اين روزها نمايش «مرگ و پنگوئن» به نويسندگي محمد چرمشير و كارگرداني پيام دهكردي، اقتباسي از داستاني با همين نام از «آندري كوركف» اوكرايني در مجموعه تئاتر شهر روي صحنه رفته است. رمان كوركف به خوبي فضاي خفقان‌آور جامعه اوكراين پس از جدايي از شوروي كمونيستي را نشان مي‌دهد

چارسو پرس:

روشنفكران و تبهكاران

اگر بخواهيم «مرگ و پنگوئن» را نشانه‌شناسي كنيم بايد به طور مشخص به نشانه‌هاي اجتماعي و سياسي‌اش اشاره شود. نويسنده تلاش مي‌كند دوگانه: روشنفكر (نويسنده تنهاي مردم‌گريز) و تبهكار سياسي (انسان‌هاي قدرت‌طلب و صاحبان رسانه) را در يك دسته جاي داده و آنها را در برابر «مردم عادي» و «مفاهيم آرماني زندگي» قرار دهد. مفاهيمي مانند: فروپاشي خانواده در حكومت‌هاي «استبدادي» (توتاليتر)؛ تغيير روند كاركرد روشنفكري در جامعه و در نهايت تبديل نويسنده‌اي روشنفكر به «فرشته مرگ» ديگران؛ بن‌مايه‌هاي اصلي نمايش «مرگ و پنگوئن» را شكل مي‌دهند. در ابتدا بايد به شخصيت نويسنده كه ويكتور نام دارد، بپردازيم. او مردي تنها و عجيب است و در خانه‌اي كوچك و به دور از ديگران زندگي مي‌كند. در همان ابتدا سردبير روزنامه‌اي پرخواننده سراغش مي‌رود. روزنامه‌نگار از نويسنده درخواست مي‌كند كه براي افراد ساده و غيرمشهوري كه هنوز نمرده‌اند «سوگنامه» يا آگهي ترحيم بنويسد. نويسنده متوجه منظور او نمي‌شود.

بنابراين روزنامه‌نگار از واژه «يادبودنامه» استفاده مي‌كند. آنها با هم قرار مي‌گذارند و اين ماجرا به جاهاي باريك مي‌انجامد. نويسنده، از تنهايي و بي‌كسي خود به باغ وحش مي‌رود و پنگوئني به خانه مي‌آورد تا با او زندگي كند. در اينجا شاهد فضايي «اگزوتيك و گروتسك» (عجيب و غريب) هستيم. نويسنده حاضر نيست تنهايي خودش را با ازدواج پر كند و از آدم‌ها فراري است. اسم پنگوئن خودش را هم «ميشا» مي‌گذارد. با اين تفاسير بايد به پديده روزنامه‌نگاري در جهان داستاني «آندري كوركف» توجه كنيم. روزنامه‌نگاري به غلط يا درست در كنار روشنفكري قرار مي‌گيرد. در اين داستان شاهد زندگي نويسنده روشنفكري هستيم كه آرزوي نوشتن رمان‌ داشته ولي حالا به فرشته مرگ ديگران در روزنامه تبديل شده است.

او با يادبودنامه‌هايي كه مي‌نويسد، مرگ افراد را رقم مي‌زند. ويكتور به فردي به نام «ميشا»-كه هم اسم پنگوئنش است- مي‌گويد بهترين يادبودي كه تا حالا نوشته مربوط به شاعر معروف حزب است. ميشا هم به او قول مي‌دهد تا يادبودهايش حتما منتشر شوند.

پس از آن آگهي است كه شاعر حزب از طبقه ششم ساختماني به پايين پرتاب مي‌شود و جان مي‌بازد. «مرگ و پنگوئن» دست روي تغيير كاركرد روشنفكري، روزنامه‌نگاري و نويسندگي در جامعه‌اي استبدادزده مي‌گذارد.

