نمایش «زندانی در دانمارک» به کارگردانی محمد مساوات، خوانشی جسورانه و پستدراماتیک از «هملت» شکسپیر است که به جای وفاداری به متن اصلی، بر واسازی رویداد اجرایی تمرکز دارد. در این اثر، شبح هملت از تابوت تاریکی برمیخیزد تا در جهانی از فساد و تباهی، مخاطب را به رویارویی با «امر واقعی» دعوت کند و با دستکاری لذت تئاتری سنتی، تجربهای متفاوت رقم بزند.
این نمایش در بازتولید جدید با تغییراتی در میزانسن و گروه بازیگران روی صحنه رفت. به این معنا «مکبث زار» توانست نمایشنامه ویلیام شکسپیر را با تکیه بر مراسم زار، آیینهای بومی و فولکلور جنوب ایران و تلفیق با داستان «مکبث» اسکاتلندی به تصویر بکشد. رویکردی مسبوق به سابقه در تئاترهای سراسر جهان و البته ایران.
اجراهای تئاتری اخیر، دامنه وسیعتری از کارگردانان ناشناختهای را به سالنهای تئاتری گسیل کرده که قبل از این نامی از آنان در میان نبود. اما با تمامی این گسترش اندک، همچنان رونق چندانی در سالنهای اجرایی وجود ندارد و اغلب اجراها با تماشاچیهای اندک بر صحنه میآیند.
سم شپرد که روایتگر تصویری تاریک از زندگی معاصر در آمریکاست، در نمایشنامه «رد ترس» با اقتباس از یکی از معروفترین نمایشنامههای تاریخ جهان؛ «اویدیپوس شهریار» و بهمدد شکل و فرم هنر مدرن آمریکایی، داستانی جذاب و پیچیده خلق کرده است. این اثر مدرن با درونمایهای اساطیری، در قالب داستان پلیسی-جنایی و گاه با حسوحالی شاعرانه، مخاطب را به سفری درونی، پرکشش و فلسفی میبرد
این روزها به تماشای اجراهای تئاتری نشستن نوعی مواجهه با سردی زمستان است. اجراهایی که رونق چندانی ندارند و بنا به هر دلیل نتواستهاند انبوه تماشاگران را جذب خود کنند. حتی از آن دیدارهای قبل و بعد اجرا هم خبری نیست که گفتگویی شکل میگیرد و در باب کیفیت آثار، بحث و جدل میشود. این هفته نگاهی انتقادی به چهار نمایشی خواهیم داشت که این شبها در سالنهای کلانشهر تهران اجرا میروند و به نوعی نماینده نسلهای مختلف از کارگردانهای تئاتر کشور محسوب میشوند.
گلاب آدینه بعد از اجرای موفق نمایش «بانوی محبوب من» در سالن اصلی تئاتر شهر، این بار و در فضای پر التهاب این روزهای کشور، به پردیس تئاتر شهرزاد آمده و نمایشنامه «پردهخانه» را کارگردانی کرده است. اجرایی وفادار به متن که به اجبار صحنههایی را کنار گذاشته تا بتواند در مدت زمان دو ساعت و چهل دقیقه، نمایشنامه بهرام بیضایی را بر صحنه آورد.
«دو دوز سایتوتک» برداشتی آزاد از نمایشنامه «خوک هندی» و شاهد مثالی بر اینکه بهتر است گروههای جوان و ناشناخته، دست از برداشتهای بیش از حد آزاد و دلبخواهی از متون نمایشی بردارند و با پرداخت هزینه به ناشر و مترجم، نمایشنامههای خوب معاصر را به صحنه آورند.
در «نوکر شیطان»، نقش لمپنها بیش از آنکه ساخته شود به شکلی اغراقشده تقلید میشود. نتیجه این رویکرد، بازتولید ژستهای نمایشی لمپنها با همان کلیشههای تکرارشوندهای است که در سینما و تئاتر این سالها شاهد بودیم. بازنمایی کلیشهای از اطوار لمپنها، تقلیل دادن ظرفیت این قشر اجتماعی در بازتاب دادن حال و هوای یک دوره تاریخی است
نسیم تاجی سعی دارد در نمایش «خونه» در زمانهای که میل به مهاجرت زیاد است اهمیت ماندن در وطن و بازسازی خانه یا موطن را گوشزد کند. اما گویا از بختیاری ساکنان است که توسعه شهری به سراغ این مکان فراموششده آمده تا با تخریب بنای فرسوده و ساختن یک اتوبان، این جماعت را از غرق شدن در نوستالژی یک «خونه» با اصالت و روابط صمیمیانه خلاص کند.
