اجرایی چون نمایش «لوبوتومی» را میتوان تداوم کار هنری کارگردان جوانی چون سهاب محبعلی دانست بعد از اجراهایی چون «موشمرگی» و «راهنمای جامع هیولا شدن» .در کل میتوان اجرایی چون «ادبیات» را صدایی تازه دانست در این برهوت نمایشنامهنویسی وطنی. مهام میقانی به خوبی توانسته تضادهای سیاسی و زیباشناسانه دوران پهلوی اول و دوم را از طریق شخصیتهای کمابیش آشنای تاریخی به میانجی ادبیات روایتمند کند.
چارسو پرس: نمایش اول: «لوبوتومی» به نویسندگی و کارگردانی سهاب محبعلی
اجرایی چون نمایش «لوبوتومی» را میتوان تداوم کار هنری کارگردان جوانی چون سهاب محبعلی دانست بعد از اجراهایی چون «موشمرگی» و «راهنمای جامع هیولا شدن». اینبار هم یک واقعه کمابیش تاریخی، مقدمهای شده از برای تمنای بازنمایی روایی بر صحنه تئاتر و نسبتی که به تبع آن با وضعیت اینجا و اکنونی ما ایرانیان برقرار میکند. پرداختن به دورهای پر تنش از تاریخ معاصر قرن بیستم، آن هم در حوالی جنگ جهانی دوم و نبرد ویرانگر ارتش هیتلری با ارتش سرخ استالینیستی، زمینه انضمامی روایتمندی این اجرا محسوب میشود. همچنانکه مکان حوادثی که در نمایش لوبوتومی اتفاق میافتد مربوط است به یک بیمارستان روانی به نام «بابیلون». به هر حال زمانه جنگ است و مواجهه با تروماهای غیرقابل پیشگیری این فاجعه عالمگیر مقدمه ناتوانی در کنترل آسیبهای فاجعه. پس جای تعجب نخواهد بود که گفتار پزشکی در خدمت ماشین جنگی ارتش هیتلری قرار گیرد و توصیه به عمل لوبوتومی کند تا ساختار مغزی آسیبدیدگان جنگ دستکاری شود. در این چرخه بیپایان خشونت و تولید انبوهی انسان عاصی و مستاصل، لوبوتومی میتواند حافظه افراد را اعم از سرباز و مردم عادی به نوعی پاکسازی کند و تحت انقیاد دوباره درآورد. در این مسیر به اصطلاح علمی و در فقدان یک نظریه اخلاقمدار پزشکی، اجرا نشان میدهد که چگونه چهار گروه درگیر ماجرا شده و فرآیند دشوار لوبوتومی به مرحله اجرا درمیآید: نظامیان روس و آلمان، مردم عادی آسیبدیده، کادر درمان و اعضای کلیسا. بیمارستان محل تلاقی این قشرهای مختلف اجتماعی است و نقطه آجیدن روایت لوبوتومی. اجرا تلاش دارد ژستِ «ضدِ جنگ» بودن خود را تا به انتها ادامه دهد اما مشکل از جایی آغاز میشود که در بازنمایی آن دوره وحشتناک تاریخی، موفقیت چندانی نصیب نمیبرد؛ چه در سویههای رئالیستی روایت و چه در خلق فضاهای ذهنی و اکسپرسیونیستی. روایت چندپاره لوبوتومی که قرار شده در تناسب با جهان نامنسجم لوبوتومیشدهها باشد، چندان که باید به درستی کار نمیکند و بیش از آنکه یک انتخاب زیباشناسانه و پژوهشمحور باشد، نشانهای است از ناتوانی روایت در عملیاتی کردن سیاستهای اجرایی جناب کارگردان در برساختن یک ساختار فروپاشیده تعمدی. سهاب محبعلی در مقام نویسنده و کارگردان، بار دیگر به مانند گذشته با ترکیب چند فضای نامتجانس، انرژی کمیاب نمایش را در چند جبهه بهکار میگیرد و شوربختانه در این نبرد تئاتری پیروز نمیشود. این قضیه به طراحی صحنه نمایش، شیوه بازی بازیگران و فرم روایی اجرا مربوط است.
