آیا اقتباس محمودی، اثری فرمالیستی شده‌ یا مفاهیمی وابسته به زمان اکنون دارد؟ چرا فرایند تحول آدمک چوبی به انسان را ببینیم با خود نویسنده داستان-«کارلو کلودی»- مواجه می‌شویم که می‌خواهد به عروسک تبدیل شود؟ چه منطقی در این اقتباس واکاوانه حاکم است؟

پایگاه خبری تئاتر: «میشل فوکو» در کتاب «الفاظ و اشیا» نوشته‌است‌: «انسان اختراع جدیدی است. اختراعی که کم‌کم دارد به پایان خود می‌رسد». من هم بر همین اساس، می‌خواهم خوانشی متفاوت از نمایش «ژپتو» به نویسندگی و کارگردانی «اوشان محمودی» انجام بدهم.

نویسنده‌ای که تبدیل به ضدقهرمانی فلج می‌شود

کتاب «سفر نویسنده؛ ساختار اسطوره‌ای در خدمت نویسندگان» نوشته «کریستوفر ووگلر» به شدت تحت تاثیر نظریه‌های روانکاوانه «کارل گوستاو یونگ» و مطالعات اسطوره‌شناسانه «جوزف کمبل» است. او فیلم‌های مختلفی را از منظر «سفر قهرمان» تحلیل می‌کند؛ سفری که قهرمان در آن باید مراحل ۱۲ گانه‌ای را طی کند تا به اکسیر مشخصی برسد. آدمک چوبی داستان «ماجراهای پینوکیو» (۱۸۸۳-۱۸۸۱) نوشته «کارلو لورنزینی» (ملقب به کارلو کولودی)، سفری طولانی را آغاز می‌کند تا به اکسیر انسانیت برسد؛ ولی «اوشان محمودی» در نمایش «ژپتو» کار متفاوتی انجام داده؛ زیرا «کارلو کلودی» را جای «پینوکیو» نشانده که می‌خواهد به یک عروسک تبدیل شود. او در این نمایش، انسانی فلج است که نمی‌تواند راه برود و تحت انقیاد فردی شرور به اسم «ژپتو» درمی‌آمده؛ ولی این تازه اول ماجرا است. فلج بودن نویسنده از نظر من، می‌تواند اشاره به سانسور باشد و همچنین، فشار اثر هنری روی هنرمند. ما مشماهایی بلند را می‌بینیم که از دیوارها و سقف، آویزان شده‌اند. وسط صحنه خالی است و ماجرا با صحبت‌های «پاپ» و «کارلو» آغاز می‌شود که «پاپ» نقش مرشد را بازی می‌کند. بعد هم چهار عروسک متمایز روی صحنه ظاهر می‌شوند که عبارتند از: سرباز، گوریل، دختر خوشگل و دلقک. هر کدام از این عروسک‌ها، نمادی از دنیای مادی امروز هستند. نمایش چند صحنه مجزا دارد و در نهایت به اینجا می‌رسد که کارلو تصمیم می‌گیرد تا عروسک بشود و از دنیای انسان‌ها فرار کند.

نقد نمایش ژپتو

عروسک‌سازی در جامعه نمایش

«ماجراهای پینوکیو» در کنار «شازده کوچولو» نوشته «آنتوان دو سنت-اگزوپری» که نخستین بار در سپتامبر ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شد و «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» اثر «لوئیس کارول» که در ۱۸۶۵ منتشر شد از کلیدی‌ترین قصه‌های کودکان هستند. آثار مذکور، بارها تبدیل به فیلم‌ها و تئاترهای مختلف شده‌اند و مفاهیم پیچیده‌ای در آنها مطرح شده‌است. «صادق چوبک» برای اولین بار «ماجراهای پینوکیو» را به زبان ایرانی ترجمه کرد و «غلامرضا امامی» نیز بعدها آن را از زبان ایتالیایی به فارسی ترجمه کرد که بسیار دقیق است. داستان از این قرار است که آدمکی چوبی توسط پیرمردی عروسک‌ساز خلق می‌شود تا او را از تنهایی در بیاورد و تبدیل به فرزندش بشود. «پینوکیو» با کمک «فرشته‌ مهربان» به مقام انسانیت می‌رسد؛ ولی یک شرط دارد که باید همیشه «حقیقت» را بگوید و اگر «دروغ» بگوید، دماغش دراز می‌شود. «پینوکیو» به جای اینکه به مدرسه برود و به علم و دانش دست پیدا کند، اسیر وسوسه‌هایی مثل شهرت، ثروت و خوش‌گذرانی می‌شود؛ بنابراین، زندگی‌اش با چالش‌هایی جدی همراه می‌شود. او در جایی از قصه به الاغی تبدیل می‌شود که باید در معدن کار کند؛ اما در نهایت به آگاهی می‌رسد و به خانه «پدر ژپتو» بازمی‌گردد تا به مدرسه برود و انسانی آگاه شود. «اوشان محمودی» در نمایش اقتباسی خود، تحت عنوان «ژپتو»، تلاش کرده تا این داستان را معکوس کند؛ یعنی به جای اینکه «پینوکیو» تبدیل به انسان شود، «کارلو کلودی»-نویسنده داستان- را می‌بینیم که آرزو دارد تبدیل به عروسک شود. اینک باید به فرایند این اقتباس واکاوانه توجه کنیم. آیا اقتباس محمودی، اثری فرمالیستی شده‌ یا مفاهیمی وابسته به زمان اکنون دارد؟ چرا فرایند تحول آدمک چوبی به انسان را ببینیم با خود نویسنده داستان-«کارلو کلودی»- مواجه می‌شویم که می‌خواهد به عروسک تبدیل شود؟ چه منطقی در این اقتباس واکاوانه حاکم است؟

