چارسو پرس: گروه تئاتر اگزیت- مجید اصغری:
ارزشگذاری منتقد: یک و نیم ستاره (قابل تامل)
نمایش «مرزداران» تجربهایست آبرومند از یک اجرای شریف دانشجویی. متین است و ملیح. متعالی نیست اما از ابتذالنمایی برخی تئاتریها نیز فرسنگها فاصله دارد. به عنوان مخاطب میتوان دریافت که رهجوی و ملکی دغدغه درام دارند و تلاش میکنند که بر تکنیک مسلط شده و اثری سر و شکلدار به تماشاگر ارائه دهند. هرچند این مهم به شکلی دست و پا شکسته به سرانجام میرسد اما با توجه به تجربه کمی که دارند، این مساله قابل اغماض است. سنجش کیفیت یک نمایش در خودِ اثر نهفته نه در تندیسها و جایزههایی که در فلان جشنواره درو کرده است. با این رویکرد، «مرزداران» را فارغ از آن چه در جشنوارههای داخلی برایش اتفاق افتاده بررسی میکنیم.
اثر با پوستر ساده اما هوشمندانه خود گره اولیه ارتباط با مخاطب را به وجود میآورد. پوستر زمینهای قهوهای دارد که در وسط آن، حلقهای از جای پوتینهای مرزداران طراحی شده است. این جای پای پوتینها که درهم تنیده شدهاند بر دو امر دلالت میکنند. اول به حکم وظیفه پاسداری از مرزها که بر آنها محول شده و دوم بحث تنشهاییست که در نمایش بین سربازها و مافوقشان به وجود میآید. در حاشیه پوستر دو خط سفید وجود دارد که چهارچوب مکان نمایش ما را مشخص میکند، چرا که این خطوط در اثر به عنوان مرز ایران و افغانستان نیز معرفی میشوند. حال این که از میان حلقه جای پوتینها، جای پای پوتینی نشان داده میشود که از حلقه بیرون زده و حتی قدمهایش به بیرون از خطوط سفید کشیده شده است. این همان حادثهی محرک نمایش است که از ابتدای کار شخصیتها را به چالش میکشد. نگاه طراح به پوتینها از زاویه بالا بوده تا هر چه شفافتر، خطوط سفید و گریزپایی یک سرباز را به تصویر بکشد. از طرفی این زاویه دید با زاویه دید دانای کل محدود نمایش نیز همخوانی دارد. نقطه حرف «ز»، که در فونت عنوان «مرزداران» به شکل قطره خون بدل گشته حکایت از مرگ و کشته شدن کسی در درام دارد. با این مقدمه به سالن نمایش میرویم تا ببینیم «مرزداران» چگونه خود را به ما ابراز میکند.
گریزپایی یک سربازوظیفه ناجا به نام مرتضی، خط تعادل نسبی نمایش را شکسته و بستری میشود برای صعود و نزول یافتن روابط سایر سربازان با مافوقشان. ایده نسبتا تازهای نیست اما به ذات جذاب است و به شدت این پتانسیل را دارد که به اثری جاندار، پویا و عمیق تبدیل شود. اما متاسفانه عدم شفافیت در پاسخ به چرایی فرار مرتضی و ابهام در این که بالاخره آیا او کشته شده یا به نیروهای قاچاقچی پیوسته از صلابت نمایشنامه و اجرا کاسته است. با این حال تعادل برهم ریخته ابتدای نمایش با تمهید حسنآقا (مافوق و سرپرست سربازان) مبنی بر زیاد شدن ساعات نگهبانی سایر سربازان جبران میشود. در نمایشنامهنویسی، ساخت و پرداخت عدم تعادل کار دشواریست اما پاسخ مناسب نویسنده به آن عدم تعادل کاریست دشوارتر. حال این که حادثه محرک و یا عدم تعادل بعدی باید مهیبتر و به مراتب جبرانناپذیرتر از قبلی باشد. در نمایشنامه «مرزداران» روایت کشته شدن مرتضی به دست قاچاقچیها از زبان یکی از بومیهای منطقه به حسنآقا، نقش عدم تعادل ثانویه را در اثر ایفا میکند.
