رويکرد اجراي ما اين بود که از طريق خود حقيقت است که به حقيقت دست پيدا مي‌کنيم. ما جايي اشاره مي‌کنيم به اينکه «همه يادشان مي‌رود و موضوع فراموش مي‌شود» و ما اين گزاره را در خود اجرايمان هم عملي کرديم. جايي شما با خشونت شديد مواجهيد و در صحنه بعد ممکن است کمدي چنان زياد باشد که آن را فراموش کرده باشيد و اين الگو مدام تکرار مي‌شود و جان‌مايه‌اي بود که مد نظر ما بود آن را در اجرا هم بازنمايي کنيم.
پایگاه خبری تئاتر: نمايش «لانچر 5» که تا امروز چند دوره اجراي بسيار موفق را پشت سر گذاشته و همچنان هم در سالن مستقل تهران مي‌تازد و هر شب بيش از 300 تماشاگر در دو اجرا دارد، روي مسئله‌اي کليدي دست گذاشته: «حقيقت چيست؟» و اين شيوه رويارويي با حقيقت است که کار نويسندگان و کارگردانان جوانش يعني پويا سعيدي و مسعود صرامي را ويژه مي‌کند. در برهوت يک پادگان نظامي ما با واقعياتي مهيب مواجه مي‌شويم که اگر لحظات کميک اجرا به کمک‌مان نيايند، شايد نتوانيم آنها را هضم کنيم. پاي صحبت دو خالق اين اثر نشستيم تا ببينيم فارغ از موفقيت‌هاي اين اجرا در جشنواره‌هاي تئاتر فجر و دانشگاهي، و همين‌طور استقبال تماشاگران، چه چيز آنها را پاي مسئله ابدي «حقيقت چيست؟» کشانده تا آن را اينجا و اکنوني کنند و ما را نيز با اين پرسش درگير کنند؛ پرسشي كه امروز شايد بيش از هميشه نيازمند پاسخي براي آن هستيم.
پروسه کار شما دو نفر در درجه اول به‌عنوان نويسنده و بعد به‌عنوان کارگردان چطور بوده؟ متن چطور شکل گرفت؟ وقتي يک نفر انفرادي تصميم به توليد يک نمايش‌نامه مي‌گيرد، ايده‌اي را در سر مي‌پروراند و آن را بسط مي‌دهد. جالب است بدانيم که دو نفر با هم، چطور يک متن نمايشي را توليد کرده‌اند؟
پويا سعيدي: متن به آن شکلي که يک نويسنده مي‌نشيند و آن را توليد مي‌کند، ساخته نشده؛ بلکه متن را مسعود صرامي شروع کرده و نوشته و تکميل کرده و وقتي قرار شده متن به اجرا برسد، من به کار اضافه شدم و متن را از آغاز نوشتم. اين يک پروسه بازنويسي عادي نبوده؛ بلکه مرحله‌اي بوده که متن گسترش پيدا کرده. در‌واقع بر‌اساس ساز‌و‌کاري که در سريال‌هاي خارجي‌اي که گروهي از نويسندگان آن را نوشته‌اند، ديده‌ايم، مسعود creator بوده و من developer. متن سومي در نهايت شکل گرفت که نه مطلقا متن مسعود و نه مطلقا متن من بود و در واقع ترکيبي از متن هر دو ما بود، وارد پروسه اجرا شد.
‌آن متن سوم چطور شکل گرفت؟
پويا سعيدي: متن سوم در يک شب برفي سخت و طولاني در زمستان 96 شکل گرفت. کنار هم نشستيم و با دعوا کلمه به کلمه متن سوم را شکل داديم.
