نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
«عامه پسند» تصویر درستی از تنهایی یک زن خانهدار ترسیم میکند، رویاهایی که در این زنان وجود دارد و قربانی تصویری میشود که جامعه از آنها مطالبه میکند، ساده و گاه دم دستی هستند اما این رویاها، اغلب عملی نمیشوند. اشارههای مختصر و مفید فیلم به رابطه محمدعلی با زنی دیگر، قطع ارتباط پسر و مادر و نادیده گرفته شدن فهیمه، بحران هویت این زن- مادر را عیان میکند.
نکته مهم مورد اشاره او اما این بود که این انتخاب، با اجباری که بعدها به کنارهگیری از بازیگری ناچارش کرد متفاوت است. اجباری که موجب شد هیچگاه نداند به چهدلیل سالها ممنوعازتصویر شد و چرا از کاری که عاشقانه دوستش داشت محرومش کردند.
با اینکه سینمای اجتماعی در سالهای اخیر نزول قابلتوجهی در ایران داشته و محدودیت و سانسور عامل اصلی این اتفاق بوده، اما نمیشود تصویرسازی عباس امینی از ایران امروز را به مثابه سینمای اجتماعی ایران معاصر متصور شد. فیلمی که ایران در آن به مثابه یک ویرانه و بیابان تصویر میشود و استفاده از این فضاسازی و جغرافیا نه برای مردم بلکه در راستای اعمال پروتکلها انجام شده است.
هوشنگ گلمکانی درباره مهاجرت رسول اف نوشت: تاسف آنجاست که اصحاب قدرت از این اتفاقها استقبال میکنند، انگار که رفع مزاحمتی شده باشد.
یکی از جذابیت های چهارشنبه سوری به بازی گرفتن و به چالش کشیدن ذهن مخاطب توسط خالقان اثر(فیلمنامه نویسان و کارگردان) است؛ به این شکل که در طول تماشای فیلم مولفان اثر هرگز اجازه نمی دهند، که مخاطب از آنها پیشی بگیرد.
برادر من! وقتی در زمانهای زندگی میکنیم که حقیقت اندیشه مولوی هرگز اجازه اکران نخواهد داشت، چرا باید آن را ساخت؟ آن هم وقتی تفکر مولانا، اوج گرفتن انسان در آسمان است و دغدغه امروز بعضی مسئولان ما، تار موی زنان!
نام اصغر فرهادی گرچه با موج نوی سینمای ایران گره نخورده است اما سینمای او موجی تازه در جریان و روند تاریخی سینمای ایران بود و میتوان او را در امتداد همان موج نوی سینمای ایران دانست با مؤلفههای تازه و متناسب با زمانه خود.
هنرورها نه صنف دارند نه انجمن نه اتحادیه، نه بیمه دارند و نه کارت شناسایی شغلی و درآمدشان نزدیک به صفر است. افرادی که مسوول ساماندهی و آوردن هنرورها برای پروژههای فیلم و سریال هستند بابت هر هنرور مبلغ 400 هزار تومان دریافت میکنند و برخی از آنها تا جایی که بتوانند از این پول کم میکنند و مبلغ ناچیزی را به خود فرد هنرور میدهند.
هر چند هنوز از ساخت گشت ارشاد 3، پنج سال نمیگذرد و سعید سهیلی نشان داده هر پنج سال یكبار سراغ گشت ارشاد میرود، به گمانم بد نباشد دوباره شخصیتهای ثابت فیلمهاش را وارد داستانی جدید كند .
«روز مبادا» مشخصاً متأثر از سینمای عباس کیارستمی و به طور ویژه شکل کارش در فیلمی مثل «کلوزاپ» است. کمی رنگ اصغر فرهادی به خود میگیرد، در وجه زنانهاش به سینمای رخشان بنیاعتماد نزدیک و در لحظاتی یادآور سینمای تجربی علیرضا داوودنژاد میشود.