فیالمثل فضایی که طراحی شده، شکلی از انتزاع را مد نظر دارد که نه چندان تماشایی است و نه بازتابدهنده یک اتمسفر اکسپرسیونیستی بیمارستان روانی. بازی بازیگران بیش از آنکه بر مدار خلق باشد یادآور تقلید فرمهای تثبیتشده قبلی است. بنابراین با اجرایی روبهرو هستیم که گذشته را معاصر ما نکرده و رنج لوبوتومیشدهها را به امری حسپذیر برای ما شهروندان اینجا و اکنونی، بدل نمیکند.
در نهایت میتوان در رابطه با این اجرا، به این نکته اشاره کرد که برای باورپذیر کردن یک دوره تاریخی و اجراپذیر کردنش، به نمایشنامهای بسیار دقیق با اجزایی هماهنگ و ساختاری مستحکم احتیاج داریم. در این وادی پر خطر، مهمترین مساله بیشک پژوهش تاریخی است و توضیح اینکه چرا تماشاگر ایرانی، در این وضعیت دشوار اقتصادی و تنشهای اجتماعی، میبایست به تماشای اجرایی بنشیند که نسخههای درخشان غربیاش به راحتی در دسترس است و در عالیترین شکل ممکن، رویکرد ضدِ جنگ تولیدکنندگان تئاتر و سینما را به مخاطبان عرضه میکند. سهاب محبعلی همچنان به سرزمین مادری خویش بیتوجه است و میل آن دارد از یک منظر غربی، به ساخت و ساز تئاتر در مقیاس جهانی بپردازد. به هر حال «اتوس» بازیگر ایرانی بر مدار دیگری شکل یافته و به راحتی توان بازنمایی زندگی مردمان کشورهای دیگر را ندارد. مخصوصا زندگی در زمانهای چون جنگ ویرانگر جهانی و تحت انقیاد دستگاه سرکوبگر حکومتی بودن با طعم هیتلر و استالین. سهاب محبعلی به یک تغییر رویکرد هستیشناختی نیاز دارد؛ یک شوک بزرگ و یک تذکار زیباشناسانه که اهمیت محلی بودن را گوشزد کند.
نمایش دوم: «ادبیات» به نویسندگی مهام میقانی و کارگردانی محمود امین
متنی که مهام میقانی در جایگاه نمایشنامهنویس خلق کرده، همان حال و هوایی را دارد که در این سالها پی گرفته و به میانجی فرم «خطابه-اجرا» تلاش کرده نقبی بزند به تاریخ معاصر و رویتپذیر کردن دقایق فراموششده زندگی سیاسی و اجتماعی مردمان بحرانزده ایران. ناخودآگاه سیاسی نمایشنامههایی که از مهام میقانی در این ژانر نوشتاری شاهد هستیم، واجد نوعی امیدواری ناممکن اما تا حدودی سیاسی و رادیکال است. از یاد نبریم که به تعبیر فیلسوفی چون «کیت جنکینز» تاریخ از نقطهای در گذشته آغاز نمیشود تا اکنون و آینده ادامه یابد بلکه همه تاریخ، تاریخ زمان حال است و یک مورخ وظیفه دارد به هنگام پرداختن به گذشته تمامی پیشفرضهای ایدئولوژیکی، روششناختی و هستیشناختی خویش را همراه داشته باشد چراکه گریزی از این دیدگاه شخصی از برای فهم حوادث تاریخی وجود ندارد. همچنانکه یک سند تاریخی، چیزی نیست به غیر از یک متن، شامل کلمات و عبارات و بازنمود زبانی گذشته. علاوه بر این، عزیمت مورخ از حال به گذشته کمابیش کنشی است دلخواهانه. پس نقطه آغازی برای رخدادهای تاریخی در دسترس ما نیست و مورخ میتواند تا هر کجا که بخواهد به عقب برود و هر تعداد که در امکانش بود ریشه رخدادها را جستوجو کند.