يعني ديالوگ‌ها را هم ترکيب کرديد؟
پويا سعيدي: ديالوگ‌هايي که مسعود نوشته بود و ديالوگ‌هايي را که من نوشته بودم، تطبيق مي‌داديم و نمونه سومي شکل مي‌گرفت. همکاري بسيار خوبي بود و هرجا لازم بود، من عقب‌نشيني مي‌کردم و هرجا لازم بود، مسعود. اين روحيه مبادله تا آخر کار بين من و مسعود وجود داشت و هر دو به نفع کار جاهايي عقب‌نشيني مي‌کرديم. مسعود صرامي: واقعا کار راحتي هم نبود. وقتي مي‌شنوم دو نفر کار مشترکي را شروع کرده‌اند و بعد کار به دعوا کشيده، آنها را مي‌فهمم. واقعا کار ساده‌اي نيست. از‌خودگذشتگي مي‌خواهد و هدف نهايي را بايد مد‌نظر قرار داد. زماني که قرار شد پويا همراه من باشد و متن سومي شکل بگيرد، به اين فکر کردم که اين کار حتما بايد اجرا شود؛ پس خيلي جاها از خواسته‌هايم گذشتم؛ يعني اگر از روز اول مي‌خواستم صفر تا صد را مطابق ميل خودم پيش ببرم، چه بسا که کار اصلا به اجرا نمي‌رسيد. سال 94 متني نوشته بودم با عنوان «آخر دنيا» که متن موفقي شد و در چند جشنواره ديده شد و پايه همين متن شد. وقتي پويا گفت بيا با هم کار کنيم، همان متن را مبنا قرار داديم و پويا متن را گسترش داد. وقتي متن را به من برگرداند، شاکي شده بودم؛ ولي با هم نشستيم و نوشتيم و به متن نهايي رسيديم.
پروسه نگارش متن نهايي در يک نشست اتفاق افتاد؟
پويا سعيدي: بله. در واقع ما دو متن نهايي داشتيم که آن دو را با هم تطبيق داديم و ديالوگ‌ها را تطبيق مي‌داديم و به متن سوم رسيديم.
مگر ساختار متن هر دوي شما يکي بود؟
پويا سعيدي: بله، من ساختار روايي را حفظ کردم. به جز يک مورد. صحنه‌اي را اضافه کردم که شکل ديگري در متن مسعود وجود داشت که من آن را به هم ريختم و دوباره ساختم؛ اما پلات و طرح داستاني را من حفظ کردم. جذاب‌ترين بخش متن مسعود براي من همان ساختار داستاني بود. در‌واقع علت موفقيت متن سوم هم در نهايت وفاداري به ساختار اوليه بود. مسعود صرامي: اگر ما دو رويکرد متفاوت به متن داشتيم و مثلا پويا مي‌خواست متني ضد‌داستان بنويسد، نمي‌توانستيم به يک اثر مشترک برسيم. پايه کار حفظ شد. يک شب من و پويا با هم نشستيم و ديالوگ‌ها را خط‌به‌خط نوشتيم و بعد از آن هم حين تمرينات مدام متن را تغيير داديم تا به متن نهايي‌رسيديم. پويا سعيدي: درکل رويکرد ما اين است که بداهه‌هايي را که هر شب اتفاق مي‌افتد هم ممکن است به متن اضافه کنيم. روحيه هر دوي ما اين‌جوري است که انگار هر شب زايمان مي‌کنيم. اگر بازيگر ديالوگ بداهه‌اي دارد، ممکن است با هم‌فکري هم آن را به کار اضافه کنيم يا حتي شاخ‌وبرگ بدهيم و آن مي‌تواند بخشي از متن شود. مسعود صرامي: درواقع ما ايده‌هاي بازيگران را ويرايش مي‌کنيم. بداهه‌هاي آنها را کم‌وزياد مي‌کنيم و متن شب‌به‌شب در حال رشد و نمو است. حتي خودمان ممکن است هر شب به ايده‌هاي تازه برسيم و آن ايده‌ها را به اجرا تزريق کنيم. پويا سعيدي: به طور جالبي من و مسعود با هم هماهنگيم و هم‌نظر شده‌ايم؛ يعني ممکن است من چيزي را به اجرا اضافه کنم که مورد تأييد مسعود است يا برعکس. اين اتفاقات هميشه مثبت بوده و همه‌چيز در جهت ارتقاي اجراست.
