چارسو پرس: فیلمها این پتانسیل را دارند که کودک درون شما را تهییج کنند؛ و گاهی تنها یک انیمیشن خاطرهانگیز کافی است تا ناگهان احساساتی را تجربه کنید که سالها قبل در دوران کودکی تجربه کرده بودید. یک لحظه اضطراب، یک لحظه رویاپردازی، یک لحظه خوشحالی مضاعف، همهی ما نسخهی متفاوتی از این حسها را در دوران بچگی پشت سر گذاشتهایم اما حالا آدم دیگری هستیم، یک آدم بالغ با دغدغههای بزرگسالانه. با وجود این، برخی اوقات ناخواسته به دورانی برمیگردیم که دنیایمان کوچک بود و همهی ترسها، هیجانات، آرزوها و خاطرات قدیمی بهسوی ما سرازیر میشوند.
پیش از آنکه به ۱۵ انیمیشن خاطرهانگیز این مقاله برسیم، شاید بهتر باشد مقولهی «کودک درون» را کمی بازتر کنیم. کودک درون در واقع اصطلاحی روانشناختی است که به برخی از احساسات و واکنشهای ما نسبت داده میشود؛ یک نوع انگیختگی که به شکلی نمادین -یا عینی- از دوران کودکی سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر، برخی از رفتارهای شما و احساساتی که به رویدادهایی خاص دارید، از دوران کودکی آمدهاند و حتی شاید با شخصیت فعلی شما تضاد داشته باشند. این میتواند حسی مثبت مانند کنجکاوی و گرایش به بازیگوشی باشد یا حسی منفی مانند ترس، ناامنی و اعتمادبهنفس پایین.
۱- سرویس تحویل کیکی (Kiki’s Delivery Service)
- سال اکران: ۱۹۸۹
- کارگردان: هایائو میازاکی
- صداپیشگان: مینامی تاکایاما، ری ساکوما، کاپی یاماگوچی، کوئیچی یامادرا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
«سرویس تحویل کیکی» در ظاهر انیمهی آرام و سادهای است. در نگاه اول، قصه دربارهی دختر جوانی است که درس میخواند تا به یک جادوگر تبدیل شود، اما از اتفاقات آشنای مرتبط با جادو که در فیلمهای دیگر دیدهایم و به آنها عادت داریم، اینجا خبری نیست: کیکی یک گربهی سخنگو دارد و سوار بر یک جارو پرواز میکند و دیگر هیچ. هایائو میازاکی بیگمان هدف دیگری را دنبال میکند: او میخواهد تحلیلی روانشناختی از دخترکی ۱۳ ساله ارائه دهد که در حال عبور از سختیهای زندگی است تا وارد مرحلهی بزرگسالی شود. و شاید اینگونه به نظر برسد که در فیلم، منافات وجود ندارد؛ نه شروری که در مقابل قهرمان قصه قرار بگیرد و نه رویداد مهمی که قصه را به نقطهی اوج برساند.
اما اگر دقت کنید، کشمکش به شکلی ملموس در فیلم وجود دارد، با این تفاوت که درونی است: مبارزهی کیکی با خودش برای اینکه با ترسها و اضطرابهایش مبارزه کند و به خودباوری برسد. فیلم چکیدهای از احساسات یک کودک یا نوجوان است که میداند روزی بزرگ خواهد شد. و اینکه کیکی به تدریج قدرتهایش را برای مدتی کوتاه از دست میدهد، برای مخاطب قابل درک است؛ همهی ما تجربهی مشابهی داشتهایم، اینکه در مسیر رسیدن به یک هدف، شکست بخوریم و از نقطهی اول آغاز کنیم. «سرویس تحویل کیکی» بازتابی از دوران کودکی پرفرازونشیب ماست، روزهایی که بهتازگی درک کرده بودیم زندگیمان در آستانهی تغییر است و رویارویی با ناشناختهها (ورود به بزرگسالی) برایمان استرسزا بود، آن حس ترسناکِ دوران کودکی و نوجوانی را به یاد دارید؟
۲- جیمز و هلوی غولپیکر (James and the Giant Peach)
- سال اکران: ۱۹۹۶
- کارگردان: هنری سیلیک
- صداپیشگان: پل تری، سایمون کالو، ریچارد درایفس، سوزان ساراندون، جین لیوز، دیوید تیولیس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
انیمیشن خاطرهانگیز «جیمز و هلوی غولپیکر» را اگر در دوران کودکی تماشا کردهاید، در مواجهه دوباره با آن احساسات عجیبی را تجربه خواهید کرد اما حتی اگر اولین بار است که به سراغ آن میروید، بازهم میتواند شما را تحتتاثیر قرار دهد. «جیمز و هلوی غولپیکر» از رمانهای برجستهی رولد دال است که مضامین رایج آثار وی مانند جادوگری، سوءاستفاده از کودکان و فرار از دنیای واقعی بهواسطهی رویاپردازی در آن به چشم میخورد. این اقتباس وفادارانهی هنری سیلیک هم به مسیر مشابهی میرود و همانند منبع اصلی حرفهای زیادی برای گفتن دارد. فیلم، تلفیقی از لایواکشن و استاپموشن است که رویکردی هوشمندانه از سوی فیلمسازان بوده است زیرا توانستهاند سیاهیهای قصهی رولد دال را تا حدی کمرنگ کنند. «هلوی غولپیکر» داستان زندگی جیمز را روایت میکند، پسرک یتیمی که در کنار عمههای منفعتطلب خود زندگی سختی دارد اما شرایط ناگهان عوض میشود.