تبارشناسي روشنفكران

مگر نويسندگان روشنفكر چه كساني بودند كه تا اين ميزان در داستان اهميت يافتند؟ در ابتدا بد نيست از واژه روشنفكر تعريفي به دست دهيم. آنها در دوران مشروطه در ايران با عنوان «منورالفكر» شناخته مي‌شدند و بعدها در عصر پهلوي به نام روشنفكر معروف شدند. جلال آل‌احمد هم كتابي با عنوان «در خدمت و خيانت روشنفكران» منتشر كرده است.

بابك احمدي در سال ۱۳۸۴ كتاب «كار روشنفكري» را منتشر كرد.احمدي در ابتداي اين كتاب مي‌گويد كه پرسش اصلي رساله چنين است: «كجا كار فكري افراد تبديل به كار روشنفكري مي‌شود؟» گروهي ديگر روشنفكرها را «تجددپرست» مي‌دانند. يعني كساني كه مدرنيته را نقد كرده‌اند و از دايره اين تعريف خارج مي‌شوند. اين واژه با مفاهيم «روشنگر» و «منتقد» نيز عجين شده است. منورالفكران مشروطه با اين پرسش مواجه بودند: «چرا غرب پيشرفت كرده و ما عقب مانده‌ايم؟» بنابراين آنها رويه‌اي «غرب‌گرايانه» پيش گرفتند؛ مانند اغلب روشنفكران اوكرايني در سال‌هاي پاياني حكومت شوروي.

اما محمدعلي فروغي و احمد كسروي انديشه‌هاي «غرب‌ستيزانه» را با تفكرات ملي گرايانه بومي پيوند زدند كه اين روند در نهايت به انديشه نقد «غرب‌زدگي» احمد فرديد و آل‌احمد رسيد. همچنين جريان «روشنفكري ديني» هم در ادامه سربرآورد. «روشنفكري ماركسيستي» را هم مي‌توان به اين جريان افزود. «آنتونيو گرامشي» در مقاله «مردم و روشنفكران مدرن در كشورهاي مختلف» مي‌نويسد: «تمدن‌هاي هندوستان و چين در مقابل ورود به تمدن غربي مقاومت مي‌كنند كه به هر جهت بالاخره غلبه خواهد كرد.

آيا اين تمدن‌ها مي‌توانند به يك‌باره بر سنت‌هاي عميق خود بشورند و به ورطه خرافه تنزل يابند؟ آيا اين اتفاق نمي‌تواند به تسريع جدايي خلق و روشنفكر منتهي شده و ظهور «روشنفكران جديدي» از ميان «توده» را موجب شود كه در فضاي ماترياليسم تاريخي شكل گرفته‌اند؟» با اينكه واژه «روشنفكر» فربه و كش‌دار به نظر مي‌رسد ولي شايد همه بر سر اين تعريف تفاهم كنيم كه روشنفكران افرادي هستند كه از طريق كار فكري و نوشتن بر افكار و انديشه‌هاي مردم تاثير مي‌گذارند و پاسخ‌ها و راهكارهاي متفاوتي را در رسيدن به جامعه آرماني مدنظر خود پيشنهاد مي‌دهند. با توجه به اينكه اين روزها روشنفكران ديگر تاثيري در جامعه پست‌مدرن تكنولوژي‌زده معاصر ندارند شايد پيام آندري كوركف مرگ روشنفكري باشد. در اين زمينه بد نيست به همين فضاي پيراموني در جامعه‌اي كوچك همچون تئاتر نظر كنيم.

اين روزها «سلبريتي‌ها» جاي افراد اهل انديشه را گرفته‌اند و جاي نويسنده روشنفكر را سلبريتي‌هايي گرفته‌اند كه در تمام شؤون نمايش دخالت مي‌كنند. شايد كارگردان «مرگ و پنگوئن» هم بايد در اجرا و دراماتورژي اين نمايش از سلبريتي‌ها استفاده مي‌كرد. اما پيام دهكردي تصميم گرفت برخلاف جريان رايج گام بردارد.

///.