فرض کنیم همه عناصری که در فیلم «کیک محبوب من» موجب توقیف آن شده؛ در سینمای ما محلی از اعراب نمیداشت. بر منطق فرض محال لحاظ کنیم. آنگاه در یک فراغبالی ذهن و دور از همه حواشیهای به وجود آمده که در شرح و نقد اثر تاثیر میگذارد؛ به داوری آن بپردازیم.
فیلم The Crow (2024) یک عقبگرد بزرگ نسبت به نسخه اصلی آن در سال ۱۹۹۴ است. «کلاغ» ضعفهای فراوانی در فیلمنامه دارد و تصمیماتی که گرفته شده است باعث شده نه تنها با اثری با کمترین شباهت نسبت به کمیک بوک و فیلم اورجینال روبهرو باشیم که حتی با فیلمی ضعیف طرف باشیم!
همیشه بر این باور بودهام که یک اثر هنری بدون تکنیک، به اثری بد و حتی ضعیف تبدیل میشود. اما یک اثر بدون فرم، اصلا اثر هنری نیست. این موضوع از دیرباز نیز چنین بوده.
در فیلم «The Killer» آخرین ساخته «جان وو» کارگردان باسابقه هنگکنگی شاهد اشتباهات تکنیکال، پرداخت داستانی و شخصیتپردازی عدیدهای هستیم که ضعف فیلمنامه هم در آن دخیل است.
فیلمی مانند «شهر خاموش» احمد بهرامی برآیند این درهمآمیختگی انسان و محیط و نمونهای جذاب و منحصر بهفرد از عجینشدگی شخصیتهای درام با مکان رخداد است.
Lee، تلاش کرده تا تاثیرات عمیق و تراژیک جنگ جهانی دوم را از طریق صحنههای جنگی به شکلی هنری و در عین حال واقعگرایانه نشان دهد. این صحنهها نقش مهمی در بیان پیامهای کلیدی فیلم دارند، که به مضامین خشونت، بیرحمی جنگ و تاثیرات آن بر انسانها میپردازند.
«ماده» از همان زمان اولین نمایشش در جشنوارهی کن ۲۰۲۴ تبدیل به اثری جنجالی شد؛ بسیاری دوستش داشتند و برخی هم به خاطر حجم خشونتش ملامتش کردند.
داستان جوکر قابل تامل بود، اما این فیلم و فیلمنامه اقتباسی، چنگی به دل نمیزد.
نقد فیلم «بیتلجوس ۲» یا همان «بیتلجوس بیتلجوس» (Beetlejuice Beetlejuice) را با بررسی شیوهی کار تیم برتون در ساختن این جهان جنونآمیز آغاز میکنیم.
در نقد «سیلمز لات» به این میپردازم که چرا با وجود خلاقیت بصری، فیلم از کلیشهها رنج میبرد و در مسابقه با زمان، محکوم به شکست است.
نقد فیلم «سه دختر او» را در این مطلب بخوانید.
«کروکدمن» میتوانست به سبک فیلمهایی مثل «آیین» (The Ritual) یا بازیهای ویدیویی شبیه «اوتلست» (Outlast) حس تعلیق خود را تشدید کند؛ انگار که سایهی کروکدمن همیشه دنبال هلبوی و تام است. اما فیلم «پسر جهنمی: کروکدمن» با اینکه از نظر تکنیکی فیلم ترسناک به حساب میآید، از نظر منطقی امکان ندارد شما را بترساند
«پلتفرم» فیلم شعاریای بود. «پلتفرم ۲» حتی شعاری هم نیست. یعنی شعارهای خودش را نقض میکند. از هیچ نظر هم حرف تازهای نمیزند. فیلمی سیاه و ناامیدکننده است که حتی آینه بودنش را هم نمیتوانی بپذیری.
نوستالژی یک مرهم یا مکانیسم دفاعی در برابر اختلالات روانی و مسکنی برای آرام شدن دلهای نگران است. آنها که نمیتوانند گره از مشکلات خود در دنیای کنونی باز کنند به حریم امن نوستالژی پناه میبرند تا به خیال خویش از گزند حادثه دور بمانند و با دل دادن به لحظات خوش گذشته در خوابی عمیق و لذتبخش فرو بروند.
فیلم Longlegs اثری است که در ابعاد تکنیکی مختلف مثل فیلمبرداری، نورپردازی، موسیقی متن، رنگ و حتی بازیها خوب است اما میتوان گفت اثری که فیلمنامه نداشته باشد حداقل و با ارفاق پنجاه درصد چیزی که برای یک اثر خوب نیاز است را ندارد.
مفت بر را در هیچ دستهای نمیتوان گنجاند نه کمدی، نه درام، نه اجتماعی و نه سرگرمکننده. شاید بهتر است گفت یک کپی نازل از عاشقانههای آبگوشتی دهه ۴۰ و ۵۰ که حتی در نوستالژی هم ضعیف عمل کرده است.
این فیلم در ادامه داستان انیمیشن Inside Out (محصول ۲۰۱۵) ساخته شد و توانست نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کند. همچنین با فروش بیش از ۱/۵ میلیارد دلار به پرفروشترین فیلم سال و دومین انیمیشن پرفروش جهان تبدیل شد.
فیلم Daddio از آن دسته فیلمهای تک لوکیشن است که تنها با ۲ بازیگر کار خود را پیش میبرد.
فیلم Rio Bravo شاهکار تاریخ سینماست. قطعا جزو ده فیلم برتر تاریخ و همچنین به نظر من بهترین وسترن سینماست. هاکس با استادی منحصر به فردی پلان به پلان فیلم خود را ساخته و مثل همیشه یک جمع دوستانه و انسانی را نشان مخاطب میدهد که دیدنش سرتاسر لذت است.
فیلم Mothers’ Instinct از آن دسته آثار سینمایی است که کارگردان علاقه دارد با ذهن مخاطب بازی کند و با ایجاد شوکهای ناگهانی و عوض کردن جای قهرمان و ضد قهرمان داستان را پیش ببرد.
نماهای کوروئیدا تداعیکننده شرایط حسی دردناکی است که یومیکو از سر گذرانده است. زنی سوگوار در میان دریا و ساحل که توان حرکت را از دست داده و سرپا ایستاده و خشکش زده است.سکانس روبهرو شدن یومیکو با همسر شعری دردناک در تشریح وضعیت انسانهای گمشدهای که نسبت به همه بیزارند و در همان لحظه تمایل شدیدی به پناه بردن به همان انسانها دارند.
کمدی «زودپز» بسیار بیشتر از آنچه که تصور میکردیم، داده خوب در چنته دارد. ۲ بازی متفاوت به خود میبیند که در کارنامه بازیگرانشان، قابلاعتناست. کارگردانی هوشمندانهای به خود میبیند که میتواند آغاز یک فصل جدید برای رامبد جوان باشد. شاخههای اجرایی اثر علیالخصوص فیلمبرداری، تدوین و جلوههای ویژه نیز از استانداردهایی بالایی برای یک فیلم کمدی پرمخاطب برخوردار هستند.
سومین فیلم از فرانچایز «وحشتانگیز» (Terrifier) که قرار است به زودی اکران آن آغاز شود، یکی از مورد انتظارترین فیلمهای ژانر وحشت در سال 2024 بوده است. حالا با انتشار دیدگاههای مثبت منتقدان، به نظر میرسد انتظارات هواداران این فرانچایز تا حد زیادی برآورده خواهد شد.
«مصائب شیرین ۲»، نشان میدهد ذهن، سلیقه و نگاه علیرضا داودنژاد برخلاف بسیاری از همنسلانش، جوان است.
فیلم تازه محسن امیریوسفی با نقشآفرینی رضا عطاران، زودتر از آنچه انتظار میرفت در رقابت گیشه، از نفس افتاد.
در میان خیل عظیمی از فیلمهای گیشهپسند (مثلا) کمدی که بعضاً بسیار ناامیدکننده نیز هستند و حتی خندهدار هم نیستند، «شهسوار» یک طنز نسبتاً خوشساخت و قابلاحترام به حساب میآید.
«ما تمامش میکنیم» It Ends with Us در الگوی روایی خود نیز بلاتکلیف و سردرگم است و ضمن به بازی گرفتن زمان تاریخی قصه و ایجاد فضایی در گذشته برای تقابل با حال، فلاشبکهایی بیهدف و بیتاثیر میزند که در پیشبرد و اثربخشی داستان کمترین کارکرد را دارد.
چرا برخی از منتقدان و تماشاگران تا این اندازه فیلم را دوست داشتند و به تمجید آن پرداختند؟ پاسخ های زیادی می توان به این سوال داد مثلا اینکه «در آغوش درخت» خارج از فضای مرسوم این روزهای سینمای ایران است نه مانند کمدی ها زرد و سطحی است و نه آثار اجتماعی و سیاه ژانر نکبت را تداعی می کند، از همین رو میتواند جذاب و تازه باشد.
در دورانی که گویی قرار است در داخل کشور، تلاقی فیلمهای سینمایی و مقولات اجتماعی و طرح هرگونه نقد جدی جرمانگاری شود، تولید فیلمهایی تاثیرگذار با دغدغههایی اجتماعی که زمانی از بیشترین سهم در عرضه تجاری و فرهنگی در مجامع بینالمللی برخوردار بودند، به امری بس دشوار مبدل میشود.
اشاره به اصطلاح و تعریف «پارودی» یک ویژگی و خصیصه جدی قابل ادعا برای بررسی فیلم «مفتبر» است. پارودی به زبان ساده، تمهیدی است که با تمسخر کاراکتر یا سکانسی از یک فیلم آشنای قدیمیتر به نیت خنداندن تماشاگر مورد استفاده قرار میگیرد. همان رویکرد و تمهیدی که اساسا عادل تبریزی فیلم خود را بر اساس آن بنا کرده است.
منتقدان نقدهای خودشان برای فیلم Beetlejuice Beetlejuice را منتشر کردند و این اثر سینمایی نمرات خوبی از منتقدان گرفته است.
منتقدان نظرات خودشان درباره فیلم Joker: Folie à Deux را منتشر کردند و این اثر نمرات متوسطی از منتقدان گرفته است.
«نور شبح» Ghostlight اثری قابل تامل در کارنامه کلی اوسالیوان و الکس تامپسون محسوب میشود که جدای از فیلمنامه کم نقص و روان آن، از میزانسنها، ترکیببندی درست در نماه و روایت و البته سیر منطقی تکامل شخصیتها براساس رویدادهای درونی و بیرونی برخوردار است.
«مرا به ماه ببر» Fly me to the moon در قامت یک اثر قهرمانپرور و ملیگرا در سینمای هالیوود، نسخهای الکن است که در بیشتر بخشها از جمله نویسندگی و کارگردانی و تیم بازیگران و حتی بهرهگیری از یک تدوین و موسیقی اثرگذار که در چنین درامهایی بسیار مهم به شمار میروند، قابل قبول عمل نکرده و پس از طرح موضوع هم ضمن حرکت روی کلیشهها، با کشدار شدن و قابلپیشبینی بودن رویدادها مخاطب را دچار رخوت میکند.
«دادیو» Daddio براهمیت گفتوگو در جامعهای که فنآوری و شبکههای اجتماعی نوظهور در حال از بین بردن آن است، تاکید دارد و همین نقطه اتصال دو کاراکتر فیلمنامه با یکدیگر است.
برخلاف جهان سازی خاص و برداشتی نو از فولکلور ژاپنی و از همه مهمتر، پرداختن به یکی از مهمترین مشکلات دنیای امروزی، My Oni Girl به اثری تبدیل میشود که از تمامی ظرفیتهایش بهره نمیبرد و تنها سعی دارد با تمرکز بر دو شخصیت اصلیاش، به اثری خاص تبدیل شود. محصول کار، اثری به شدت فراموش شدنی است که هیچ جادویی در آن دیده نمیشود و حتی قابل پیشنهاد دادن به دیگران نیز نیست.
فیلم The Watchers با داستانی پراکنده و کارگردانی ضعیف و قرار دادن نقطه عطفها در موقعیتهای نامناسب جذابیت و وحشت خود را از دست داده و نتوانسته برای مخاطبان چیز منحصربه فردی را ارائه کند. این فیلم به ظاهر ترسناک حتی در رساندن پیام خود به مخاطب شکست خورده و در واقع به خلق اثری بیثبات و پیشپا افتاده دست زده که تاثیری ایجاد نمیکند و در یاد طرفداران این ژانر ماندگار نمیشود.
جلوههای ویژه ناکارآمد و بیکیفیت باعث شدهاند که برخی از صحنههای ترسناک تاثیر لازم را نداشته باشند. The Exorcism با وجود داشتن ایدههای جالب و حضور بازیگران مطرح، به دلیل مشکلاتی در فیلمنامه، کارگردانی، موسیقی و جلوههای ویژه نتوانسته است به عنوان یک فیلم ترسناک موفق عمل کند.
ملاقات با جادوگر که با ریتم تندی آغاز شده بود در اواخر، ریتمش را از دست داد و افول کرد. چیزی که از این اثر بعید بود در حالیکه مخاطب انتظار داشت، فیلم ریتمش را از دست ندهد.
