من از سينماي پدر ياد گرفتم. شايد بيش از هرچيز پايبندبودن به مفاهيم و نمادهايي که در نگاه اول از نظر مخاطب پنهان ميماند و گاهي مفهوم سومي از آن استنباط ميشود. مثلا در فيلم «خط قرمز» پدر اين شمايل را به خوبي ميبينيم. به نظرم ما نسلي هستيم که گاهي رفتارمان همراه با يک خشم است و در عين حال همه ما در يک حس عجيب و نوستالژيک با گذشتهمان پيوند خوردهايم.
نمايش «آن ديگري» نسبت به اجراهاي گذشته من به شدت شخصي است. اگر از نظر موضوعي به اجراي «آن ديگري» نگاه كنيم درخواهيد يافت كه من سالها مشغول چنين موضوعهايي هستم و حتي مدتهاست كه روي چنين موضوعي كار و پژوهش ميكنم. در واقع، مسائلي چون زمان، بدن و برخورد فيزيولوژيك بدن و زمان از جمله دغدغههاي اصلي من هستند.
در اين فيلم ميخواستم كاراكتري را خلق كنم كه نه تنها قهرمان به معناي كلاسيك نيست بلكه تبديل به ضد قهرمان ميشود كه مخاطب او را درك ميكند. ما غيرت را دفع نميكنيم. در واقع كار او را نميپسنديم اما دركش ميكنيم. مثل كسي كه عزيزي را از دست ميدهد سرش را به ديوار ميكوبد و به او ميگوييم اين كار زيبنده و شايسته تو نيست اما من دركت ميكنم.
سخت ميتوان تصور كرد كه فينيكس با احترام تمام در تمام برنامههاي تبليغاتي فيلم كه بازار انبوه فيلم طلب ميكند، حضور داشته است. چنين قيد و بندهايي بعد از اهداي شير طلايي جشنواره ونيز به «جوكر» جديتر شد چرا كه برگزيدگان قبلي اين جايزه - «رما» و «شكل آب»- بعدتر در مراسم اسكار درخشيدند.
من دلم ميخواست فيلمم تماشايي شود تا بعد از آن مخاطب خودش برود راجع به سرطان تحقيق و مطالعه كند. من مصرانه ميخواستم كه فيلمم جنبه قصهگويي داشته باشد تا تماشاگر تا انتها در سالن بنشيند و فيلم را ببيند.
فيلم پشت فيلم ساختن فضيلت نيست. فيلمسازي به عنوان يك فعاليت هنري اجتماعي خلاقانه كه قرار است دغدغههاي خالق اثر را هم به همراه داشته باشد مستلزم فراهم شدن دهها عامل مختلف است
اتفاقي كه در فيلم «هزار تو» ميافتد در جامعه ما زياد است. جزيي از اخبار روزمره ما شده است. خانواده قصه ما جامعه كوچك است كه دور و اطراف ماست. جامعهاي كه عدم صداقت و دروغ در آن بيداد ميكند. از مديران بگير تا راننده تاكسي و راننده اتوبوس و بقال تا من و خود شما همه مجبور شديم براي بقاي زندگي و ادامه داشتن زندگي آن به دروغ و كارهاي غيراخلاقي پناه ببريم. بيشك پيرامون همه ما يك چنين خانوادههايي وجود دارد. يكسري بنا به دلايلي حرفي نميزنند و پردهاي روي كردارشان كشيدهاند و ما متوجه نميشويم و يكسري هم مثل خانواده فيلم ما پرده از روي مشكلات اخلاقيشان برداشته ميشود.
سیودومین جشنواره بینالمللی مستند آمستردام در اقدامی کمسابقه با نمایش فیلمی از سینمای ایران، فعالیت خود را آغاز کرد و همین امر انگیزهای شده است تا نشریه معتبر ورایتی در گفتوگویی با مهرداد اسکویی ـ سازنده این فیلم ایرانی ـ از او اهداف و انگیزه ساخت مستند «سایههای خورشید» را جویا شود.
اجرا بايد در سياستهاي اجرايياش بحراني شوداما قرار نيست يك اجرا در خود مانده باشد و تمام سويهها و نسبتهايش را با جهان بيرون قطع كند. متاسفانه در كشور ما دوستاني كه در زمينه اجرا مطالعه دارند تصور ميكنند اگر تمام نسبتهاي اجرا با جهان بيرون قطع شود و كار را به اجرايي در خود مانده تبديل كنيم، چيزي كه در روايتي تندتر به آن «اجراي اخته» ميگويم، آن وقت اجرا خودآيين ميشود. درصورتيكه اتفاقا اجرا زماني خودآيين ميشود. قرار نيست اجرا چيزي را بازنمايي كند ولي قرار است ديالكتيكي با بيرون داشته باشد. من ميتوانم از وقايع متعدد سياسي كه به شكل گرفتن بدنهاي ما و كليت و سرنوشت ما ميانجامد خيلي ساده عبور كنم.
پاچينو و دنيرو هر دو طي چند دهه گذشته در فيلمهايي ايفاي نقش كردهاند كه ماهيتشان بحثبرانگيز بوده است، اما هيچكس نميتواند جديتي را كه آنها به كار بردهاند، زير سوال ببرد. آل فكر ميكند عزم به سختكوشي دستكم به اندازه هر استعداد خدادادياي اهميت دارد. احيانا صداي فرزند طبقه كارگر بايد همين باشد.
وقتي انقلاب شده بود و من ساخت فيلم «خونبارش» را شروع كردم و بعد «رهايي» و «گلهاي داوودي» را ساختم، نميدانستيم چگونه بايد كار كنيم. يعني تعريفي از سينماي جمهوري اسلامي نداشتيم.