اجرای نمایشی چون «اهانت به تماشگر» از دل مناسبات تئاتر دانشجویی بیرون آمده و از این باب قابل تحسین و تامل است. خوانشی تازه که از خشونت هانتکه فاصله میگیرد و یادآور سوژه سیاستزدایی شده نئولیبرال است. اهانتزدایی از اهانت به تماشاگر ادامه منطقی مسیری است که مناسبات مادی تولید در این روزهای اقتصاد سیاسی گرفتار رکود تورمی، ایجاد کرده است
خواندن نسخه ایرانی کتاب بسیار دشوار و سخت است. ترجمه علیرضا براتیمقدم در نشر ژرف به معنای مطلق کلمه یک فاجعه است. مترجم بدون علم نسبت به تئاتر و واژگانش، اسامی خاص را به اشتباه ترجمه کرده است و اسامی فرانسوی را با لحن انگلیسی برگردانده است. اسامی افراد مشهوری که حتی در میان غیرتئاتریها نیز شهرهاند، توسط مترجم به اشتباه برگردانده شده است.
کتاب جامعهشناسی تئاتر، میدانی است برای تفکر درباره زندگی توامان خلاقیت هنری و حیات اجتماعی و ژان دووینیو عقیده دارد در هر دو اینها جریانی مشترک وجود دارد؛ باری شاید بتوان تمام جستوجوی انتقادی و خلاقانه دووینیو را کوششی برای شناسایی و تعریف این جریان مشترک دانست. به هر رو برای ما علاقهمندان تئاتر، خوانش این کتاب پاسخی است به پرسشهایمان پیرامون نسبت تئاتر و جامعه.
نمایش «سگها و استخوانهای مادرم» اثری ضد جنگ و زنانه است که فضایی تاریکتر از شب را نمایش میدهد. نویسنده تلاش کرده تا از شعارهای رایج در آثار جنگی، ملودرامهای آبکی و پروپاگاندا دوری کند که نکته بسیار مثبتی است.
آنچه روی صحنه دیده میشود، شبحی است از دادگر «هملت» و حتی «اودیسه» خبری از آن دادگر جادوگر نیست که روی صحنه تصویرهای بدیع بیافریند.
«بوکسور» ساده است. تلاشی است برای روایت یک قصه جنایی و شاید خانوادگی. پایان نمایش که غایت اثر است دور از ذهن برای مخاطب معمولی است. نویسندگان به انحای مختلف نشانههایی میکارند تا ما را برای غایت اثر آماده کنند؛ اما محو است، شبیه «هملت» نیست که شاهزاده غمگین دانمارک به استراق سمع عموی خویش مینشیند که در محراب از گناه کردهاش استغفار میکند.
نمایش شرحی کشاف...بیارتباط با وضعیت اینجا و اکنون ما در رابطه با سرکوب بیان و بدن زنان نیست اما چه در روایت و چه در اجرا، توان چندانی برای به نمایش گذاشتن پیچیدگی جامعهی این روزهای ما ندارد.
نمایش «بوکسور» را میتوان مصداق خوبی برای تقلای داستانگویی براساس سرمایه انباشته دانست. نمایشی به قلم برادران مهربان، روایتی است از خانوادهای از هم پاشیده که در آستانه مرگ پدر، روابطشان آشکار میشود. اقتباسی ایرانی از «اودیپ شهریار» سوفوکل که همچون اثر یونانی دو موضوع عطش قدرت و مسئولیت قرار است شخصیتها را به چالش بکشد.
مهاجرت مسالهای نیست که کیومرث مرادی برای اولینبار به آن پرداخته باشد؛ اگر به کارنامه حرفهای او نگاهی بیندازیم، میبینیم مهاجرت و قصه آدمهای مهاجر دغدغه اوست و به همین خاطر است که برای سومینبار نمایشی را روی صحنه میبرد که حقیقت تلخ آدمهایی را به تصویر میکشد که از ناآرامیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به جای دیگری مهاجرت میکنند به امید پیدا کردن روزنهای از امید و آرامش.
اگر در نمایشهای دورهنشینی مرز اجرا تا مرز دایرهای بود که مخاطب دور آن نشسته، مرزهای این اجرا که در ابتدا به گستردگی صدایی بود که شنیده میشد، اکنون تا پشت سرت، دیواری که به آن تکیه دادهای محدود شده است. دیوار چهارم نمیشکند بلکه مخاطب وارد دیوار چهارم میشود و به آن تکیه میدهد. نتیجه مهم این انتخاب کارگردانی، برخورد بیواسطه تماشاگر با این رخدادِ تئاتری است که هر کدام از تماشاگرانش به عنوان بازیگران نقش شرکتکنندگان در مجلس ترحیم با باورپذیری تئاتری، نقش خود را ایفا میکنند
نمایش «جنون محض» میخواهد نشان دهد که هر قدر برای مخاطبان به دلیل عدم درک کاراکترها و غریب بودن با فرآیند ساخت و تولید یک نمایش میتواند سرگرمکننده و شادیآور باشد، برای مخاطبانی که در زمینه تئاتر دستی بر آتش دارند و همیشه ندای سلام تئاتر را با هر سختی و رنجی سر دادهاند، در کنار کمدی بودن، گونهای از تراژیک-ساتیر محسوب میشود.
جریانی در تئاتر ایران شکل گرفته که میتوان آن را با عنوان «بی-تئاتر» مشخص کرد. نمایش «هاگاکوره» به کارگردانی «امیر اخلاقی»، نمونهای مشخص از این جریان است