نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
جاويدي با سرخپوست نشان داد كه ميتواند لحن و امضاي خودش را در سينماي ايران داشته باشد، آن هم لحني كه از قضا جاي خالياش بسيار احساس ميشد. اثر بعدي جاويدي تعيينكننده است كه منتظر مولف شدن او در سينماي ايران باشيم يا خير؟
نيما جاويدي در دومين ساختهاش، خود را در چنبرهاي از عناصر روايي، نمادين و تمثيلي گرفتار ميكند و در نهايت هم موفق نميشود خود را برهاند. با اين حال «سرخپوست» به واسطه كوشش براي متفاوت بودن و تلاش جاهطلبانهاش براي يك بيان تمثيلي قابل ستايش است، هر چند كه لايههاي تمثيل (در فقدان طراحي خط روايي) در نهايت دامان خودش را ميگيرد تا «سرخپوست» با وجود همه جاهطلبياش براي بيان مجموعهاي از مفاهيم و كوششي خستگيناپذير براي سينمايي بودن (كه در ايران معمولا با لفظ متفاوت توصيف ميشود) – در كمال تاسف - چيزي جز يك شكست نباشد.
«ترور سرچشمه» بيش از آنكه تعبيري از يك رخداد باشد، كوششي است در جهت بازسازي يك دوره به مثابه امري نوستالژيك. از اين طريق است كه او موفق ميشود، ديدگاه سياسياش نسبت به دوره تاريخي مورد نظر را بازسازي و به بيننده منتقل كند. همين رويكرد است كه كموبيش موجب دوقطبي شدن قضاوت در مورد سينما و نوع نگرش او ميشود.
تارانتينو بر پايه شگردي پستمدرنيستي، صداي يك راوي داناي كل را احضار ميكند تا با يك فلاشبك به صحنه پيشين، جنبهاي از نظر پنهان مانده را تصوير كند كه عملا بدل منطق بنيادينِ اثر نميشود؛ يا وقتي در پايان، با حركت تيلت به پايين حضورِ شخصيت پنهان زير مغازه را رو ميكند كه تماما نسبت به حضورش بياطلاع بوديم. اين در حقيقت، ترفندي شوكآور، ضد-تعليقي و يك تروكاژ و رودستزدن به مخاطب است كه راه فرار را براي ادامه داستان باز ميكند.
تارانتينو مثل هر هنرمند اصيل ديگري، چشم مخاطب را به وجهي جديد از جهان باز ميكند يا به همان امور مالوف و آشناي پيشين، منظري نو ميگشايد. او به ما نشان ميدهد كه دنياي خلافكارها، به اندازه ساير جاهاي آن، جنونآميز، پر از چرند و پرند و حرف اضافي، مملو از تصميمات غلط و اقدامات برنامهريزي نشده و تصادفي و سرشار از روزمرّگي و ملال است، يك دنياي ديوانه ديوانه ديوانه ديوانه.
براساس اعلام شورای صنفی نمایش فیلم کار کثیف در نوبت دوم اکران عید فطر راهی سینماها خواهد شد. فیلم سینمایی کار کثیف به کارگردانی خسرو معصومی در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر اکران شد و نظرات متفاوتی را با خود به همراه داشت.
در اين فيلم، تماشاگر نظارهگر يك سيستم بسيار مجهز در پاسخگويي به تماسهاي اضطراري است كه در عين ترسيم موج انواع بزهكاريها تماشاگران هم از درك پيچيدگي حقيقت بزهكاريها و راز دروني انگيزه برخي بزهكاريها بهتزده ميشوند. اما كارگردان در ترسيم شخصيت اصلي يعني اسگر براي نشان عمق درگيري او با وضعيت مبهم بزهكاري و تثبيت اهميت كاركرد اسگر در ساختار پيرنگ اصلي و خرده پيرنگ، حتي از نمايش اشخاص و فضاي بيرون پرهيز كرده است.
ما 20 هزار تومان پول ميدهيم و ميرويم توي سينما تا اثري با نام «چهار انگشت» را ببينيم. اصلا انتظاري نداريم كه فيلم خوبي ببينيم. اصلا انتظاري نداريم كه جواد عزتي و امير جعفري در فيلمي به كارگرداني حامد محمدي چيز جالب توجهي در حوزه سينما ارايه دهند. اصلا چطور مكن است از چنين آدمهايي با رزومههاي مشخص كه هر سال به بازتوليد همان هميشگي ميپردازند انتظار سينما داشت؟ پس با علم به اينكه ما قرار نيست يك اثر سينمايي ببينيم.
«سرخپوست» یک فیلم معمایی است، در ژانر زندان هم میتوان آن را تعریف کرد، مایههایی عاشقانه دارد و ماجرای آن در دهه 40 شمسی میگذرد؛ بیاینکه به شیوهای سفارشی یا غیرسفارشی و سیاسی باشد. قبل از بررسی کیفیت هرکدام از این فاکتورها در فیلمی مثل «سرخپوست»، میشود این نتیجه ساده را گرفت که اگر در سینمای ایران با هر کیفیتی، فیلمی صرفا این فاکتورها را داشته باشد، قابلتوجه خواهد بود. نهتنها این فضاها، بلکه تمام فضاهای سینمایی، به جز دو سه مورد معدود، در سینمای ما مهجور و ترکشده هستند و اگر کسی سراغشان برود، احتمال موفقیتش را با ضریبی فوقالعاده بالا برده است.
