منطقی‌اش این است که سرمایه‌گذاری فیلم را بسازد و بعدتر در فرایند اکران عمومی و حواشی آن از فیلم درآمدزایی کند. اما در عمده موارد برای فیلم‌های ایرانی قضیه اینطوری پیش نمی‌رود. سینمای ایران به‌شدت به بودجه‌های دولتی وابسته است.
چارسو پرس: اگر از آدمی که درگیر و پیگیر آثار سینمایی داخلی است و سری در جشنواره فجر دارد، بپرسیم به نظرت نه از منظر فنی، که از منظر رویکرد و محتوا، چه فیلم‌هایی در جشنواره فجر برگزیده می‌شوند، پاسخ روشنی ندارد! شاید به نظر برسد بگوید باید به فیلم‌هایی بدهند که گفتمان انقلاب اسلامی را نمایندگی می‌کنند! اما هم ما و هم خودش می‌دانیم از این خبر‌ها نیست. این یعنی جشنواره فجر علی‌رغم جنب‌وجوشش هنوز نسبتش را با انقلاب اسلامی روشن نکرده است. اما مشکل کجاست و انحراف از معیار دارد به کجا می‌رسد؟

راهبرد سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر
سینمای ایران سالم و سرحال نیست و در مسیر توسعه‌اش درگیر چالش‌های محتوایی و اقتصادی است. علائم حیاتی دارد و اتفاقاً جان و توان خوبی هم دارد. اما نسبتی که با جامعه مخاطبانش و مهم‌تر از آن با «مسائل» جامعه مخاطبانش برقرار کرده، نسبتی گنگ و ناکارآمد است. نه اقتصاد پویا و شیرینی دارد و نه فیلم‌های تعیین‌کننده و روشنی از دلش درمی‌آید. البته که همیشه فیلم‌هایی هستند که اتفاقی را رقم می‌زدند و در این سال‌ها رنگ پرده را دیده‌اند، اما همچنان فیلم‌های پرفروش با گفتمان انقلاب اسلامی به جریان اصلی سینمای ایران تبدیل نشده‌اند. شاید اگر اقتصاد سینمای ایران سالم بود و رونقی داشت، این حرف‌ها را نمی‌نوشتم و می‌گفتم عوضش یک تولید ملی داریم که دارد ارزش‌آفرینی مالی می‌کند. اما اوضاع خراب‌تر از این حرف‌هاست!

سینما صنعت-هنرِ گران و پردامنه و البته پرسود و اثرگذاری است. دولت‌ها برای کسب وجهه اجتماعی بین مردم خودشان هم که شده، روی زیرساخت‌های سینما سرمایه‌گذاری می‌کنند و سوای وضع قوانین نظارتی و تأمین منابع مالی، راهبرد‌هایی برای تولید آثار در نظر می‌گیرند. راهبرد‌هایی که مستقیماً متأثر از سیاست‌های کلان فرهنگی-اجتماعی دولت‌هاست. این میان جشنواره‌های ملی و بزرگ با جایزه‌های درشت، اهرمی برای اجرا و پیاده‌سازی این سیاست‌ها هستند. همه جای دنیا جشنواره‌ها را پرسروصدا برگزار می‌کنند تا هم نگاه‌ها را به خود جلب کنند، هم نگاه‌های تازه را بیابند و هم فرصتی بدهند تا نگاه‌های متفاوت عرض‌اندامی بکنند.

 جشنواره فیلم فجر هم با همین رویکرد‌ها جان گرفته و داعیه این را دارد که هم‌زمان با سالگرد روز‌های پیروزی انقلاب اسلامی فصل تازه‌ای در سینمای هر سال کشور رقم می‌زند و بهترین فیلم‌های جریان انقلاب را تشویق و تقویت می‌کند. اما چه در اجرا و چه در رویکرد، این اتفاق نه تنها نمی‌افتد که در موارد بسیاری وارونه هم عمل می‌کند. این وارونگی، سینما و سینماگران و مخاطبان را سردرگم کرده و سینما را از یک صنعت-هنر راهبردی به صنعتی بیمار و البته بی‌هنر تبدیل کرده است.

