نمایش «زندانی در دانمارک» به کارگردانی محمد مساوات، خوانشی جسورانه و پستدراماتیک از «هملت» شکسپیر است که به جای وفاداری به متن اصلی، بر واسازی رویداد اجرایی تمرکز دارد. در این اثر، شبح هملت از تابوت تاریکی برمیخیزد تا در جهانی از فساد و تباهی، مخاطب را به رویارویی با «امر واقعی» دعوت کند و با دستکاری لذت تئاتری سنتی، تجربهای متفاوت رقم بزند.
در این مجال به نقد و بررسی نمایشی میپردازیم که شاید میانگین سنی کارگردان وعواملش از نوزده سال تجاوز نکند. برای من بسیار مهم و قابل تامل است که در این وضعیت اسفبار فرهنگی و اجتماعی که ابتذال از در و دیوار کشور فرو میریزد و روز به روز در کمال وقاحت سخیفتر و سطحیتر میشود، چند جوان گرد هم میآیند و تلاش میکنند نمایشی آبرومند خلق کرده و به روی صحنه بیاورند. درست است که این نمایش از نظر من بیارزش تلقی شده است اما قطعا این ارزشگذاری با برخی نمایشهایی که ممکن است پیشتر چنین نمرهای از منتقدان اگزیت گرفته باشند تفاوت دارد.
چهاردهمین نشست نقد صحنه با حضور علی عابدی، وحید آقاپور، زری کریمی، سعید یزدانی، سینا آزاد و بهزاد صدیقی عصر روز شنبه 3 شهریور ماه 97 با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
نمایش، «فیل در تاریکی» بر اساس اقتباسی از رمانی به همین نام به قلم قاسم هاشمینژاد، نوشته شده است. این رمان یکی از اولین و تاثیرگذارترین رمانهای پلیسی، جنایی نوآر ایرانی محسوب میشود و ظاهرا قرار است در نمایش هم با چنین حال و هوایی مواجه باشیم.
علی منصوری درجایگاه کارگردان نمایش نخستین گام را که انتخاب نمایشنامه است، پرقدرت و هوشمندانه برداشته است. متنی را که انتخاب کرده - و خودش هم آن را ترجمه کرده - نه تنها سرشار از جذابیت های دراماتیک و محتوایی است بلکه اثری است بی زمان و بی مکان. زخم های وحشتناک زمین بازی از حال و روز انسان حکایت می کند؛ فارغ از آنکه در چه زمان و جغرافیایی به سر برد.
اتفاق که هماکنون در تالار کوچک مولوی روی صحنه میرود، بر اساس نمایشنامهای اقتباسی است، برگرفته از داستان «اتفاق» نوشته هاینریش بل. همه ماجرا به شکل بسیار سادهای بازگوشدنی است. همهچیز از آنجا شروع میشود که کارمند سادهای که مانند هر آلمانی دیگری در آن سالها خاطرات بسیاری را از زمان جنگ با خود دارد، وقتی به اداره میرود،
حال میتوان به میانجی ترجمه رشکبرانگیز عبدالله کوثری از نمایشنامه «هیپولیت» یا همان «ایپولیتوس»، با جهان به نسبت رئالیستی «اوریپید» یا همان «ائوریپیدوس» به شکل بیواسطهتری مواجه شد؛ روایتی که یادآور داستان یوسف و زلیخاست.
مترسک مهرداد خامنهای، برداشت آزادی از نمایشنامه چهارصندوق، بهرام بیضایی است و با اینکه به متن آن تقریبا وفادار مانده اما در شیوه اجرایی به شکل تقلید چهارصندوق (نمایش شاد ایرانی) مقید نیست و با آگاهی جاهطلبانهای در جستجوی طراحی و استخراج مابهازاءهای مفاهیم و ایدهها در نمایشنامه و فراروی از آنها به زبان و شکل قرن بیستویکم است.
سیزدهمین نشست نقد صحنه با بررسی تئاتر ریچارد نوشته و کارگردانی حمیدرضا نعیمی با حضور حمیدرضا نعیمی (نمایش نامه نویس، کارگردان و بازیگر)، محسن حسینی(کارگردان و کارشناس تئاتر)، حامد کمیلی، شقایق فراهانی، بهناز نازی (بازیگران) مهرداد پازوکی (آهنگساز) نیما خسروی (طراح حرکت) و بهزاد صدیقی (نمایشنامه نویس و دبیر نشست نقد صحنه) و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه 13 تیرماه ۹۷ در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
ویران، مجموعهداستان کوتاهی از «ابوتراب خسروی» است که «مهدی نصیری» یکی از داستانهای آن به نام «مرثیه باد» را تحت عنوان نمایشنامهای با نام «این قصه را آهسته بخوان» در تماشاخانه مهر، واقع در حوزه هنری روی صحنه برده است. ماجرای داستانی که «ابوتراب خسروی» نوشته است به صورت روایت اولشخص مفرد است که با خاطرات منصور و وداع او با زنش (اشرف) توأم است. او عازم پادگانی در جلدیان است و در یک منطقه مرزی جنگی در سومار بهعنوان یک دیدهبان مشغول پستدادن است.
