پایگاه خبری تئاتر: ما در ایران شاهد «مالیسازی» گسترده در تمام سطوح هستیم. مسئولان از سال ۱۳۸۸ اعلام کردند که تئاتر به اصطلاح خصوصی در ایران شروع به کار خواهدکرد که به همین منظور، تماشاخانه «ایرانشهر» را در تهران راهاندازی کردند. اتفاق عجیبی رخ داده بود؛ زیرا تئاترهای خصوصی در بخش به اصطلاح آزاد در جریان بودند و اتفاقاً ساختار مناسبی هم داشتند؛ پس چرا دستگاههای دولتی، چنین خبری را مطرح کردند؟ آنها باید طبق قانون برای فارغالتحصیلان فراوان تئاتر، فضای کسبوکار ایجاد میکردند که مهمترین عامل در این زمینه، ایجاد تماشاخانههای جدید بود؛ ولی به راحتی از انجام آن شانه خالی کردند. سالنهایی که با برچسب خصوصی شکل گرفتند به هیچ عنوان در خدمت فارغالتحصیلان و بدنه اصلی تئاتر قرار نگرفتند؛ بلکه تبدیل به بنگاههای مالییی شدند که سالن بیکیفیت خود را با دریافت هزینههای سنگین در اختیار پولداران قرار دادهاند. تازه این بخشی از هزینهها بود؛ زیرا افراد باید مبلغ بسیار زیادی به منظور تبلیغات پرداخت میکردند. بیشتر آثاری که در این مکانها تولید شدند، سریدوزیها و کارهای آبکییی بودند که توسط بچه پولدارها تولید شدند که اصلا پایشان به دانشگاههای ممتاز تئاتر نرسیده بود. آنها رزومه را ساختند و دولت هم برایشان دانشگاههای پولی تئاتری ایجاد کرد تا بتوانند مدرک تحصیلی خودشان تا مقطع دکتری را بگیرند. چنین وضعیتی نه تنها کمکی به تئاتر نکرد؛ بلکه شرایط را آشفتهتر کرد. نیاز است که پژوهشگران به منظور تحلیل این وضعیت به «مطالعات فرهنگی» و «تحلیل طبقاتی» توجه داشته باشند. مردم ایران چند سالی است که در اوج تحریمها و تورمهای سنگین به سر میبرند که باعث شده هفت دهک از جامعه به زیر خط فقر سقوط کند و گرانی خدمات رفاهی و خورد و خوراک نیز بیداد میکند؛ اما تئاترهای گرانقیمت در حالت عادی خودشان به سر میبرند و فروش میلیاردی دارند که به عنوان مثال میشود به نمایشهای «بک تو بلک» (۱۴۰۰) به کارگردانی «سجاد افشاریان» در «پردیس تئاتر شهرزاد» و «آن سوی آینه» (۱۴۰۱) به کارگردانی «علی سرابی» در «تالار وحدت» اشاره کرد. مخاطب فعال تئاتر در ایران بسیار اندک است و بیشتر آنها نیز جذب تئاترهای کمدی به اصطلاح آزاد میشوند و بخش زیادی از تماشاگران نیز به سراغ نمایشهایی میروند که چهرههای مشهور در آنها بازی میکنند که قصهای ساده و سرراست دارند. هر چه بلیت چنین تئاترهایی گرانتر شود، تماشاگران بیشتری به دیدن آنها خواهند رفت؛ زیرا اعضای طبقه «تنآسا» علاقه به «مصرف خودنمایانه» دارند و تنها میتوانند با مصرف افسارگسیخته فرهنگی به دیگر طبقات فخر بفروشند؛ همانطور که «تورستن وبلن» در کتاب «نظریه طبقه تنآسا» درباره برگزاری میهمانیهای پر هزینه اشراف آمریکایی نوشتهاست.
