پایگاه خبری تئاتر: مسترکلاس مجید مجیدی با عنوان نگاهی به فیلم «بدوک» در خلال برگزاری سیوهشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر با اجرای شادمهر راستین برگزار شد.
مجید مجیدی در ابتدای این کارگاه گفت: ساخت «بدوک» به اواخر دهه ۶۰ برمیگردد. قبل از ساخت این فیلم، چند فیلم کوتاه تولید کرده بودم و مترصد این بودم که بتوانم یک موضوع درگیرکننده بسازم. آن دوره من در حوزه هنری، مسئول برگزاری جُنگ ادبی هنری در استانهای مختلف بودم. این جنگ ادبی هنری تحت عنوان عصر سوره، یکبار قرار بود در سیستانوبلوچستان برگزار شود. من یک هفته جلوتر به آنجا رفتم تا مقدمات اجرایی را فراهم آورم. قرار بود این سفر دو، سه روزه باشد اما تبدیل به سفری دو هفتهای شد، فضای آنجا من را درگیر کرد، چون جغرافیای خاصی داشت ولی شرایط مرزی و جغرافیایی که دارد ویژه است. آن زمان، تعداد زیادی از بچهها بودند که از مرز میرجاوه خارج میشدند و جنس میآوردند. احساس کردم بهعنوان فیلمسازی که از ابتدا دغدغه کودکان را داشتم باید فیلمی بسازم، البته این دغدغه به دوران نوجوانی من برمیگردد.
او گفت: شرایط سختی به جهت اجرا و فضایی که در آن قرار داشتیم، وجود داشت ولی بچههایی با ما همراه بودند که گرچه کار اولشان بود، اما حرفهای بودند، ما کار را بهصورت دانشجویی جمع کردیم.
هیچوقت دغدغه بازیگری نداشتم
مجیدی درباره اینکه در آن سالها بازیگری هم میکرده، بیان کرد: من کار بازیگری را هیچوقت بهصورت جدی پیگیری نکردم بلکه این کار من نوعی کمک به دوستان و یک تجربه بود. با توجه به اینکه جهان سینما بزرگ بود، فکر کردم بهتر است با بازیگری به این حرفه وارد شوم اما هیچوقت، دغدغه بازیگری نداشتم.
این کارگردان در پاسخ به این اظهار نظر راستین که «بدوک» اصلا بهنظر نمیرسد که کار یک فیلماولی باشد، بیان کرد: این موضوع به همان دورانی برمیگردد که ما سینما را بهشکل ویژهای دنبال میکردیم. ما سه، چهار سالی فقط فیلم میدیدیم. خودم سینمای کلاسیک را خیلی دوست داشتم و علاقهمند بودم که هر قصهای را در سینما کار کنم تا به جهت ریتم و موضوع جذابیت داشته باشد، سعی میکردم پلانها و سکانسها به همان سینمای مورد علاقهام نزدیک شود و در «بدوک» چنین صحنههایی وجود دارد.
کارگردان «بچههای آسمان» مطرح کرد: قصه پرتنش «بدوک» باعث میشد که دوربین ما هم اکتیو باشد. بهویژه اینکه تأثیرات فیلمهایی که دیده بودم در فیلمم بود. البته همیشه دوست دارم مخاطبان با فیلم ارتباط بگیرند. «بدوک» جزو نخستین ساختههای سینمایی ایران بود که اولین حضورش در جشنواره کن تجربه میشد. همان موقع خیلیها با نگاه تند گفتند مجیدی از اول کن را هدف قرار داده بود ولی هدف اول من مخاطبان بودند. برخی میگفتند سیاهنمایی کردم ولی دغدغه من مسأله و رنج افراد آن منطقه بود. بهعنوان یک دغدغه اجتماعی به سراغ موضوع «بدوک» رفتم. حضور آقای شجاعی به مسأله کمک کرد، ما برای تحقیقات رفتیم ولی نزدیک به ۴۵ روز در آنجا ماندیم و در دل تحقیقات میدانی، شروع به نگارش فیلمنامه کردیم.
