نمایشنامهی باغ آلبالو به نویسندگی آنتون چخوف در تاریخ تئاتر بسیار مهم است. جورجو استرهلر، پیتر اشتاین و پیتر بروک، سه اجرای مشهور از این نمایشنامه را بهصحنه بردهاند. ماریا شِتسُوا و کریستوفر اینِس در کتاب «مقدمهی کیمبریج بر کارگردانی تئاتر» به این موضوع پرداختهاند. ترجمهی این مطلب را در ادامه میخوانید.
چيزي كه به عنوان ابزورديسم ميشناسيم در فرانسه در اوايل قرن نوزدهم به خصوص در حوزه نمايشنامهنويسي نمود اغراقآميزي پيدا كرد. نميتوان در فارسي ابزورديسم را «پوچگرايي» بخوانيم، چون پوچ چيزي نيست كه خواننده يا نويسندهاي بخواهد به آن گرايش داشته باشد. بنابراين ميشود ابزورديسم را ادبيات «پوچنما» ناميد.
در نمايشنامههاي بكت پايان رخ نميدهد. شبيه رمانهاي كافكا، اين درامها تا ابد ادامه پيدا ميكنند. نوعي اعلام پايان و در عين حال امكانناپذيري پايان هميشه در اين درامها وجود دارد. اما چرا دقيقا نوعي اجبار براي اعلان پايان و عدم امكان پايان در اين آثار دستاندركار است؟
شكست اگرچه واسطه فهم بكت است اما در عين حال مخربِ همان نظام نيز هست و اين ديالكتيك ميان ميل و شكست است. همين امر سبب ميشود تا بكت از حاشيهروي، زيادهگويي، لفظپردازي و گرفتاريهاي تكنيكي نوشتن در امان باشد.
نبود نصرت در این سالها چنان بر خاطره همه کسانی که میشناختندش سایه افکنده بود که کمتر از کارهایی که در این سالهای فطرت انجام داده گفته میشود. صورتکهایش را که احتمالا وصفش را شنیدهاید. کاش موزه اش کنند و مردم را در نبودش با او همدم کنند.
دستورالعمل تازه نظارت بر نمایشها اختلافات قدیمی انجمن هنرهای نمایشی و خانه تئاتر را بار دیگر روشن کرده است، اختلافاتی که ناشی از فقدان ذهنیتی صنفی در تئاتر است.
تئاتری که ماهیت اقتصادی خود را در بینیازی از حمایت ارگانهای دولتی و حکومتی تعریف میکرد. مدت ها بود که دست یاریگر دولت بنابر ضرورت و مبتنی بر اصل 44 قانون اساسی پس کشیده شده بود. حتی گشایشهایی در رابطه با امر نظارت پدید آمد و طیف کثیری از فرمهای تجربهنشده اجرایی به مخاطبان عرضه شد.
تئاتر خصوصی باید بداند کمدی فینفسه بد نیست، کمدی میتواند مقوم جامعه خودش باشد. تئاتر خصوصی مشکلش در نداشتن ذائقهسنجی است. نمیداند باید به کدامین سو برود. برای همین است نمایش «صدای آهسته برف» جابر رمضانی در ایرانشهر غریبانه اجرا میرود؛ اما در مستقل تهران میترکد؛ چون ذائقهای در سالن حاکم است که رگخواب مخاطب را فهمیده است. بماند که در مستقل هم ترکیب اجراها حاکم است. آنجا محل آزمون و خطا هم بوده است.
موفقیت ارحام صدر سبب شد، مقلدان زیادی پیدا کند که تلاش میکردند موضوعات خانوادگی و گاه اجتماعی را دستمایه نمایشهایشان کنند، اما آنها چندان توفیقی نیافتند زیرا آنچه کار این هنرمند را متفاوت میکرد، نگاه او بود که فراتر از یک کمدی سطحی قرار میگرفت. البته نقدی هم به ارحام صدر وارد است که او گاه با کسانی که تلاش میکردند خود را به قطبی در سطح او برسانند، چندان منصف نبود. هر چند این از ارزش کار او کم نمیکند.
واقعيت اين است كه تك تماشاخانههاي تئاتر مولوي از پس درخواستهاي زياد دانشجويان برنميآيد. درخواست روش صنفي دانشجويان هم ميتواند مبتني بر افزايش تماشاخانههاي تئاتر دانشگاهي باشد. هم فعالسازي خود سالنهاي تئاتر دانشگاهها براي اجراي عموم دانشجويان باشد، گردش اجراها در سالنهاي خود دانشگاهها ميتواند مولد جنسي ديگر از تئاتر باشد كه از زير بار منطق سرمايه فرار كند و منطق خودش را آزادانه با بدنه دانشگاه بسازد.
تئاتر اندیشهورز و متعهد که نویسندگان و فعالانش در طول تاریخ، در جانب مخاطبان زمانهٔ خود ایستاده و هنوز هم حامل پیامهای اجتماعی و انسانی بزرگ هستند.