از این نقطه از نمایش به بعد انتظار میرود لحن نمایش جدیتر و سکوتها سنگینتر شود اما عادیسازی اوضاع به واسطه امور روزمره سربازان در پاسگاه لب مرز تمهیدی است که رهجوی و ملکی برای این قسمت از نمایش تدارک دیدهاند. حال آن که این تمهید بیشتر نقش ترمزگیر را در اثر ایفا کرده و به شدت تمپوی نمایش را کاهش میدهد. اگر در ادامه تنشهایی میان حسنآقا و سربازان رخ میدهد ارتباطی به مرتضی، فرار و حتی مرگش پیدا نمیکند که این مهم ضعف آشکار نمایشنامه «مرزداران» را به منصه ظهور میرساند. با وجود این ضعف و لطمهای که به اثر وارد میکند، نمایشنامهنویسان «مرزداران» خرده روایتهایی را در دل کار برای هر کدام از سربازان به وجود آوردهاند تا هستهای جدا از هسته مرتضی و حوادث پیرامونش شکل دهند و در ادامه مجددا به مساله سرباز یاغی برگردند. این رویه با لحظات کمیک میان سربازان به لایهای یکدست اما نازک تبدیل میشود تا وظیفه پوشاندن چالههای نمایشنامه را عهدهدار شود. با ادامه این روند، مساله برجسته شدن نقش سربازی به نام «قربان» با کنشگری قابل تامل «امیر کامران» در درام اثر بیشتر از عدم حضور مرتضی مورد توجه نویسندگان قرار میگیرد. بیماری «قربان» و پنهان نگاه داشتن این موضوع از مافوق خود روی کار آمده و اساسا جهت دیگری به روایت ما میدهد. اما ماجرای ترسش از حمام رفتن به کجا میرسد؟ ماجرای نیش زدن پشه به ابراهیم و دوری حسنآقا از اهل و عیال چه؟ به طبع مطرح کردن این مسائل و پاسخ ندادن ناآگاهانه به این پرسشها، معنایی صرفا جز پر کردن زمان نمایش به مخاطب نمیدهد. این مشکل در متن از طرفی حسی شبیه گمگشتگی به ما دست میدهد. گویی کسی دست ما را گرفته و به نقطه صفر مرزی برده و بیهیچ دلیلی ما را با هزاران سوال آنجا رها کرده است.
هر صحنه بسته به موقعیت نمایشی خود با موسیقی آغاز میشود. منبع موسیقی نیز یک ضبط صوت فکسنی است. این موسیقی گاه از رادیو جوان پخش میشود، گاه صدای سرخوشانه جواد یساری است و گاه نوای لطیف مصطفی غلوش. کارگردانان ما از همین امر ساده و روزمره در فضاسازی نمایشی کار بهره بردهاند. به عنوان مثال همزمان با افشا شدن مرگ مرتضی در پاسگاه، صدای الله اکبر اذان غلوش به گوش میرسد و صدالبته مکث به جای حسنآقا با کنشگری به اندازه شاهو رستمی. این نکته باعث شده تا صحنه از لحاظ دراماتیک جان دوبارهای یابد و به نوعی بیشتر از حد ساده خود نمایشی و تئاتریکال شود. بیتردید پرداخت بیشتر به این جزئیات در عناصر بصری میتوانست «مرزداران» را با وجود ظاهر نسبتا خشنی که دارد، نرم و لطیف جلوه دهد.
با این همه معتقدم که اثر از عدم طراحی صحنه و گاه میزانسنهای نادرست لطمه خورده است. نشستنهای بیمورد، ایستهای ناکارآمد و عدم توجه کنشگران به یکدیگر از جمله این لطمات است. از آنجا که بارها گفتهام کارگردانی آثار رئالیستی گاه دشوارتر از سایر سبکهای نمایشی است، در نهایت میتوان نمره قابل قبولی برای رهجوی و ملکی برای نمایش «مرزداران» در نظر گرفت.