آوینی در مقام حامی «بدوک» ظاهر شد
مجیدی درباره همکاری نیروی انتظامی در فرآیند تولید این فیلم، بیان کرد: از این نظر شرایط بسیار سختی داشتیم چون به هر حال مسئولان هر منطقهای بهطور طبیعی دوست دارند درباره پیشرفتها و آبادانیهای منطقه فیلمی ساخته شود. آوینی یکی از حامیان این فیلم بود. وقتی این فیلم ساخته شد، توسط مسئولان وقت آن دوره با مشکل مواجه شد. آقای زم رئیس حوزه هنری وقت هم خیلی موافق نبود. یادم است از سوی دفتر رئیسجمهوری گفتند ما در آن منطقه کارهای بسیاری از جمله سدسازی کردهایم اما آقای آوینی بهعنوان یکی از حامیان این فیلم ظاهر شد. به نظرم رسالت هنرمند همین است که به جاهای ناشناخته و جاهایی که کسی نمیرود، برود.
کارگردان «خورشید» ادامه داد: نمیشود فرمولی، با موضوعها برخورد کرد. بخشی از این موضوع ناشی از دیدگاه و زیست افراد است و خود من، بر خلاف زندگی پرچالشی که در دوران نوجوانی داشتم، نگاهی امیدوارانه به همه چیز دارم. بنابراین این موضوع بستگی به زیست آدمهاست و نمیشود آن را فرمولیزه کرد. «بدوک» ابتدای راه فیلمسازی من بود، اما یادم است وقتی فیلم به جشنواره آمد، همه گفتند مجیدی چه فیلمساز جسوری است. ما فیلم را با بودجه محدودی ساختیم. یادم است برآورد ما برای ساخت آن هفت میلیون تومان بود ولی در نهایت با چهار میلیون تومان ساخته شد، هرچند بودجه کم بود اما ما تسلیم نشدیم. من قهرمانان فیلم را که بچههای حاشیهنشین بودند، به تهران آوردم تا در اطراف تهران برخی سکانسها را بگیریم. آنزمان همه میگفتند «بدوک» فیلمساز جسوری دارد ولی انگار کسی به خود فیلم توجه نمیکرد. بعد از آن، فیلم «پدر» از همین خاستگاه آمد ولی فکر کردم در «پدر» باید کاری کنم که خود فیلم دیده شود.
بچههای «بدوک» شهر را از نزدیک ندیده بودند
مجیدی گفت: خیلی از بچههای «بدوک» شهر را از نزدیک ندیده بودند، مثلاً وقتی بچهها را به ساختمان آوردم، از پلهها که بالا آمدند؛ به دیوار چسبیدند چون فکر میکردند پله میریزد، این فضای ساختمان برای آنها جذاب بود. طبیعت خشن در «بدوک» خودش یک کاراکتر است و کاربرد دارد. در چند فیلم دیگر هم، چنین است. یادم میآید، پول ما برای ساخت فیلم تمام شده بود، حتی پول بنزین نداشتیم. ما بسته سیگار و پارچه از انبار امانی حوزه گرفتیم و این سیگارها را بهصورت باکسی فروختیم. شخصیت محمد کاسبی فیلم دقیقاً از همین فضاها آمده است.
این کارگردان درباره پایانبندی این فیلم توضیح داد: واقعا اگر حمایت آقای آوینی نبود، شاید این فیلم به مرحله عرضه نمیرسید. آقا مرتضی، خودش حوزه را اقناع کرد. یادم است از این فیلم ایرادهای اساسی گرفتند و ۱۱ مورد به آن اصلاحیه زدند. وقتی فیلم به کن رفت، برخی گفتند که فیلم سیاهی ساختهایم. بعد از آن چندباری جلوی رفتن فیلم به جشنوارهها را گرفتند و بعد از آن هم سه سال جلوی فیلمسازی من را گرفتند. «بدوک» سرنوشت عجیبی داشت اما برای من از منظری با آن اتفاقات خوبی افتاد، «بدوک» که ساخته شد این اتهام به ما وارد شد که سیاهنمایی کردهایم. من «پدر» و «بچههای آسمان» را در یک سال نوشتم هر دو فیلمنامه در حوزه رد شد، در آنجا کارگاهی با حضور آقای افخمی، جوزانی، میرباقری، اربابی و… بود اما وقتی موضوع فیلمنامهها را مطرح کردم، هیچکس نگفت این فیلمنامهها بد هستند. البته «بچههای آسمان» را جایی نبود که رد نکند، کانون هم با داستانهایی طرح آن را پذیرفت. مصائب «بدوک» هم باعث شد از حوزه خارج شوم، هرچند حالا میگویند مجیدی حوزهای است اما آن زمان کسی بودم که اسباب شرمندگی آنها شده بودم.
