بارها، برای خیلی ها، در لحظات مختلف از گذران روز، پیش آمده که به مرگ به مثابه راه نجات و به خودکشی، به عنوان آخرین راه حل نگاه می کنند. ولی واقعا چند نفر هستند - که به هر دلیل - «ماشه را نکشند»! نمایش ˝گلوله رو گذاشت توی اسلحه دستشو گذاشت روی ماشه، نوک اسلحه رو گذاشت روی شققیه‌اش، ماشه رو نکشید˝ درباره همین آدم‌هایی است که می خواهند ماشه را بکشند، ولی نمی‌کشند.

پایگاه خبری تئاتر:  وقتی به لحظه‌ی خودکشی نزدیک می‌شوید، دیگر به دنبال دلایل منطقی نیستید. کابوسی از دلایل به ذهن شما خطور می‌کند؛ چنان که آدم‌های نمایش مدام راه می‌روند و از ما و از خودشان می‌پرسند: (شما سیگار می‌کشید؟... شما بچه دارید؟... شما... پس شما محکومید!) به همین سادگی برای مرگشان دلیل می‌تراشند! می‌شود از زاویه دیگری هم به قضیه نگاه کرد: "دیگران" محکوم‌اند. "دیگران" (خواسته یا ناخواسته) با سکوت خود، با رضایت دادن به مرگ دیگری، با تنها و بی‌پناه گذاشتن‌شان، ما را به سوی خودکشی سوق می‌دهند، یا از آن بدتر، به سوی کشتن دیگران! اصلا مهم نیست چرا و چگونه این آدمها، به اینجا رسیده‌اند. فقط و فقط، مهم این است که به اینجا رسیده‌اند. حتی شاید بعدش هم مهم نباشد: اینکه ماشه را می‌کشند یا نمی‌کشند!

بازیگران اتمسفر نمایش را با شمارش اعداد می‌سازند. هر عدد قدمی است، به سوی خودکشی. اعداد پراکنده‌اند، چون هر کدام از این آدم‌ها متفاوت هستند. هر کدام از مسیری به سمت مرگ پیش می‌روند: یکی با 98، 569، 871 و دیگری، همزمان با پیمودن لحظاتی از 4 تا 995 با گذر از اعدادی دیگر.

"دور باطل" و "گذر زمان" دو موتیف اصلی در کارگردانی اثر هستند. این آدم ها دچار دور باطل شده‌اند: تصمیم می‌گیرند خودکشی کنند، مقدماتش را فراهام می‌کنند، دچار تردید می‌شوند، ماشه را نمی‌کشند و باز به فکر خودکشی می‌افتند و این دور باطل دوباره تکرار می‌شود.

این حالت به شکل‌های مختلف در نمایش نشان داده می‌شود: از یک سو، در بخشی از نمایش، چندین بار یک جمله به صورت نریشن تکرار می‌شود و بازیگران به صورت پیوسته، یک حرکت تکراری را انجام می‌دهند. از سوی دیگر، بازیگران چند تماشاچی را - که بر روی یک صندلی چرخدار نشسته‌اند - به صورت یک دور گردش کامل ساعت‌گرد، به تدریج در صحنه حرکت می‌دهند. در پایان نمایش هم برمی‌گردیم به نقطه‌ی شروع نمایش.

موتیف گذر زمان هم، با تند و کند شدن نریشن و حرکت‌های بازیگران نشان داده می‌شود: گاهی زمان به صورت اسلوموشن طی می‌شود و وقتی دیگر به صورت دور تند. این تمهید کارگردان، نشان دهنده‌ی این مسئله است که زمان برای همه‌ی این آدم‌ها، یکسان نمی‌گذرد.

 در طول نمایش، بارها تاکید می‌شود که ما در جای اشتباه نشسته‌ایم؛ سر جای خودمان نیستیم. این دو پیام دارد: اول اینکه ما در جایگاه مناسب برای قضاوت این افراد ننشسته‌ایم. پس حق نداریم آنها را محکوم کنیم؛ و پیام دوم در حالتی است که دچار همذات‌پنداری با بازیگران شویم: اگر "من" در جایگاه درست بودم و سر جای خودم نشسته بودم، کارم به این وضعیت عصبی نمی‌کشید که کارم به اینجا بکشد که گلوله را در اسلحه بگذارم و...

پرسش اصلی این است: ماشه را می‌کشد یا نه؟! آیا مرگ به وحشت‌اش می‌ارزد؟ می‌شود از طعم گیلاس (ارجاع به فیلم عباس کیارستمی) دل کند؟ می‌شود آخرین کتاب را نخوانیم و بمیریم؟ همان طور که انگیزه این آدم ها برای خودکشی متفاوت است، دلیل‌هایشان برای عدم خودکشی هم متفاوت است. اوج تردید آدم ها هم در یک عدد مانده به رقم 1000 (لحظه‌ی پایان زندگی) است.

اینجاست که به یاد کلام آلبر کامو در شروع کتاب "افسانه سیزیف" می‌افتیم: "تنها یک مسئله فلسفی واقعا جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است. تشخیص اینکه زندگی ارزش دارد یا به زیستن‌اش نمی‌ارزد."

گفتنی است، نمایش " گلوله رو گذاشت توی اسلحه، دستشو گذاشت روی ماشه، نوک اسلحه رو گذاشت روی شقیقش، ماشه رو نکشید" برداشتی آزاد از داستان "آخر خط" نوشته پیتر تورینی است که به نویسندگی و کارگردانی شایان فیروزی و با بازی ساناز روشنی، ارغوان دهقان، سنا میرجعفری، فهیمه معین، شایان فیروزی، امیر نیما الهی، سعید نادری و علیرضا آشوری، تا 23 خردادماه جاری هر شب ساعت 20/30 در خانه نمایش آو واقع در میدان فاطمی، ابتدای گمنام، خیابان جهانمهر، پلاک 26 میزبان تماشاگران است.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: محمد امین عندلیبی