چارسو پرس: اواخر دهه هشتاد، در بحبوحههای شلوغیها و اعتراضات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، من برای اولین بار رای داده بودم و مثل همه سرخورده از نتایج انتخابات، خودم را بیشتر و بیشتر با سینما سرگرم کرده بودم، جوانتر بودم و پرشور، با فیلمهایی تازه مواجه شده بودم و کشف جهان آنها برایم بسی شگفتانگیز بود و احتمالا در آن سن (مثل همین حالا)، سینما را تنها راه فرار از وضعیت شخصی خودم میدانستم.
من که رشته تحصیلی دانشگاهیام را دوست نداشتم و بهسان بسیاری دیگر، جرات تغییر هم نداشتم، ناگهان با چیزی آشنا و مواجه شدم که من را به این لحظه کنونی فرستاد (فارغ از خوب یا بد وضعیت فعلی). خواهرم از نمایشگاه کتاب آن سال بازگشت و دستانش پر بود و دو هدیه گرانبها برای من داشت. هنرسینما و تاریخ سینمای دیوید بوردول و کریستین تامسون، چیزی درونم شعلهور شد، معلوم بود قرار است تغییری رخ دهد، قرار است درباره سینما بخوانم و بیشتر بدانم.
کتابهای بوردول - تامسون نجاتدهنده من بودند، اما در ادامه مسیر، دیوید بوردول چیزی فراتر از آن مباحث تکنیکال و پایهای به من داد. برای من که روایت و روایتگری مسالهای مهم در ساحت سینما و زندگی است، روایت در فیلم داستانی بورودل، نقطه عطفی محسوب میشد و تاریخ سبک فیلم یکی از قلههای همیشه محبوب بود، اما کار به همینجا هم ختم نمیشد، با خواندن اوزو بوطیقای سینما (با ترجمه روبرت صافاریان) نقد فیلم و در اصطلاح نگاه بوردولی به فیلمها را میآموختم.
حتی من ریویو نوشتن را با کتاب نقال ها (ترجمه بشیر سیاح) بهتر شناختم و درک کردم. آقای دیوید بوردول عزیز، داستان شیفتگیای که شما در ما برانگیختید و داستان عشق بین ما و ذهن و قلم و پژوهشهای شما، داستانی دراز و دنبالهدار است. شما ما را با سینما پیوند زدید و اصلا شاید ندانید با ما چه کردید و چگونه زندگی و ذهن ما را عوض کردید. برای کسی چون شما، ۷۶ سال زندگی کم است، اما همین تعداد سال هم که اینگونه پر و پیمان بود، موهبتی برای ما به حساب میآمد و ما چه خوشبخت بودیم که شما را داشتیم.
شاید به سان نیمه شب در پاریس وودی آلن، خیلی زود توانستم در جایی با شما بنشینم و چای بنوشم و از این شیفتگیهای بیپایان حرف بزنم.
چه با شکوه و بزرگ بودید برای ما بدرود آقای بوردول
دیوید بوردول ۱۹۴۷-۲۰۲۴
توضیح عکس مطلب: دیوید بوردول، کریستین تامسون و عباس کیارستمی
///.
نویسنده: عباس نصرالهی