اقتصاد سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر
منطقی‌اش این است که سرمایه‌گذاری فیلم را بسازد و بعدتر در فرایند اکران عمومی و حواشی آن از فیلم درآمدزایی کند. اما در عمده موارد برای فیلم‌های ایرانی قضیه اینطوری پیش نمی‌رود. سینمای ایران به‌شدت به بودجه‌های دولتی وابسته است. این وابستگی باعث می‌شود فیلم‌سازان بیشتر به دنبال تأمین نظر نهاد‌های حامی مالی باشند تا خواسته‌های واقعی مخاطب. مسئله اینجاست تأثیر این به‌هم‌ریختگی اقتصادی بر کیفیت فیلم‌ها نادیده گرفته می‌شود. عمده فیلم‌ها قبل از اکران، بودجه خود را از طریق نهاد‌ها یا سازمان‌های دولتی دریافت می‌کنند و به‌نوعی تمام عوامل حتی تهیه‌کننده و مجری طرح، کارمند و حقوق‌بگیرند و پیش از اینکه فیلم رنگ پرده را حتی در جشنواره ببیند، پولشان را گرفته‌اند و خرج هم کرده‌اند. این موضوع باعث می‌شود تهیه‌کنندگان و عوامل فیلم، انگیزه و دلسوزی کمتری برای فروش بیشتر داشته باشند؛ چراکه درآمد اولیه خود را تضمین‌شده می‌بینند. بگذریم که این پول‌پاشی پیشینی رقابت سالم در صنعت سینما را هم تضعیف می‌کند.

فیلم‌های بخش خصوصی هم درصورتی‌که در تأمین مالی‌شان شبهه و شائبه‌ای نباشد و از سفارت‌ها تغذیه نشده باشند یا پول‌شویی نباشند، خیلی از درآمد‌ها را پیش‌خور می‌کنند. به این صورت که معمولاً سرمایه‌گذاران برای قسط آخر فیلم‌هایشان مجبور می‌شوند فیلم را پیش‌فروش کنند و از دل این پیش‌فروش تولید فیلم را به سرانجام برسانند و چون پیش‌پرداختی است از ارزش واقعی فیلم کمتر می‌گیرند. طبیعی است که از سهم عوامل و متعاقباً هزینه‌های تولید و کیفیت فیلم هم می‌کاهند.

جشنواره فیلم فجر در مسیر اجرا چند سیاست دارد که اتفاقاً از آن عدول نمی‌کند و حتی هر ساله سروشکل به‌روزتری به آن می‌دهد. ازجمله اینکه حضور در جشنواره به فیلم‌هایی محدود می‌شود که اکران نشده‌اند. پشت این نوع از سیاست‌گذاری چند هدف نهفته است. یکی اینکه در این وضعیت، رویکرد‌های محتوایی جشنواره اهمیت و تعیین‌کنندگی بیشتری پیدا می‌کنند و داوران عوض اینکه تور بیندازند و فیلم‌های خوب را سوا کنند، می‌نشیند و این فیلم‌ها هستند که سعی می‌کنند در تور آن‌ها بیفتند. با این روش به‌مرور و بنا به اهمیت هنری یا مالی آن جایزه، سینماگران می‌کوشند طبق مزاج و سلیقه آن جشنواره فیلم‌هایشان را ارسال کنند یا حتی طبق میل آن، فیلم بسازند. از دیگر اهداف این نوع جشنواره‌ها مخصوصاً برای تهیه‌کنندگان، حضور بازاریاب‌های شرکت‌های پخش سینمایی است که اکران جشنواره‌ای فرصتی برای آ‌ن‌هاست تا در جمع متخصصان و مخاطبان حرفه‌ای، فیلم‌های تازه‌ساز را مرور کنند و بهترین‌ها را برای برنامه اکران گلچین کنند و بخرند. تا حد زیادی این فقره در جشنواره فجر منتفی است و دست‌بالا بهترین فیلم‌های کمدی آن سال نوبت اکران عید را می‌گیرند!

جشنواره فیلم فجر عوضِ بازاریابی در مواردی حتی بازارخراب‌کن هم هست. چه اینکه بخش مهمی از آدم‌های مؤثر در چرخه اقتصادی سینما، فیلم‌ها را در ایام جشنواره می‌بینند و انرژی تبلیغی‌ای که از تماشای فیلم‌ها از ایشان نشئت می‌گیرد، بی‌اینکه در وقتش به مخاطبان دست‌پایین‌تری منتقل شود، می‌سوزد و از آنجا که معلوم نیست این فیلم‌ها چند وقت دیگر اکران شوند، عملاً اتصالی بین مخاطبان خاص با دیگر مخاطبان سینمارو اتفاق نمی‌افتد. به این اضافه کنید که نسخه‌های جشنواره‌ای فیلم‌ها معمولاً کمتر ممیزی شده‌اند و تا به اکران برسند، جرح‌وتعدیل می‌شوند و صحبت از این جراحی‌ها به‌مرور مخاطبان را بیشتر به سمت اکران‌های جشنواره‌ای می‌کشاند و از جذابیت اکران‌های عادی می‌کاهد.

