نوزدهمین تجربه سینمایی بلند کمال تبریزی درست در ۳۰ سالگی فعالیت او به عنوان کارگردان به فیلمی رسید که شاید بار و نام کمدی را با خود به همراه داشته باشد ولی در عمل به اثری مانند است که تکلیفش با خودش و عواملش مشخص نیست چه رسد به مخاطب.

پایگاه خبری تئاتر: ما همه با هم هستیم به عنوان نوزدهمین ساخته بلند سینمایی کمال تبریزی، کارگردان شناخته شده، مطرح و در دوره ای جریان ساز در عرصه سینمای ایران؛ اثری است که پیشوند هایی چون پربازیگرترین اثر سینمایی ایران و متفاوت ترین اثر سینمایی کمدی ایران با رگه های سیاسی را با خود دارد همچنین این فیلم سینمایی با مراسم افتتاحیه مجلل و حضور بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر کار خود را با سر و صدا آغاز کرد. البته از همه مهم تر نام فیلم که بازتاب دهنده برخی از فعالیت‌های تاریخ معاصر کشورمان است، آنرا به اثری بدل ساخت که مخاطبان برای اکران آن لحظه شماری می کردند! ایجاد هیجان کاذب مانند فیلم های درجه دو و سه برای فروش! هرچه فیلم به روزهای آغازین اکرانش نزدیک تر می‌شد، حاشیه‌های آن نیز فراوان‌تر و پررنگ‌تر شد. نخستین حاشیه‌ای که به شکل جدی در جریان اکران این اثر سینمایی در هفته منتهی به اکران، فیلم را متاثر خود کرد به سرمایه گذار این اثر بازمی گشت. کلید واژه‌هایی چون «پول های نامعلوم»، جریان حضور این دست از پول‌ها در تولیدات فرهنگی و به ویژه حوزه سینما و تئاتر را با خود به همراه آورد. مساله‌ای که البته در جریان جشن افتتاحیه این اثر و عکس‌هایی که شخص سرمایه گذار به شکل تک به تک با بازیگران مطرح و چهره این اثر سینمایی مانند یک مخاطب ذوق‌زده می‌گرفت! این جریان را در ذهن افراد متبادر می‌کرد که آیا این شخص سرمایه‌گذار، فردی آشنا به کار فرهنگی و قوانین سینماست؟ یا… جای این نقطه چین‌ها را هرطور که دوست داشتید پُر کنید! ما همه با هم هستیم‌ هنوز ۱۰ روز نخست اکران خود را پشت‌سر نگذاشته بود که این بار پای آن به نقد منتقدان باز شد و سرآمد آنها مسعود فراستی که همواره به صراحت لهجه مطرح است به میان باز شد. این منتقد صریح الهجه این فیلم را نه اثری سرگرم‌کننده و نه دارای بار کمدی دانست! همین مساله کافی بود تا یک بار دیگر کمال تبریزی شدیدترین لحن را در پاسخ به جامعه منتقدان و به ویژه فراستی به کار گیرد. اتفاقی که بار دیگر کمال تبریزی و حاشیه‌های م ا همه با هم هستیم‌ را بیشتر از متن فیلم در تیررس رسانه‌ها، به ویژه در فضای مجازی قرار داد. وقتی همه این شرایط را با هم در نظر بگیریم پر بیراه نیست که ولو به شکل ناخودآگاه عموم افراد جامعه به دلیل پر رنگ بودن شایعه‌ها نسبت به متن جریان این اثر، به صف مخاطبان ما همه با هم هستیم‌ بپیوندند. اتفاقی که در حوزه سینما بیشتر برای گونه فیلم های درجه دو و سه نازل - بی مووی ها - شناخته می‌شود تا سرمایه گذاران آن آثار بتوانند به واسطه همین حاشیه‌ها و شایعه‌ها، مخاطبان را به سالن‌های سینمایی بکشانند و سرمایه هزینه شده برای تولید اثر را به هر نحو ممکن بازگردانند. 