مهام میقانی به عنوان یک نویسنده پرکار، در این سالها تا حدودی ژست مورخ بودن را هم به اجرا درآورده و با پشتکاری شورانگیز و مثالزدنی، به اسناد و متون پیدا و پنهان تاریخ معاصر، پرداخته است. اجرایی چون «ادبیات» محصول این جستوجوگری مدام است و با رویکردی نوتاریخگرایانه، در پی روایتمندی گذشتهای سرکوبشده. دال مرکزی این متن اپیزودیک، «نهاد ادبیات» است و تقابل همیشگیاش با سانسور. حال چه این سانسور سیاسی باشد و چه اقتصادی یا حتی مبتنی بر روح زمانه، فرق چندانی در اصل ماجرا نمیکند. به هر حال در این روایت تئاتری متشکل از چند خرده داستان که قرار است یک کلیت واحد برساخته شود، میتوان ردپای والتر بنیامین و ایده «منظومهسازی» را تا حدودی رصد کرد. به دیگر سخن چند فیگور آشنا و فراموششده تاریخی، در اتصال با ایده نوشتن، در نمایشی به کارگردانی محمود امین بر صحنه تئاتر قدم گذاشته و در سالن ۳ شهرزاد میزبان تماشاگرانی هستند که آشنایی چندانی با این سرنوشتها و سرگذشتها ندارند. این تکهها را میتوان اجزای یک منظومه دانست و در اتصال با یکدیگر، برسازنده یک کلیت متناقضنما اما تبیینگر یک دوره تاریخی.
آن چیزی که این ساختار اپیزودیک را معنا میبخشد، مواجهه انتقادی استاد و دانشجو در ابتدای نمایش است. استاد هنرهای نمایشی با خواندن پایاننامه دانشجویش، بر او خرده میگیرد که راه را اشتباه پیموده است و نتیجه کارش تقلید کمرمقی از استادان نامی این عرصه. این دیالوگ تنشآلود نکته مهمی را در فهم نظام آموزشی این روزهای ما در دانشکدههای تئاتری عیان میکند. مباحثی چون تاریخ تئاتر، شیوههای اجرایی و رشته دانشگاهی مطالعات اجرا، محل مناقشه استاد و دانشجو است که تا مدتها حل و فصل نخواهد شد. نقش استاد را که «رامین سیاردشتی» با مهارت بازی میکند میتوان از نقاط قوت اجرا دانست. همچنانکه «الهه شهپرست» به خوبی توانسته نقش دانشجو را اجرایی کند و فهم مخاطبان از این کلیت اپیزودیک را تعین مادی بخشد. بنابراین ادامه اجرا، تماشای آن چشماندازی است که دانشجو در پایانهنامهاش ترسیم کرده و مورد عتاب جناب استاد قرار گرفته و حال ما در حال رویتپذیر شدن آن هستیم. اما شوربختانه این منازعه تئوریک دانشگاهی در ادامه رها شده و نمایش ادبیات به بازنمایی قطعاتی میپردازد که دختر دانشجو آن را نوشته است.
در کل میتوان اجرایی چون «ادبیات» را صدایی تازه دانست در این برهوت نمایشنامهنویسی وطنی. مهام میقانی به خوبی توانسته تضادهای سیاسی و زیباشناسانه دوران پهلوی اول و دوم را از طریق شخصیتهای کمابیش آشنای تاریخی به میانجی ادبیات روایتمند کند. همچنانکه کارگردان تازهکاری چون محمود امین با ممارست تلاش دارد ایدههای نویسنده را اجراپذیر کند. او که در کلاسهای مهام میقانی آموزش دیده و با کمک همکلاسیهایش، اجراهایی محدود با فرم «خطابه-اجرا» داشته، اینجا ریسک بزرگی کرده و با جسارت میل آن دارد که عرصه نمادین تئاتر بدنه را تا حدودی با اجرای خویش بحرانی کند.
به لحاظ بازیها هر دو بازیگر نمایش ادبیات، به خوبی در خدمت اجرا هستند و در یک هماهنگی مثالزدنی، فضاهای متفاوت هر اپیزود را به نمایش میگذارند. از این باب، بازی رامین سیاردشتی و الهه شهپرست را میتوان به اندازه و در خدمت اجرا دانست و بدیلی برای حضور آن دسته بازیگران آماتوری که با پول و رابطه، صحنه تئاتر را به تسخیر قدوم نامبارک خویش درآورده و مبلغ موفقیتهای فستفودی شدهاند.