نمایش «ژپتو» به نویسندگی و کارگردانی «اوشان محمودی» که در زمستان ۱۴۰۰ در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته با فرایند عجیبی پیش می‌رود که همانا آرزوی عروسک‌شدن توسط یک انسان هنرمند است. شاید نویسنده این اثر از جهان واقعی پیرامونش دچار وحشت شده و می‌خواهد در جهان فانتزی عروسک‌ها زندگی کند؛ اما چه جهانی؟ عروسک‌هایی را می‌بینیم که برده «ژپتو» شده‌‌اند. نمادهای مذهبی و انتقادی داستان «پینوکیو» در نمایش «ژپتو» دچار تغییرات چشم‌گیری شده‌؛ اما فضای فانتزی آن حفظ شده‌است. دیگر خبری از آن نهنگ داستان اصلی نیست که «پدر ژپتو» در شکم آن اسیر می‌شد. «پینوکیو» در پایان داستان که به اکسیر انسانیت رسیده، تلاش می‌کند تا در بازگشت به خانه، ژپتوی پیر را از شکم نهنگ نجات دهد. ماهی به باور «کارل گوستاو یونگ»، نمادی از زندگی و همچنین کهن‌الگوی «خویشتن خویش» است. یکی از مراحل کلیدی سفر قهرمان نیز رسیدن به مرحله «ژرف‌ترین غار» است؛ جایی که قهرمان با مرگ مواجه می‌شود؛ ولی بر آن غلبه می‌کند و به اکسیری مهم می‌رسد. «کلودی» در اینجا به داستان «یونس پیامبر» (ص) اشاره می‌کند که در شکم نهنگی غول‌پیکر اسیر می‌شود و با عبادت‌کردن نجات پیدا می‌کند. «اوشان محمودی» نوعی فانتزی معکوس را پیاده می‌کند که به قول «اسلاوی ژیژک»، دارای همان خواسته‌های وحشتناک ناخودآگاه است. ژیژک، کارتون «تام و جری» را مثال می‌زند که حیوانات حاضر در آن، یکدیگر را تکه تکه می‌کنند که اتفاقا از خواسته‌های نبرد طبقاتی امروز است. کنش مذکور در جهان واقعی، بالفعل نمی‌شود و اگر هم بشود با هزاران مانع روبرو می‌شود. اینجا نوعی فرار از «امر واقعی» را شاهدیم که باعث می‌شود تا خشونت‌های زندگی روزمره، شبیه به یک «لکه» شود؛ یعنی همه چیزهای واقعی در این وضعیت، کدر می‌شود. «ژپتویی» که محمودی خلق می‌کند دیگر انسانی با ایمان و تنها نیست؛ بلکه فردی شرور و پنهان‌شده است که ما را یاد شیطان می‌اندازد؛ مثل همان شخصیت «کایزر شوزه» در فیلم «مظنونین همیشگی» (۱۹۹۵) که هیچ‌کس او را ندیده‌است.