خاطره‌بازی با آثار درخشان تبریزی نام کمال تبریزی ناخودآگاه مخاطبان سینما را به خاطره‌بازی وا می‌دارد! زمانی که در سال ۱۳۷۴ یکی از تحسین شده ترین آثار سینمایی کمدی با محوریت دفاع مقدس با نام لیلی با من است تولید شد. در مواجهه با این اثر به غایت سینمایی، جامعه مخاطبان تا منتقدان جملگی لب به تحسین این اثر گشودند و حتی افرادی که با تعریف و تمجید بیگانه بودند این جمله را مدام مطرح می کردند که «اگر کمال تبریزی و سابقه او به عنوان یکی از دانشجویان خط امام در تسخیر لانه جاسوسی نبود؛ تنها به فاصله شش سال بعد از پایان جنگ، هیچکس جز تبریزی نمی‌توانست پشت دوربین لیلی بامن است قرار گیرد تا بتواند این بار مفهوم دفاع مقدس را با نگاهی کمدی به مخاطب ارائه دهد.» سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۲ تبریزی فیلم های مهر مادری، شیدا، گاهی به آسمان نگاه کن و فرش باد را تولید و روانه سینماها کرد. آثاری که تک‌تک‌شان چه در جشنواره‌های داخلی و چه در جشنواره‌های بین‌المللی با اقبال مخاطبان و جامعه منتقدان ملی و بین المللی همراه بود. تا اینکه در سال ۸۲ تبریزی یکی از مهمترین آثار سینمای معاصر ایران را این بار در گونه سینمای کمدی - سیاسی تولید کرد؛ مارمولک. اکران مارمولک با فراز و فرودهای بسیاری همراه بود تا حدی که امروزه این فیلم را جزو نخستین فیلم های توقیف شده در هنگام اکران می‌شناسند هرچند که سرانجام این اثر با تأخیر به اکران آن هم به شکل محدود درآمد. با اکران این اثر آن جمله را این بار میان بسیاری از منتقدان و مخاطبان به شکل جمله‌ای واحد می‌شد شنید که «اگر سابقه سیاسی و پشتوانه کمال تبریزی نبود امکان نداشت کسی بتواند جز او پشت دوربین فیلم مارمولک قرار گیرد. اگر غیر از تبریزی فرد دیگری قرار بود این اثر را تولید کند به هیچ وجه اجازه تولید آن صادر نمی‌شد؛ چه رسد که بخواهد رنگ اکران به خود ببیند!» 

اثری که تکلیفش با خودش مشخص نیست فاصله بین سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۷ کمال تبریزی بار دیگر در تولید آثار سینمایی از دسته هنرمندان فعال بود؛ اما این بار دایره تولیدات او در گونه ملودرام اجتماعی و سینمایی کمدی در نوسان بود. اتفاقی که باعث شد آرام آرام جریان تولید آثار سینمایی تبریزی از سال ۱۳۹۳ سیر نزولی به خود بگیرد. چه از نظر جایگاه و نگاه هنرمندانه؛ چه از مفهوم و محتوا و چه در نگاهی کلان‌تر از دیدگاه اقبال مخاطبان و منتقدان. تا آنکه زمزمه‌های تولید ما همه با هم هستیم‌ میان هنرمندان، منتقدان و البته مخاطبان پیچید و با اضافه شدن هر یک از بازیگران چهره سینمای کشور به این اثر، باری از بخش تبلیغات عظیم این اثر سینمایی کار خود را آغاز می‌کرد. تا اینکه بالاخره مقرر شد تازه‌ترین تجربه کمال تبریزی با حضور مهران مدیری، لیلا حاتمی، پژمان جمشیدی، مانی حقیقی، جواد عزتی، محمدحسن معجونی، سروش صحت، محمدرضا گلزار، هانیه توسلی، ویشکا آسایش، مهران غفوریان و سیروس گرجستانی تنها به عنوان بخشی از ستاره‌های سینمای ایران تولید شود. در نهایت ما همه با هم هستیم‌ با این محوریت داستان اکران خود را به عنوان دوم فصل دوم اکران‌های سال ۱۳۹۸ آغاز کرد. داستان فیلم قصه شرکت هواپیمایی است که در حال ورشکست شدن است، رییس شرکت (لیلا حاتمی) پیشنهاد می‌دهد که یک هواپیمای خراب از شرکت با چند مسافر