پایگاه خبری تئاتر: مرد بازنده داستان زندگی سرهنگی است که در زندگی شخصی خود بازنده است، چراکه تلاش دارد پاک باشد؛ آنهم در جامعهای که پر شده از فساد و باندبازی و پارتیبازی و رانتخواری. در این میانه این مرد بازنده میخواهد برنده شود و تلاش میکند در دنیای کوچکی که دارد به موفقیتهای کوچک خود دلخوش شود و همین است که باعث میشود مرضیه را فراری دهد؛ برای پسرش دوربین و دلار بخرد، دوست دختر پسرش را دخترم خطاب کند و درنهایت از ته دل به این شادمانیهای کوچک خود بخندد.
تا این جای ماجرا ایرادی ندارد اما قصه اصلی فیلم چیست؟ داستان با قتل شهاب شروع میشود و در تمام فیلم بیننده همراه احمد قرار است حدس بزند قاتل کیست؟ اما این داستان اصلی که معمایی است در میان داستانکهای دیگر گم و گور میشود. نمایش مشکلات خانوادگی احمد با سینا و سارا هیچ ارتباطی به داستان اصلی ندارد و نقشی در روند ماجرا ندارد. همینطور داستان تکراری مشکلات پدر و پسر و مسائل سینا و خارج رفتن او. به همه اینها نقش اضافی سارا را اضافه کنید که انگار با سنجاق به داستان اصلی ماجرا وصل شده است، دوستی که آخر سر هم برای بیننده مشخص نمیشود چه مقامی در ساختار نظامی کشور دارد و فقط به احمد هشدار میدهد از ماجرا خود را دور نگه دارد، از دیگر سو داستان قتل شهاب و ماجرای زنبارگی او و رانتخواری و فساد کاری او هم موضوعی تکراری است که به روند و سیر داستان لطمه وارد کرده و همه این عوامل به علاوه تدوین نامناسب و پر از جامپ کات باعث شده با فیلمی مواجه شویم که ریتم بسیار کندی دارد و این مهمترین مشکل فیلم بهزعم نگارنده است، چراکه ذات یک فیلم معمایی ریتم تند است و ماجراهایی که پشت سر هم رخ دهند و بیننده را درگیر داستان و بازکردن گره اصلی ماجرا کند اما آیا در این فیلم این اتفاق افتاده است؟
پاسخ مشخص است. از نیمه فیلم بیننده آنقدر درگیر ماجراهای مختلف شده که شوقی برای تماشای بقیه ماجرا ندارد و عملا حوصلهاش سر میرود. فضای همیشه بارانی هم معلوم نیست قرار است چه پیامی را به بیننده انتقال دهد و اگر قرار بوده فضای تیره و تار پرونده را به بیننده منتقل کند و در مجموع در پی نزدیک شدن به سبک نوآر باشد هم باید بگویم که متاسفانه در دستیابی به این موضوع ناموفق بوده است. بازیها هم چندان چنگی به دل نمیزند گویی بازیگران همیشگی فیلمهای مهدویان، اکنون دیگر مانند افرادی شدهاند که قرار است زندگی یکنواخت و هر روزهای را بگذرانند و کارهای ثابتی را انجام دهند و به نوعی الینه شدهاند. جواد عزتی با همه تلاشی که کرده است خیلی در نقش جا نیفتاده و آن تغییر صدا هم در جهت القای حس سالخوردگی چندان موفق نبوده. رعنا آزادیور هم گویا قرار بوده فقط اشک بریزد و درباره بازیگران نقش اردلان و نقش حسام بهتر است هیچ گفته نشود!
در مجموع به نظر میرسد با تدوین مجدد و کوتاه کردن زمان فیلم بتوان حداقل بیننده را تا پایان فیلم در سالن سینما نگه داشت گرچه شاید این تمهید نیز چندان موفق نباشد. اما به هر حال این فراز و فرود و بگیر و نگیر در کارهای مهدویان که همچنان وجود دارد یکی از بزرگترین آسیبها برای این کارگردان و در مجموع برای سینمای ایران است و البته شاید هم آسیب مذکور به نوعی ناشی از پرکاری مهدویان باشد. پرکاریای که گویا قرار است به هر قیمتی حاصل شود و مهدویان هر سالی فیلمی، سریالی و اثری در کارنامه کاریاش داشته باشد.
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: مصطفی محمودی