نمایش «من، آنتیگون و دیگران» به نویسندگی و کارگردانی سوسن رحیمی در کارگاه نمایش تئاتر شهر اجرا می شود.

پایگاه خبری تئاتر: داستان این نمایش درباره دختری نوجوانی است که عاشق تئاتر و شخصیت آنتیگون است، اما وقتی با بازیگر نقش آنتیگون در خارج از نمایش روبرو می‌شود، تصویری که از او به عنوان قهرمان در ذهن دارد، خراب می‌شود و... .
این اثر نمایشی با بازی سیاوش چراغی‌پور، نسرین صالح، آویشن بیکایی و خورشید چراغی‌پور اجرا می‌شود و طراحی صحنه‌اش را طاها جوادی پایان و ساخت موسیقی آن را امیرعباس کبوتر صحرایی بر عهده دارند.
سوسن رحیمی که آخرین‌ بار نمایش «تولیدی عروس‌خانم» را هشت سال پیش در تئاتر شهر اجرا کرد، در ارتباط با تازه ترین کارش با ما به گفت و گو نشسته است که می خوانید.

ضرورت نگاه به شخصیت هایی از یونان باستان و گرایش به داستان آنتیگون و نهایتا دغدغه شما از نگارش این متن چه بود؟
نمایش «من، آنتیگون و دیگران» از جمله کارهای محیطی بود که قرار بود در تئاتر شهر اجرا شود که آقای اتابک نادری (مدیر سابق تئاتر شهر) گفت او نمی خواهد اینجا کار محیطی انجام شود که طی صحبت هایی که داشتیم، قرار شد نمایشنامه را گسترش دهیم و به یک نمایش صحنه ای تبدیل شود. با خود فکرکردم که از نمایش‌نامه «آنتیگون» سوفوکل برای امروزمان چه چیز را می شود بیرون آورد؟! چون «آنتیگون» یک نمایش قدیمی مربوط به دوره خودش است و آنقدر ظرفیت دارد که بشود مسائلش را در دوران حال هم استفاده کرد. فکرکردم به بخش مسئولیت پذیری آنتیگون بپردازم، اینکه او مسئولیتی که بر دوشش بود و چیزی که به آن اعتقاد داشت را انجام داد، حتی به بهای از دست دادن جان خودش. الان در جامعه ما یک جوری این چیزها انگار تکراری شده و برای جوانهای الان ما یکجوری حالت بی معنی پیدا کرده است. به نظرم آمد که به تراژدی «آنتیگون» می توان این گونه نگاه کرد، در واقع تقابل نسل گذشته و آینده؛ نسلی که انقلاب و جنگ را دیده است با نسل بچه هایی که هیچ کدام از این ها را ندیده اند اما یکسری از آنها هستند که به دنبال قهرمان می گردند ولی شاید چون پدر و مادرهایشان از نرسیدن به اهدافشان یکجوری سرخورده شده اند، این ها نخواسته اند که بچه هایشان در خطر باشند. برای همین خواسته اند بچه ها را یکجوری تربیت کنند که آن ضربه ای را که خود آنها خورده اند، بچه ها این ضربه را نخوردند. ولی بعضی وقت ها نسل الان ما یک جور دیگری فکر می کند. خیلی ها به دنبال قهرمان می گردند و پیدا نمی کنند و خیلی ها اصلا نمی دانند که این چیزها یعنی چه؟

درباره مکان رخداد وقایع توضیح دهید و بفرمائید هدف از این انتخاب چه بوده است؟
این یک صحنه واقعی تئاتر است که بازیگران پشت صحنه به هردلیلی اعتصاب کرده اند. مهم برخوردی است که این چند شخصیت ما با این مساله دارند. ما نمی دانیم که این کارگردان چه کار کرده که این اتفاق افتاده است، ولی می بینیم که بازیگران ناراضی هستند و حالا می خواهند اعتراض کنند. صحنه نمایش را انتخاب کردم چون جمله معروفی است که می گوید دنیا صحنه نمایش است و دیگر این که دروغ بودن «آنتیگون» را می خواستم نشان دهم. وقتی من نمایشنامه «آنتیگون» را خواندم و به این چیزها فکر کردم که می خواهم خط سیر این نمایش چگونه باشد، دیدم که در یک صحنه نمایش اتفاق می افتد. این صحنه نمایش هم الان صحنه نمایش است، ولی این صحنه نمایش می تواند در برخورد ما در یکی از زوایای زندگی واقعی ما باشد. هیچ فرقی نمی کند. این اینجا صحنه نمایش با زندگی واقعی آمیخته شده است.

نگاه شما به مقوله طراحی صحنه و فضای حاکم بر آن چگونه بوده است؟
یک دکور غیرواقعی داریم که این غیر واقعی بودن «آنتیگون» را نشان می دهد.ی عنی همه ما شاید ماسک آنتیگون را روی صورتمان داریم ولی وقتی ماسک را بر می داریم، باید ببینیم چند درصدمان واقعا آنتیگون هستیم یا نیستیم.