حال اینکه به جز مطبوعاتی‌ها چه کسانی در خیل تماشاگران جشنواره هستند، خودش جای بحث دارد و باید گفت خیلی از ایشان با بلیت‌های سازمانی و حتی با اکران‌های مثلاً اختصاصی و سازمانی فیلم‌ها را می‌بینند که مثلاً در جریان باشند! آدم‌هایی که بینشان مدیران فرهنگی هم هستند و عملاً با حضور در جشنواره خود را از تماشای فیلم با توده مردم در طول سال محروم می‌کنند و نمی‌دانند از همین فیلمی که خوششان آمد یا بدشان آمد، در سالن سینما چطور استقبال می‌شود.

بیشتر بخوانید: نقد و یادداشت سینمای ایران


نسبت جشنواره فیلم فجر با نهاد‌های پولدار فیلم‌ساز
خودم ندیده‌ام اما حتماً جشنواره فیلم فجر یک مرام‌نامه دارد؛ یا بیانیه مأموریت یا چشم‌انداز یا هرچه اسمش را بگذاریم. بیانیه‌ای روشن که در آن توضیح داده باشد چرا این جشنواره شکل گرفته و چه اهداف و ارزش‌هایی را دنبال می‌کند و ستایشگر و پشتیبان چگونه آثاری است تا مثلاً این متن برسد به دست تهیه‌کنندگان و فیلم‌سازان و ارگان‌ها تا هم بخوانند و بدانند با چه رویدادی طرفند و اگر جایزه هم گرفتند یا نگرفتند از چه بابت بوده. حتی برای سرمایه‌گذاران یا فعالانی که می‌خواهند بدانند چه چیز‌هایی مطلوب جشنواره فیلم فجر است. ای بسا برخی نهاد‌های فرهنگی تأمین اهدافشان را در گرو همین بیانیه ببینند و برای پیشبرد حوزه مأموریتی خودشان هم که شده در برخی موارد به میدان بیایند. اما نه این سند چشم‌انداز در دسترس است، نه نهاد‌های پولدار فهم درستی از سینما و کارکرد آن دارند، نه می‌دانند اولویت‌های فرهنگی و اجتماعی چیست، نه می‌دانند مهندسی پیام در عرصه سینما چگونه صورت می‌گیرد و نه درکی از نسبت تاریخ و موقعیت سینمای ایران و جهان دارند. فقط خوب می‌دانند فیلم گران ساختن خیلی خوب است و حسابی سروصدا می‌کند و اگر برود و در جشنواره فجر جایزه بگیرد هم فال است و هم تماشا! این‌گونه می‌شود که با توپ پر درباره موضوعاتی که خیال می‌کنند اولویت است فیلم می‌سازند و در جشنواره هم با به‌خط‌کردن روابط عمومی‌هایشان، جو را به سمت خود برمی‌گردانند. از آنجا که معمولاً خوب هم پول خرج کرده‌اند و از بهترین امکانات و آدم‌ها استفاده کرده‌اند، بهتر هم دیده می‌شوند. اما دست آخر فیلم‌هایشان وقت اکران اقبالی ندارد و بدتر اینکه اهمیتی هم ندارد که اقبالی ندارد. مهم این است فیلم درشت ساختیم و در فجر هم سروصدا کردیم. حالا چه زمانی می‌خواهند به خودشان بیایند نمی‌دانم! اما می‌دانم مسیر اصلاح این وضعیت از بهبود هویت جشنواره فجر می‌گذرد. آن‌ها که نمی‌دانند، دست‌کم فجری‌ها هستند که باید بدانند راهبرد سینمایی مناسب سینمای ایران اسلامی چیست و چه مسائل و رویکرد‌هایی اولویت و جای کار دارد و چطوری می‌شود آن را در سینما به سطح گفتمان رساند.

هویت جشنواره فیلم فجر
می‌شود گفت جشنواره فیلم فجر بعد از چهار دهه برگزاری هویت دارد. به‌هرحال هر حرکت مستمری به‌مرور برای خودش معنایی می‌یابد اما باید پرسید آیا این هویت و معنا، نه افق و چشم‌انداز، که اصلاً تعریف مشخصی دارد؟ به نظر می‌رسد جشنواره فجر بین رویکرد‌های مختلف در نوسان است. پیش آمده که در دوران یا دوره‌ای تکلیفش روشن باشد اما پیش هم آمده که از اصولی که فکر می‌کردیم مدعی آن است، عدول کند. نمی‌توان فهمید که آیا جشنواره به دنبال ترویج مضامین خاصی است یا صرفاً به کیفیت فنی فیلم‌ها توجه دارد. اساساً معیار و ملاک جوایز چیست؟ ورای تغییر دولت‌ها و تغییر سیاست‌های فرهنگی یک حزب، چه می‌شود که فیلمی گل می‌کند و فیلمی نادیده گرفته می‌شود. فیلم‌هایی که اگر در دوره دیگری بود وضعیت دیگری هم پیدا می‌کردند.

در طول سال‌ها، جشنواره فیلم فجر رویکرد‌های متفاوتی را تجربه کرده و همچنان هم در مرحله آزمون و خطاست. این تغییرات مکرر نمی‌گذارد مسیر تاریخی مشخصی برایش ترسیم کنیم. در سال‌هایی جوایزی مانند جایزه نگاه ملی یا اقتباس یا پاسداشت زبان فارسی گام‌های امیدوارکننده‌ای به نظر آمد، اما آن‌گونه که باید به آن ضریب رسانه‌ای و اهمیتی داده نشد و مثلاً آن هیاهویی که برای بهترین فیلم یا بهترین بازیگر می‌شود کسی برایشان کاری دست نگرفت.

جشنواره‌های خارجی مانند ونیز و برلین با اینکه مدعی‌اند رویکرد گشوده‌ای دارند، به فیلمی که محتوایش در راستای اهداف جشنواره‌شان نباشد، ولو در بالاترین سطح کیفیت فنی، جایزه نمی‌دهند. اما در جشنواره فیلم فجر مثلاً در فیلمنامه که بخش معناخیز فیلم است، بسیار دیده‌ایم که به قصه‌ای جایزه تعلق گرفته که حتی به مفاهیم وطن‌پرستانه و ملی هم پایبندی نداشته. حتی اگر این موضوع را نوعی انعطاف در برابر نگاه‌های متفاوت بدانیم، باید پرسید پس جای مفاهیم اصلی که جشنواره فجر بر آن استوار شده، کجاست؟ به آن‌ها جایزه‌هایتان را داده‌اید و حالا فرصت شده چتر را بزرگ‌تر کنید؟ شاید هم به دنبال جذب و نگهداشت مخاطب بیشترید. اما چه کسی؟ هر هنرجوی تازه‌کاری همین که پایش را در کلاس‌های فیلم‌سازی بگذارد، درمی‌یابد راز جایزه‌ بردن در جشنواره‌های خارجی ترسیم وضعیت نکبت از خودمان است. اینکه نشان بدهیم اوضاع ما خراب است و علت آن هم ایده‌های ماست و به‌نوعی گدایی کنیم که شما که جای حق نشسته‌اید این وضعیت اسف‌بار ما را که در این حد بلد بوده‌ایم فیلمش را بسازیم، ببینید و به ما جایزه بدهید.

خواسته یا ناخواسته وضعیت خودمان هم همین شده؛ گویی باورمان شده فیلم‌های سیاه‌نمایانه که به معضلات اجتماعی ضریب بدهند و آن‌ها را تا مرتبت بحران بالا ببرند، خوبند و اصلاً فیلم هنری، فیلمی است که نکبت را دراماتیزه کند و فیلم‌ساز مهم کسی است که بلد باشد از این درد‌ها بسازد. بدتر اینکه اگر بگوییم بالای چشمش ابروست می‌رود و جوایز خارجی را درو می‌کند. این غش‌کردن‌ها به سمت هنرمندان سیاه‌باز و بی‌هویتی جشنواره فیلم فجر، کار را در مواقعی به جایی می‌رساند که همین هنرمندان که بخشی از شناسا بودن خود را از همین جشنواره دارند، پرچم تحریم هم برمی‌دارند. بگذریم که پیش آمده به کسی که تحریم کرده و حتی دوست نداشته در اختتامیه حضور پیدا کند، جایزه غیابی هم داده‌اند. وقتی اینقدر جشنواره سست و بی‌هویت باشد و از موضع ضعف با فیلم‌سازان سیاه‌باز در مراوده باشد، طبیعتاً در بزنگاه‌های سیاسی و اجتماعی هم، نه می‌تواند روی اصولش پافشاری کند و هویتش را فریاد بزند، نه می‌تواند آبی از هنرمندان و فیلم‌سازان برای گفتمان انقلاب گرم کند. نوسان در سیاست‌گذاری‌ها، نبود چشم‌انداز مشخص و تضاد میان گفتمان فرهنگی و فضای اجرایی، نقش معتبرترین رویداد سینمایی ایران را به یک دورهمی سینمایی و فصل اکران تازه‌ها تقلیل داده است؛ جشنواره‌ای که می‌تواند راهبرد سینمای جهان را دستخوش تغییر کند، همان‌گونه که انقلاب اسلامی راهبرد تازه‌ای در جهان گشود. باید فکری برای جشنواره فیلم فجر کرد. همین حالا هم دیر است. 

منبع: فرهیختگان
نویسنده: حاتم ابتسام