امید است محمود امین در ادامه راهی که انتخاب کرده این امکان را بیابد که شکلی از درام تاریخی معاصر را پی گرفته و به فضاهای فراموششده سرکوبشدگان و محذوفان بپردازد. اما یکی از ضعفهای اجرا استفاده بیدقت از تصاویر مستند تاریخی است که بیرون از کادر به نمایش درآمده و وضوح لازم را ندارد. امید که این کاستیها مربوط به شبهای اول اجرا باشد و نمایش ادبیات تجربه فراموشنشدنی را برای تماشاگران این ژانر مهم تدارک کند. جایی که تاریخ از منظر یک اکنونیت رادیکال، محذوفان گذشته را احضار میکند تا شاید رهایی آینده ممکن شود. در جمهور جهانی ادبیات که پاسکال کازنووا آن را صورتبندی کرده است.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی
اجرایی چون نمایش «لوبوتومی» را میتوان تداوم کار هنری کارگردان جوانی چون سهاب محبعلی دانست بعد از اجراهایی چون «موشمرگی» و «راهنمای جامع هیولا شدن». اینبار هم یک واقعه کمابیش تاریخی، مقدمهای شده از برای تمنای بازنمایی روایی بر صحنه تئاتر و نسبتی که به تبع آن با وضعیت اینجا و اکنونی ما ایرانیان برقرار میکند. پرداختن به دورهای پر تنش از تاریخ معاصر قرن بیستم، آن هم در حوالی جنگ جهانی دوم و نبرد ویرانگر ارتش هیتلری با ارتش سرخ استالینیستی، زمینه انضمامی روایتمندی این اجرا محسوب میشود. همچنانکه مکان حوادثی که در نمایش لوبوتومی اتفاق میافتد مربوط است به یک بیمارستان روانی به نام «بابیلون». به هر حال زمانه جنگ است و مواجهه با تروماهای غیرقابل پیشگیری این فاجعه عالمگیر مقدمه ناتوانی در کنترل آسیبهای فاجعه. پس جای تعجب نخواهد بود که گفتار پزشکی در خدمت ماشین جنگی ارتش هیتلری قرار گیرد و توصیه به عمل لوبوتومی کند تا ساختار مغزی آسیبدیدگان جنگ دستکاری شود. در این چرخه بیپایان خشونت و تولید انبوهی انسان عاصی و مستاصل، لوبوتومی میتواند حافظه افراد را اعم از سرباز و مردم عادی به نوعی پاکسازی کند و تحت انقیاد دوباره درآورد. در این مسیر به اصطلاح علمی و در فقدان یک نظریه اخلاقمدار پزشکی، اجرا نشان میدهد که چگونه چهار گروه درگیر ماجرا شده و فرآیند دشوار لوبوتومی به مرحله اجرا درمیآید: نظامیان روس و آلمان، مردم عادی آسیبدیده، کادر درمان و اعضای کلیسا. بیمارستان محل تلاقی این قشرهای مختلف اجتماعی است و نقطه آجیدن روایت لوبوتومی. اجرا تلاش دارد ژستِ «ضدِ جنگ» بودن خود را تا به انتها ادامه دهد اما مشکل از جایی آغاز میشود که در بازنمایی آن دوره وحشتناک تاریخی، موفقیت چندانی نصیب نمیبرد؛ چه در سویههای رئالیستی روایت و چه در خلق فضاهای ذهنی و اکسپرسیونیستی. روایت چندپاره لوبوتومی که قرار شده در تناسب با جهان نامنسجم لوبوتومیشدهها باشد، چندان که باید به درستی کار نمیکند و بیش از آنکه یک انتخاب زیباشناسانه و پژوهشمحور باشد، نشانهای است از ناتوانی روایت در عملیاتی کردن سیاستهای اجرایی جناب کارگردان در برساختن یک ساختار فروپاشیده تعمدی. سهاب محبعلی در مقام نویسنده و کارگردان، بار دیگر به مانند گذشته با ترکیب چند فضای نامتجانس، انرژی کمیاب نمایش را در چند جبهه بهکار میگیرد و شوربختانه در این نبرد تئاتری پیروز نمیشود. این قضیه به طراحی صحنه نمایش، شیوه بازی بازیگران و فرم روایی اجرا مربوط است.
فیالمثل فضایی که طراحی شده، شکلی از انتزاع را مد نظر دارد که نه چندان تماشایی است و نه بازتابدهنده یک اتمسفر اکسپرسیونیستی بیمارستان روانی. بازی بازیگران بیش از آنکه بر مدار خلق باشد یادآور تقلید فرمهای تثبیتشده قبلی است. بنابراین با اجرایی روبهرو هستیم که گذشته را معاصر ما نکرده و رنج لوبوتومیشدهها را به امری حسپذیر برای ما شهروندان اینجا و اکنونی، بدل نمیکند.