مالیسازی در جامعه بحرانزده ایرانشهری
مالیسازی، فضا را برای اقلیت ثروتمند مهیا میکند تا تمام خدماتی را که دولت وظیفه ارائه آنها را داشته به دست خود بگیرند. آنها با تشکیل محفلهای رانتی، داشتن امضاهای طلایی و روابط پشت پرده از طریق مالیسازی به سودهای کلانی میرسند که به عنوان مثال میتوان به مدرسههای خصوصی و لاکچری تهران اشاره کرد. بیشتر این مدرسهها در دست اهالی سیاست است که شهریهشان گاهی به سالی یک میلیارد تومان هم میرسد. چنین مدرسههایی مثلاً دانشآموزان را به گردش توریستی و علمی به کشورهای اروپایی میبرند که اگر رابطه با آمریکا برقرار بود حتما به آنجا هم میرفتند. «گریس بلاکلی» نوشتهاست: «الگوی رشد مالیسالار، برجستهترین بیان منطق سرمایهداری است. مالکان سرمایه میتوانند سود ببرند بدون این که چیزی تولید کنند که دارای ارزش باشد». «اپستین» و «کراتی» اولین پژوهشگرانی بودند که در سال ۲۰۰۶ به ارتباط معنادار پدیده مالیسازی و افزایش نابرابری درآمدی پی بردند و به این نتیجه رسیدند که در چنین وضعیتی، سود شرکتهای غیرمالی کاهش مییابد و شکاف دستمزد پرداختی به کارگران نیز افزایش پیدا خواهدکرد.
ظهور طبقه تنآسای جدید در تئاتر
برای خیلیها اصلاً مهم نیست که زندگی روزمره و سبک زندگی پولداران چگونه است؛ و چه تولیدات فرهنگییی را مصرف میکنند؛ بلکه هر چیزی در آشفتگی مناسبات اجتماعی، میتواند تبدیل به «سیمپتوم» (نشانه بیماری) شود. مراسم افتتاحیه یک باشگاه بدنسازی در روز جمعه (۲۶ فروردین ۱۴۰۱) و در خیابان فرشته تهران با حضور «لوتار ماتئوس»، «مارکوس مرک»، «آندریاس برمه» و «پیر لوییجی کولینا» خبرساز شد. باشگاه بدنسازی سوپرلاکچری مذکور در طبقه نهم یک مجتمع تجاری واقع شده که امکانات گستردهای دارد و مربیان آن همه آلمانیاند. هزینه یک سال حق عضویت این باشگاه، ۳۲۰ میلیون تومان خواهدبود که یعنی باید برای عضویت در آنجا ماهی بیشتر از ۲۶ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بپردازید. یکی از ساکنان لندن نوشته که هزینه استفاده از این باشگاه، ۱۲ برابر باشگاههای گرانقیمت در لندن است. جالب است که نام اعضای هیئت مدیره این باشگاه اعلام نشده و معلوم نیست با کدام مجوزهای قانونی ایجاد شدهاست. بانک مرکزی از سوی دیگر در چند سال گذشته نتوانسته فهرست کامل ابر بدهکاران بانکی را منتشر کند؛ ولی تعداد زیادی از کشاورزان، معلمان، کارگران، بازنشستگان و امثالهم که به وضعیت معیشتی اعتراض داشتند به سرعت شناسایی شدهاند. تبعیضی که شاهد آن هستیم خبر از تغییر ساختار طبقاتی در ایران میدهد و به زودی این طبقه تنآسای جدید تلاش خواهد کرد تا آثار هنری - خاصه تئاترها و فیلمهای- مخصوص خودش را تولید کند.
دراماتورژی رقیق، مخصوص سرآشپز
تئاترهایی که در قرن جدید در ایران اجرا خواهند رفت به دستههای گوناگونی تقسیم میشوند؛ زیرا جامعه ایران متکثر است. نکته کلیدی اینجاست که تئاترهای جریان اصلی پر هزینه که تبلیغ و حمایت رسانههای دولتی و خصوصی را دارند به سوی نوعی دراماتورژی رقیق و سطحی رفتهاند که دیگر خبری از اندیشه انتقادی در آنها نیست. عوامل آنها نمایشکهای ارزانقیمت و سرگرمکننده تولید میکنند که بلیتهای گرانقیمت دارند؛ چیزی که هم سانسورچیان میپسندند و هم طبقه تنآسا؛ زیرا دیگر قرار نیست مشتی به صورت مخاطب زده شود و تنها قرار است ساعتی واریته، سیرک و ژانگولر به شکل تئاتر اجرا شود. چنین تئاترهایی از هر تأثیری خالیاند و تنها برای گرفتن عکسهای یادگاری، خالی کردن جیب مخاطبان و ساختن رزومه مفید هستند. کسی که ۳۲۰ میلیون تومان خرج باشگاه میکند، قطعا دو برابر آن را خرج شادی و اوقات فراغت خواهدکرد؛ پس بلیت تئاترها و کنسرتهای موسیقی گرانتر خواهند شد و گالریها نیز شلوغتر.