زنجیرهای آویزان در صحنه و مکعبهای سفید مبین چیست؟
نمایش ما به صورت یک آنتیگون مدرن اجرا می شود و لباس بچه ها جدید است. زنجیرها در واقع نشان همین اسارت و استبداد کرئون است و این مکعب ها مثل یک حجم تحمیلی در صحنه است. آن حجم تحمیلی همان استبداد پنهانی است که باعث می شود آنتیگون نتواند کاری بکند و پدر نتواند کاری بکند. آن تحلیل بندهایی است که به دست و پای ماست. مثل گدازه های آتشفشان که به داخل خانه می آید و هیچ کاری نمی توانیم بکنیم. می خواستم این حجم تحمیلی آن طوری باشد. البته این اصلا ایده آل من نبود و می خواستم که بازیگرانم بتوانند از این حجم استفاده کنند. یعنی بتوانند با آن بازی داشته باشند. حتی به آن فکر می کنیم که این ها را محکم تر بکنیم که بچه ها بتوانند با آن بازی بکنند. می خواستم که یک حالت نا متعادل داشته باشد، انگار که هر لحظه قرار است یکی از آنها بیفتد. این می تواند روحیه تزلزل پذیر آنتیگون و هم می تواند حجم تحمیلی کرئون باشد. به نظر من تماشاگر نسبت به شخصیتی که که خودش دارد و تجربیاتی که در زندگی دارد، یکی از این ها را می گیرد؛ یا می گوید این استبداد کرئون است یا روحیه تزلزل پذیر آنتیگون است.

در صحنه شاهد دو رنگ غالب سفید و قرمز را هستیم. درباره گزینش این رنگها و اهمیت آنها توضیح دهید.
بیشتر جنبه سمبلیک را در نظر داشتیم. در واقع طراح صحنه معتقد بود که حالت کاغذی و روحیه ضعیف آنتیگون را در مقابل این حجم هایی که به نظر ما صخره و همان استبداد کرئون است بگذاریم. رنگها نشان دهنده استبداد و پاکی آدم هاست. حتی سعی کردیم که زنجیر ها سایه اش بر روی پرده بیفتد که آن حالت را القا بکند. تا آنجا که توانستم سعی کردم آنچه در ذهنم هست را به طراح صحنه القا کنم و طراح صحنه هم تاجایی که توانست سعی کرد با بودجه ای که داشتیم این کار را انجام دهد. امیدورام تماشاگر با این دکور آن حسی را که می خواستم دریافت کند.

شخصیت اصلی ما دختری نوجوان است و رخدادها حول محور این شخصیت به وقوع می پیوندد. درباره دلیل انتخابتان توضیح دهید؟
این دختری که بازی می کند، خواهرزاده من است و اصلا نمایش را بر اساس شخصیت خورشید نوشتم. دختر همه چیز را واقعی نگاه می کند، چون سنش ایجاب می کند که ایده آلیست باشد. در این سن بچه ها خیلی احساسی هستند و همه چیز را صفر تا صد نگاه می کنند. من اینجا نه حق به دختر می دهم، نه به پدر. دختر همه چیز را در حد کمال می خواهد. به خاطر این که هنوز تجربه نکرده است و سرش به سنگ نخورده است. ولی پدر، زنش را از دست داده و شاید اتفاقات دیگری برایش افتاده و تجربه زندگی، او را مثل یک تکه سنگ صیقل داده است و الان به این نتیجه رسیده که نمی خواهد دخترش آنتیگون باشد. ولی دختر بی پروا است به خاطر این که تجربه ندارد و هنوز به فطرتش بر می گردد. این فطرت درون ما که همه چیز را پاک و ایده ال می خواهیم و در مقابل آن عقلانیت پدر قرار می گیرد.من این نسل 16، 17 ساله را خیلی دوست دارم و عاشق این نسل هستم. بعضی وقتها که با آنها صحبت می کنم، دوره خودم را با دوره این ها مقایسه می کنم و می بینیم که واقعا آنها جلوتر هستند و اگر ما این ها را با سرخوردگی های خودمان و اتفاقاتی که برای خودمان در آن برهه تاریخی افتاده است، بخواهیم بترسانیم و محدودشان کنیم و با ترس های خودمان بخواهیم آنها را محتاط بار بیاوریم، فکر می کنم خیلی به آنها خیانت کرده ایم. باید به آنها اجازه بدهیم راهشان را ادامه بدهند. من فکر می کنم همیشه ناخود اگاه سعی می‌کنیم این نسل را طوری تربیت کنیم که کمتر آسیب ببینند ولی آسیب دیگری که به آنها می زنیم این است که تمام شورو شوق بچه ها را از آنها می گیریم. به نظر من چیزی که بچه های امروز کم دارند قهرمان است. قهرمان برایشان تعریف نشده است. ما با باید و نباید ها قهرمان را از بچه ها می گیریم و یک جور آنها را اخته روحی می کنیم.

آیا باز هم در این مسیر و در این سبک و سیاق کار خواهید کرد؟
بله. علاقه من این است که از داستان های قدیمی یک جوری معضل امروزمان را بیرون بکشم. به خاطر این که این متون به قدری قوی است که می توان از آن برداشت آزاد داشته باشیم و از آن اقتباس کنیم. ظرفیت داستان های قدیمی خیلی خیلی بالا است. الان نمایشی نامه ای را بر اساس داستان «طوطی و بازرگان» می خواهم بنویسم. ولی در این زمان اتفاق می افتد و جدید است. حتی پایان نامه دانشگاهی من بر اساس داستان سودابه و سیاوش بود.

نکته پایانی اگر هست بفرمائید.
هشت سال قبل تولیدی عروس خانم را کار کردم و بعد تمام کارهایم رد شد و نتوانستم کار کنم. یعنی در طی این هشت سال متن‌های من رد شد و امسال دوستانی به من کمک کردند که این نمایش را کار کنم. یک نویسنده یا کارگردان یا هنرمند تنها چیزی که می خواهد این است که هر دوسال یکبار حداقل یک کار انجام دهد .