رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
آيا جهان سينمايي روحالله حجازي در واپسين ساختهاش توانسته است بر فراز جهانِ تاريك حقيقتها چراغي بيفروزد تا زير روشناييهايش، حقيقت جهانِ تاريك شده كودكان، قضاوتها، ازدواج و...را مشاهده كنيم؟ فيلم «اتاق تاريك» در مسير بازگويي روايتِ خود، ايماژهاي بصري فراوان و همراه با آن ديالوگهاي نسبتا طولاني را به كار ميبرد تا به سبب بهرهگيري از آنها ساختار روايت را با موضوعات بسيار جنجالي مانند قضاوت احساسي ما، ناسازگاريهاي همسران و تحمل مشقتبار مشكلات كودكان در هم آميزد
كمال تبريزي محصول نظام جمهوري اسلامي در سينماست ولي از آن دست فيلمسازاني نيست كه تبليغاتچي صرف باشد. فيلمهايش در راستاي تبليغات ارزشهاي مذهبي قرار ميگيرد اما سطحي و شعاري نيست و كارگرداني نيست كه نون به نرخ روز خور باشد. اين كارگردان در اكثر ساختههايش به شرايط اجتماعي انتقاد ميكند و همين انتقاد به او هويت جذابي بخشيده و باعث شكل گرفتن شخصيت سينماي كمال تبريزي شده است.
اغلب کنشگران حوزه نقد، نسبت به آخرین فیلم به نمایش درآمده کمال تبریزی، موضع تندی اتخاذ کردهاند و تمامی کنشگران، خاستگاه روشنفکری دارند.
بمب، يك عاشقانه و به هيچوجه فيلم روشنفكرانهاي نيست و معادي قصد نداشته با نوشتن و كارگرداني اين فيلم پُز روشنفكري بدهد، بمب فارغ از نگاه روشنفكرانه يا سانتيمانتاليسم فيلمِ عاشقانهاي است كه در بستري سالم قصه ميگويد؛ شايد اگر شخصِ ديگري اين فيلم را كارگرداني ميكرد منتقدان بيشتر به آن توجه ميكردند.
در «خانم يايا» اين شخصيت زائد، چون آپانديس عود كرده به دور انداخته شده تا موقعيتي ابزورد آفريده شود. موقعيتي كه در آن جهان ميان تايلند و ايران زدوده شود. به نوعي ديگر خبري از آن برتري فرهنگي –كه بيشتر به واسطه زبان القا ميشود– نيست؛ بلكه همه چيز به يك همساني سوق پيدا ميكند. ديگر ماساژ تايلندي يا عشرتكدههاي مختصر فيلم عجيب نيست. آنچه عجيب است نفهميدن ذائقه بد ايرانيها توسط خويشتن است.
فيلم مستند «بَزَک» دنيايي کاملا زنانه دارد که فيلمساز با انتخاب فضاي متناسب با آن سعي کرده در بهتصويرکشيدن جزئيات پنهانشده يا کمتر مورد توجه قرارگرفته زندگي قشر مهمي از زنان جامعه ما، قضاوت و پيشداوري نکند. درعوض با هدف بهتصويرکشاندن داستان يکخطي خود - که اتفاقا روايت سادگي را انتخاب کرده - توانسته جامعه امروز و مشکلات جدي مبتلابه آن را به چالش بکشد
«سرو زير آب» بهعنوان ششمين و آخرين ساخته سينمايي محمدعلي باشهآهنگر، نشان ميدهد که فيلمساز 56 ساله خوزستاني که بهواسطه تعلقش به اين خطه، منطقا از جنگ و تبعات آن درک و دريافتي عميق و ملموس دارد، همچنان به تداوم مسيري ميانديشد که نزديک به دو دهه پيش آن را استارت زده است.
تاریخ به ما میگوید، فاتحان نخل طلایی کن و صیادان شیر طلایی ونیز همواره بالاترین شانس را برای تصاحب جایزه اسکار برترین فیلم «خارجی» (غیرانگلیسی زبان) را داشتهاند. بر این اساس، باید منتظر باشیم که یا «سارقان فروشگاه» از ژاپن (که اوایل خردادماه در کن اول شد) امسال اسکار مزبور را ازآن خود میکند، یا «روما» از مکزیک(که اواسط شهریورماه در ونیز پیشتازی کرد) اسکار را به دست میآورد. هرچند، همه ماجراهای «اسکار 2019» در این شاخه خاص(اسکار خارجی) همیشه به همین سادگی هم نیست. آکادمی علوم سینمایی و هنرهای تصویری که نهاد اهداکننده اسکار است بارها این جایزه خاص را به فیلمی داده که نه در کن و ونیز نامی درکردهاند و نه سروصدایی در جشنواره برلین -که سومین ضلع مثلث جشنوارههای برتر جهان است- راه انداخته اند!
«همه ميدانند» فيلمي است كه داستانِ يكدستي دارد كه گاه كسلكننده ميشود و احساس ميكنيد حركت دوربينِ روي دست آن (كه فرهادي اصرار دارد در هر وضعيت حركتهاي آن را با ربط يا بيربط به موازات نوع فيلمسازي موبايل- سينما براي ايجاد اضطراب هدايت و اين را جزو سبكش القا كند) در بيان خط داستاني گاهي سرگردان است، اما نحوه روايت آن پراكنده نميشود.