تئاتری که محافظهکارتر میشود
تئاترها در ایران محافظهکارتر خواهند شد؛ البته تئاتر هیچگاه در برابر دولت و طبقه تنآسا نبوده و بیشتر در خدمت آنها بودهاست. اگر به تولیدات جریان اصلی تئاتر در چند سال اخیر نگاه کنید که به منظور رضایت مدیران و طبقات تنآسا تولید شدهاند با بازیگران زیادی از بدنه اصلی تئاتر مواجه میشوید که تنها پول برای آنها مهم بودهاست نه هنر تئاتر. بیشتر کارگردانان مطرح در سالنهای ویژه اجرا رفته و آثارشان نیز خالی از هر نوع حرف تازه و نگاهی منحصربهفرد بودهاست. تئاتر تجاری به خوبی توانسته با هدایت دولت، امکان درآمد از طبقه بورژوا را فراهم کند که به عنوان مثال باید به نمایش «ننه دلاور» (۱۳۹۵) به نویسندگی «برتولت برشت» و کارگردانی «امیر دژاکام» اشاره شود که در «تئاترشهر» اجرا شد. شکل اجرایی نمایش مذکور از تئاترهای به اصطلاح آزاد، عقبتر و سطحیتر بود. همانطور که تولید برنامههای کمدی در تلویزیون در انحصار عدهای خاص است؛ تولید تئاترهای پرهزینه شادیآور نیز در دست افرادی ویژه قرار دارد. چنین تئاترهایی وابسته به گیشه و رانتهای دولتی هستند و قطعاً از امر سیاسی خالی نیستند؛ زیرا تئاترها یا «محافظهکارند» یا «رادیکال». «ماکس وبر» به منظور تحلیل و بررسی جامعه به «ایدههای ذهنی» و «اوقات فراغات» مردم توجه داشت که اگر با این نظریه به جامعه ایران نگاه کنید با «فرهنگ خودشیفتگی» و «حرص پولپرستی» مواجه خواهیدشد. فروش کتابهایی درباره پولدارشدن و موفقیت؛ و برگزاری دورهها و سمینارهایی با چنین عنوانهایی در دهه ۱۳۹۰ آنچنان رشد کرده که روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی با عنوان «روانشناسی زرد چطور جیب شما را خالی میکند؟» نوشتهاست: «یکی از معروفترین این دورهها در پنل مدرس خود، تعداد دانشجویانش را از سال 99 تا بهمن 1400، 144865 نفر اعلام کرده، از طرفی میانگین قیمت دورههای این موسسه دومیلیون و 500 هزار تومان است که با ضرب این دو عدد به رقم 362 میلیارد و 162میلیون و 500 هزار تومان میرسیم. این رقم درآمد احتمالی این موسسه در دوسال اخیر است!». افرادی که چنین پولی در این زمینه خرج میکنند، قطعا با پرداخت هزینههای آنچنانی و به راحتی آب خوردن، وارد چرخه تولید تئاتر میشوند که فرودستان تحصیلکرده تنها مصرفکننده یا پادوی تولیدات آنها خواهندشد. قطعاً انحصار تولید در دست طبقه تنآسا قرار میگیرد و قرار است که زیباییشناسی مشمئزکننده خودشان را به خورد دیگران بدهند. «مارشال برمن» نوشتهاست: «مارکس از سرمایهداری متنفر بود، اما منافع عظیم مادی و معنویای را نیز که محصول سرمایهداری بود از نظر دور نمیداشت. مارکس میخواست تمامی افراد از محصولات این نظام بهرهمند شوند نه اینکه طبقۀ کوچک حاکم، آنها را به انحصار خویش درآورد». تئاتر ایران در نتیجه، روز به روز انحصاریتر و محافظهکارتر خواهد شد.
منبع: -
نویسنده: سید حسین رسولی