داستانپردازي در «انيميشن آخرين داستان» بر سه محور اصلي صورت ميگيرد؛ يكي مراجعه به تاريخ و اسطورهپردازي (پيوند روايي واقعيت و افسانه)، ديگري مواجهه قهرمانان با بدمنها (درگيري نيروهاي بد و خوب) و سومي تاكيد بر فراز و فرودهاي دراماتيك رخدادهاي ثانويه. اين گوناگوني روايي هم در فرم و هم در اجرا، ساختار چند پارهاي را ايجاد كرده كه چندان در كليت اثر لكنتي ايجاد نميكند؛ شاهد اين مدعا شيوه طراحي متفاوت بخش آغازين اين انيميشن (طراحي بر پايه خطوط رقصان و مورف كردن اشكال و فرمها) و مقايسه آن با پردههاي دوم در بخش معرفي شخصيتها و بسط داستان (با تاكيد بر طراحي دوبعدي) در كنار پرده آخر نبرد ضحاك با سپاه آفريدون (تاكيد بر جزييات بافت و رنگ و نور با افكتهاي سهبعدي) است.
مشكل ما در فرهنگ و هنر و در بعضي شاخهها دقيقا از همينجا شروع ميشود كه وقتي با شخصي مواجه ميشويم كه سنش پايين است انگار او نميتواند كاري انجام دهد. قبول دارم كه جوانان نياز به راهنمايي دارند اما چكشي برخورد كردن را اصلا نميپسندم. انگار كه من حق ندارم به اين مقوله ورود كنم.