نوري بيلگه جيلان، فيلمساز پرآوازه ترك پس از چهار سال با فيلم «درخت گلابي وحشي» به دنياي سينما بازگشت. فيلم روايت مردي به نام «سينان» است كه علاقهاش به ادبيات راه او را به نويسندگي ميكشاند. او به روستاي زادگاهش بازميگردد و تمام زندگي و جانش را در مسير به دست آوردن منبعي مالي براي انتشار كتابش ميگذارد، اما وام و بدهيهاي پدرش باري بر دوش او ميشوند. فيلم «درخت گلابي وحشي» در بخش رقابتي جشنواره فيلم كن 2018 حضور داشت و نماينده كشور تركيه براي حضور در بخش بهترين فيلم خارجيزبان به نودويكمين دوره آكادمي اسكار معرفي شد. نوري بيلگه جيلان از نحوه پردازش و ساخت فيلمنامه و فيلم «درخت گلابي وحشي» روايتي را در اختيار نشريه «فيلمكامنت» قرار داده است كه در ادامه ميخوانيد.
دستاورد مهمي كه «درخت گلابي وحشي» به آن رسيده اين است كه بهراحتي ميتواند دوست داشته نشود. گنگي و خموشي تصورات سينان و بازي هوشمندانه فيلمساز با طريقه ارايهاش (نداشتن تفاوت ساختاري با واقعيت)، قدمي براي رسيدن به همين دستاورد است كه با تلفيق شدنش با شخصيت نمايشي كاراكتر اصلي، تكميلتر شده: جواني مدعي و ناراضي، با اعتماد به نفسي كاذب؛ لبخندهاي تمسخرآميز و حالت چشمانش تبديلش ميكند به آدمي كه علاقهاي نداريم راجع به او چيزي بدانيم؛ اصلا اين حجم از نفرت ارزش تماشا كردن دارد؟ تعقيب پدرِ سينان از جانب او، براي خود سينان رفتاري بهغايت زشتتر نيست؟ سينان به دنبال چيست؟ تحقير بقيه؟ تحقير خودش؟ با آن اوهام عجيب و غريبي كه دارد...
براساس منطق هميشگي سينما كه هنر بصرياش بر هنر گفتارياش ميچربد، ديالوگهاي فيلمنامه «جنگ سرد» در نوع خود نسبتا كوتاهند و بيشترين كنش و واكنشها، انتقال هيجانها از نوع بصري را به نمايش ميگذارند و از همين زاويه ميتوان فيلمنامه را سزاوار تحسين دانست.
پیمان معادی در «بمب» از آدمهایی میگوید که مردهاند و باید منفجر شوند تا احیاشده و از فضای بسته و تاریکی که در آن محبوس شدهاند، رهایی یابند.
پلان و سکانسهای متعدد دیگر در فیلم «همه میدانند» وجود دارد که شباهت فراوانی به «درباره الی» یا فیلمهای دیگر او دارد و در این یادداشت به چند مورد آن اشاره شده است.
«آستيگمات» فيلم مجيدرضا مصطفوي در اين آشفتهبازار كه فيلمها يا كمدي تجارياند يا ملودرام آپارتماني، يك فيلم استاندارد و بيادعاست. نكته مهم اين فيلم ايده، شكلگيري قصه و تبديل آن به فيلمنامه است. مصطفوي كه خود به همراه همكارش فيلمنامه را نوشته، قطعا ميدانسته قرار است كه يك فيلم ملودرام اجتماعي بسازد به همين جهت در قالب ژانر بسترسازي مناسبي براي بازگويي شرايط بحراني يك خانواده انجام شده، از سوي ديگر فيلمساز با تمركز در به وجودآوري لحظات رئاليستي كوشش فراواني كرده و توانسته به درستي به مسائل بحراني و بغرنج يك خانواده بپردازد.
جدال لفظی میان مسعود فراستی و مجری برنامه «من و شما» که از روز گذشته نقل شبکههای اجتماعی شده، بیش از هر موضوع دیگری و اینکه در اصل حق با چه کسی است، این پرسش را مطرح میکند که چرا مخاطب تلویزیون باید شاهد صحنههایی از این دست باشد؟!
برادران كوئن با «تصنيف باستر اسكراگز» اينچنين زايش تمدن غرب و حكايتهاي مرگ را با يكديگر عجين ميگردانند. ذوق و قريحه بصري كوئنها در تمام لحظات زيبا و تماشايي فيلم مثالزدني و ستايشآميز است و تواناييشان در روايت مجموعه داستاني چندلحني با همنشيني دقيق اجزاي گوناگون و توامان نوآوريهاي خلاقانه به پشتوانه سنت چيزي است كه قادر است دليجانِ سينما را از مرگ رهانده و كماكان زنده نگاه دارد. شبيه به تصوير اسبِ پشت جلد كتاب كه با آنكه به پشت سر نظر دارد همچنان رو به جلو حركت ميكند.
همه میدانیم که تا به همین الان هم بدون تماشای "همه میدانند" یک موقعیت فرهادی وار را دوباره تجربه کردیم، هیجان انگیز است، مرسی آقای فرهادی.
همانطور که مساله ضعف فیلمنامه سینمای بلند داستانی را تحت الشعاع قرار داده است، عرصه فیلم کوتاه نیز از این آسیب به دور نیست.