داستان چالشی که بین یک هنرجوی کلاس‌های فیلمسازی اصغر فرهادی با خود او سر سرقت ایده فیلم قهرمان به راه افتاده را تقریبا تمام دنبال‌کنندگان اخبار سینمایی در ایران می‌دانند.

 پایگاه خبری تئاتر: داستان چالشی که بین یک هنرجوی کلاس‌های فیلمسازی اصغر فرهادی با خود او سر سرقت ایده فیلم قهرمان به راه افتاده را تقریبا تمام دنبال‌کنندگان اخبار سینمایی در ایران می‌دانند. فرهادی از همه هنرجویان آن دوره خواسته بود که ایده‌ای با موضوع کسی که فداکاری می‌کند را به‌عنوان کار کلاسی بیاورند. بعد آن ایده که از همه بیشتر پسندیده بود را برد و تبدیل به فیلم کرد؛ فیلمی به نام «قهرمان»؛ اما قبل از اینکه فیلم فرهادی ساخته شود، آن هنرجو رفت و مستندی براساس آن ساخت که حتی در یک جشنواره استانی هم جایزه گرفت. وقتی قهرمان نمایش داده شد و زمزمه‌های اعتراضی درخصوص این سرقت ایده بالا گرفت، از طرف فرهادی اعلام شد از این هنرجو امضا گرفته بودند که ایده‌اش متعلق به همین موسسه آموزشی و شخص فرهادی است. به‌طور منطقی آنها اساسا حق چنین امضا گرفتنی را نداشتند و از موقعیت ضعیف و شکننده آن هنرجو در آن مقطع زمانی سوءاستفاده شده است. کجای دنیا به هنرجویی که پول شرکت در کلاس‌ها را پرداخته، می‌گویند ایده‌ای که اینجا خودت مطرح کرده‌ای هم برای ماست؟ فرهادی بعد از فشار افکار عمومی، غیر از بسیج کردن جریان رسانه‌ای همسو با خودش، وکلایش را هم جلو فرستاد تا از این هنرجوی خانم به اتهام «افترا و نشر اکاذیب» شکایت کنند. به‌هرحال دعوای حقوقی ادامه پیدا کرد و نهایتا تابه‌حال به اینجا رسیده که به‌گفته خانم آزاده مسیح‌زاده، یعنی همان هنرجوی اصغر فرهادی، به نفع او قرار منع تعقیب صادر شد و درعوض بازپرس دادسرای فرهنگ و رسانه تهران پس از چند ماه رسیدگی به شکایت خانم مسیح‌زاده از اصغر فرهادی مبنی‌بر «سرقت هنری و ساخت فیلم قهرمان براساس مستند دو سر برد، دو سر باخت»، مستندات شکایت را کافی تشخیص داده و قرار جلب به دادرسی علیه فرهادی صادر کرد. به‌گفته مسیح‌زاده متن 18 صفحه‌ای قرار جلب به دادرسی علیه اصغر فرهادی در روز ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ به دو طرف ابلاغ شده است. برخلاف اکثر رسانه‌های داخلی ایران، رسانه‌های خارج از کشور که طی سال‌های اخیر هر نوع ستایشی را تقدیم فرهادی و فیلم‌هایش می‌کردند، خیلی زود آخر قصه را حدس زده و به پیشواز محکوم کردن این فیلمساز رفتند. مثلا هالیوود ریپورتر در تیتر اصلی‌اش از گناهکار شناخته شدن فرهادی در دادگاه خبر داده؛ حال آنکه فرهادی هنوز مجرم شناخته نشده و فقط قراری صادر شده که باید به دادگاه برود و محاکمه شود. گاردین، ایندی‌وایر و بی‌بی‌سی انگلیسی هم خبر را پوشش داده‌اند. شهرت فرهادی باعث شد که به این ایده‌ دزدی توجهات زیادی صورت بگیرد اما می‌دانیم بار اول نیست که در سینمای ایران چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد. دادخواهی علیه این ضعیف‌کشی‌ها حتی در موارد زیادی که شاید شامل اکثر موارد بشود، به فرجام هم نمی‌رسد. اینها را همه می‌دانیم اما آنچه ظاهرا نمی‌دانیم این است که ما در چنین مواردی استثنا نیستیم. یک نمونه مشهور که شاید حرفه‌ای‌های سینما آن را به یاد بیاورند، فیلم کلاسیک و مشهور «به خاطر یک مشت دلار» است.  کارگردان افسانه‌ای ژاپن آکیرا کوروساوا پس از دیدن فیلم «به خاطر یک مشت دلار» گفت فیلم خوبی است اما این فیلم من است! او «سرجیو لئونه» کارگردان این فیلم را به سرقت ایده فیلم خودش «یوجیمبو» متهم کرد. پس از طرح حقوقی این ادعا، نهایتا لئونه مجبور به دادن ۱۰۰ هزار دلار به «کوروساوا» و ۱۵ درصد از حق امتیاز جهانی فیلم شد. اما همیشه کسی که شاکی است، فیلمساز بزرگی مثل کوروساوا نیست که موفق نمی‌شود حقش را بگیرد و این وضعیت مخصوص ایران هم نیست.

در ادامه به وضعیتی که به‌طور نمونه در دو سینمای پررونق دنیا، یعنی هالیوود یا بالیوود در این رابطه وجود دارد، پرداخته‌ایم.

دزدیدن جواهرات داخل جمجمه‌ها
بحث سرقت ادبی، اگرچه با بحث کپی‌رایت مرتبط است، اما کاملا یکسان نیست. سرقت ادبی از صدها سال پیش در ایران امری شناخته شده بود و با آن مقابله می‌شد. این مربوط به مالکیت معنوی آثار می‌شود و بحث مالی آن در شرایط دیگر قابل بررسی است. شاید خیلی از ما فکر می‌کنیم که این‌جور ایرادات فقط مربوط به خودمان هستند و اخبار سرقت ایده‌ها در سینما و تلویزیون ایران طی سال‌های اخیر توجهات زیادی را به خودش جلب کرده است. با این‌حال بهتر است بدانیم که در خارج از کشور هم‌چنین مواردی وجود دارد؛ آن هم نه به‌طور استثنا و در مواردی معدود، بلکه در مقیاسی گسترده و قابل‌توجه. به عبارتی با الگوبرداری از جاهای دیگر، چنین بحثی در ایران به راحتی قابل حل نیست و نیاز به یک طرح مبنایی در سراسر جهان وجود دارد یا اینکه ما باید لااقل در کشور خودمان و با توجه به مختصات همین بوم و بر، تدابیری وضع کنیم. در سینمای جهان، از بالیوود تا هالیوود، این موارد را با بسامد بسیار بالا می‌توان یافت. این یک نوع ضعیف‌کشی است و استثمار نویسندگان جوانی که فیلمنامه‌ها را زیر بغل‌شان گذاشته‌اند و از این دفتر به آن دفتر می‌روند تا به سینمای حرفه‌ای راه پیدا کنند. زور استودیوها و کمپانی‌های بزرگ و افراد مشهور اما در آنجا هم همیشه از این افراد گمنام بیشتر است و موارد کمی وجود دارد که حق به حقدار برسد. استودیوهای بزرگ آمریکایی گاهی 10 میلیون دلار هزینه می‌کنند تا خسارتی ۱۰۰ هزار دلاری برای دزدی یک ایده را نپردازند. آنها به این طریق می‌خواهند هژمونی قدرت خود را حفظ کنند. حتی قانون هم طرف آنهاست. به اشکالی دیگر و کمی متفاوت، این مسائل را در سینمای پررونق هند هم می‌توان دید. در ادامه به شرح مختصری از آنچه در بالیوود و هالیوود دراین‌باره اتفاق می‌افتد پرداخته‌ایم.