متن اوليه چه جزئياتي داشت و در بازنويسي‌ها دستخوش چه تغييراتي شد؟
مسعود صرامي: تغييرات، بيشتر در جهت بسط‌دادن صحنه‌ها بود؛ مثلا صحنه بازجويي در نسخه‌اي که من نوشته بودم خيلي سريع‌تر برگزار مي‌شد، درحالي‌که پويا آمد و آن را گسترش داد. شخصيت‌هاي من هم شايد همين‌ها بودند، ولي پويا به آنها بُعد داد. پويا سعيدي: درواقع تغيير اصلي در لحن‌ها اتفاق افتاد. متن مسعود خيلي متن جدي‌اي بود. البته روزنه‌هاي طنزي دارد، اما به‌طورکلي خيلي جدي است. من چون قبلا تجربه کار کمدي داشتم، کمدي به کار اضافه کردم. انتخاب امير نوروزی (بازيگر نقش شايگان) پيشنهاد من بود که مسعود هم آن را پذيرفت. امير پيش از اين هميشه کمدي بازي کرده و خوب هم از پس آن برآمده بود، من مطمئن بودم بازيگري که کمدي را به بهترين نحو بازي مي‌کند، حتما از پس ايفاي نقش جدي‌اي مثل نقش شايگان هم به خوبي برمي‌آيد. مسعود در آغاز نگران بود که مقدار کمدي کار زياد باشد، اما من از او خواستم که صبور باشد تا متن کامل شکل بگيرد. بعدتر با افزودن خشونت‌ها، دوز کمدي متن هم بالانس شد. بيشترين اتفاقي که در متن توسط من رخ داد، بسط ديالوگ‌ها بود؛ مثلا صحنه‌اي با هشت خط ديالوگ برگزار مي‌شد، اما من آن را به 20 خط رساندم؛ يعني متنی 40 صفحه‌اي نهايتا 80 صفحه شد. مسعود صرامي: مثلا در صحنه بازجويي شاه ديالوگ‌ها را پويا برداشت و آنها را گسترش داد. ‌نکته جالب در «لانچر 5» گروتسکي است که خيلي خوب و درست به بار نشسته. مي‌خندي، ولي از خنده خودت خجالت‌زده‌اي و مي‌ترسي. اينکه جانِ اين گروتسک چطور از متن به اجرا منتقل شد، جالب است. درباره اينکه چه تمهيدي براي اجرائي‌شدن اين گروتسک انديشيديد مي‌گوييد؟ چطور توانستيد سويه گروتسک متن را به اجرا منتقل کنيد؟ چون خيلي از متن‌هاي گروتسک، در اجرا به منصه ظهور نمي‌رسند. مسعود صرامي: اين پتانسيل خود متن بود که به اجرا هم رسيد. هرکدام از بازيگرها هم که آمدند همه تلاششان اين بود که متن را از آن خودشان کنند. پويا سعيدي: اين اجرائي‌شدن گروتسک متن، چند نکته دارد؛ نخست اينکه ما يک کمک خيلي جدي در صحنه داريم که مثل کارگردان هم عمل مي‌کند و برگرفته از ساختاري است که ما انتخاب کرده‌ايم: يعني پادگان که در آن سلسله‌مراتب قدرت وجود دارد و يک آدم مي‌تواند کاملا بر آدم ديگري حکمراني کند و دستوري بدهد که آن شخص زيردست بي‌چون‌وچرا بايد آن را اجرائي کند. اين بستر خودش پتانسيل اين را مي‌سازد که کسي که رأس اين سلسله‌مراتب است، آلفاي صحنه هم باشد. امير نوروزي، فارغ از اينکه کاراکتر شايگان را روي صحنه بازي مي‌کند، نقش مؤثري بر ديگر بازيگرها و عوامل اجرائي دارد. ما همه‌چيز را از بيرون مي‌ديديم و به امير منتقل مي‌کرديم و او از توي صحنه خواست ما را در رفت‌و‌برگشت با ساير بازيگران مؤکد مي‌کرد. آلفاي صحنه امير نوروزي است. ما در به‌توافق‌رسيدن بر سر لحن، بر سر بده‌بستان بين بازيگرها و... خيلي با امير حرف زديم. امير بسيار در جريان استراتژي‌هاي ما براي کارگرداني بود. او به‌شدت خواسته‌هاي ما را دريافت مي‌کرد و با خود روي صحنه مي‌برد. اگر کس ديگري جاي او بود حتما همه مناسبات اجرا طور ديگري مي‌شد. خواسته‌اي را که در متن وجود داشت امير منتقل مي‌کرد. تک‌تک بازيگرها هم خودشان را روي صحنه جدي گرفتند. در آغاز بعضي از آنها نگران بودند که مثلا نقششان فقط پنج دقيقه است و تا شب اول اجرا هنوز فکر مي‌کردند که حضورشان کم‌اثر است، اما ما برخوردمان با هيچ بازيگري، مبتني‌بر پنج دقيقه حضور نبود. ما صحنه‌ها را رج مي‌زديم و براي صحنه هر بازيگر، به اندازه کل نمايش وقت مي‌گذاشتيم و به ظرایف و جزئيات مي‌رسيديم. به‌قدري اين تعامل اتفاق افتاد که کم‌کم خودشان هم کاراکترهايشان را گسترش مي‌دادند و نقششان حتي اگر کوتاه بود، برايشان بسيار جدي شد. همان اندازه که براي صحنه شکنجه وقت گذاشتيم، براي صحنه نخعي هم وقت گذاشتيم. نکته سوم هم اين بود که زمان نمايش طولاني است و زماني که اين گروه با هم بوده هم طولاني است و ما تقريبا از تابستان 96 شروع کرده‌ايم و امير از دي 96 اضافه شده و گروه در کنار هم بوده و همه‌چيز مثل خود زندگي پيش رفته و پخته شده. زمان زيادي که همه گروه درگير «لانچر 5» بوده خودش عاملي است که به پختگي کار کمک کرده.