یک روز، جیمز با پیرمرد مرموزی ملاقات میکند که به او چند تکه زبان تمساح جادویی هدیه میدهد و این زبانهای تمساح در کنار خانه، به یک درخت هلو تبدیل میشوند. عمههای آزاردهنده که این اتفاق عجیب را به فال نیک میگیرند، میخواهند با تبدیل درخت به یک جاذبهی توریستی، درآمدزایی کنند اما جیمز اهمیتی به این چیزها نمیدهد و نقشهی دیگری دارد. او در هلو سوراخی ایجاد میکند و با ورود به آن، به یک دنیای انیمیشنی خیالپردازانه قدم میگذارد. «جیمز و هلوی غولپیکر» بازتابی از پناه بردن یک کودک به خیالبافی برای فرار از فشارهای روانی است. برای همهی ما، هر روزِ دوران کودکی شیرین نبوده است، از مردمآزارهای مدرسه تا رفتارهای تحقیرآمیز اعضای خانواده یا تنبیه شدن برای یک اشتباه کوچک، گاهی تنها راه فرار این بود که خیالپردازی کنیم؛ یکی از معدود مکانیزمهای دفاعی ما.
۳- علاءالدین (Aladdin)
- سال اکران: ۱۹۹۲
- کارگردان: ران کلمنتس، جان ماسکر
- صداپیشگان: اسکات وینگر، رابین ویلیامز، لیندا لارکین، جاناتان فریمن، فرانک ولکر، گیلبرت گوتفرید
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
انیمیشن «علاءالدین» شاید نیازی به معرفی نداشته باشد، یکی از اقتباسهای درخشان دیزنی از ادبیات کلاسیک که در آن سعی کردند چیزهای تازهای را امتحان کنند. دیزنی آن روزها با «دیو و دلبر» (۱۹۹۱) و «پری دریایی کوچولو» (۱۹۸۹) به قصههای فولکلور اروپایی پرداخته بود اما «علاءالدین» از فضایی شرقی (به طور دقیق خاورمیانه) بهره میبرد که مورد توجه هم قرار گرفت؛ البته به این انیمیشن انتقاداتی هم وارد است، بعضی از شخصیتها با کلیشه و دیدگاههای غلط غربی پیوند خوردهاند و با واقعیت فاصله دارند (شاید در مقالهای مفصلتر به این مشکلات پرداختیم). فیلم برداشتی آزاد از «هزار و یک شب» است و بسیاری از عناصر قصهی اصلی مدرنیزه شدهاند.
علاءالدین پسرکی فقیر است که رویای یک زندگی ایدهآل -و آرزوی نزدیک شدن به پرنسس جاسمین- را در سر میپروراند. قصه فینفسه جذاب است اما دلیل اصلی محبوبیت این انیمیشن خاطرهانگیز را باید غول چراغ جادو بدانیم که از قضا یکی از چیزهایی است که کودک درون ما را قلقلک میدهد. حتما آن روزها را به یاد دارید که معصوم و زودباور بودید و ایدهی به حقیقت پیوستن آرزوها شما را هیجانزده میکرد؛ آرزوهایی غیرممکن که باور داشتید ممکن خواهند شد. و ما همیشه منتظر آن فرد -یا چیزی- بودیم که قرار است از راه برسد و ما را به این رویاهای دستنیافتنی برساند. و چه هیجانانگیز بود این فکر و خیالات واهی. «علاءالدین» یک نسخهی بازسازی لایواکشن هم دارد که تماشای آن هم میتواند جذاب باشد اما انیمیشن اصلی حس و حال دیگری دارد.
