«۳/۱۴» تلاش دارد تا روایت خیانت یک مرد به همسر و حتی دوست‌دخترش را نمایش دهد اما مشکل این‌جاست که مؤلف نه تنها به قبح این مساله اشاره کرده بلکه پشت مرد می‌ایستد و گویی آن را در مقام یک مظلوم قرار می‌دهد. نمایش از ورود زن نصاب ماهواره خوب پیش می‌رود و حتی با ورود دوست‌دخترش اثر قابل تحمل است اما با ورود همسر واقعی او، نمایش به یک سقوط آزاد تبدیل می‌شود.

پایگاه خبری تئاتر:  برخی آثار هستند که از نظر فنی و تکنیکی ضعف دارند و برخی از نظر ایده و محتوا. این را هم اضافه کنم که بنده همواره با نگاهی خوشبینانه وارد سالن‌ها می‌شوم و توقعم از آقای ایکس یا خانم ایگرگ یک سطح ماورائی نیست و تلاش می‌کنم هر فرد را بسته به بضاعتش ارزیابی کنم. نمایش «۳/۱۴» یک چیزی آن طرف‌تر از این حرف‌هاست چرا که از بنیان نمایشی سخیف و توهین‌آمیز است. وقتی نمایشی چنین می‌شود دیگر تلاش برای رصد جزییات اجرا و بررسی عناصر بصری آن را کمرنگ می‌کند و تمرکز بر مسائلی گذاشته می‌شود که چرا چنین است و ریشه این توهین در کجاست. پیدا کردن این ریشه و خشک کردن آن در نقد، نه تنها برای مخاطب بلکه برای سازندگان اثر نیز مفید و موثر است چرا که در اکثر مواقع این اتفاقات ناخواسته روی می‌دهد. مساله زن در تئاتر ما یک مساله تقریبا حساس و پیچیده است که حتی در اکثر آثار زنان کارگردان ما نیز از جایگاه درست و موجهی برخوردار نیست.

اول این که مؤلفان ما اکثرا نگاه مشخص و دقیقی درباره زنان و نقش درست و دقیق آن‌ها در جامعه را ندارند. این دوستان یک شعار کلیشه‌ای دارند که زن در جامعه ما چنین است و ما نیز آیینه‌ی این جامعه هستیم و زن و جایگاهش را همین‌طور که هستند به روی صحنه می‌آوریم. در نقد‌های پیشین به شکل مبسوط درباره تفاوت‌های واقعیت در بسترجامعه با واقعیت در بستر صحنه پرداخته‌ایم پس بیش از این وارد این بحث نمی‌شوم. اما در برابر این شعارسخیف باید گفت که زن در جامعه اگر چنین است بحث دیگری است اما شما به عنوان مؤلف نیز دوست دارید نگاه‌تان به زنان این چنین نازل و حقیر باشد. دقیقا همین میل و تثبیت نگاه نازل به زنان است که توهین‌آمیز است چون جامعه با همه کژی‌ها و کاستی‌ها و عقب‌ماندگی‌هایش، پیش به سوی آزادی و وارستگی حقیقی زنان حرکت می‌کند حتی اگر این حرکت کند و آرام باشد اما نگاه دوستان همچنان در همان نگاه ده، بیست، سی و چهل سال پیش گیر افتاده است.

این که نگاه جامعه به زنان چطور است را شاید نتوان در یک نمایش گنجاند اما نگاه خود به زنان را چطور؟! قطعا این مهم‌تر و دقیق‌تر است و اساسا ما به نمایش شما می‌آییم که از دید جناب‌تان به این واقعه بنگریم وگرنه ناسلامتی خود ما نیز داریم در بین همین مردم و اجتماع زندگی می‌کنیم. پس کار آیینه را به آیینه بسپاریم. کار ما تولید تئاتر با نگاه و اندیشه خودمان است که در تشکیل یک جامعه مدنی می‌تواند تاثیرگذار باشد. «۳/۱۴» تلاش دارد تا روایت خیانت یک مرد به همسر و حتی دوست‌دخترش را نمایش دهد اما مشکل این‌جاست که مؤلف نه تنها به قبح این مساله اشاره کرده بلکه پشت مرد می‌ایستد و گویی آن را در مقام یک مظلوم قرار می‌دهد. نمایش از ورود زن نصاب ماهواره خوب پیش می‌رود و حتی با ورود دوست‌دخترش اثر قابل تحمل است اما با ورود همسر واقعی او، نمایش به یک سقوط آزاد تبدیل می‌شود. موزیک‌هایی که در میان هر اپیزود در سالن پخش می‌شود و ترانه‌ای که خواننده می‌خواند، همواره از زاویه نگاه مرد مطرح می‌شود و به نوعی قصد دارد وی را از این اشتباه مسلم تبرئه کند.

