نمایش «ملت‌بلون» به نویسندگی و کارگردانی مهرداد قیومی که این شب‌ها در سالن دو مجموعه تئاتر لبخند روی صحنه است، تلاش دارد تا به بازنمایی انسان پساکرونایی بپردازد، اما به نظر می‌رسد در فرم و اجرا بیشتر وامدار تئاترهای پیش از پاندمی است و درگیر هراس‌های ذهنی و اکسپرسیونیستی یک استاد دانشگاه می‌شود.
چارسو پرس: اجرای جمع‌وجور «ملت‌بلون» سرآغاز خوبی دارد و موقعیتش را به‌طور شایسته‌ای طرح می‌کند. یک استاد دانشگاه سر کلاس مجازی با دانشجویانش، در باب ایده «قربانی» بحث کرده و با ارجاع به آثاری چون ادیپ شهریار، این مساله را توضیح می‌دهد که چگونه جوامع انسانی برای دفع بلا و شر و همچنین تطهیر کلیت خویش از آلودگی و گناه، با قربانی کردن یک ابژه مقدس، تداوم زیست جمعی را ممکن کرده و همچون یک انسان زنده، سعادتمندی را طلب می‌کنند.

سال‌ها پیش «مارسل موس» در مقام یک جامعه‌شناس در باب مناسک «قربانی» در تاریخ بشر، کتابی مهم منتشر کرد و ایده‌های خویش را در رابطه با نقش و کارکرد «قربانی» توضیح داد.

از منظر مارسل موس «قربانی» جایگاهی بنیادین و جهانشمول در تمامی مذاهب الهی دارد و به نوعی ضامن حفظ و انسجام اجتماعی و ارزش‌هایی است که روح جمعی را شکل می‌دهد و همبستگی شهروندان را قوام می‌بخشد. از این منظر گفت‌وگوهایی که مابین استاد و دانشجویان در طول برگزاری کلاس رد و بدل می‌شود، کمابیش آشکار‌کننده تلقی اجرا از کنش قربانی‌کردن در دوران معاصر ما است که با سیطره یافتن هراس فردی و جمعی بر زندگی تک‌تک افراد، ناگزیز شده به فاصله‌گیری اجتماعی تن دهد و شکل تازه‌ای از هستی اجتماعی را تجربه کند که مبتنی است بر انزوا و ملال‌زدگی.
  
بسیاری از فلاسفه و جامعه‌شناسان علوم اجتماعی بر این نظر هستند که انسان بعد از پاندمی، نمی‌تواند واجد همان اخلاقیات و عواطف و عقلانیت ماقبل پاندمی باشد، بنابراین روایت زندگی و بازنمایی انسان پساکرونایی ضرورت‌ها و زیباشناسی تازه‌ای را می‌طلبد که بر فاصله‌گیری اجتماعی و ترس از «دیگری» به مثابه عامل تباهی و مرگ تاکید دارد.

بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


حال که دوران کووید تا حدودی پایان یافته و مردمان شهرنشین کشورهای مختلف جهان در تلاش هستند به زندگی عادی بازگردند و به نوعی با تمدن و طبیعت آشتی دوباره کنند، می‌توان به ظرفیت‌های بالقوه تئاتر در رابطه با روایت‌مند کردن زندگی بسیاری از افرادی فکر کرد که این دوره محنت‌افزا را با رنج طی کرده و عزیزی را از دست داده‌اند. تئاتر می‌بایست به برآمدن فرم‌های بدیع و تجربه‌نشده اجرایی فکر کند که از پس کرونا و تروماهایش سربرآورد. حال با توضیحاتی که بیان شد می‌توان به فرم اجرایی نمایش «ملت‌بلون» پرداخت که این‌شب‌ها در سالن دو مجموعه تئاتر لبخند بر صحنه است و پذیرای مخاطبان این روزهای تئاتر

نمایش «ملت‌بلون» را می‌توان همچنان «پیشاکرونایی» دانست که بر ایده بازنمایی واقعیت اجتماعی تاکید دارد اما بحرانی‌شدن این بازنمایی را به واسطه بی‌معناشدن ارزش‌های عام بشری و به محاق رفتن همبستگی اجتماعی به دلیل پاندمی، چندان که باید جدی نمی‌گیرد.

از قضا روح یک دوران تاریخی و هستی‌شناسی اجتماعی انسان‌های درگیر پاندمی، به فرم‌های هنری تثبیت‌نشده‌ای میدان می‌دهد که بازتاب‌دهنده توأمان ترس و رهایی است. بی‌شک تئاتر پساکرونایی که تمنای روایت کردن دوران کرونایی را در سر می‌پروراند می‌بایست تفاوت خویش را با فرم‌های تثبیت‌شده گذشته به رخ بکشد و «امر نو» را فرابخواند. اما در نمایش «ملت‌بلون» شاهد هستیم که به غیر از ابتدای نمایش و کلاس درس مجازی که یادآور حال و هوای دوران کرونایی است و به نوعی در تناسب با تئاتر کرونایی، ادامه کار بر هراس‌های ذهنی و اکسپرسیونیستی یک استاد فلسفه و ادبیات در باب مرگ مادر بنیان می‌یابد و شرح حوادث تلخ گذشته و پیش‌بینی‌ مصیبت‌های آینده بی‌آنکه فرم تازه‌ای را پیشنهاد دهد.