۴- داستان اسباببازی (Toy Story)
- سال اکران: ۱۹۹۵
- کارگردان: جان لستر
- صداپیشگان: تام هنکس، تیم آلن، دان ریکلس، جیم وارنی، والاس شاون، جان راتزنبرگر، آنی پاتس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
برای کودکی که به اسباببازیها عشق میورزد، تماشای فیلمی دربارهی آنها جذابترین اتفاق دنیا است؛ انیمیشن «داستان اسباببازی» اما برای بزرگسالان هم به همان اندازه میتواند خاطرهانگیز باشد، زیرا ما را به دورانی میبرد که سادهدل بودیم و اسباببازیها در حد شغل و ازدواج مهم به نظر میرسیدند. در این انیمیشن، به جهان اسباببازیهایی قدم میگذاریم که وقتی صاحبشان حضور ندارد، جان میگیرند و زنده میشوند. وودی یک گاوچران دوستداشتنی است که پس از ورود یک اسباببازی فضایی به نام باز لایتیر، موقعیتش بهعنوان رهبر گروه به خطر میافتد اما دشمنی او با لایتیر در نهایت به دوستی ختم میشود.
«داستان اسباببازی» از زوایای مختلف یک انیمیشن انقلابی و شاهکار است؛ اثری که به کودکان کمک میکند تا روابط اجتماعی و حس درونی هر کدام از این اسباببازیها را درک کنند. علاوهبر این، وودی و باز با بحران هویت روبهرو میشوند که در آن دوران، انیمیشنهای غربی کمتر به چنین مضامین پیچیدهای میپرداختند. داستان اسباببازی پیامهای مهمی دارد اما تا انتها بامزه باقی میماند و تجربهی تماشای آن برای اولین بار را نمیتوان فراموش کرد، چه کودک باشید و چه بزرگسال. این مجموعه هنوز به انتهای مسیر نرسیده و میدانیم که استودیوی پیکسار اخیرا توسعهی قسمت پنجم را آغاز کرده است، آن انیمیشن موردانتظار فارغ از خوب یا بد بودن، احتمالا مرزهای خاطرهانگیز بودن را جابهجا خواهد کرد، خصوصا برای کسانی که با «داستان اسباببازی» بزرگ شدهاند.
۵- درون و بیرون (Inside Out)
- سال اکران: ۲۰۱۵
- کارگردان: پیت داکتر
- صداپیشگان: امی پولر، فیلیس اسمیت، بیل هیدر، لویس بلک، میندی کالینگ، دایان لین، کایل مکلاکلن، جان راتزنبرگر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
ما حالا شاید فراموش کرده باشیم که احساساتمان در دوران کودکی تا چه اندازه ناپایدار بود، ممکن بود یک ثانیه خوشحال و خندان باشیم و در ثانیهی بعدی به یک کودک لجباز یا عبوس تبدیل شویم؛ «درون و بیرون» این رفتارهای ضدونقیض دوران کودکی ما را بررسی میکند و البته یادآور میشود که بزرگسالان تنها کسانی نیستند که با چالشهای سخت روبهرو میشوند یا تصمیم میگیرند تا بهتر زندگی و در شرایط خود تغییر ایجاد کنند. یادتان هست؟ ما هر روز با مشکلات سخت دستوپنجه نرم میکردیم، از تکلیفهای آزاردهندهی مدرسه تا رفتارهای بد اطرافیان. و از آنجایی که به بلوغ احساسی و فکری نرسیده بودیم، نمیدانستیم چگونه مشکلات خود را حل کنیم. «درون و بیرون» آینهای از احساسات متناقض کودکان است و ضمن یادآوری چند نکتهی مهم به بزرگسالان، به مخاطبان کودک آموزش میدهد که چگونه با احساسات درونی و جهان بیرونی تعامل داشته باشند.
هنگامی که رایلی (کایل مکلاکلن) از خانهی دوران کودکیاش دور میشود، باید همهچیز را از ابتدا آغاز کند. او باید به مدرسهی جدید برود، دوستان جدید پیدا و به زندگی در یک منطقهی جدید عادت کند. این تغییرات، احساسات او را هم دستخوش تغییر میکند. شادی (امی پولر) که همانند اسمش وظیفهی خوشحال کردن رایلی را برعهده دارد، باید با بزرگ شدن او و پررنگتر شدن احساسات دیگر کنار بیاید و یاد بگیرد که تجربهی احساسات دیگری همچون غم، میتواند تاثیرات مثبتی نیز داشته باشد. دلایل محبوبیت بالای این انیمیشن واضح است، زیرا با آشناپنداری رابطهی نزدیکی دارد، ما شخصیتهای این انیمیشن خاطرهانگیز را خیلی خوب میشناسیم.
۶- گوژپشت نتردام (The Hunchback of Notre Dame)
- سال اکران: ۱۹۹۶
- کارگردان: گری تروزدیل، کرک ویس
- صداپیشگان: تام هولس، دمی مور، آنتونی جی، کوین کلاین، جیسن الکساندر، چارلز کیمبرو، ماری ویکس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
«گوژپشت نتردام» یکی از آثار کمتردیدهشدهی دیزنی در دههی ۹۰ میلادی است اما باید آن را یک انیمیشن خوشساخت، خاطرهانگیز و قابلاعتنا بدانیم که حرفهای تفکربرانگیزی میزند. برداشت سیاه دیزنی از داستان مشهور ویکتور هوگو، از سوی مخاطبان آن دوران که به دنبال انیمیشنهای کودکانهی رنگارنگ بودند، چندان درک نشد اما در گذر زمان، ارزشهای خود را نشان داد و طرفداران زیادی پیدا کرد. قصه پیرامون گوژپشتی به نام کازیمودو اتفاق میافتد که از دوران کودکی در کلیسای نتردام زندگی میکند و وظیفهی به صدا درآوردن ناقوس را برعهده دارد. او که به دلیل ظاهر نافرم خود، حق خروج از محل زندگیاش را ندارد، آنجا زندانی است و مردم شهر از مراوده با او واهمه دارند. رویای کازیمودو اما این است که به مردم ثابت کند یک هیولا نیست و از سوی آنها تحویل گرفته شود.
شرایط زمانی پیچیدهتر میشود که کازیمودو عاشق یک دختر جوان میشود و جان او را نجات میدهد. این قصهی سیاه دربارهی پذیرفته شدن و تبعیض، همچنان درخشان است و نمیتوان آن را فراموش کرد، اما چه ارتباطی با کودک درون ما دارد؟ «گوژپشت نتردام» در چند بخش میتواند یادآور دوران کودکی باشد، از کسانی که اجازه خروج از خانه را نداشتند و همیشه تحتکنترل بودند و کسانی که در مواجهه با کودکان دیگر، احساس ضعف میکردند و خود را پایینتر میدیدند تا آنهایی که معمولا در دورهمیهای بچههای مدرسه یا محله، نادیده گرفته میشدند یا با آنها درست رفتار نمیشد. اکثر ما گاهی این حس جداافتادگی و انزوا را تجربه کردهایم، این حس که گویی هیچکس ما را دوست ندارد، هیچکس ما را نمیخواهد. بعضیها برای تغییر این دیدگاهها جنگیدند و بعضیها هم تسلیم شدند و بخش اعظمی از دوران کودکی آنها با تلخی سپری شد؛ «گوژپشت نتردام» نگاهی خوشبینانه به این رویدادهای دوران کودکی دارد.
۷- ماجرای فوقالعادهی گوفی (An Extremely Goofy Movie)
- سال اکران: ۲۰۰۰
- کارگردان: داگلاس مککارتی
- صداپیشگان: جیسون مارسدن، بیل فارمر، جف بنیت، جیم کامینگز، ویکی لوئیس، بیبی نیوورتس، راب پالسن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۳ از ۱۰۰
در انیمیشن خاطرهانگیز «ماجرای فوقالعادهی گوفی»، با مکس همراه میشویم که قرار است پدرش گوفی را ترک کند و همراه با دوستانش به دانشگاه برود. اگر صاحب فرزند هستید، حتما با گوفی همذاتپنداری خواهید کرد، پدری که متوجه شده فرزندش در آستانهی بزرگسالی است و باید او را ترک کند، این بدین معنا است که رابطهی آنها دستخوش تغییر خواهد شد و هیچچیز دیگر مثل سابق نیست. ما در دوران کودکی و نوجوانی، آن طرف ماجرا را هم تجربه کردهایم. در بعضی از لحظات کلیدی زندگیمان، باید از حاشیه امن خود خارج میشدیم و این تغییرها گاهی به شدت وحشتناک بود.
مانند روز اول مدرسه که ناگهان از محدودهی آرام خانواده به یک منطقهی ناشناخته قدم میگذاشتیم و حالا ناگهان مجبور بودیم که کنار تعدادی کودک غریبه بنشینیم و به حرفهای یک بزرگسال (معلم) گوش دهیم. دوری از خانواده اغلب اضطرابآور بود؛ اما برای بعضیها بهترین اتفاق ممکن به نظر میرسید، برای کودکانی که خانواده برایشان مثل کابوس بود و حاضر بودند از هر فرصتی برای دور شدن از خانواده استفاده کنند. این جداییها و احساسات ضدونقیض ما برای اینکه حداقل برای مدتی کوتاه، استقلال و وابستگی به خود را تجربه کنیم، در نهایت ضروری بود و نسخهی جدیتر آن را بعدها در دوران جوانی تجربه کردیم.
