چارسو پرس: شاید بتوان با نوعی تساهل و تسامح، نمایش «پردهخانه» را مهمترین اجرایی دانست که این روزها بر صحنه آمده است. نمایشنامهای درخشان از بهرام بیضایی که نگاهی انتقادی دارد به نظام سلطانی در تاریخ گذشته این سرزمین کهن. نظام پادشاهی که دو هزار و پانصد سال سابقه دارد و مبتنی است بر رضایت ناگزیر رعیت از حضور استیلایی «سلطان» در مواجهه با هرج و مرج و آشوب. به قول داود فیرحی در کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» سلطنت متغلب، انتخابی است از سر استیصال برای حفظ جان و مال در این جهان آشوبناک ملهم از استبداد شرقی. بهرام بیضایی در «پردهخانه» با استفاده از عناصر نمایشهای ایرانی، در تلاش است جهانی بسازد نمادین از حرمسرای غانم خان، مبتنی بر مناسبات ارباب-بندگی میان سلطان و زنان حرمسرایش. زنانی که هر کدام به دلیلی از زندگی روزمره خویش منفکشده و به خلوت شاهانه راه یافتهاند اما هر چه هست نه شادی و لذت که ملالت است و فقدان عاملیت زنانه. در تاریخ سیاسی سرزمین ما حرمسرای سلطان دمودستگاهی است از برای بسط قدرت شاه. یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» مینویسد که «فتحعلیشاه خود با 192 بار ازدواج؛ و وصلت 170 دختر و پسرش با خانوادههای طراز اول کشور؛ شقّ دوم را میسر ساخت.» یعنی با گسترش خاندان خویش، دست به ائتلافهای سیاسی و خانوادگی زد و حکومت قاجار را از گزند دشمنان محفوظ داشت. «پردهخانه» بیضایی از این جنبهها میگذرد و چندان به وجه سیاسی حرمسرایان نمیپردازد تا بر سرکوب زنان متمرکز باشد. قلب تپنده حرمسرا در پردهخانه بیشک «بازیخانه» است و گل سر سبد زنان حرمسرا، زنان ساکن در بازیخانه. به هر حال سلطان برای سرگرم شدن احتیاج به تماشای نمایش دارد و چه چیزی بهتر از زنانی که نقشهای زنانه و مردانه را به خوبی بازی میکنند و با هنرنمایی خویش، موجب سرگرم شدن حضرت والا میشوند. از این باب میتوان «پردهخانه» را خلق خلاقانه جهانی دانست که بر عنصر تخیل و بازی سامان یافته است. مهمترین زن از زنان بازیخانه «گلتن» است. سوگلی شاه که همچون یک نمایشنامهنویس، کارگردان و دراماتورژ، با هوش و ذکاوت خویش، این امکان را مییابد که تاریخساز شود و با نمایشی بداهه، مهر پایان بزند بر زندگی سلطان جائر و هوسباز.
بهرام بیضایی با نوعی نگاه طنزآمیز، اندرونی کاخهای پادشاهان گذشته را میکاود و با تکیه بر عنصر خیال و نمایش، شکلی از مقاومت سیاسی را پدیدار میکند. «نمایش» در اینجا با تمامی ظرفیتهای پیدا و پنهان، میانجی اتصال زنان حرمسرا با جهان بیرون و همچنین امکان سیاسی شدن و عاملیت زنانه است. زنانی که حتی پنجرههای کاخ را بر آنان میپوشانند و خوابهایشان نیز تحت نظارت است. در این سیر تطور هنرنمایی زنانه در نمایشگری، سلطان نیز به قسمتی از فرآیند نمایش بدل شده و به نقطه پایان سلطنت خویش میرسد. به لحاظ تاریخی حرمسرای شاهان، مکانی برای سرکوب میل و تخیل زنان بوده است، پردهخانه شاهد مثال این واقعیت تلخ است. زنان سرکوبشدهای که برای تقرب به شاه، دسیسه علیه یکدیگر میکنند و مدام در حضور شاه، عشوهگریهای کاذب مینمایند. نتیجه اما نه بسط بیشتر مهر و محبت شاهانه که از قضا سبوعیت بیشتر سلطان و زوالِ عاملیت و سوژهگی زنانه است. اما هستند زنانی چون گلتن که به همراه دیگر زنان بازیخانه، با مشارکت جمعی و همفکری، از طریق جهان نمایش، در وضعیت مداخله میکنند و مسیر تاریخ را به نفع محذوفان تغییر میدهند. جهان نمایش در پردهخانه نه امری دکوراتیو و سرگرمیساز، که از قضا سیاسی و رادیکال است. جاییکه زنان از پرده بیرون میآیند و با خروج از فضای سترون کاخ، فریاد میزنند که «آن سوی دیوار جادهای است؛ حتی اگر شب باشد!»
گلاب آدینه بعد از اجرای موفق نمایش «بانوی محبوب من» در سالن اصلی تئاتر شهر، این بار و در فضای پر التهاب این روزهای کشور، به پردیس تئاتر شهرزاد آمده و نمایشنامه «پردهخانه» را کارگردانی کرده است. اجرایی وفادار به متن که به اجبار صحنههایی را کنار گذاشته تا بتواند در مدت زمان دو ساعت و چهل دقیقه، نمایشنامه بهرام بیضایی را بر صحنه آورد. از یاد نبریم که نمایشنامه پردهخانه برای اجرای کامل به حدود چهار ساعت زمان احتیاج دارد و این مسئله با توجه به مناسبات مادی تئاتر در ایران امروز، برای گلاب آدینه و گروه اجراییاش ناممکن مینماید. به طور حتم اگر خود بهرام بیضایی قرار بود «پردهخانه» را در ایران اجرا کند، نمایش را به طور کامل بر صحنه میآورد. اما گلاب آدینه بنابر توضیحاتی که داده شد ترجیح داده فضاهای ذهنی و همچنین بعضی از بازیهای زنانه و آهنگین پردهخانه را کنار بگذارد. حتی جاهایی که شخصیتها در حال توضیح سرگذشت خویش هستند و داستان جدا شدن از خانواده و آمدن به حرمسرای سلطان را بازگو میکنند، کمابیش حذف شده است. این کوتاه شدن زمان نمایش، گاهی روابط مابین شخصیتها را نامفهوم و گنگ میکند. به دیگر سخن اجرای گلاب آدینه از پردهخانه، در بعضی صحنهها از حال و هوای مد نظر بهرام بیضایی دور شده و شتابی نالازم به خود میگیرد. زیست زنانه و نمایش آن اضطرار اندرونی، احتیاج به تمامی آن چیزی دارد که بهرام بیضایی برای ما تدارک دیده است. اما اجرایی که این شبها در پردیس شهرزاد شاهد هستیم، قسمتی از این فضای متناقضنمای زنان حرمسرا را کنار مینهد تا در زمان دو ساعت و چهل دقیقه سرگذشت زنان پردهخانه را روایت کند.
به لحاظ بازی بازیگران، نورا هاشمی توانسته در این اجرا نقش گلتن را با تمامی پیچیدگیهایش به خوبی بر صحنه آورد. همچنان که نادر فلاح در نقش سلطان و علیرضا ناصحی به عنوان خواجه صندل قابل ستایش است. به هر حال پردهخانه نمایش پر بازیگری است و میتوان انتظار داشت که کیفیت بازیها، با آن تعداد بازیگر حرفهای و آماتور، نوسان داشته باشد. فیالمثل کنیزان و غلامان بهتر از این میتوانستند بازی کنند و تفاوت در جایگاه اجتماعی خودشان با زنان حرمسرا را به رخ کشند.
پردهخانه مناسب اجرا در سالنی بزرگتر از سالن 2 پردیس تئاتر شهرزاد است. بدین منظور میتوان به تالار وحدت و در مقام بعد، سالن اصلی تئاتر شهر اندیشید. چراکه بهرام بیضایی تلاش دارد فضای اندرونی را به نوعی با فضای بیرونی بازیخانه، بسازد و متمایز کند. نکتهای که در سالن 2 شهرزاد چندان اجرایی نشده است. در نهایت میتوان گفت که گلاب آدینه تا حدودی در اجرای پردهخانه موفق بوده اما همچنان نتوانسته تمامی ظرفیتهای بالقوه این نمایشنامه درخشان و صد البته مطول را بالفعل کند. ای کاش امکانی مهیا بود تا بهرام بیضایی نمایشنامههای خودش را بر صحنه آورد و کارگردانی کند. اینگونه میتوان به تماشای اجرایی نشست که تن به حذفیات نمیدهد و کمالگرایانه، ناممکنها را طلب میکند.
///.
نویسنده: محمدحسن خدایی