شهرک تجربهای است متفاوت در رابطه با سینما و مکان. بدون زیستن در یک مکان ایزوله و تن دادن به مفهوم «شهرکبودگی»، سلوک روحی بازیگران برای نزدیکی به نقش ناممکن خواهد بود. اما همچنان باید این نکته را متذکر شد که علی حضرتی در خلق یک «فضا/مکان»، کمابیش محافظهکارانه عمل کرده و بیش از اندازه به مناسبات امروزی زندگی در ایران، وفادار مانده است.
«مست عشق» به دلیل پرداخت ضعیف، سطحی و دم دستی به مضامین عمیقی چون عشق و مذهب اثری نه چندان قابل توجه در کارنامه حسن فتحی محسوب میشود که به دلایل ذکر شده که بیشتر به ایرادات فیلمنامهای مربوط میشود فاقد مرجعیت هنری برای به تصویرکشیدن ماجرای مولانا و شمس به شمار میآید.
«مست عشق» مانند تمام آثار تاریخی حسن فتحی قاببندیهای درست و رنگ و لعابی که بیننده را جذب کند دارد. اما به دلیل تصمیم گروه بر ساخت فیلم در ترکیه و فضاسازی به سبک طراحان صحنه ترک برای فیلم، امضا یا حضور خود فتحی در پشت صحنه فیلم احساس نمیشود. بیشتر از آن بینندگانی که سریالهای تاریخی ترکی مانند «حریم سلطان» را دیده باشند، احساس میکنند که پارسا پیروزفر و شهاب حسینی در آن سریالها حضور دارند تا اینکه یک کارگردان ایرانی «مست عشق» را ساخته است.
سخنان اخیر نایبرئیس هیئتمدیره نماوا بخشهای مختلفی داشت که برخی از آنها غلط نبودند [و ناخواسته آدرسهای درستی میدادند] اما با لحن تند و صریحی بیان شدند و به چشم آمدند. واقعیت این است که دو پلتفرم فیلیمو و فیلمنت آغازگر اختلال در مناسبات حرفهای و قواعد اقتصادی سینما بودند و اگر قرار است در دعوای اخیر، به دنبال مقصر بگردیم، شاید بهتر و ضروری باشد تحقیق و تفحص لازم درباره همه مصادیق مطرح شده صورت بگیرد...
عدهای از فیلمسازان این روزها سخت مشغول ساخت کمدیهای گیشهپسندی هستند که از این راه فروش خوبی نیز به دست آوردهاند. در این میان نکته قابلتوجه این است که گیشه سینمای ایران چند سالی است که با فیلمهای کمدی و طنز اشغال شده است. برای اثبات این مدعی کافی است نگاهی به لیست پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران بیاندازیم که تا رتبه پانزدهم آن، که متعلق به فیلم «ملاقات خصوصی» است، خبری از گونههای دیگری از سینما نیست.
اینکه فیلمها چرا و چگونه در ماهوارهها و شبکههای فارسی زبان تبلیغ میکنند اصلا موضوع این نوشته نیست ، آنچه قابل تحلیل است مبلغ هنگفتی است که پشت فروش هزار و دویست میلیاردی سود سینمای ایران نهفته است و اینکه سال گذشته پخشکنندهها برای تبلیغ فیلمشان هزینههای بالایی به ماهواره دادند تا فیلمشان دیده شود و مخاطب از آن استقبال کند.
یکسالی از مرگ کیومرث پوراحمد فیلمساز مهم میگذرد؛ فیلمسازی که میتوان در میراث سینماییای که از خود بهجا گذاشت، درسهای ارزشمندی آموخت اما دراینمیان شاید مهمترین آنها دغدغه داشتن نسبت به ایران و هویت ایرانی بود؛ فیلمسازی که میخواست ایرانی باشد و بماند؛ یادش ماندگار.
دونده شاهکار کالت و تماشایی امیرنادری چهل ساله شد.
انسان در وجودش مملو از ویژگیهای متناقض است که هر کدام او را به سویی میکشد. چگونه میشود در یک پیکر نیروهای کاملا متضاد وجود داشته باشد و هر کدام از این نیروها این پیکر بیچاره را به سمت خود سوق دهد. دوگانگی یا چندگانگی ویژگیهای انسان زمانی مانند اژدهای چند سر نمود بیرونی پیدا كرده و فرد در مواجهه با خویشتنش دچار بهت و حیرت میشود.