۸- لوک خوششانس و افسانهی دالتونها (Lucky Luke: Ballad of the Daltons)
- سال اکران: ۱۹۷۸
- کارگردان: هنری پویریه
- صداپیشگان: ژاک بالوتن، روژه کارل، دانیل سکالدی، برنارد هالر، جرارد ارناندس، ژاک لگرا، ژاک مورل
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: –
برای آنهایی که با انیمیشن خاطرهانگیز «لوک خوششانس» بزرگ شدهاند، حتی شنیدن نام او هم حس خوبی به شما منتقل میکند اما اگر از بزرگسالانی هستید که به هر دلیلی فرصت تماشای انیمیشنهای این کلانتر محبوب را نداشتهاند، هنوز هم دیر نیست، و میتوانید مطمئن باشید که سفری کوتاه به دوران کودکی خواهید داشت. یکی از برجستهترین انیمیشنهای وسترن تاریخ و اقتباسی از مجموعه کمیکی به همین نام، «لوک خوششانس» شاید محبوبیت جهانی «تن تن» یا «اَستریکس» را نداشته باشد و این روزها هم کمتر از آن صحبت شود اما تردیدی وجود ندارد که جایگاه آن در قلب متولدین دهه ۶۰ محفوظ است.
«لوک خوششانس و افسانهی دالتونها» از آن وسترنهای اصیل است. چهار برادر خلافکار که با نام دالتونها شناخته میشوند و در زندان روزگار میگذرانند، با خبر میشوند که عموی آنها، هنری دالتون اعدام شده است. هنری اما پیش از مرگ وصیت میکند که اگر برادرزادههاش بتوانند انتقام قتل او را از قاضی پروندهاش بگیرد، همهی ثروت خود را به آنها خواهد سپرد. دالتونها از زندان فرار میکنند تا این وصیت را عملی کنند اما در مقابل یک کلانتر سرسخت به نام لوک خوششانس قرار میگیرند. «لوک خوششانس» یادآور بازیگوشیهای کودکانه ما است، دورانی که پلیسبازی رایج بود و ما در انیمیشنها در جستجوی قهرمانانی بودیم که خودمان را در کالبد آنها تصور کنیم.
۹- زندگی من به عنوان یک کدو (My Life as a Zucchini)
- سال اکران: ۲۰۱۶
- کارگردان: کلود باراس
- صداپیشگان: گاسپارد شلاتر، لو ویک، پائولین ژاکود، میشل ویلرموز، رائول ریبرا، الیوت سانچز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
یک انیمیشن غمانگیز اما در عین حال شیرین، «زندگی من به عنوان یک کدو» داستان پسربچهی کوچکی را روایت میکند که پس از مرگ مادر، روزهای سختی را پشت سر میگذارد و با بحران روبهرو شده است. او خیلی زود، یک دوست تازه پیدا میکند، افسر پلیسی به نام ریموند که پسرک را به یتیمخانه منتقل میکند، جایی که بچههای یتیم دیگری هم حضور دارند. در این یتیمخانه، پسربچهی دوستداشتنی قصه که به دنبال یک خانوادهی جدید است، دوستان تازهی دیگری پیدا میکند و یاد میگیرد که دوباره اعتماد کند.
در حالی که هنوز هم این تفکر غلط وجود دارد که انیمیشنها نمیتوانند مضامین بزرگسالانه و جدی را بهدرستی عرضه کنند، «زندگی من به عنوان یک کدو» از آن آثاری است که پتانسیلها و ظرفیتهای مدیوم انیمیشن را یادآور میشود و البته ما را به روزهای تاریک دوران بچگی میبرد؛ بسیاری از ما شاید به خوبی یادمان باشد که اولین برخوردمان با مرگ چگونه بود؛ شاید یکی از عزیزان نزدیکمان از جهان رفت یا سوگواری اعضای خانواده برای مرگ یکی از فامیلهای دور را میدیدیم. ما درک درستی از مقولهی مرگ و زندگی یا غم فقدان نداشتیم اما کاملا متوجه بودیم که یک اتفاق بد رخ داده است، یک اتفاق ناراحتکننده. یافتن پاسخ سوالها و عبور از این روزهای تاثرانگیز آسان نبود اما راهی وجود نداشت، باید عبور میکردیم.
۱۰- لئو (Leo)
- سال اکران: ۲۰۲۳
- کارگردان: رابرت اسمایگل، رابرت ماریانتی
- صداپیشگان: آدام سندلر، بیل بر، سسیلی استرانگ، جیسن الکساندر، راب اشنایدر، آلیسون استرانگ، جو کوی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
انیمیشن «لئو» جدیدتر از آن است که بخواهیم آن را خاطرهانگیز توصیف کنیم اما از این جهت خاطرهانگیز است که شک و تردیدهای کودکانهی ما در مسیر بزرگ شدن را یادآور میشود؛ بیدلیل نیست که این محصول نتفلیکس در همین مدت کوتاه هم طرفداران زیادی پیدا کرده است. قصه پیرامون یک سوسمار پیر به نام لئو است که در آکواریومی شیشهای در کلاس درس زندگی میکند. او یک روز از والدین میشنود که سوسمارها تنها ۷۵ سال عمر میکنند. لئو که ۷۴ ساله است، متوجه میشود که فاصلهی زیادی تا پایان زندگی ندارد و تا اینجا، آنطور که میخواست زندگی نکرده، دنیا را ندیده و آرزوهایش را هم دنبال نکرده است.
هنگامی که معلم مدرسه عوض میشود و معلم جدید به بچهها اجازه میدهد تا لئو را آخر هفتهها به خانه ببرند، مسیر زندگی او تغییر پیدا میکند. «لئو» انیمیشن دلخوشکنندهای است که به مضمون بزرگ شدن میپردازد. هر کدام از کودکان، با موانعی روبهرو هستند که باید از آنها عبور کنند و ما این چالشها را درک میکنیم زیرا در زندگی شخصی و در دوران کودکی، تجربههای مشابهی داشتهایم. «لئو» همچنین به این مسئله اشاره میکند که گذر عمر تا چه اندازه برای بزرگسالان سخت است. «لئو» شاید برای کودکان مناسبتر باشد اما مخاطب بزرگسال را هم سرگرم میکند و حتی به فکر فرو میبرد.
۱۱- کلاوس (Klaus)
- سال اکران: ۲۰۱۹
- کارگردان: سرجیو پابلوس
- صداپیشگان: جیسون شوارتزمن، جی. کی. سیمونز، رشیدا جونز، جون کیوسک، ویل ساسو، نورم مکدانلد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
جسپر پستچی جوان تنبل و خودخواهی است که پدرش برای اینکه مسئولیتپذیری را به پسرک بیاموزد، او را به دهکدهای در نروژ میفرستد. جسپر موظف است که تا قبل از پایان سال، شش هزار نامه برساند، در غیر این صورت از ارثیه محروم خواهد شد اما او خیلی زود متوجه میشود که این دهکدهی کوچک وضعیت پیچیدهای دارد. شرایط ناامیدکننده است تا اینکه جسپر با یک نجار مرموز به نام کلاوس (جی. کی. سیمونز) آشنا میشود. «کلاوس» ضمن اینکه یکی از بهترین برداشتها از قصهی بابانوئل را ارائه میدهد از هر نظر فوقالعاده است و قصهی دلگرمکنندهای دارد که حس خوشایندی به شما منتقل میکند، حتی اگر علاقهای به آثار دوبعدی ندارید.
«کلاوس» اما کودک درون شما را هم تحریک میکند زیرا یادآور روزهایی است که در اوج کودکی، باید گاهی به وادی مسئولیتپذیری قدم میگذاشتیم یا مجبور بودیم مطابق انتظارات و خواستههای خانواده رفتار کنیم که بههیچوجه آسان نبود. از کودکانی که مجبور بودند شبانهروز درس بخوانند تا از والدین توهین نشنوند یا همیشه این حس را داشتند که کافی نیستند و باید تغییر کنند تا پدر و مادرشان آنها را دوست داشته باشند. دوران کودکی شاید شیرین باشد اما گاهی کودک بودن آسان نیست، و برای آنهایی که قبل از دههی ۷۰ متولد شدند، شرایط به مراتب سختتر بود زیرا اکثر والدین طرز رفتار با کودکان را بلد نبودند.