کارگردان «به رنگ خدا» مطرح کرد: «بدوک» ممکن است فیلم تلخی باشد اما فیلم تسلیمشدهای نیست. نگاههای کجسلیقه باعث میشود مسیر آدمها تغییر کند، همیشه میگویم اگر لطف خدا و آن صبر و تلاش نبود به اینجا نمیرسیدم. بعد از «بدوک» با آن فشارها و سختیها هم میشد تسلیم شوم و دیگر فیلم نسازم اما نخواستم تسلیم شوم.
وی درباره فیلمساز مورد علاقه خودش گفت: من علاقه خاصی به فلینی دارم شاید بیش از پنجاه بار «جاده» را دیده باشم، هنوز هم وقتی آن را میبینم جذابیت عجیبی برای من دارد. سینمای جان فورد را از جوانی دوست داشتم و به نظرم دوربین او معجزه میکرد. در سینمای آسیا سینمای کوروساوا را دوست داشتم ولی سینمایی که برای همیشه با من مانده، همان سینمای فلینی است.
روایت مجید مجیدی از هوشیاری کیارستمی
مجیدی در پاسخ به این سوال که آیا دوست دارید در سینمای آسیا یعنی هند و . . . دیده شوید؟ گفت: حتما. بهنظرم اروپا را هیچگاه نمیشود کامل فهمید چون ما ریشه در شرق داریم، خیلی از هنرمندان خوب ما هم به آن سو رفتند ولی هیچوقت موفق نبودند. به نظر من یکی از هوشیاریهای مرحوم عباس کیارستمی این بود که برخلاف توفیقاتی که میتوانست در سینمای غرب به دست بیاورد ولی هیچوقت وسوسه نشد در آنجا خیلی بماند و کار کند. حتی اواخر هم در سینمای شرق ماند، چون شرق دستیافتنیتر است. سینمای چین را اساسا دوست دارم چون ظرفیتهای خوبی برای سینمای ایران دارد و یکی از غفلتهایی که سینماگران و مسئولان ما در این سالها کردهاند، این است که نگاه به شرق را هم به لحاظ فرهنگی، هم اقتصادی کمتر داشتهاند. برای مثال سینمای چین با این که گردش مالی زیادی دارد ولی سهم ما از آن هیچ است. بخشی از این موضوع به دلیل بیکفایتی مسئولان است و بخشی حاصل بیرغبتی سینماگران ماست که هیچگاه علاقهای به شرق نداشتند. اگر فیلمهای ما بتوانند به سینمای شرق راه پیدا کنند و بازاری ایجاد شود، اوضاع اقتصادی خوبی خواهیم داشت. با اینکه هند مناسبات چندان زیادی با چین ندارد اما سینمای هند توانسته سهمی پنج شش درصدی از بازار چین داشته باشد.
وی در بخش دیگر از صحبتهایش گفت: در فیلم «خورشید» قابلیتهایی در جواد عزتی دیده بودم و میدانستم این نقش برای اوست. بنابراین باید انتخابهایی درست داشته باشیم و درباره نابازیگران باید بگویم این کار سخت و نیازمند جستجو است.
وی در پایان صحبتهای خود گفت: تجربه شهودی من میگوید سینما و هنر چندان مقوله اکتسابی نیست، استعداد شرط اصلی است، اما مهمتر زیست افراد است. اگر روزی رئیس دانشگاه باشم حتما دو سال از دانشگاه را تعطیل میکنم و به دانشجویان میگویم بروند و کشور را بشناسند، در پایان هم از آنها گزارش وضعیت، همراه با عکس و تفسیر میگیرم. خیلی وقتها، زیست ما به محل کار و فاصله خانه ما با محل کارمان منحصر میشود. درحالیکه باید ورای آنها را ببینیم. باید ببینیم، دیدن و شناختن آدمها به ما در فیلمسازی کمک میکند، گاهی برخی فکر میکنند زیست بهمعنای لوکیشن است و با تغییر محل زندگی، افراد را میشناسند اما زیست هنرمند برگرفته از یک جهانبینی است، جهان بینی که با لوکیشن قابل تغییر نیست. به همین خاطر معتقدم باید جامعه را شناخت، باید بدانیم وجه میدانی به ما خیلی کمک و دریچههایی برایمان باز میکند که اگر صدها کتاب هم میخواندید، نمیتوانستید به آن شناخت برسید.