در نهایت میتوان در رابطه با این اجرا، به این نکته اشاره کرد که برای باورپذیر کردن یک دوره تاریخی و اجراپذیر کردنش، به نمایشنامهای بسیار دقیق با اجزایی هماهنگ و ساختاری مستحکم احتیاج داریم. در این وادی پر خطر، مهمترین مساله بیشک پژوهش تاریخی است و توضیح اینکه چرا تماشاگر ایرانی، در این وضعیت دشوار اقتصادی و تنشهای اجتماعی، میبایست به تماشای اجرایی بنشیند که نسخههای درخشان غربیاش به راحتی در دسترس است و در عالیترین شکل ممکن، رویکرد ضدِ جنگ تولیدکنندگان تئاتر و سینما را به مخاطبان عرضه میکند. سهاب محبعلی همچنان به سرزمین مادری خویش بیتوجه است و میل آن دارد از یک منظر غربی، به ساخت و ساز تئاتر در مقیاس جهانی بپردازد. به هر حال «اتوس» بازیگر ایرانی بر مدار دیگری شکل یافته و به راحتی توان بازنمایی زندگی مردمان کشورهای دیگر را ندارد. مخصوصا زندگی در زمانهای چون جنگ ویرانگر جهانی و تحت انقیاد دستگاه سرکوبگر حکومتی بودن با طعم هیتلر و استالین. سهاب محبعلی به یک تغییر رویکرد هستیشناختی نیاز دارد؛ یک شوک بزرگ و یک تذکار زیباشناسانه که اهمیت محلی بودن را گوشزد کند.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
نمایش دوم: «ادبیات» به نویسندگی مهام میقانی و کارگردانی محمود امین
متنی که مهام میقانی در جایگاه نمایشنامهنویس خلق کرده، همان حال و هوایی را دارد که در این سالها پی گرفته و به میانجی فرم «خطابه-اجرا» تلاش کرده نقبی بزند به تاریخ معاصر و رویتپذیر کردن دقایق فراموششده زندگی سیاسی و اجتماعی مردمان بحرانزده ایران. ناخودآگاه سیاسی نمایشنامههایی که از مهام میقانی در این ژانر نوشتاری شاهد هستیم، واجد نوعی امیدواری ناممکن اما تا حدودی سیاسی و رادیکال است. از یاد نبریم که به تعبیر فیلسوفی چون «کیت جنکینز» تاریخ از نقطهای در گذشته آغاز نمیشود تا اکنون و آینده ادامه یابد بلکه همه تاریخ، تاریخ زمان حال است و یک مورخ وظیفه دارد به هنگام پرداختن به گذشته تمامی پیشفرضهای ایدئولوژیکی، روششناختی و هستیشناختی خویش را همراه داشته باشد چراکه گریزی از این دیدگاه شخصی از برای فهم حوادث تاریخی وجود ندارد. همچنانکه یک سند تاریخی، چیزی نیست به غیر از یک متن، شامل کلمات و عبارات و بازنمود زبانی گذشته. علاوه بر این، عزیمت مورخ از حال به گذشته کمابیش کنشی است دلخواهانه. پس نقطه آغازی برای رخدادهای تاریخی در دسترس ما نیست و مورخ میتواند تا هر کجا که بخواهد به عقب برود و هر تعداد که در امکانش بود ریشه رخدادها را جستوجو کند.
مهام میقانی به عنوان یک نویسنده پرکار، در این سالها تا حدودی ژست مورخ بودن را هم به اجرا درآورده و با پشتکاری شورانگیز و مثالزدنی، به اسناد و متون پیدا و پنهان تاریخ معاصر، پرداخته است. اجرایی چون «ادبیات» محصول این جستوجوگری مدام است و با رویکردی نوتاریخگرایانه، در پی روایتمندی گذشتهای سرکوبشده. دال مرکزی این متن اپیزودیک، «نهاد ادبیات» است و تقابل همیشگیاش با سانسور. حال چه این سانسور سیاسی باشد و چه اقتصادی یا حتی مبتنی بر روح زمانه، فرق چندانی در اصل ماجرا نمیکند. به هر حال در این روایت تئاتری متشکل از چند خرده داستان که قرار است یک کلیت واحد برساخته شود، میتوان ردپای والتر بنیامین و ایده «منظومهسازی» را تا حدودی رصد کرد. به دیگر سخن چند فیگور آشنا و فراموششده تاریخی، در اتصال با ایده نوشتن، در نمایشی به کارگردانی محمود امین بر صحنه تئاتر قدم گذاشته و در سالن ۳ شهرزاد میزبان تماشاگرانی هستند که آشنایی چندانی با این سرنوشتها و سرگذشتها ندارند. این تکهها را میتوان اجزای یک منظومه دانست و در اتصال با یکدیگر، برسازنده یک کلیت متناقضنما اما تبیینگر یک دوره تاریخی.