۱۲- کورالاین (Coraline)
- سال اکران: ۲۰۰۹
- کارگردان: هنری سیلیک
- صداپیشگان: داکوتا فانینگ، تری هچر، جنیفر ساندرز، دان فرنچ، جان هاگمن، ایان مکشین، رابرت بیلی جونیور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
اقتباسی از رمان کوتاه محبوبی به همین نام اثر نیل گیمن، داستان دربارهی دخترکی ۱۱ ساله به نام کورالاین جونز است که وجودش را وحشت و نگرانی فرا گرفته است. ماجراهایی که برای او رخ میدهد، اگرچه بهصورت انیمیشن استاپموشن و در فضایی کودکانه عرضه شده است اما از وهمانگیز بودن رخدادها کم نمیکند. دنیای پر از رنگ اطراف کورالاین، باعث نشده تا غمی که در وجود او نهفته است، کاهش پیدا کند و او به هر دری میزند تا از دنیایی که والدینش برای او ساختهاند فاصله بگیرد. کورالاین اخیرا همراه با خانوادهاش به شهر تازهای نقل مکان کرده است و با تنهایی و انزوا دستوپنجه نرم میکند. والدین اغلب سرگرم کار هستند و کورالاین سرگرمی خاصی ندارد و روزها را در خانه میگذراند.
شرایط زمانی عوض میشود که او یک درب مخفی پیدا میکند و با باز کردن آن، به یک دنیای موازی قدم میگذارد. این دنیای موازی از هر نظر مشابه دنیای فعلی است با این تفاوت که آنجا پدر و مادرش به او اهمیت بیشتری میدهند. کورالاین در ادامه متوجه میشود که این دنیای دروغین را جادوگری به نام بلدام طراحی کرده است تا او را فریب دهد و روحش را به سرقت ببرد. مانند «جیمز و هلوی غولپیکر» (که آن را هم هنری سیلیک ساخته است)، انیمیشن خاطرهانگیز «کورالاین» هم دربارهی فرار از شرایط است، با این تفاوت که نگاه واضحتری به ارتباطات خانوادگی دارد. بسیاری از ما، در دوران کودکی از محبت و توجه والدین محروم بودهایم و حتی به یاد آن روزها افتادن هم به مثابه شکنجه است. ما میخواستیم که پدر و مادرمان حامی ما باشند اما آنها اغلب سرگرم کارهای دیگر بودند تا مجبور شویم به چیزهای دیگر پناه ببریم و به شکل دیگری کمبودهای خود را جبران کنیم یا سرگرم شویم.
۱۳- خانه هیولا (Monster House)
- سال اکران: ۲۰۰۶
- کارگردان: جیل کنان
- صداپیشگان: میچل موسو، سم لرنر، اسپنسر لاک، استیو بوشمی، نیک کانن، مگی جیلنهال، کوین جیمز، جیسون لی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰
«خانه هیولا» انیمیشن خاطرهانگیز ترسناکی است و با اینکه حالا -از جنبهی بصری- جذابیت دوران اکرانش را ندارد اما ترسهای دوران کودکی شما را به خوبی زنده میکند. قصه دربارهی چند کودک است که میخواهند راز پشت خانهای جنزده که آدمها را میبلعد را کشف کنند. ما ابتدا آقای نبرکرکر (Nebbercracker) را عامل اصلی اتفاقات عجیب قصه میدانیم، پیرمردی که با رفتارهای نامتعارف خود باعث ترس اهالی محل میشود و اکثر کودکان از وی ترس دارند اما رفتهرفته مشخص میشود که شرور اصلی انیمیشن خاطرهانگیز «خانه هیولا»، همسر وی یعنی کنستانس نبرکرکر است.
کنستانس از ابتدا شیطانی نبوده بلکه قربانی یک حادثهی تراژیک است که باعث شد روح او با خانهی نبرکرکر ادغام شود و حالا این خانهی عجیبوغریب، هر کسی که به آن نزدیک شود را به قتل میرساند. ایدهی اولیهی انیمیشن خلاقانه است اما سازندگان به همین ایده اکتفا نکردهاند و هیولای قصه به معنای واقعی کلمه مخوف است و نه فقط کودکان بلکه بزرگسالان را هم مضطرب میکند. حتما به یاد دارید که در دوران کودک، چه قصههای ترسناکی را میشنیدیم و به سرعت آنها را باور میکردیم. این قصهها که گاهی بزرگسالان آنها را تعریف میکردند، رعشه بر تن ما میانداختند و به خاطرشان کابوس هم میدیدیم؛ «خانه هیولا» تجسم همان داستانهای وحشتناک است.