به بیان دیگر، اجرا دوست دارد ژست یک نمایش پساکرونایی را داشته باشد اما شوربختانه پیشاکرونایی اجرا می‌شود و یادآور بازتولید اغلب اجراهای متعارف ماقبل کرونا. مهرداد قیومی در مقام نویسنده و کارگردان بیش از آنکه به چگونه گفتن بپردازد چه گفتن را مهم می‌داند و در تلاش است احوالات یک مرد دانشگاهی گرفتار وسواس را بر صحنه رویت‌پذیر کند که به نظر می‌آید در پی انتقام و تطهیر همزمان است.

این استاد دانشگاه که این روزها به شکلی بی‌محابا در حال سابیدن کف اتاق و تمیز کردن همه‌چیز است به تازگی به دلیل مرگ مادرش از بیماری کرونا، دچار وجدان معذب شده و احساس می‌کند جهان را باید از ناپاکی و سیاهی پاک کند.

در نظر فرد کمال‌گرا و اصول‌مندی چون او، علت اصلی مرگ مادر نه بیماری کرونا که قصور و سهل‌انگاری‌های بعضی افراد در زمینه رعایت مسائل بهداشتی و درمانی است. پس جای تعجب نخواهد بود که مقابل ما تماشاگران بایستد و چنان با آب و تاب و دقت، از قتل‌هایی بگوید که در واکنش به این ابتذال فراگیر انجام داده و به قول خودش جهان را جای بهتری کرده است. نقش دکتر دادخواه را هومن کیایی بر‌عهده دارد. با آنکه کیایی با مهارت توانسته از پس اجرایی کردن کنش‌های دراماتیک شخصیت دکتر برآید و باورمندی و بی‌باوری‌ ‌او را بر صحنه احضار کند اما همچنان نمایشنامه به دلیل ساختار بسته‌اش، این بازیگر توانا را به این امر واداشته که در بروز عواطف انسانی چون خشم و کین، راه اغراق در پیش گیرد و در بعضی صحنه‌ها این اشک و فریاد باشد که قصه را به پیش برده و همدلی مخاطبان را طلب کند. به هر حال جامعه ایرانی به دلایل مختلف، تجربه زندگی تروماتیک را کم نداشته و توانسته با تمامی مصیبت‌های تحمل‌ناپذیر طبیعی و غیرطبیعی، همچنان با تاب‌آوری فردی و تا حدودی همبستگی اجتماعی مسیر سخت زندگی را ادامه دهد.

پس نیاز چندانی به این حجم از نمایش عواطف و احساسات اغراق‌شده نیست. در هر صورت، به نظر می‌آید این شکل از بروز عواطف انسانی و بازنمایی واقعیت ذهنی و اجتماعی دکتر دادخواه، سیاست اجرایی مهرداد قیومی باشد که گویی اولین تجربه کارگردانی‌اش است و هنوز در ابتدای کار و جا دارد که بیش از این در وادی کارگردانی تجربه بیاموزد و از سعی و خطا نهراسد.

بیشتر بخوانیدمطالب مربوط به تئاتر ایران


در مقابل با بازیگری چون سحر خطیبی روبه‌رو هستیم که حضوری شبح‌وار در صحنه دارد و گویی دانشجویی است که در مرگ مادر دخیل بوده و پدیدار شدنش در صحنه معطوف به ذهنیت بیمارگونه این روزهای دکتر دادخواه. سحر خطیبی بازی متوسطی دارد و چندان که باید از پس اغواگری و شیطنت‌های آزاردهنده یک روح سرگردان برنمی‌آید. بنابراین به لحاظ مهارت در بازیگری، تناسبی مابین دو بازیگر حاضر در صحنه وجود ندارد و در این زمینه بهتر است تغییرات اساسی صورت گیرد. طراحی صحنه نمایش با توجه به فضای محدود سالن دو مجموعه لبخند خلاقانه است. چند پرده نمایش مربوط به ویدیو پروژکتور به شکل عمودی از سقف آویزان بوده و یادآور صفحه نمایش گوشی‌های هوشمند. در طول اجرا تصاویری از دانشجویان، تکه‌ای از چشم‌انداز خانه و پنجره‌هایش، همچنین پرتره‌ای از صورت مش رحیم سرایدار و عمه مهین به نمایش گذاشته می‌شود. همچنان‌که یک میز اداری در وسط صحنه قرار دارد با سه گلدان فلزی که مربوط می‌شود به کسانی که پاکسازی شده‌اند.

اجرا می‌توانست کمی از تعداد پرده‌های نمایش مربوط به ویدیو پروژکتور بکاهد تا فضای بیشتری برای رخدادهای دراماتیک صحنه در اختیار بازیگران باشد. در زمینه نورپردازی، هنرنمایی حرفه‌ای علی کوزه‌گر در خدمت فضاسازی اکسپرسیونیستی اجرا است و توانسته حال و هوای ذهنی یک مرد وسواسی را به خوبی رویت‌پذیر کند

درنهایت می‌توان گفت نمایش «ملت‌بلون» می‌توانست بیش از این تماشاگران‌ را سرگرم کند اگر که مقهور ایده مرکزی‌اش در رابطه با دوران کرونا و مصایب زیستن در جهانی آلوده به ویروس نمی‌شد و این همه عبوس و خشمگین به نظر نمی‌آمد. به هر حال بهتر است ملال زندگی روزمره را ملال‌انگیز اجرا نکنیم و با شوخ‌طبعی در پی راه‌های گریز باشیم.

همچنان‌که درخواست دکتر دادخواه از تماشاگران در مراجعت به یک خانه قدیمی و کاشتن گل در گلدان خالی فلزی، مازاد چندانی نمی‌یابد و آرمان‌گرایی او را در تطهیر جهان به سرانجامی خوش نمی‌رساند و از سترونی نمی‌رهاند.

منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی