پایگاه خبری تئاتر- گروه تئاتر اگزیت- اردشیر شیرخدایی:
ارزشگذاری منتقد: نیمستاره- ضعیف
در نمایش «ایولف کوچولو» به کارگردانی محمد مهدی رفیعی، طراحی سهلگیرانه است. به نظر میرسد با رویکردی ایستا و کمتر جستجوگرانه نسبت به متن چندسطحی نمایشنامه مواجه هستیم که امکان اکتشاف لایههای مختلف و برونفکنی پیچیدگیهای شخصیتها و سیر تحولشان را به طور کامل بر صحنه محقق نمیسازد.
نمایشنامه ایولف کوچولو، متن چند وجهی و روانکاوانهای دارد و واجد مساله شناخت و تحول است که در کنار تمرکز بر روابط عاطفی و روانی بین یک زوج در شرایط بحرانی، به روابط خاص بین محارم، مساله طبقاتی و نیز به کارکرد نمادین یک شخصیت (زنموش) در استحاله شخصیتها در وجه درونیشان میپردازد.
نحوه خوانش نمایشنامه، پرداخت و طراحیهای کارگردان در این اجرا به طوری است که در برخی موارد حتی امکان باورپذیری حسی لایه بیرونی نمایش در قالب یک ملودرام کلاسیک خانوادگی که با تراژدی همراه است، میسر نمیشود.
**
ایولف کوچولو، نمایش سه پردهای است که همه ماجراهای آن در یک روز و نیم و در خانهباغ و بلندیهای جنگلی مشرف بر دریایی خروشان اتفاق میافتد. آلفرد آلمرز که برای استراحت به کوهستان رفته بود به خانه بازگشته است و تصمیم دارد به جای تمرکز بر نوشتن کتابش با عنوان «مسئولیت انسان»، تمام وقتش را صرف توجه و آموزش و خوشبختی پسر نه سالهاش ایولف نماید که یک پایش فلج است. ریتا و آلفرد، هرکدام دیگری را در نقص عضو پسرشان مقصر اصلی میدانند. سالها قبل وقتی ایولف نوزاد روی میز خواب بود روی زمین میافتد و آسیب میبیند. در حالیکه پدر و مادرش در آن هنگام سرگرم عشقبازی پرشوری بودند. گویا بعد از این حادثه آلفرد از نظر جسمی و عاطفی نسبت به ریتا سرد و بیتوجه میشود و خودش را غرق کار و نوشتن میکند به طوریکه حتی از ایولف نیز غافل میشود. ریتا زنی جذاب و پرحرارت و عاشقی خودخواه است و حضور هیچکسی را بین خودش و آلمرز برنمیتابد حتی ایولف...
آلفرد با تنها خواهرش رابطه کمی عجیب و بسیار صمیمانهای دارد، هرچند در انتها، آستا افشا میکند آنها هیچ نسبت خونی با یکدیگر ندارند. یکی از دلایل اصلی ازدواج آلمرز با ریتا، ثروت او بوده که به این طریق آستا را از زندگی سخت و فقیرانه قبلیشان برهاند. رفتار و منش آلفرد نسبت به ریتا، باعث شده در درونش حس ناخوشایند پوچی و فقدان ریشه کند و عصبی، پرخاشگر و غیرمنطقی باشد.
حضور شخصیت زنموش (موشگیر) باعث تغییرات اساسی در زندگی این خانواده میشود. او زنی ولگرد و سرگردان است که در اطراف میگردد و موشها و موجودات مزاحم را از بین میبرد. موشها را افسون میکند و به دنبال خودش به دریا میکشد تا غرق شوند. این شخصیت در نمایشنامه در عین واقعی بودن شخصیتی نمادین و مابعدالطبیعی به نظر میرسد و به نوعی بشارت دهنده مرگ است. با ایولف به خوبی ارتباط برقرار میکند و بالاخره او را به دریا میکشد. ایولف غرق میشود. مرگ ایولف در واقع مرگ استعاری سه شخصیت دیگر (آلفرد، ریتا و آستا) است که در آنها متکثر شده است.
اما این مرگ برای آنها نابودی گذشتهشان است و بدین ترتیب زمینه تحول و تغییر را در آنها فراهم میآورد. مثلا ریتا دست از خودخواهی عصبیاش میکشد و تصمیم میگیرد بعد مرگ ایولف خود را وقف کمک به کودکان فقیر پایین دست کند. کودکانی که ظاهرا نظارهگر غرق شدن ایولف مفلوج در دریا بودند اما هیچ کمکی برای نجاتش نرساندند. ریتا به آلمرز میگوید خودخواهی و بیتوجهی پرنخوتشان نسبت به فقر کودکان باعث شده آنها هم به ایولف در حال غرق بیتوجه بمانند. در پایان آلمرز به زندگی با ریتا ا
دامه میدهد و آستا با بورگهیم همراه میشود و زندگی تازه ای را شروع میکند.
آیا ایولف کوچولو در زندگی آلمرزها مانند موشی مزاحم تلقی شده که با افسون زنموش، به قعر دریای خروشان فروبلعیده میشود؟ این تفسیر، ایولف را محصول پیوندی مبتنی بر انتفاع فرصت طلبانه و شهوت تنانه صرف تلقی میکند که فقدانش اطرافیان را به بازنگری در خود و نهایتا بهبود و آرامش میرساند.
بازی بازیگران در نمایش محمدمهدی رفیعی، منعکس کننده تغییر و تحولات شخصیتها و انتقال دهنده حسها و تنشهای بینشان در مقاطع مختلف نمایش نیستند. بازیها به شکل تصنعی و بدون دلیل موجهی بی احساس و بهطور خامی شبیه به هم هستند. کشمکشهای درونی شخصیت ریتا با حسهای متناقضش، اجرایی نشده است. بازی نقش زنموش (موشگیر) هم علیرغم تمام تفاوتهای متصور بر آن در نمایشنامه، صرفا با دو طره موی آویزان (و نه حتی با طراحی لباس متناسب) فاصلهگذاری شده است. معادل نام شخصیت زنموش، در برخی منابع انگلیسی تحت عنوان Rat-wife یا Rat-woman ذکر شده است. با توجه به پیشینه و دیالوگهای این شخصیت در نمایشنامه که ایبسن برای خلقش از قصهها و اسطورههای اسکاندیناوی بهره برده است، به کارگیری معادل موشگیر، توسط مترجم این نمایش چندان رساننده نیست.
طراحی صحنه به طور سهلانگارانهای، نه بازتابدهنده جغرافیای اثر است و نه تبلور جوهر آن را نمایان میکند. طراحی صوتی هم کمک چندانی در تاثیرگذاری فضای نمایشی ندارد.
برای اجرای موفق و درست از هر اثر نمایشی نیاز به شناخت عمیق از کار نمایشی به عنوان بیان تصویری اندیشهورز، درک صحیح از اثر و طراحی خلاقانه و نوآورانه وجود دارد.
در تبلیغات قبل از شروع این نمایش در خبرگزاریها نوشتند: «ایولف کوچولو بعد از چهل و سه سال روی صحنه» !!... آیا استفاده تبلیغاتی، از نوستالژی اجرای خلاقانه و پیشروی ایولف کوچولو توسط آربی آوانسیان و گروه نامدارش در کارگاه نمایش در بیش از چهار دهه قبل، برای اجرایی در سال ۱۳۹۶ که شاید خلاق و نوآور هم نیست، یک شکست بزرگ تلقی نمیشود؟ آیا قرار نیست چهل و سه سال بعد رویداد تازه و نوآوارنهای توسط گروه دانشگاهی به پشتوانههای درخشان پیشین در عرصه نمایش، پیشنهاد شود؟
عمومی شدن مصادرهی تبلیغاتی «نامهای هنر پیشرو» در کنار بمباران تبلیغاتی کالاگونه در عرصه نمایش، به ویژه برای آثاری که بیشتر از هرچیزی واجد ویژگی میانمایگی هستند، زنگ خطر بحران کمبود خلاقیت و اصالت هنری را در دنیای تجارتزده تئاتر امروز به صدا درمیآورد.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater