند با اينكه يك نقش فرعي دارد. بهمن مفيد همه نوع نقش بازي كرد از مثبت تا منفي و در فيلم «جوجه فكولي» يكي از نقش‌هاي اصلي را دارد. نكته مهم اين است كه زنده‌ياد بهمن مفيد تبديل به يكي از «نمادهاي سينماي» ايران شده است و هيچگاه هم از خاطر مردم و تاريخ پاك نخواهد شد با اينكه افرادي در اين راستا تلاش و زندگي هنري او را نابود كردند.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: سيد حسين رسولی