آن چیزی که این ساختار اپیزودیک را معنا میبخشد، مواجهه انتقادی استاد و دانشجو در ابتدای نمایش است. استاد هنرهای نمایشی با خواندن پایاننامه دانشجویش، بر او خرده میگیرد که راه را اشتباه پیموده است و نتیجه کارش تقلید کمرمقی از استادان نامی این عرصه. این دیالوگ تنشآلود نکته مهمی را در فهم نظام آموزشی این روزهای ما در دانشکدههای تئاتری عیان میکند. مباحثی چون تاریخ تئاتر، شیوههای اجرایی و رشته دانشگاهی مطالعات اجرا، محل مناقشه استاد و دانشجو است که تا مدتها حل و فصل نخواهد شد. نقش استاد را که «رامین سیاردشتی» با مهارت بازی میکند میتوان از نقاط قوت اجرا دانست. همچنانکه «الهه شهپرست» به خوبی توانسته نقش دانشجو را اجرایی کند و فهم مخاطبان از این کلیت اپیزودیک را تعین مادی بخشد. بنابراین ادامه اجرا، تماشای آن چشماندازی است که دانشجو در پایانهنامهاش ترسیم کرده و مورد عتاب جناب استاد قرار گرفته و حال ما در حال رویتپذیر شدن آن هستیم. اما شوربختانه این منازعه تئوریک دانشگاهی در ادامه رها شده و نمایش ادبیات به بازنمایی قطعاتی میپردازد که دختر دانشجو آن را نوشته است.
در کل میتوان اجرایی چون «ادبیات» را صدایی تازه دانست در این برهوت نمایشنامهنویسی وطنی. مهام میقانی به خوبی توانسته تضادهای سیاسی و زیباشناسانه دوران پهلوی اول و دوم را از طریق شخصیتهای کمابیش آشنای تاریخی به میانجی ادبیات روایتمند کند. همچنانکه کارگردان تازهکاری چون محمود امین با ممارست تلاش دارد ایدههای نویسنده را اجراپذیر کند. او که در کلاسهای مهام میقانی آموزش دیده و با کمک همکلاسیهایش، اجراهایی محدود با فرم «خطابه-اجرا» داشته، اینجا ریسک بزرگی کرده و با جسارت میل آن دارد که عرصه نمادین تئاتر بدنه را تا حدودی با اجرای خویش بحرانی کند.
به لحاظ بازیها هر دو بازیگر نمایش ادبیات، به خوبی در خدمت اجرا هستند و در یک هماهنگی مثالزدنی، فضاهای متفاوت هر اپیزود را به نمایش میگذارند. از این باب، بازی رامین سیاردشتی و الهه شهپرست را میتوان به اندازه و در خدمت اجرا دانست و بدیلی برای حضور آن دسته بازیگران آماتوری که با پول و رابطه، صحنه تئاتر را به تسخیر قدوم نامبارک خویش درآورده و مبلغ موفقیتهای فستفودی شدهاند.
امید است محمود امین در ادامه راهی که انتخاب کرده این امکان را بیابد که شکلی از درام تاریخی معاصر را پی گرفته و به فضاهای فراموششده سرکوبشدگان و محذوفان بپردازد. اما یکی از ضعفهای اجرا استفاده بیدقت از تصاویر مستند تاریخی است که بیرون از کادر به نمایش درآمده و وضوح لازم را ندارد. امید که این کاستیها مربوط به شبهای اول اجرا باشد و نمایش ادبیات تجربه فراموشنشدنی را برای تماشاگران این ژانر مهم تدارک کند. جایی که تاریخ از منظر یک اکنونیت رادیکال، محذوفان گذشته را احضار میکند تا شاید رهایی آینده ممکن شود. در جمهور جهانی ادبیات که پاسکال کازنووا آن را صورتبندی کرده است.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی
https://teater.ir/news/64909