نمایش آنشرلی با موهای خیلی قرمز، ضرورت به میان کشیدن بحثی را ایجاد میکند که در چند صفحه نقد نمایش یا حتی یک مقاله به نتیجه نخواهد رسید. اما از طرفی اشاره نکردن به آن، جنبههای متفاوت و معنادار اثر را نادیده میگیرد و نمیتوان مدعی داشتن نگاهی جامع به اثر بود. تئاتر به صورت کلی، مجموعهای از روایتها و نشانههای درونیست که در حین اجرای نمایش بروز پیدا میکنند به اضافهی روایتها و نشانههایی که بیرون از اثر به گوشههای آن متصلاند. بیتوجهی به اولی، نقد را یکسویه و سطحی کرده و فراموش کردن دومی بحث و نقد را در وادی انتزاع رها خواهد کرد. به همین دلیل سعی میکنم از جنبههای متفاوت اثر را مورد سنجش قرار دهم.
نمایش «ریچارد» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی شنبه ۱۳ مرداد ساعت ۱۸ در فرهنگسرای ارسباران نقد می شود.
. نویسنده نه در پی ساختارزدایی بنیادین شخصیت نمایشش بود و آنچنانکه در آغاز میشد گمان برد قرار بود به تئاتر ابزورد راه ببرد. حالا او میخواست دقایق سرشتپردازانهای را بهمدد این فضاسازی غریب پیش بکشد و دریافتم شخصیتی محوری دارد که در ناکجاآبادی گیر افتاده و دو بازیگر دیگر احیانا یا موجوداتی خیالیاند یا موجوداتی برآمده از درون خود او. ماجرا را از سوی دیگر پی گرفتم، داشت جالبتر میشد.
«لیلا و چند مسافر» قرار است برایمان چند قصه تعریف کند؛ اما قصه کلیشه و نخنما هستند و وجه تازهای از یک رویداد مذهبی ارائه نمیدهد. رحمانیان از جهان درامهای مذهبیش فاصله گرفته است.
پل ریکور در مقاله «خاطرات و فراموشی» دو نوع رابطه برای نسبت خاطرات با گذشته در نظر میگیرد؛رابطه دانشی و رابطه کنشی. در رابطه دانشی، خاطرات به نسبت قابل اعتمادند اما در رابطه کنشی به هیچ وجه نمیتوان به خاطراتی که کلامی و ذهنی مرورشان میکنیم اعتماد کرد. او معتقد است ما تنها زمانی میتوانیم صحبت از استفاده یا سوءاستفاده از خاطرات کنیم که خاطره را یک کنش تلقی نماییم. کنشی که تمایلات و زخمهای روحیمان در آن دخیل میشوند و بیرحمانه به حذف قسمتی و اضافه کردن قسمتی دیگر مشغول میشوند.
فلیک از آن نمایشنامههاست که بر آستانه دو نظام پخش سینمایی ایستاده. یکی نظامی متعلق به گذشتهای در حال فراموشی که مبتنی است بر همان دستگاه آپارات و ساختار سلولوئیدی حلقههای سینمایی که میدانیم گران است و محدود. سیستم آپارات در مواجهه با شتاب سرمایهداری متأخر به نسبت کند بود و بتدریج کنار گذاشته شد. اما نظام دیگر همان ساختار دیجیتال، ارزان و قابل دسترستر سینماست. نمایش فلیک، بازنمایی تقابل این دو امکان تکنولوژی در رابطه با نمایش دادن فیلمهاست. آن هم در یکی از آن سالنهای قدیمی و از رونق افتاده شهری چون ورکستر کانتی ایالت ماساچوست.
در بوتولیسم، به برخی از دغدغهها و رفتارهای نسل جوان امروز (مشخصا متولدین دهه هفتاد شمسی) در چارچوب محدودههای مقرر، مستقیم و بیمحاباتر اشاراتی میشود. اما این روایت ظاهرا کمپروا در طرح برخی از مسائل، به دلیل رویکرد سطحیانگارانه، تقلیلگرا و نیز با اتکا به شیوههای مبتنی بر سرگرمسازی صرف برای جذب حداکثری مخاطب، امکان دریافت و واکاوی عمیقتر و آسیبشناسانهی اجتماعی، سیاسی، روانشناختی را در ارتباط با نسل جدید و روابطشان نامیسر میسازد. و مهمتر اینکه به دلیل نگاه بافاصله و قضاوتگر موجود در نمایشنامهی نوشین تبریزی که صرفا انگارههای رایج اجتماع از نسلهای جدید (دهه هفتادیها) را بازتولید میکند، نمایش کمکی در تعدیل نگاه غالب به مساله شکاف نسلها و درک نسل جدید، نمیکند
دوازدهمین نشست تئاتر کاغذی با حضور حمیدرضا آذرنگ، رسول نظرزاده، عرفان پورمحمدی و بهزاد صدیقی توسط باشگاه تئاتر فرهنگسرای ارسباران و با همکاری مؤسسه ی افرامانا در فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
نمایش پروندهی شمارهی ۸۱ نمایشیست که فینفسه ارزش صحبت ندارد. نمایشیست که آنچنان از تمام اجزا لنگ میزند که بهسختی بتوان به انگیزهای که کارگردان را مجاب کرده که اثرش را به نمایش درآورد پی برد. اما از نگاه دیگری از آن دست آثاریست که باب گفتگوی مهمی را باز میکند که ارزش ساعتها صحبت و پژوهش دارد؛ اینکه پشت این قسم اجراهای ناهنرمندانه چه مقدار دانش و تجربهی تئاتری نهفته است؟ و از آن مهمتر اینکه این نوع تئاترهایی که خود را تجربی مینامند اما به وضوح تعبیر غلطی از آن را به نمایش میگذارند در کجای وضعیت امروز قرار دارند؟