فراموششدن پديدههايي مانند اصول کارگرداني، اصول طراحي صحنه، اصول نويسندگي، اصول بازيگري، مباني دراماتورژي، حذف تمرينهاي طولاني پيش از اجرا، حذف گروههاي هماهنگ تئاتري و از همه بدتر، حذف نگاه زيباشناختي به فرم و محتواي تئاتر به مثابه يک اثر هنري (و نه يک اثر تجاري، تفريحي و رزومهاي)، از نتايج تأسفآور «تئاتر فستفودی» هستند.
آقای حناچی! شما را به خدا یک شب در ایستگاه متروی «تئاتر شهر» پیاده شوید و ببینید چه اتفاقاتی در حاشیه این فضای فرهنگی و هنری در جریان است؛ این شکل از بیسلیقگی و آشفتگی، شایسته پایتخت است؟
تلویزیون در روزهای اختلال اینترنتی در کشور میتوانست حامی هنرمندان تئاتر باشد؛ اما در این بزنگاه نیز رسانه ملی توجهی به این هنر نادیده گرفته شده، نداشت.
بخش مهمي از بنيادهاي هنري نيز سرمايه مادي و معنوي خود را صرف امر توليد ميكنند. براي مثال بنياد رادي بخشي از رويداد فرهنگياش را روي مساله پژوهش و جايزهاي براي بخش پژوهش اختصاص داده است. رويه اين بنياد بر آن است كه طي يك فراخوان از پژوهشگران ميخواهد تا مقالاتي درباره آثار اكبر رادي بنگارند. در نهايت اين پژوهشها در قالب پنلهاي محدودي ارايه ميشود و منجر به اتفاق بلندمدتي نميشوند.
مصوبه جدید نوعی مالهکشی است بر اشتباهات سیاستهای خصوصیسازی. این سیاست نه تنها دوای درد نیست بلکه استخوان لای زخم است و سرانجامش به فساد و رانتخواری کشیده خواهد شد. این سیاستها چیزی جز جناحبندی و سوا کردن خودی از نخودی نیز در پی نخواهد داشت. آیا دوستان به واقع نگران تئاتر و اوضاع و احوال آن هستند که چنین تصمیماتی را اتخاذ کرده و بایدها ونبایدها برایش تبیین میکنند؟
اكنون اين سوال مطرح است كه در صورت تناقض مواد مصوبه و دستورالعمل و در شكلي بالاتر حتي تنافر ميان روح مصوبه و دستورالعمل؛ ملاك عمل كداميك خواهد بود و كدام مرجع به به شكايات هنرمندان تئاتر از دستورالعملي كه نه قانوني است و نه اجرايي رسيدگي خواهد كرد.
نمایشهایی چون «داستان خانواده» نمیفروشند یا بهتر است بگوییم مخاطب ندارند؛ چون ذائقه تئاتر دیدن ما دچار زوال شده است.
اداره سانسور، شهرام كرمي، مجيد گياهچي و ديگران دنبال اجراي قوانيني ضد قانون اساسي هستند. متاسفانه دولتهاي گوناگون در سالهاي اخير به جاي اينكه به زيرساختها و امكانات تئاتر و وضعيت شغلي فارغالتحصيلان بيكار رشته تئاتر بپردازند با ايجاد فضاهاي رانتي، رفاقتي، زد و بندي و حتي گاهي رفتن به سوي سازمانهاي شبهمافيايي باعث دلسردي هنرمندان شدهاند.
برخلاف رويه حاكم بر سيستم دولتي در ارايه خدمات مجوزي و تاكيد سيدمجتبي حسيني، معاون هنري وزارت مبني بر تسهيل رويه مجوزها، اين ابلاغيه نشان ميدهد شرايط براي گرفتن يك مجوز به چه ميزان سخت است. دولت كه هيچ برنامهاي براي حمايت تئاتر ندارد و بودجه تئاتر را در سه سال اخير به نصف تقليل داده است، در حوزه تبليغات بزرگترين سنگ ممكن را پيش پاي هنرمندان نهاده است. برخلاف سينما كه دولت براي توليد آن، انواع و اقسام وامها و فرصتهاي تبليغاتي را فراهم ميكند؛ در مورد تئاتر همه چيز به يك ويل بيانتها بدل شده است.
سالهاست که اصطلاح «تئاتر مستند» در ايران ديگر يک اصطلاح جديد نيست؛ اما شايد هنوز خيلي خوب نميدانيم زيرشاخههاي تئاتر مستند کداماند و اساسا مقوله «سنديت» يا همان بناشدن يک نمايش بر روي اتفاقهاي واقعي در چه تناسبي با آنچه «درام» ميخوانيم، قرار ميگيرد. اين سردرگمي بايسته، زماني ميتواند کمي عميقتر جلوه کند که مسئله «پرفورمنس» و نهفقط تئاتر پيشرو قرار ميگيرد.