نقد نمایش ژپتو

نمادهایی که مسخ می‌شوند

جایی در نمایش «ژپتو» به کتاب مقدسی اشاره می‌شود که احتمالا «ژپتو» آن را نوشته و یکی از مضمون‌هایش با کمی تغییر، چنین است: «همه ما کنترل می‌شویم». «کارلو» که شخصیت اصلی قصه است به این آگاهی می‌رسد که همه کنترل می‌شوند -عروسک‌های دیگر هم این را می‌دانند- ولی راه رهایی را تبدیل شدن به یک عروسک‌ می‌داند. یکی از دلایلش این است که عروسک‌ها با یکدیگر نمی‌جنگند؛ بلکه می‌رقصند. آنها رقص عروسکی خودشان را هم روی صحنه نشان می‌دهند؛ اما در صحنه‌ای دیگر می‌بینیم که همه آنها برده «پاپ» شده و صدای حیوانی در می‌آورند. «پاپ»، عروسک اربابی است که همه از او می‌ترسند و به نوعی نماد سخت‌گیری در مذهب کاتولیک است؛ زیرا اشاره‌هایی به کتابی مقدس می‌کند که اگر کسی به مفاهیم آن شک کند باید خودش را با کمربند، تنبیه کند. اسم «پاپ»، نمادین است؛ چونکه هم به شخصیت مذهبی پاپ اشاره می‌کند و هم به عروسک. شخصیت «پاپ» به آقای «ژپتو» خیلی نزدیک است؛ ولی این آقای «ژپتو» هیچ‌گاه خودش را نشان نمی‌دهد. گویا یک جورهایی، اشاره به شخصیت «گودو» در نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته «ساموئل بکت» می‌شود. شخصیتی مهم به نام «فرشته‌ مهربان» در داستان «پینوکیو» هست که در نمایش «ژپتو» هم وجود دارد؛ ولی او هم هیچ وقت ظاهر نمی‌شود. شخصیت‌های «روباره مکار» و «گربه نره» هم از قصه حذف شده‌اند. نکته اینجاست که این نمایش از نظر سیاسی به شدت رادیکال شده‌‌ و در جهانی فانتزی سیر نمی‌کند. عروسکی داریم که عروسک‌های دیگر را مدیریت می‌کند و تنها انسان حاضر در نمایش هم آرزو دارد که تبدیل به عروسک شود؛ یعنی دیگر هیچ مفهومی از انسانیت در جریان نیست.

نقد نمایش ژپتو

تناسخ‌های دنیای سرمایه‌داری متاخر

فوکو آغاز مدرنیته را رنسانس نمی‌داند؛ بلکه آغاز مدرنیته را نیمه دوم قرن هجدهم می‌داند؛ یعنی همان زمانی که داستان‌هایی مثل «پینوکیو» نوشته می‌شدند. او اعتقاد دارد که انسان، اختراع جدیدی در قرن هجدهم است که در عصر حاضر در حال ناپدید شدن است. آیا این اندیشه شباهتی به نمایش «ژپتو» دارد؟ بله. داستان «پینوكیو»، تصویر هولناكی از دنیای تاریکی را نشان می‌دهد که در آن پول‌پرستی و خوش‌گذرانی، تبدیل به امری جذاب در زندگی روزمره شده‌است. پیام اصلی این است که شما نیاز دارید تا به جای رسیدن به پول به آگاهی برسید. شهر «هردمبیل» که بچه‌ها در آنجا بازی می‌کنند، نمادی از لذت‌های دنیوی و نهاد بازیگوش ناخودآگاه است. «کلودی» به شدت به شهوت پول‌دوستی، دروغگویی و تاریكی جهالت می‌تازد. او می‌خواهد که کودکان به اهمیت راست‌گویی، کتاب و آگاهی پی ببرند. «اوشان محمودی»، جهانی تاریک‌تر را نشان می‌دهد که در آن انسان‌شدن ممکن نیست و تنها راه رهایی، رسیدن به آرمانشهری عروسکی است؛ ولی مشکل اینجاست که عروسک‌ها هم برده هستند و این اشکال دراماتورژی کار است. منظورم عروسک‌هایی است که جان دارند، خوش می‌گذرانند؛ ولی برده هستند. شاید مولف از جهان واقعی و دنیای انسانی زده شده و دنیای فانتزی را به آن ترجیح داده. داستان «پینوکیو» به اثر «آپولیوس» با عنوان «مسخ‌شدگان» یا «الاغ طلایی» اشاره دارد كه شخصیت اصلی آن، تبدیل به الاغ می‌شود. همین بخش مهم از نمایش «ژپتو» حذف شده و با چیزی شبیه به انیمیشن محبوب «داستان اسباب‌بازی» طرف هستیم که اتفاقا به شدت سیاسی است. ما تناسخ حیوانی نداریم؛ یعنی انسان‌ها تبدیل به حیوان نمی‌شوند؛ بلکه آرزومندند تا عروسک شوند. نوعی اشاره ناخودآگاهانه به ایدئولوژی سرمایه‌داری متاخر که با رسانه‌ها و تبلیغ‌کردن مصرف‌گرایی، انسان‌ها را تبدیل به عروسک کرده‌اند. من به طور کلی از نوع ایفای نقش بازیگران خوشم آمد و هدایت آنها هم به درستی انجام شده‌؛ ولی فکر می‌کنم که بیشتر مشکلات مفهومی نمایش از سانسور حاصل شده‌است؛ زیرا برخی از مفاهیم اصلی آن به شدت گنگ شده‌ و البته که باید روی متن، کار بیشتری می‌شد.

///.


منبع: پایگاه خبری تئاتر
نویسنده: سید حسین رسولی