۱۴- فرار مرغی: طلوع ناگت (Chicken Run: Dawn of the Nugget)
- سال اکران: ۲۰۲۳
- کارگردان: سم فل
- صداپیشگان: تندی نیوتون، زکری لیوای، بلا رمزی، ایملدا استنتون، دیوید بردلی، جین هرکس، دنیل میز
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
برای کسانی که با «فرار مرغی» (۲۰۰۰) خاطره دارند، تماشای دنبالهی آن پس از حدود ۲۴ سال رویایی به نظر میرسد. بسیاری از طرفداران این مجموعه حالا بعد از دو دهه ازدواج کردهاند و اتفاق هیجانانگیزی است که قسمت دوم «فرار مرغی» را در کنار فرزند کوچکشان تماشا کنند و به یاد روزهای کودکی و نوجوانی خود بیفتند. «فرار مرغی» دو قهرمان اصلی داشت، یک خروس آمریکایی به نام راکی و یک مرغ شجاع انگلیسی به نام جینجر؛ این دو پس از روزهای اضطرابآوری که پشت سر گذاشتند، حالا ازدواج کردهاند و در یک مکان امن در کنار دیگر مرغها زندگی آرمانی و آرامی دارند، جایی که در آن، خبری از انسانهای ترسناک و بیرحم هم نیست. دختر جوان آنها، مالی (بلا رمزی) ماجراجو است و میخواهد جهان را ببیند و متوجه شود آن سوی مرزهای خانه چه خبر است اما جینجر که هنوز هم خاطرات تلخ گذشته را فراموش نکرده است به او اجازه نمیدهد که از جزیره خارج شود و راکی هم به دخترک دربارهی جهان بیرون حرفی نمیزند.
مدتی بعد، انسانها با کامیونها و تجهیزات از راه میرسند و در آن حوالی شروع به ساختوساز میکنند. جینجر که احتمال میدهد آنها را در حال تأسیس یک مزرعه برای مرغها هستند، از باقی اعضای گروه میخواهد که حرکتی نکنند و منتظر خروج انسانها باشند، مالی اما نمیتواند جلوی کنجکاوی خود را بگیرد و از دریاچه عبور میکند و در ادامه به گروهی از مرغهای جدید ملحق میشود. اگر صادق باشیم، انیمیشن «فرار مرغی: طلوع ناگت» به اندازهی قسمت اول بامزه نیست اما به شدت سرگرمکننده و خاطرهانگیز است، فیلمی که سیر تغییرات ما از کودکی تا بزرگسالی را یادآور میشود. از کودکی ما حالا چیز زیادی باقی نمانده است به جز تعدادی خاطره و مجبوریم که استانداردهای بزرگسالی را رعایت کنیم اما همیشه میتوان برای دقایقی کودک بود و البته به فرزندان خود هم اجازه دهیم تا بچگی کنند.
۱۵- زندگی جدید امپراتور (The Emperor’s New Groove)
- سال اکران: ۲۰۰۰
- کارگردان: مارک دیندال
- صداپیشگان: دیوید اسپید، جان گودمن، ارتا کیت، پاتریک واربرتون، باب برگن، جان فیدلر
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
«زندگی جدید امپراتور» از آن انیمیشنهایی است که تماشایش حال شما را خوب میکند. ماجراها پیرامون امپراتور جوانی به نام کوزکو اتفاق میافتد که بهشدت مغرور است و اهمیتی به دیگران نمیدهد. او که میخواهد یک روستا را تخریب کند تا برای خود یک کاخ تابستانی بزرگ بسازد، با مخالفت رهبر روستا، پاچا روبهرو میشود. پس از اینکه وزیر سابق کوزکو، یزما و دستیار کمعقلش کرونک تصادفا کوزکو را به لاما تبدیل میکنند، او ضمن عبور از یک بحران جدی، انسانیت و مهربانی را بهتدریج میآموزد. در انیمیشنها بارها دیدهایم که قهرمان قصه پلههای پیشرفت را طی میکند و از فقر به ثروت و موفقیت میرسد، در «زندگی جدید امپراتور» اما قضیه برعکس است و غرور و گستاخی باعث میشود تا کوزکو سقوط مطلق را تجربه کند و او از عرش به فرش میرسد.
سازندگان در انیمیشن خاطرهانگیز «زندگی جدید امپراتور» تلاش کردهاند تا دربارهی اهمیت دوستی، درک متقابل و احترام به عقاید دیگران پیامهای تاثیرگذاری ارائه دهند. تمرکز اصلی فیلم پیرامون دوستی پاچا و کوزکو است که از طبقههای اجتماعی کاملا متفاوتی آمدهاند و سنخیتی با یکدیگر ندارند. «زندگی جدید امپراتور» ما را به روزهایی میبرد که تلاش میکردیم تا تفاوتهای خود و دیگر بچهها را درک و با آنها ارتباط برقرار کنیم. گاهی مغرور و گستاخ میشدیم اما اغلب تاوانش را هم میدادیم، همیشه یک اتفاق رخ میداد که اعتمادبهنفس ما را تحتتاثیر قرار دهد اما در نهایت درس میگرفتیم و از این مسائل عبور میکردیم.
///.