آخرین فیلم بکر، براساس ماجرایی واقعی، اثری سرد و تکاندهنده از رابطههای انسانی در یک سلول زندان است. سبک مستندگونه فیلم، بدون تمامی عناصر نمایش ـ مثل موسیقی ـ مضمون اعتماد و خیانت را بسیار مؤثر از کار در میآورد.
در فیلم قبلی شاهد پختهتر شدن کاراکترها و درگیری آنها با مسائل جدیتر بودیم. این قضیه در «پسران بد ۴» نیز تکرار شده است؛ برای نمونه، روابط خانوادگی اهمیت بیشتری دارند، به ویژه سر و سامان گرفتن مایک و ارتباط او با پسرش آرماندو یکی از نقاط عطف داستان این فیلم است.
فروش فیلم پول وپارتی صرفا به خاطر کمدی بودن فیلم و پیشینه کارگردان اثربوده و فیلم ارزش سینمایی خاصی نداردبه عبارت دیگر فروش یک اثر نشانه کیفیت آن نیست. این فیلم شاید شوخیهای زننده و جنسی نداشته باشد اماشوخیهای آن درابتذال کم ازآن شوخیها ندارد.
فیلم Borderlands نتوانسته نمرات خوبی از منتقدان بگیرد و ظاهرا نتوانسته اقتباس سینمایی خوبی از بازی ویدیویی باشد.
«پول و پارتی» آخرین ساخته سعید سهیلی با بازی ساعد سهیلی و پردیس احمدیه است که روزهای اکران عمومی خود را سپری میکند؛ اثری که قصد داشته سینمای هند را ایرانیزه کند، اما خروجی آن فیلمی ماقبل از سینمای بالیوود شده است.
ساعت ۶ عصر را نمیتوان نقد کرد، چون کسی نمیتواند با آن وارد چالشی جدی شود که حالا در این چالش طرف کار بایستد یا روبهروی آن. با چیزی طرفیم که اساسا معنای فیلم سینمایی نمیدهد و این حکمی نیست که براساس سلیقه من یا شما صادر شود یا براساس یک دیدگاه بهخصوص راجعبه هنر و سینما استنتاج شده باشد. این حکم بدیهی است که با استناد و ارجاع به بدیهیترین اصول و چهارچوبهای هنر سینما میشود به آن رسید.
مشکل اصلی ساعت 6 صبح پرداخت و اجرای ضعیف مدیری از سوژهای است که فیالنفسه سوژه بدی نیست اما همین سوژه نسبتا خوب آدم کاربلدی میخواهد تا با پرداختی درست آن را تبدیل به فیلمی پرکشش نماید. «ساعت 6 صبح» بار دیگر این فرضیه را اثبات میکند که مهران مدیری برای ساخت یک اثر ماندگار احتیاج به زمان بیشتری به اندازه یک سریال دارد و زمانی که قرار است یک داستان را در طول90 دقیقه جمع و جور کند عاجز میشود.
فیلم از لحاظ فرم در تمامی سطوح ضعفهای آشکار دارد و انگار در یک شهر هرت بیقانون، فیلمبرداری شده است.ریتم فیلم بسیار کند و حوصله سربر است و مخاطب بیش از ۱۵ دقیقه دوام نمیآورد و بر خی سالن را ترک میکردند.
دقایق پایانی فیلم که صحنه در تصرف نویسنده، کارگردان و بازیگر است، جذابیتهایی دارد که از فیلمهای معمول پلیسی ایرانی انتظار ندارید، هر چند از شخصیت مهران مدیری دور نیست، اما این دقایق آخر از پس حل و فصل چالشهای مهم فیلم از آن جمله شخصیتپردازیهای ناقص، خردهداستانهای رها شده، منطق داستانی ضعیف و شلوغی بیمعنی صحنه بر نمیآید.
دومین ساخته سینمایی حسین دوماری و پدرام پورامیری، نسبت به فیلم نخستشان (جاندار)، چند گام به عقب محسوب میشود.
کوین کاستنر پس از بازیگران بزرگی چون جان وین و کلینت ایستوود، یکی از شمایلهای جاوادانهی ژانر وسترن است. او در دورانی که ژانر وسترن به تمامی رو به افول بود و اصلا باید آن را ژانری مرده در نظر میگرفت که کلینت ایستوود بزرگ هم آن را کنار گذاشته است، یک تنه سراغ ساختن فیلمهایی این چنین رفت تا سینمای محبوبش را از خطر مرگ حتمی و فراموشی نجات دهد.