در اين دو سال گروه چقدر تغيير کرده؟
پويا سعيدي: امير نوروزي در نقش شايگان، ميلاد چنگي در نقش صادقي و محمد حق‌شناس در نقش عبدي از ابتداي کار همراه ما بوده‌اند و ديگران اضافه و کم شده‌اند. اتمسفر نمايش هم روي دوش اين سه نفر است.
‌اغلب بازيگران شما بازيگراني هستند که ما کمتر آنها را ديده‌ايم. انتخاب بازيگران چطور شکل گرفت؟
پويا سعيدي: با ديدن تئاترهاي مختلف بازيگران اين اجرا انتخاب شدند. انتخاب بازيگران بخش مهمي در پروسه اين اجرا بود. خيلي وسواس به خرج داديم. مسعود صرامي: بيشتر زحمت انتخاب گروه بر گردن پويا بود. پويا سعيدي: من در انتخاب گروه خيلي وسواس دارم و کستينگ يکي از کارهايي است که دوست دارم. من براي انتخاب بازيگرها اين موضوع را مد نظر داشتم که آن بازيگر چقدر پتانسيل تبديل بالقوگي‌هاي کاراکتر به بالفعل‌شدن را دارد. نه اينکه صرفا به اين بسنده کرده باشم که چقدر نقش‌هايي شبيه اين نقش‌ها را از آنها ديده‌ايم.
‌جهان‌بيني‌اي که اين اثر در مقابل ما قرار مي‌دهد که ارجاع به همه وضعيت‌هاي سلسله‌مراتبي دارد و ما را پس از تماشا به اين فکر مي‌اندازد که «حقيقت چيست؟»، چه پشتوانه فکري‌اي براي شما دو نفر در جايگاه خالقان اثر داشته است؟
مسعود صرامي: خود تجربه سربازي در آغاز همه چيز را براي من شکل داد. مرا با پرسش‌هايي مواجه کرد که عصاره همه آنها را در «لانچر 5» مي‌بينيد. مسئله اعمال قدرت براي من پررنگ شد و متن را روي همين متمرکز کردم. پس بعيد نيست اگر زيرمتن هم همين سويه را داشته باشد. پويا سعيدي: چند نکته براي من وجود داشت. يکي اينکه ما يک محرک نمايشي داريم و چون من پروسه اجرائي‌کردن نمايش را شروع کردم، مي‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. براي من چيزي که در آغاز جالب بود و خواستم خودم را در آن دخيل کنم، اين بود که از نظر نمايشي موقعيتي را ترسيم مي‌کرد که تئاتريکاليته آن هم منطبق بر زندگي بود. منظورم از تئاتريکاليته اطوارهاي زندگي روزمره در ابتدايي‌ترين شکل آن است که با پيرايش به روي صحنه مي‌رود تا تماشايي شود. در فضاي نمايش «لانچر 5» تئاتريکاليته‌اي جاري است که آدم‌ها ايست‌شان، حرکت‌شان، نفس‌کشيدن‌شان و همه چيزشان از يک مجموعه قراردادي پيروي مي‌کند که هم از نظر زيبايي‌شناسي مخاطب را درگير مي‌کند و هم همه ارکان جامعه چه به طور مستقيم و چه به طور غيرمستقيم با آن درگير هستند. فضاي سربازي، فضايي است که همه مستقيم يا غيرمستقيم با آن درگيرند. دريچه‌اي است که همه دوست دارند سرکي بکشند و ببينند در آن چه خبر است. هر چقدر هم که خاطره از سربازي گفته شود، کمال حقيقت جاري در آن فضا منتقل نمي‌شود. پس اين خودش يک محرکه اجرائي بود که ما رويکرد خودمان را به آن تزريق کرديم. علاقه‌هاي مشترک بين من و مسعود مثل وفاداري‌مان به قصه، درام کلاسيک و جنايي و... به ما براي هم‌آميزي ژانرها کمک کرد که داستان ما صرفا داستاني درباره سربازي نباشد و به ارجاعي فراتر از آن برسد. همان‌طور که حفره‌اي در طول نمايش دهن باز مي‌کند و رازي افشا مي‌شود و تعفني بيرون مي‌زند، ما به مسئله‌اي مثل «حقيقت چيست؟» رسيديم و خودمان هم با اين پرسش مواجه شديم که «آيا حقيقت قابل دسترسي است؟» و اين پرسش‌ها را با خودمان به اجرا آورديم. قدرت عمودي‌اي که در اين فضا هست را توانستيم به جهان واقعي بيرون سربازي هم ارجاع دهيم و ببينيم در اين فضا حقيقت چقدر تک‌بعدي است و راه دسترسي به حقيقت چقدر خشونت‌زاست. سنتزي که به آن رسيديم اين بود که خشونت مانع رسيدن به حقيقت است. در واقع حقيقت، دسترسي‌ناپذيرتر از آن است که با اعمال خشونت بتوان به آن پي برد.