ظاهرا سه زن در نمایش حضور دارند اما تعداد زنانی که مرد از نظر عشقی (شما بخوانید جنسی) به آنها کشش دارد بیش از این حرف‌هاست. خرده‌روایت پایانی نمایش تثبیت یک توهین تمام عیار است. برای مخاطب فاش می‌شود که علت اصلی ورود زن نصاب ماهواره به خانه مرد چه بوده و چه قصدی داشته است. گویی مؤلف جار می‌زند که :«مردان اساسا موجوداتی کثیف هستند و حال شما بجورید جایگاه کسانی (زنان) که عاشق چنان موجودی شوند». از سالن که بیرون می‌آیی صدای قرآن عبدالباسط که معمولا در مراسم عزا و ختم پخش می‌کنند در لابی فراگیر می‌شود. عکس مرد به همراه یک دیس حلوا در خروجی نمایش گذاشته شده است. گویی همه ما در مراسم ختم مرد شرکت کرده بودیم. مؤلف نه تنها نگاهی درست و واضح درباره زنان ندارد بلکه خود را عزادار جنس مرد می‌داند. مردی که به زن نصاب ماهواره تجاوز و به زن و حتی دوست‌دخترش هم خیانت کرده و در کمال وقاحت این عزاداری را به مخاطب نیز تحمیل کرده است. مرد از زندگی خود خسته و گرفته است؟! کجای نمایش چنین چیزی را نشان می‌دهد؟! اساسا چگونه می‌توان به کاراکتری حق داد در حالی که نه او را به خوبی می‌شناسیم و نه پرداخت درست و دقیقی در قبال آن صورت گرفته است.

نمایش نه فضا می‌سازد و نه کاراکتر را در وضعیتی قرار می‌دهد که سمپاتی ما را به خود جلب کند. با این وجود کارگردان اصرار دارد که ما را در مراسم عزاداری چنین موجود عجیب‌الخلقه‌ای بنشاند. پوستر نمایش اما کمی بیشتر از اثر با ما روراست است. بشقابی از غذاهای کاملا متفاوت در بستری قرمزرنگ، اشاره به تنوع‌طلبی و پیامدهای بعضا مخرب آن دارد. خوردن قرمه‌سبزی با زرشک‌پلو با پیتزا قطعا نتیجه‌ای مشمئزکننده به همراه دارد اما چرا کارگردان پشت حرفش در پوستر نمی‌ایستد؟! بعد از این که دروغ و پنهان‌کاری مرد در پرده آخر لو می‌رود، نه تنها از کارش پشیمان نمی‌شود بلکه در کمال وقاحت کار خود را عادی و معمول جلوه می‌دهد، بر سر همسرش فریاد کشیده و حتی تحقیرش می‌کند (البته در راستای وظیفه‌ی آیینه بودن جامعه در تئاتر!). اگر چنین است پس چرا از ابتدای نمایش مرد از افشای خیانت خود در هراس بوده است؟ نمی‌دانیم. چرا تا این حد تقلا در ارضای جنسی خود با زنان مختلف را دارد؟! نمی‌دانیم. ظاهرا گفته می‌شود که مرد حدود پنج سال است که به زنی دیگر هم فکر می‌کند. پس چرا این زندگی را تحمل کرده است؟! نمی‌دانیم. چیزی که نمایش نشان می‌دهد، مردی‌ست عیاش، دروغگو و هوسباز با بیماری روانی و جنسی که یحتمل خود نیز به این وجوه خود مشرف نیست. این که چرا چنین است، مساله‌ای‌ست که کارگردان نیز مانند مرد نمایشش آن را پنهان می‌کند. ظاهرا کارگردان در تهیه و تدارک مراسم ختم وعزاداری بیشتر توانایی دارد تا نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی! خدا توفیقش دهد.


منبع: اگزیت
نویسنده: مجید اصغری