آخرین ساخته کمال تبریزی با عنوان «ما همه با هم هستیم» روی پرده سینما رفت تا نمایشی باشد از یک فیلم وامانده بین دو مقوله کمدی اصلاحگر و اثری تجاری با رهنمودهای سرامیهگذار.
الهه دریا فیلمی خوش ساخت ست که تمام حرف ها و پیامهایش را با مدیوم تصویر و دوربین می زند. نه زیاده گویی دارد و نه بی جهت تصویر می سازد تا فیلم را پر کند. نه به تکلف و شعار می افتد و نه اهمیت سوژه را کم جلوه میدهد .ا گرچه در بخش اول فیلم تا پیش از برخورد به کشتی پناهجویان، روند کند، بی دیالوگ و سرد دارد اما به نظر می رسد کاملا در راستای فهم کاراکتر اصلی وموقعیت بعدی، ضروریست .کارگردانیِ خوب فیشر جفت وجورست وهر نشانه ای را با قصد به فیلم خود می آورد.
«متری شیشونيم» اثر متوسطی است که ضعفهای کيفیاش پشت اجرای خوشساخت آن پنهان شده است.
تکلیف «غلامرضا تختی» با خودش معلوم است. این مهمترین خصیصه اثر تازه فیلمسازی است که اگر تختی به روایت توکلی را دیده باشید، میتوانید با نگارنده همعقیده شوید که کارگردان «غلامرضا تختی» اتفاقاً بهترین انتخاب برای ساخت فیلمی درباره جهان پهلوان معاصر ما ایرانیهاست.
سينماي لانتيموس هميشه آن قدر عجيب و غريب بوده و آنچنان با مرز واقعي/ناواقعي و آگاهي تماشاگر بازي كرده است كه نميشد لانتيموس را در قامت يك تصويرگر پرتره تصور كرد؛ پرترهاي كه احتمالا قرار است تاريخ نعلبهنعل يك ملكه قرن هجدمي بريتانيا را براي ما با يك فرمت سينمايي استاندارد روايت كند. اما لانتيموس در «سوگلي» نه به لحاظ فرمي از آثار قبلياش فاصله گرفته و نه از پروژهاي كه در چهار فيلم قبلتر پي گرفته بود، دور شده است. با تساهل ميتوان گفت كه در همه آثار پيشين لانتيموس دو مولفه مهم وجود دارد، يكي جهانهاي آلترناتيو و ديگري مناسبات قدرت.
در مسير پيش روي بحران و شخصيتپردازي در ميانه فيلم برخي از دگرگوني كنش دروني شخصيتها براي تماشاگر چندان روشن نيست مثلا اينكه چه مانعي سبب شده بود كه صمد براي نجات يا تخفيف مجازات از مجرم رشوه دريافت نكند يا صرفنظر ميكند؟ برملا شدن راز دستگيري حجم انبوه مواد پيش ساير همكارانش، يا دگرگوني در وجدانش؟
سید محمد بهشتی نوشتاری را «به بهانۀ نمایش فیلم غلامرضا تختی» منتشر کرد.
«متری شش و نیم» به عنوان دومین ساخته سعید روستایی هر چند بار دیگر قدرت و صراحت زبان روایی او را به رخ می کشد، اما در تصویرِ قصه قهرمانش و جلب حس همذات پنداری مخاطب به دلیل حرکت در سطح، نتوانسته به اثری موفق بدل شود.
اگرچه برنده شدن دزدها در فیلمهای ایرانی از زمان رضاخان و به عبارتی قبل از سال ۱۳۲۸ که سینما در ایران جدی شود، ممنوع شده بود و تمام حساسیتهای اینچنینی در دهه ۴۰ به صورت بخشنامهای رسمی و بیتعارف ابلاغ شدند و طی ۴۰ سال اخیر هم کمابیش روی بسیاری از این مسائل حساسیتی جدی وجود داشت، اما واقعیت این است که پلیس ایران امروز با سینما خیلی نرمتر شده و مشکل سعید روستایی نه موسسه ناجی هنر سال ۱۳۹۷، بلکه تاریخچه سینمایی است که او در آن فیلمسازی میکند.
اکران «رحمان ۱۴۰۰» که بدون ترس از دچارشدن به مبالغه میشود آن را مبتذلترین فیلم به نمایش درآمده در ۴۰ سال گذشته دانست که حتی اگر شبکههای خبری اروپا بخواهند بخشهایی از آن را در یک گزارش تصویری پخش کنند، پیش از پخش تصاویر باید عبارت «هشدار! دیدن این صحنهها ممکن است برای عدهای مناسب نباشد» را درج کنند، فیلمی که مخاطب پس از تماشای آن وقتی از سالن بیرون آمد بهسختی ابتدای آن را به یاد میآورد و غیر از تهوعآورترین صحنههای جنسی چیزی در خاطره باقی نمیگذارد.
آشغالهاي دوستداشتني در زمانِ خودش اگر اكران شده بود بيشتر ميتوانست در ذهنها بماند يا حداقلِ توان گفتوگو ايجاد كند. آنهايي كه 6 سال اين فيلم را توقيف كردند ميدانستند كه كدام زمان براي اكران بهتر است.