اجراي «لانچر 5» در نهايت يک رويکرد ضد برشتي دارد، چون طبق زد و خوردهايي که روي صحنه اتفاق مي‌افتد، به نظر مي‌رسد شما کلا اعتقادي به فاصله‌گذاري نداريد. اين حجم از خشونت عريان را کمتر روي صحنه ديده‌ايم. اين رويکرد چه مبنايي داشت؟
پويا سعيدي: رويکرد اجراي ما اين بود که از طريق خود حقيقت است که به حقيقت دست پيدا مي‌کنيم. ما جايي اشاره مي‌کنيم به اينکه «همه يادشان مي‌رود و موضوع فراموش مي‌شود» و ما اين گزاره را در خود اجرايمان هم عملي کرديم. جايي شما با خشونت شديد مواجهيد و در صحنه بعد ممکن است کمدي چنان زياد باشد که آن را فراموش کرده باشيد و اين الگو مدام تکرار مي‌شود و جان‌مايه‌اي بود که مد نظر ما بود آن را در اجرا هم بازنمايي کنيم. ما خشونت‌مان را هم نوعي از خشونت انتخاب کرديم که قابل اجرا باشد. نمي‌توانيم آدم روي صحنه بکشيم اما چک مي‌توانيم بزنيم. همه اينها براي اين بود که از شکل افراطي پايبندي به واقعيت تبعيت کنيم. اين رويکرد زيبايي‌شناختي ما بوده، حالا ممکن است بعضي آن را منحط بدانند و بعضي هم آن را ستايش کنند. اما در هر صورت اين لازمه اجراي ما و جهان موجود در آن بوده است. نکته ديگر اينکه بالانس دولحني ما لازم است چک محکمي هم داشته باشد. وقتي نصف کار کمدي است بايد سر ديگر طيف را هم محکم بچسبيم تا اين دوگانگي درست دربيايد. مسعود صرامي: لازمه اجراي ما نمايش عريان خشونت بود و اگر اين نمايش عريان خشونت نبود، چنين اثري بر تماشاگر نمي‌گذاشت. ما انتخاب کرديم که اين صحنه‌هاي دردناک را عريان به نمايش بگذاريم. آن را لازم مي‌دانستيم. فکرش را بکنيد اگر صحنه‌هاي خشن نبود، لانچر 5 مي‌توانست تماشاگرش را بهت‌زده کند؟
‌در ادامه مسير، باز شاهد همکاري شما دو نفر خواهيم بود؟
پويا سعيدي: طبيعتا همان‌طور که يک‌سري چيزها ما را به هم پيوند داده است، گسست ما هم از هم آسان نخواهد بود. به اين معني نيست که در همه کارها با هم همراهيم ولي قطعا باز هم با هم کار مي‌کنيم. به‌راحتي از هم عبور نخواهيم کرد. اما اين هم به اين معني نيست که همه راه را با هم ادامه خواهيم داد. مسعود صرامي: خيلي‌ها به ما گفتند تيمتان را حفظ کنيد اما ما اين را به زندگي سپرده‌ايم تا ببينيم ادامه مسير چطور رقم خواهد خورد. نه بر جدايي اصراري داريم و نه بر حفظ صد درصد اين پيوند در ادامه مسير. پويا سعيدي: دوستي ما قبل از «لانچر 5» بوده و بعد از آن هم ادامه خواهد داشت اما به اين معني نيست که در همه کارهاي هم با هم خواهيم بود. خيلي سخت نمي‌گيريم که زورکي هم نباشد.