مرحوم کيارستمي ميگفت اواخر دهه 60 ايشان را به منزل کسي دعوت کرده بودند که معمولا از هنرمندان زيادي دعوت ميکرد. در آن میهماني چند نفر نقاش حضور داشتند و هر کدام تابلويي را در روزنامه پيچيده بودند و وقتي وارد شدند صاحبخانه گفت لطفا تابلوها را در اتاق بغل درب ورودي بگذاريد. بعد که وارد شديم از صاحبخانه پرسيدم جريان چيست. گفتند سفير فرانسه قرار است به میهماني بيايد و دو سه کار نقاشي بخرد. من هم به نقاشها گفتم هر کدام از تابلوهايتان را ميخواهيد بياوريد. مرحوم کيارستمي ميگفت خيلي ناراحت شدم که هنرمند ايراني بايد تابلويش را زير بغلش بگذارد و بياورد.
کیانوش عیاری که فیلم «خانه پدری»اش بالاخره روانه اکران عمومی شد، میگوید: قطعا برای همه تماشاگران «خانه پدری» سوال خواهد شد که چرا این فیلم یک دهه توقیف شده بود، چون هیچ ویرانی یا اتفاق بدی به وجود نمیآورد.
فيلم برشي كوتاه از زندگي علي هاشمي است و همه زندگي او را در برنميگيرد. ما فقط فصل كوتاهي از زندگي اين شهيد را به مخاطب نشان ميدهيم و همين. بنابراين فيلم بيوگرافي علي هاشمي نيست مفهومي از علي هاشمي ميگيرد. نشان دادن علي هاشمي در دو قاب است. يكي قاب جنگ يكي هم قاب زندگي امروز مردم هورالعظيم. هدف من اين بود كه در مورد آدمي صحبت كنم كه ضمن اينكه فرمانده بزرگ در جنگ ايران و عراق بود فراتر از آن هم پيش ميرود و تبديل به اسطوره مردم ميشود.
در يك باغ سيب خرس به طرفمان حمله كرد. خرس بالاي تپه بود و تا ما حركت كنيم و سوار شويم، سريع به ما رسيد و به گلگير ماشين ضربه زد. شبي هم گلهاي هفت تايي از گرگها كمين كرده بودند كه ما از كمپ بيرون بياييم. ما تمام اين تصاوير را داريم كه بهزعم من اين صحنهها خيلي جذابتر از صحنههاي اصلي است.
فیلم من خیلی تلخ است اما ما نیامدیم آن را صرفا تلخ روایت کنیم و به نظر خودمان کارمان عین بندباز ها بود یعنی ممکن بود که سقوط کنیم و منهدم شویم. خدا را شکر با توجه به استقبالی که از فیلم شد و نگاههایی که منتقدان دارند، فکر میکنم تا آنجایی که من میدانم فیلم قابل قبول است.
تا روزي كه روي صحنه تئاتر مدرسه نرفته بودم از مدرسه وحشت داشتم. بازيها و دلبستگيهاي دوران كودكيام شبيه همسالانم نبود و ميتوانم بگويم بيآنكه متوجه باشم حقيقتا از تنهايي رنج ميبردم. در مدرسه شاگرد بدي نبودم اما وقتي براي اولين بار روي صحنه رفتم، محل اجراي نمايش برايم به معبد تبديل شد. كشف 10 سالگيام يعني «خيمه شب بازي» و «مبارك» كه تمام اين سالها عشقم را نثارش كردهام جهان من را به كلي دگرگون كرد.
سه روز مانده به شروع فيلمبرداري به يكباره از تهيهكننده پروژه براي من پيغام آمد كه با اين فيلمنامه مشكل داريم و آن را نميسازيم! آن هم فيلمنامهاي كه برايش پروانه ساخت گرفته بوديم و به لحاظ حقوقي و اجرايي با ساخت آن مشكلي نداشتيم. در واقع تهيهكننده ميخواست در فيلمنامه اديت و مميزي مجددي اعمال كند و من در وهله اول نپذيرفتم و زير بار نرفتم و ماجرا پيچيده شد و با خودم گفتم كه اين فيلم را هم نتوانستم بسازم. اما مشاور من آقاي محمدحسين لطيفي ميانجيگري كرد و به من توصيه كرد كه فيلم اول را بالاخره بايد بسازم.
طبيعي است كه جارموش معتقد است، فيلمهايش بازتابي از شخصيت خودش هستند. ميگويد:«ميدانم كه رويكردي مثالزدني از نظر زمان دارم. ميدانم كه يك جورهايي كند، حرفم را ميزنم. شايد بتوان گفت، كند هم فكر ميكنم. از موسيقي كند خوشم ميآيد. از فيلمهاي كند خوشم ميآيد. اينها همه از خودم سرچشمه ميگيرد. گدار ميگويد هر فيلمساز يك فيلم ميسازد و بارها و بارها آن را تكرار ميكند. لااقل در مورد من حرف درستي به نظر ميرسد.»
موسوي: وقتيكه بدعتگذاري و نوگرايي جديدي در سينما ميشود اين مساله حساسيتبرانگيز است و نقدها بيشتر مطرح ميشود. البته اگر در سالهاي اخير به حواشي فيلمهايي كه به اسكار معرفي شدهاند نگاهي بيندازيد خواهيد ديد كه هرسال اين نقدها مطرح بوده و امسال هم هر فيلم ديگري انتخابي ميشد بازهم شاهد نقدهاي زيادي بوديم.