دزدی در بالیوود
مرد جوان لاغراندامی با ریش روشن و عینکی روی صورت، در دفتر یک بنگاه فیلمسازی بزرگ در بمبئی نشسته است. او فیلمنامه‌نویس است. پس از مدتی، تهیه‌کننده او را به اتاق خود فرا می‌خواند. نویسنده فیلم به‌طور خلاصه داستانش را روایت می‌کند. تهیه‌کننده‌ای که روی صندلی خود نشسته است، کم‌کم توجهش جلب می‌شود. او داستان را فهمیده است، اما احساسات خود را پنهان می‌کند و اصطلاحا به رویش نمی‌آورد که از آن چقدر خوشش آمده است. تهیه‌کننده به این فیلمنامه‌نویس جوان و گمنام می‌گوید اگر فیلمنامه را همراهش دارد، اینجا بگذارد و برود، چون این قصه هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن دارد و به‌شدت نیازمند اصلاح است و می‌گوید باید یک بار این داستان را کامل بخواند. نویسنده نسخه‌ای از فیلمنامه را از کیفش بیرون می‌آورد و روی میزش می‌گذارد. تهیه‌کننده با حالتی از اکراه با نویسنده خداحافظی می‌کند و از او می‌خواهد که 10 روز دیگر با او تماس بگیرد. نویسنده با خوشحالی بیرون می‌رود. تهیه‌کننده با فیلمنامه‌نویس مورد علاقه‌اش تماس می‌گیرد و به او می‌گوید که یک ایده عالی به ذهنش رسیده است. او باید فورا شروع به کار کند. 10 روز بعد، نویسنده جوان، با تهیه‌کننده تماس می‌گیرد. بی‌حاصل است. بعد از مدتی دوباره این کار را انجام می‌دهد. روز بعد هم همین‌طور، اما گوشی تهیه‌کننده برداشته نمی‌شود. این داستان بسیاری از فیلمنامه‌نویسان بالیوودی است. تا چند سال پیش، قحطی داستان و ایده در بالیوود وجود نداشت. داستان‌ فیلم‌های هالیوودی و حتی نوع صحنه‌بندی و سکانس‌بندی آنها از آثار هالیوود کپی می‌شد و همین آثار را بی‌شرمانه به‌عنوان داستان‌های اورجینال تبلیغ می‌کردند. هیچ محدودیتی وجود نداشت.

این روند اما به دو دلیل متوقف شد. اول اینکه فیلم‌های هالیوودی شروع به پخش شبانه‌روزی در بسیاری از کانال‌های تلویزیونی کردند. مخاطبان با این فیلم‌ها آشنا شدند. بین دروغگوهای کم‌استعداد، ترس از اینکه مچ‌شان باز شود، به راه افتاد. دلیل دوم این بود که بسیاری از شرکت‌های تولید فیلم هالیوود برای تجارت به هند آمدند و شروع به زیر سوال بردن دزدی ایده‌هایشان کردند. حتی در برخی موارد، تهیه‌کننده فیلم به دادگاه کشیده شد. موضوع کپی‌رایت دیگر چیزی نبود که بشود آن را کنار گذاشت. در نتیجه داستان‌های جدید و ایده‌های جدید در بالیوود کاهش یافت. نوعی بحران به وجود آمد. حالا بسیاری از اهالی بالیوود شروع به سرقت داستان، مفهوم و ایده دیگران کرده‌اند و اکثر کسانی که از آنها دزدی شد، افراد خلاق اما تازه‌وارد و بی‌پشتوانه بودند. اخیرا جنجالی بر سر فیلم نسبتا کوتاهی به نام «نخست‌وزیر عزیز من» ساخته کارگردان بزرگی به نام راکیش امپراکاش مهرا به راه افتاده است. فیلمنامه‌نویسی به نام مانوج میریتا ادعا کرد که داستان فیلم متعلق به اوست، اما راکیش امپراکاش مهرا نام او را از تیتراژ فیلم حذف کرده است. مانوج می‌گوید که داستان این فیلم را خودش در سال 2014 نوشته است و وقتی پس از ارائه به چند تهیه‌کننده، به مهرا رسید، مهرا از او خواست تا تغییراتی در فیلمنامه فیلم ایجاد کند که او هم انجام داد. اما وقتی مانوج پوسترهای فیلم را دید، نامش را پیدا نکرد. وقتی مانوج شروع به تماس با مهرا کرد، اول گوشی تلفن مهرا جواب داده نشد. اما مهرا به دلیل اینکه، از او به‌عنوان دلایل غیرقابل انکاری درباره تعلق داشتن فیلمنامه به مانوج وجود داشت، نهایتا در تیتراژ دست برد و نام مانوج را به‌عنوان طراح ایده اضافه کرد. مانوج حتی آن موقع هم راضی نبود و به گفته خودش در فیلمنامه و دیالوگ‌های فیلم نقش داشته است. او با درخواست خود به انجمن فیلمنامه‌نویسان مستقر در بمبئی رفت که معتقد بود فیلمنامه مهرا درواقع کپی فیلمنامه مانوج است. مهرا هنوز این را قبول نکرده و درحال حاضر این موضوع در دادگاه است. باز هم مدتی پیش بود که فیلمی از شوجیت سیرکار منتشر شد به نام «اکتبر». این فیلم به‌شدت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و همچنین در باکس‌آفیس رتبه خوبی داشت. سپس یک فیلمساز مراتی به نام ساریکا مین، ادعا کرد که این فیلم یک کپی از فیلم مراتی منتشر شده توسط اوست. او نه‌تنها صحنه‌ها و دیالوگ‌هایی از فیلم مراتی خود را به‌عنوان مدرک در اختیار رسانه‌ها قرار داد، بلکه گفت داستانش درواقع داستان برادر بزرگ‌تر خودش و نامزدش بوده که پس از تصادف به کما رفت و برادرش با ماندن در بیمارستان در کنار او تا زمان مرگش به او خدمت کرد. این خبر در رسانه‌ها منتشر شد، موضوع به انجمن فیلمنامه‌نویسان رسید اما اتفاقی نیفتاد. ساریکا همچنان منتظر عدالت است. قضیه را اگر ساده بیان کنیم، این است که اثر یک نویسنده از سینمای یک مکتب کوچک شهرستانی، مثلا سینمای مراتی هند، در فیلمی که به زبان اقلیتی قومی ساخته شده، توسط کسی که در جریان اصلی بالیوود کار می‌کند، کپی شده است و همه این فیلم کپی را تحسین می‌کنند، درحالی‌که نسخه اصلی‌تر و بهتر، مهجور مانده و هنوز کسی از سازنده‌اش دفاع نکرده است.

 موارد سرقت فیلمنامه و عدم اعتبار در بالیوود درحال افزایش است. انجمن فیلمنامه‌نویسان، نهاد نمایندگی نویسندگان فیلم، هر ماه از ده‌ها نویسنده شکایت دریافت می‌کند. برخی که می‌خواهند بجنگند، حتی درهای دادگاه را می‌کوبند و گاهی پیروز می‌شوند. فیلمنامه‌ای در سال 2016 به دادگاه رفت و نویسنده اصلی‌اش پیروز شد. او نه‌تنها در این فیلم اعتبار گرفت، بلکه پول هم گرفت. جیوتی کاپور، نویسنده فیلم، به دادگاه عالی رفت و مدعی شد که کونال کوهلی، فیلمنامه او را دزدیده است. دادگاه کونال کوهلی را مجرم شناخت و حتی خواست که مبلغی به جیوتی کاپور بدهد. همه نام‌های بزرگ صنعت سینما، چه سانجی لیلا بهانسالی، چه ماهش بات یا بوشان کومار که پسر گل‌شان کومار است، مدام متهم به سرقت داستان‌ها، ایده‌ها و مفاهیم دیگر نویسندگان شده‌اند و این بارها ثابت شده است. درعوض کمتر موردی وجود دارد که داستان نویسندگان بزرگ یا نویسندگانی که فیلم‌هایشان منتشر شده است، دزدیده شود.

دزدی در هالیوود
«دزدان دریایی کارائیب»، «ماتریکس»، «آخرین سامورایی»، «گل‌های پرپر»، «آمیستاد»، «ای‌تی»، «ترمیناتور»، «شیرشاه»، «زوتوپیا» و «عصر یخبندان»؛ موفقیت وجه‌مشترک همه این فیلم‌ها نیست. هر یک از آنها با شکایتی مبنی‌بر سرقت ایده به چالش کشیده شده‌اند. این یک مشکل رایج در هالیوود است که وکلای دادگستری می‌گویند تا وقتی استودیوهای بزرگ فیلم از قدرت زیادی برخوردار باشند، احتمالا ادامه خواهد داشت. داستان سرقت ایده هنری معمولا از اینجا شروع می‌شود که فرد یا موسسه‌ای مشهور، از فردی تازه‌کار که دنبال معرفی خودش به بازار است، سوءاستفاده می‌کند. جف گروسو 37 ساله ساکن کلیولند می‌گوید: «مثل این است که روحت را از بین ببرند.» او که ازکمپانی  Miramax به‌خاطر یک فیلم پوکری به نام راندرز «Rounders» شکایت کرده می‌گوید: «تنها کاری که آنها باید انجام می‌دادند این بود که به من اعتبار داستان‌نویسی بدهند. آنها می‌توانستند من را مجانی در استخدام بگیرند و بابت فیلمنامه‌ای که از من دزدیده شد، توقع پول نداشتم. من می‌توانستم بروم و از آن اعتبار، برای گرفتن کار دیگری استفاده کنم. تنها کاری که می‌خواستم انجام دهم این بود که فیلمنامه بنویسم.»

اما چرا استودیوهای فیلم، با هر منبعی که در اختیار دارند، داستان‌ها را می‌دزدند؟ جان ماردر که در وکالت نویسندگان آسیب‌دیده تخصص دارد، می‌گوید این نویسندگان بیشتر قربانی سیستمی هستند که طرفدار استودیوها و شبکه‌هاست و حمایت کمی از نویسندگان و ایده‌ها ارائه می‌کند. او می‌گوید: «آنها گروه کوچکی از مردم هستند که همه‌چیز را در اختیار دارند و اگر شما در آن گروه نباشید، واقعا شما را می‌بلعند. در هالیوود واقعا فقدان قطب‌نمای اخلاقی در مورد این موضوع به چشم می‌خورد و یک غرور مبتنی‌بر اعتمادبه‌نفس در مورد آن وجود دارد. مثلا می‌گویند چطور جرات دارید این تهیه‌کننده، این کارگردان و این استودیو را به چالش بکشید؟ آنها 10 میلیون دلار برای مبارزه با پرونده‌ای که در آن تقاضای صدهزار دلار غرامت شده است، خرج می‌کنند. وکیلی به نام دانیل اچ. بلک، کهنه‌کار استودیوهای هالیوود و دعاوی حقوقی مالکیت معنوی، اذعان می‌کند که «استودیوها اهرم‌های قدرت فوق‌العاده‌ای دارند.» آیا واقعا ایده‌ها دزدیده شده‌اند؟ او می‌گوید: «من حدس می‌زنم که این امکان‌پذیر است، زیرا شاکیان درحال طرح دعوایی هستند که هیچ دلیلی برای انجام آن ندارند.»
تصمیم جنجالی دستگاه قضایی آمریکا هم به این وضعیت دامن زده است. به عبارتی بخشی از مشکل قانون است. ایده‌ها مشمول حمایت از حق چاپ فدرال نیستند؛ درحالی‌که تا همین اواخر، این تنها راه قانونی برای تسکین بود. قانون فدرال می‌گوید فقط بیان ایده‌ها که شامل actual screenplays ویا treatments می‌شود، دارای حق چاپ هستند. actual screenplays فیلمنامه‌ای است که در آن ساختاربندی قصه تقریبا کامل و آماده است و treatments نسبت به خلاصه داستان یا طرح‌های یک‌صفحه‌ای، یک توصیف بسیار طولانی‌تر و دقیق‌تر از فیلمنامه است. بنابراین یک نویسنده باید ثابت کند که یک فیلم یا نمایش تلویزیونی که پخش تمام قسمت‌های آن تمام شده، با فیلمنامه اصلی او به‌طور کامل یکسان است. یک استودیو می‌تواند به سادگی با دستکاری چند مورد از جزئیات قصه، از این تبصره دور شود. سپس مشکل دسترسی وجود دارد. یک نویسنده باید ثابت کند که یک استودیو واقعا فیلمنامه او را دیده است و این می‌تواند سخت‌تر از آن چیزی باشد که به نظر می‌رسد. نویسندگان تازه‌وارد در فضای سینما، در تلاش برای دستیابی به تولید آثارشان در هالیوود، اغلب سخاوتمندانه فیلمنامه‌های خود را در اختیار افراد مختلف می‌گذارند اما خیلی زود رد خرده‌های نان ناپدید می‌شود و دیگر نمی‌شود هیچ چیز را ثابت کرد. رید مارتین درحالی‌که در دانشگاه‌های کلمبیا و نیویورک تدریس می‌کرد، به مدت 10 سال روی فیلمنامه خود با نام «کپی قلب» زحمت کشید. او به‌طور منظم در جشنواره‌های فیلم حضور داشت و اغلب به لس‌آنجلس سفر می‌کرد با این امید که بتواند ارتباط درستی با عوامل سینما برای تولید فیلمنامه‌اش برقرار کند. درنهایت، یکی از کسانی که حرفه‌اش استعدادیابی بود، پذیرفت که به او کمک کند. یک سال بعد، مارتین فهمید که فیلمش درحال ساخت است. فقط او در معامله نبود. او از فوکوس فیچرز و جیم جارموش، همان فیلمساز مشهور، شکایت کرد و مدعی شد «گل‌های پژمرده» که در سال 2005 جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن را به دست آورد، براساس اثر او ساخته شده است.

این قصه پرغصه‌ای است که بارها و بارها اتفاق افتاده و حاصل عمر خیلی از افراد را به باد داده است. نکته دردآور دیگر این است که غیر از سیستم قضایی، رسانه‌ها و مراجع اعتباربخش سینمایی هم معمولا طرف افراد مشهور و استودیوهای بزرگ را می‌گیرند. مثلا رسانه‌ها و خیلی از سینمایی‌نویسان به نام بزرگی مثل جیم جارموش بیشتر نیاز دارند تا نویسنده‌ای که هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. جیم جارموش می‌تواند در اوج باقی بماند و همچنان نامی کنجکاوی‌برانگیز برای مخاطبان رسانه‌ها باشد اما اگر این نام‌های بزرگ فرو بریزند، این سیستم و این چرخه که با بده‌بستان‌های مشخصی تعریف می‌شود هم فرو خواهد ریخت. این رفتار هالیوودی‌ها در آن سوی جهان دامن یک نویسنده ایرانی را هم گرفته است. مدتی پیش چند خبرگزاری رسمی داخل ایران با انتشار اسنادی متعلق به کمپانی والت دیزنی، دسترسی این کمپانی را به طرح فیلمنامه فریبرز روشنفکر را رسانه‌ای کردند؛ اسنادی که ثابت می‌کرد فریبرز روشنفکر، هشت سال پیش از تولید سیندرلا ۳، طرح فیلمنامه آن را به کمپانی والت دیزنی پیشنهاد کرده است. حتی سوالاتی از طرف رسانه‌های داخلی در این ارتباط طراحی و به روابط‌عمومی والت‌دیزنی ارسال شد که با سکوت نامتعارف و زیرکانه این کمپانی مواجه شد. موارد متعدد دیگری که کمپانی‌های آمریکایی به این شکل از نویسندگان یا فیلمسازان سایر کشورها سرقت کرده باشند هم وجود دارد. مثلا استیون اسپیلبرگ قصد داشت فیلم «پیر پسر»، ساخته پارک چان ووک، فیلمساز کره‌ای را کپی کند که درنهایت به مشکلاتی خورد، فیلم تولید نشد و پروژه با ذکر منبع به دست اسپایک لی رسید. کپی‌هایی که سینماگران آمریکا از فیلم‌های خوب اما ناشناخته کشورهای دیگر می‌کنند، بسیار زیاد است و این ایده‌ها معمولا به نام سینمای آمریکا تمام می‌شود اما گاهی رسما سرقت ایده صورت گرفته و منبع اصلی هم ذکر نشده است. مثلا آرواره‌ها و ای‌تی، دو ساخته مشهور اسپیلبرگ، هر دو سرقت‌هایی از فیلمسازان و نویسندگانی غیرآمریکایی بودند. آرواره‌ها که در ۱۹۷۵ ساخته شد، سرقت ایده موبی‌دیک، نوشته هرمان ملویل در ۱۸۵۱ بود و ای‌تی سرقت از ایده فیلم بیگانه، نوشته ساتیا جیت‌رای، فیلمساز هندی.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیل‌زاده