را به داخل خلیج فارس بیندازند تا بتوانند پس از کشته شدن مسافران از بیمه پول دیه و خسارت آنها را بگیرند. او سراغ یکسری افراد می‌رود که از زندگی خسته شده و دنبال مرگ هستند. آنها با امضای یک برگه قبول می‌کنند تا با سوار شدن در هواپیما پس از سقوط کشته بشوند، همه چیز درست پیش می‌رود تا اینکه یک مسافر به اسم علی حاجتی (پژمان جمشیدی) بدون اطلاع از قصد مسافرین سوار هواپیما می‌شود. در این میان، هم زمان با این حوادث مسافران هواپیما را به همراه رییس شرکت در جایی ناشناخته می‌بینیم که توسط یک بازپرس (مهران مدیری) مورد بازجویی قرار می‌گیرند. داستانی که شرحش رفت تنها موقعیتی به نام خودکشی دسته جمعی آگاهانه افراد در یک هواپیما برای سقوط؛ نقطه عطفی جذاب و گیرا در تولید یک اثر سینمایی می‌تواند به شمار رود؛ اما چه می‌شود که همین نقطه عطف در قالب یک اثر سینمایی نود و پنج دقیقه‌ای، آرام آرام از همان نقطه آغاز تا سکانس و پلان پایانی فیلم سیر قهقرایی به خود می‌گیرد؟ به گونه‌ای که بعد از گذشت نود و پنج دقیقه از این اثر، اولین سوالی که در ذهن مخاطب تداعی می‌شود آن است که وقتی تکلیف کارگردان، فیلمنامه نویس و یک دو جین بازیگر حاضر در این اثر سینمایی با تولید هنری مشخص نیست چگونه می‌توان در زمینه ارتباط گیری مخاطب با ما همه باهم هستیم مجالی برای اندیشه پیدا کرد؟! 

اثری به قیمت از دست دادن اعتبار ۳۰ ساله بی هیچ تردیدی ما همه باهم هستیم در کارنامه کمال تبریزی به مصداق تبدیل شدن سقوط آرام او از امکان مینا، سرعت گرفتن این جریان سقوط در مارموز و در نهایت سقوط آزاد و وحشتناک در ما همه باهم هستیم به شمار می‌رود. سینماگر و کارگردانی که روزی با تولید درخشان‌ترین آثار سینمایی، بخشی از تاریخ سینمای معاصر ایران را با خود به دوش می‌کشید و به الگویی برای بسیاری از هنرمندان جوان و تازه راه یافته به جریان سینمای حرفه‌ای بدل شده بود، در چند سال اخیر به جایگاهی رسیده که نه تنها کارنامه درخشان پیشین خود را در مواجهه با علامت سوال بزرگی روبرو کرده است که حتی در بین بسیاری از دوستان همکار و منتقد نیز در حال از دست دادن جایگاه، مقام و منزلتی است که در پس پشت ۳۰ سال فعالیت در حوزه تولید آثار سینمایی برای خود کسب کرده بود.

تمامی پرسش‌هایی که بی جواب می‌ماند تنها پرسشی که فیلمنامه ما همه باهم هستیم آنرا پاسخ می‌دهد دلیل خودکشی مدیرعامل شرکت هواپیمایی است که ابتدا خودکشی او را در سکانس نخست می‌بینیم و سپس در ادامه در نخستین بازجویی توسط بازجو، مدیر عامل عذاب وجدان خود را به عنوان متقن ترین برهان برای خودکشی نام می‌برد. اما پرسش‌های دیگر که چرا این مدیر عامل از بین تمامی راه‌کارها به راه‌کار سقوط هواپیما برای گرفتن پول بیمه به عنوان تنها راه حل می‌اندیشد؟ آنکه تک تک این مسافران را که هر یک دلیلی برای خودکشی دارند به واسطه چه شیوه و روش میدانی و تحقیقی جور می‌کند؟ آنکه چرا تمامی مسافران که هر یک مصمم به خودکشی با دلایل واهی که از آن یاد می‌کنند هستند صرفاً با اولین تکان شدید هواپیما که آن نیز محصول حرکت عامدانه خلبان و کمک خلبان است از تصمیم خود باز می‌گردند؟ چرا تمام این افراد که در میان آنها سینماگر، بازیگر، نویسنده و دکتر جضور دارند چگونه بدون شناخت فردی - علی حاجتی - تمام ذهنیت و انگیزه خود را که در نهایت منتج به نتیجه خودکشی شده ناگهان کنار گذاشته و سرسپرده او می‌شوند؟ چرا تمام این افراد باید توسط بازجویی که ادعا می‌کند زندگی و مرگ آنها در دست اوست - گویا او بازجویی غیر از فردی زمینی و در عالم برزخ است - آن هم به واسطه دروغ سنج به راستی و دروغ شان پی برده شود؟ و… بسیاری از سوالات دیگر مثل آنکه چرا تا سکانس و پلان پایانی فیلم که مسافران در برف مشغول سوار شدن بر تله کابین هستند و ما - مخاطب - شاهد گفتگوی دو نفره بازجو و سوپراستار - محمدرضا گلزار در نقش خود - هستیم و از خلال صحبت‌هایشان پی می بریم او تلاش می‌کند این داستان سقوط را برای شهرت هرچه بیشتر به خود منگنه کند بی هیچ پاسخی در فیلمنامه به عنوان اصلِ روایتِ منطق قصه برای مخاطب داستانِ هیچ اندر هیچ ما همه باهم هستیم به واسطه نگاه کمال تبریزی به مخاطبان ارائه می‌دهد. نام این اثر ارجاع تلخ دیگر هم دارد! در ما همه با هم هستیم‌ قرار است چه کسی با همه باشد؟ قرار است این اثر سینمایی با حضور کارگردان، فیلم‌نامه‌نویسان و یک دو جین بازیگر با مخاطبان خود باشد؟ یا نه قرار بوده که تولید کنندگان این اثر از کارگردان، فیلمنامه‌نویسان و بازیگران، گعده و دورهمی با هم داشته باشند؟ خب پس اگر قرار بود با همدیگر باشند، چه نیازی به اکران این اثر سینمایی است؟ اگر قرار بود که همگی این عوامل در تولید ما همه با هم هستیم‌ برای با هم بودن با مخاطبان باشند چگونه است که ذهنیت، نگاه، درک، و فهم مخاطب را با طرح این همه پرسش بی جواب به عنوان یکی از اصولی‌ترین قوانین فیلمسازی اینچنین به استهزا می‌گیرند؟ قصه ناتمامِ تمام اگرها! اگر رویکرد و نگاه تبریزی در خلق ما همه با هم هستیم‌ عرض ارادت به سینمای فانتزی است؛ ما همه با هم هستیم‌ جز در گریم افرادی که بعد از حادثه سقوط، یکی یکی نزد بازجو می آیند دیگر قواعد سینمای فانتزی را رعایت نمی‌کند؟! اگر ما همه با هم هستیم‌ قرار است که اثر کمدی باشد؛ چگونه است که هیچیک از مخاطبان در سالن سینما به هیچکدام از تکه‌های یخ، خشک، بی حس و حال و بی مایه شخصیت‌های اثر که برخی از آنها در حوزه کمدی بازیگران سرآمدی هستند حتی نیشخندی نثار نمی‌کنند چه برسد به لبخند؟! اگر این اثری سیاسی است؟ چگونه است که کمال تبریزی یکی از شعارهای جریان معاصر فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی کشور را - ما همه با هم هستیم - بر پیشانی فیلم خود به عنوان نام اثر سینمایی قرار داده اما در انتخاب افراد حاضر و شخصیت‌هایی که آن گروه را نمایندگی می‌کنند جز علی حاجتی که عنصر اضافه شده و غیربرنامه ریزی این گروه است همگی بی نام هستند؟ و در طول فیلم آنها را سینماگر، دکتر، بازیگر و یا فرد معتاد صدا می‌کنند؟ یعنی این افراد تیپ هستند؟ پس چرا کوچک‌ترین قواعد تیپ سازی در بازی آنها رعایت نمی‌شود؟ اگر شخصیت هستند پس چرا نخستین مولفه شخصیت - داشتن نام - را ندارند؟ چرا تک تک این افراد افراد دست چین شده توسط کمال تبریزی درست به واسطه نام فیلم و دیالوگ خلبان که آن را با صبر و تامل بسیار و به شکل کاملاً واضح به زبان می‌آورد که «نترسید… نترسید… ما همه با هم هستیم» همگی قصد خودکشی دارند؟ آیا این افراد رها و و وِل شده (چون تیپ هستند و نه شخصیت) و در عین حال ارجاع دهندگان به آن حادثه تاریخ معاصر کشورمان، همگی هدفی واحد - خودکشی - در سر دارند؟ اگر این کار قرار است بی طرف باشد به گونه‌ای که فرد بازجو که گویا عاملی وصل به بالاست را مدام در حال خوردن و خوردن و خوردن به تصویر می‌کشد. یعنی از دید کارگردان، ذهن مخاطب امروز آنقدر ساده و حقیرانه است که چنین تصویر گل دُرشتی را برای ارجاع دادن این شخصیت به مخاطب انتخاب کرده است؟ … آیا این توهین نیست؟! در ادامه اگرها، بدون هیچ شکی نمی‌توان اگرهای دیگری مانند سینمای سورئالیست، سینمای رئالیست، سینمای سمبلیست و دیگر «ایسم» های سینمایی را به نگرش کمال تبریزی در ما همه با هم هستیم‌ حتی به سهل انگارانه ترین حالت ممکن سنجاق کرد! اما مسئله این است که اگر ما همه با هم هستیم‌ اثری نه اجتماعی، نه سیاسی و نه کمدی است پس چیست؟! و این درست مهمترین پرسشی است که ساده‌ترین مخاطبان که ادعای درک هنرِ سینما را ندارند نیز از خود می پرسد که ما همه با هم هستیم‌ در نهایت قرار است چه چیزی به او - مخاطب - ارائه دهد؟ قرار است چه الگو و مفهومی را برای مخاطبانی رازگشایی کند که نگرش سیاسی ندارند؟ قرار است شیفتگان سینمای کمدی را با حضور چند بازیگر نامدار این عرصه به خنده وا دارد؛ که توفیقی در آن نمی یاید؟ قرار است به عنوان اثری انتقادی به تقبیح کدام بخش از تاریخ معاصر کشورمان بپردازد؟ قرار است؟!… قرار است؟!… قرار است؟!... 

صحبت به زبان سینما با تبریزی کارگردان گویا کمال تبریزی و یک دوجین بازیگر این اثر سینمایی تنها یک دورهمی ساده با هم داشتند و در این دورهمی ساده تصمیم گرفته‌اند برای اینکه جمع و تصویرشان نهایی و ثبت شود حالا یک فیلم هم بسازند! دیگر مهم نیست که این فیلم دارای داستانی باشد؛ دارای هویتی باشد؛ و در نهایت دارای عرض ارادتی به رسالت هنری به نام سینما. نکته سخت و حل شده ماجرا آنجاست کمال تبریزی بعد از ۱۹ اثر سینمایی و ۳۰ سال فعالیت در آن دسته از گروه کارگردانان قرار نمی‌گیرد که صرفاً برای مطرح کردن نام خود، با صرف هزینه‌های هنگفت سراغ برخی از بازیگران به اصطلاح چهره سینمای ایران برود و بخواهد اثری بی مایه، سطحی، نازل و بی هویت را تولید کند تنها با این هدف که نام خود را برجسته کند و البته به فروش بالا هم دست یابد. کمال تبریزی بی هیچ تردیدی بخشی از شناسنامه تاریخ معاصر سینمای ایران است. کمال تبریزی کارگردان آثار ماندگار و درخشانی چون یک تکه نان، مارمولک، فرش باد، گاهی به آسمان نگاه کن، مهر مادری، لیلی با من است و در مسلخ عشق است. کمال تبریزی همان کارگردانی است که شیدا را به عنوان یکی از درخشان‌ترین آثار سینمایی دفاع مقدس ایران در سال ۱۳۷۷ تولید کرد. در پایان این نوشتار کمال تبریزی را به دیالوگی از دیالوگ‌های درخشان شیدا ارجاع می‌دهم. جایی که «فرهاد» قهرمان داستان با بازی پارسا پیروزفر به پرستار خود «شیدا» با بازی لیلا حاتمی می‌گوید: «آن هنگام، که عطر بهار نارنج در آن کلام مقدس پیچید من تو را از پشتِ چشمانِ بسته‌ام دیدم… خوبی‌های تو را و لطفِ تو را… بهار نارنج را به نسیم بسپار و اگر خواسته‌ام را خواستی، کتاب (قرآن) را به نشانِ عهدی میان ما با خود ببر… وگرنه بماند…» این دیالوگ یکی از ماندگارترین دیالوگ‌های تاریخ سینمای ایران است. تنها به بخش کوچکی از یکی از درخشان‌ترین آثار سینمای ایران به کارگردانی کمال تبریزی باز می‌گردد. حال به همان کتاب، کمال تبریزی را سوگند می‌دهم که آقای تبریزی ما هنوز هم دوستت داریم تا دیر نشده برگرد!